۲۶ آذر ۱۴۰۴ - ۲۲:۲۴
کد خبر: ۱۸٬۹۱۴

پیروزی در فهم درست ماهیت میدان

آشوب ذهنی هدف پنهان جنگ رسانه‌ای

علیرضا احمدی قره زاغ _ مدرس حوزه و دانشگاه پژوهشگر

کاربرد مکرر واژگان و استعاره‌های نظامی در بیانات رهبر انقلاب برای توصیف وضعیت رسانه‌ای امروز، یک انتخاب صرفا بلاغی یا احساسی نیست؛ بلکه نشانه‌ای روشن از دگرگونی ماهیت منازعه در جهان معاصر است.

آشوب ذهنی هدف پنهان جنگ رسانه‌ای

آگاه: ما دیگر صرفا با رقابت رسانه‌ها یا اختلاف روایت‌ها مواجه نیستیم، بلکه در کانون یک جنگ سازمان‌یافته، چندلایه و هدفمند قرار داریم؛ جنگی که میدان آن ذهن انسان‌ها، ابزارش تصویر و روایت و هدف نهایی‌اش تغییر باور، تضعیف ایمان اجتماعی و فروپاشی ادراک مشترک است. پس از جنگ ۱۲روزه و تقویت گفتمان مقاومت در سطح منطقه‌ای، جبهه معارض نه‌تنها دچار عقب‌نشینی نشد، بلکه با آرایش تازه‌ای وارد میدان شد؛ آرایشی که از تقابل عینی فاصله گرفته و به جنگ ادراکی و شناختی متمایل شده است. در این میدان جدید، «باور» هدف نهایی است و «ابهام» مهم‌ترین سلاح.

آشوب ذهنی هدف پنهان جنگ رسانه‌ای

از جنگ سخت تا پروژه آشوب ذهنی
مسئله اصلی جنگ رسانه‌ای، صرفا بمباران خبری، دروغ‌پردازی یا شایعه‌سازی نیست. آنچه امروز به‌صورت هدفمند دنبال می‌شود، پروژه تولید آشوب ذهنی است؛ وضعیتی که در آن، مخاطب دیگر قادر به تشخیص مرز میان خبر، تحلیل، واقعیت و جعل نیست. دشمن در این مرحله، کمتر به اقناع مستقیم می‌اندیشد و بیش از آن بر ایجاد «سرگردانی معرفتی» تمرکز می‌کند؛ سرگردانی‌ای که نتیجه‌اش نه الزاما تغییر صریح موضع سیاسی، بلکه فرسایش اعتماد عمومی، بی‌حسی اخلاقی، بی‌تفاوتی اجتماعی و کناره‌گیری از کنش فعال است.
هشدار رهبر انقلاب درباره قرار گرفتن کشور در «کانون جنگ تبلیغاتی و رسانه‌ای» دقیقا ناظر بر همین نقطه بحرانی است؛ نقطه‌ای که جامعه، پیش از آنکه در میدان واقعی دچار شکست شود، در فهم واقعیت دچار اختلال می‌شود. در چنین وضعیتی، با جامعه‌ای مواجه‌ایم که تحلیل ندارد، اما احساس دارد؛ واکنش نشان می‌دهد، اما جهت ندارد.

نبرد ایمان و تردید
در سطح الهیاتی، جنگ رسانه‌ای امتداد تاریخی نبرد حق و باطل است؛ با این تفاوت بنیادین که ابزار این نبرد دیگر تیغ و تفنگ نیست، بلکه روایت، تصویر و چارچوب‌بندی معناست. رسانه معارض در این لایه، به‌ندرت به انکار صریح ایمان دینی متوسل می‌شود؛ راهبرد موثرتر، فرسایش تدریجی اعتماد به کارآمدی ایمان است. القای ناکارآمدی مقاومت، طبیعی‌سازی سازش و بازنمایی دین به‌مثابه امری شخصی، غیرعقلانی و ناتوان از حضور در عرصه عمومی، بخشی از این عملیات نرم است. در برابر این فشار، ایمانی که صرفا احساسی، غیرتحلیلی و فاقد پشتوانه تبیینی باشد، توان ایستادگی نخواهد داشت. مصون‌سازی الهیاتی، نیازمند تبیینی هوشمندانه است که پیوند ایمان با عقلانیت، عدالت، تجربه تاریخی و واقعیت‌های میدانی را به زبانی متناسب با انسان معاصر بازخوانی کند. ایمان بدون تبیین، در برابر فشار رسانه‌ای، شکننده است.

دستکاری واقعیت، نه پنهان‌سازی آن
در لایه هستی‌شناختی، دشمن در پی پنهان کردن واقعیت نیست، بلکه به‌دنبال بازچینش آن است. رسانه‌های معارض با بهره‌گیری از تکنیک‌هایی چون برجسته‌سازی گزینشی، تکرار تصویرهای خاص، حذف زمینه‌ها و روایت‌های نیمه‌واقعی، جهانی موازی می‌سازند؛ جهانی که در آن، مقاومت مترادف بحران، امنیت مترادف خشونت و ایستادگی مترادف عقب‌ماندگی معنا می‌شود. وجه خطرناک این جهان موازی در آن است که کاملا دروغین نیست؛ بلکه از قطعات واقعی ساخته شده، اما با چینشی هدفمند. ازاین‌رو، پاسخ به این جنگ، صرفا تکذیب یک خبر یا اصلاح یک گزاره نیست، بلکه نیازمند تولید کلان‌روایت‌های منسجم و واقع‌نما است؛ روایت‌هایی که بتوانند تصویر کلی از جهان، مناسبات قدرت و جایگاه مقاومت را به‌درستی به مخاطب منتقل کنند.

دشمن چگونه اقناع می‌کند؟ لایه روش‌شناختی
در سطح روش‌شناختی، جبهه رسانه‌ای دشمن به‌خوبی منطق پلتفرم‌ها و زیست رسانه‌ای مخاطب را فهم کرده است. اقناع امروز، کمتر عقلانی ـ خطی و بیشتر احساسی، سریع، تصویری و شبکه‌ای است. ویدئوهای کوتاه، روایت‌های شخصی، طنزهای گزنده، برانگیختن خشم یا ترحم و تولید هیجان منفی، ابزارهای اصلی این نبردند. «ویروسی شدن» محتوا، نتیجه تصادف نیست؛ حاصل طراحی دقیق بر اساس الگوریتم‌هاست. در مقابل، بخش قابل‌توجهی از تولید محتوای خودی، همچنان اسیر منطق رسانه‌های کلاسیک است: طولانی، خطابه‌محور و بی‌اعتنا به منطق مصرف دیجیتال. این نابرابری روش‌شناختی، یکی از جدی‌ترین نقاط ضعف جبهه فرهنگی خودی محسوب می‌شود.

چرا استعاره نظامی؟
کاربرد استعاره نظامی از آن روست که رسانه امروز، تصمیم‌ساز است، نه صرفا اطلاع‌رسان. همان‌گونه که در جنگ واقعی، بی‌طرفی معنا ندارد، در جنگ رسانه‌ای نیز سکوت، تاخیر یا انفعال، عملا به نفع جبهه رقیب تمام می‌شود. این استعاره، همچنین بر ضرورت آرایش جبهه‌ای تاکید دارد: تقسیم نقش، فرماندهی فکری، هماهنگی پیام و هم‌افزایی میان کنشگران.

از پیام تا عملیات؛ راهکارهای عملیاتی
نخستین گام، عبور از واکنش‌محوری و حرکت به‌سوی طراحی عملیات روایی است. هر رویداد مهم باید از پیش دارای بسته روایتی باشد. دوم، تربیت کنشگران رسانه‌ای میدانی ضروری است؛ افرادی که هم به مبانی فکری مسلط‌اند و هم زبان پلتفرم‌ها را می‌شناسند. سوم، سرمایه‌گذاری بر روایت‌های انسانی، تجربه‌محور و زیسته مقاومت، بسیار اثرگذارتر از گزارش‌های رسمی است و نهایتا، نوآوری در ادبیات، شرط بقاست؛ زیرا اگر ادبیات متناسب با زمان تولید نشود، اندیشه - even اگر عمیق و اصیل باشد - در میدان جنگ روایت‌ها محو خواهد شد. این جنگ، بی‌صداست؛ اما آینده‌ساز است. پیروزی در آن، پیش از هر چیز، به فهم درست ماهیت میدان وابسته است.

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
  • نظرات حاوی توهین و هرگونه نسبت ناروا به اشخاص حقیقی و حقوقی منتشر نمی‌شود.
  • نظراتی که غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نمی‌شود.