حدود دو سال است که در تقویم کشورمان، مناسبتی با عنوان «روز علوم انسانی اسلامی» قرار گرفته است. بهانه این نامگذاری هم سالروز درگذشت علامه مصباح یزدی است.

روش شناسی؛ گره اصلی علوم انسانی اسلامی

آگاه: بحث «علوم انسانی اسلامی» بیش از سه دهه است که به یکی از مناقشه‌برانگیزترین موضوعات فکری، دانشگاهی و حتی سیاسی در ایران تبدیل شده است. موافقان آن را ضرورتی تمدنی برای جوامع اسلامی می‌دانند و مخالفانش آن را ناممکن، ایدئولوژیک یا فاقد پشتوانه علمی تلقی می‌کنند. این ایده نه‌تنها به دانشگاه و حوزه محدود نمانده، بلکه به سیاست‌گذاری آموزشی، مدیریت فرهنگی و حتی افکار عمومی راه یافته است. اما علوم انسانی اسلامی دقیقا چیست؟ از کجا آمده؟ چه کسانی از آن دفاع می‌کنند و منتقدان چه می‌گویند؟

علوم انسانی چیست و چرا محل نزاع شد؟
علوم انسانی به مجموعه‌ای از رشته‌ها مانند جامعه‌شناسی، روان‌شناسی، اقتصاد، علوم سیاسی، تاریخ، فلسفه و انسان‌شناسی گفته می‌شود که به مطالعه انسان، جامعه و روابط انسانی می‌پردازند. شکل‌گیری علوم انسانی مدرن عمدتا محصول تجربه تاریخی غرب، به‌ویژه پس از رنسانس و عصر روشنگری است؛ تجربه‌ای که با سکولاریسم، عقلانیت مدرن، فردگرایی و تجربه‌گرایی علمی گره خورده است. همین پیوند عمیق با بستر تاریخی و فلسفی غرب، زمینه‌ساز پرسشی بنیادین در جوامع غیرغربی شد: آیا این علوم، با همه مفروضات معرفتی و ارزشی‌شان، برای جوامع اسلامی قابل استفاده‌اند؟ یا باید نسخه‌ای بومی و متناسب با جهان‌بینی اسلامی از آنها تولید کرد؟

آغاز ایده اسلامی‌سازی علوم انسانی
برخلاف تصور رایج، ایده اسلامی‌سازی علوم انسانی مختص کشور ما نیست. نخستین بار این بحث به‌طور جدی در دهه ۱۹۷۰ میلادی در میان متفکران مسلمان خارج از ایران مطرح شد. افرادی مانند اسماعیل راجی الفاروقی، اندیشمند فلسطینی–آمریکایی و سیدمحمد نقیب العطاس در مالزی از پیشگامان این جریان بودند. الفاروقی در کتاب معروف خود «اسلامی‌سازی دانش» تاکید می‌کند که علوم انسانی مدرن، حامل ارزش‌های سکولار و انسان‌محور غربی‌اند و نمی‌توان آنها را بدون پالایش معرفتی در جوامع اسلامی به کار برد. پس از انقلاب اسلامی ۱۳۵۷، این ایده در ایران ابعاد سیاسی و نهادی پیدا کرد. انقلاب، خود را نه‌فقط یک تحول سیاسی بلکه «انقلاب فرهنگی و تمدنی» معرفی می‌کرد. در این فضا، علوم انسانی به‌عنوان دانشی که انسان و جامعه را تعریف می‌کند، به‌طور طبیعی در کانون توجه قرار گرفت. رهبران انقلاب بارها نسبت به «وابستگی فکری» علوم انسانی موجود هشدار دادند.

علوم انسانی اسلامی در ایران؛ از شعار تا سیاست
در دهه ۱۳۶۰، با وقوع انقلاب فرهنگی و تعطیلی موقت دانشگاه‌ها، نخستین تلاش‌ها برای بازنگری در محتوای علوم انسانی آغاز شد. اما این پروژه در آن سال‌ها بیشتر جنبه شعاری و کلی داشت. از دهه ۱۳۸۰ به بعد، موضوع اسلامی‌سازی علوم انسانی به‌طور جدی‌تر در سطح سیاست‌گذاری مطرح شد. تشکیل نهادهایی مانند شورای تحول و ارتقای علوم انسانی و تاسیس پژوهشگاه‌ها و رشته‌های مرتبط، نشان‌دهنده عزم حاکمیت برای پیشبرد این ایده بود. رهبر انقلاب در سخنرانی‌های متعددشان، علوم انسانی غربی را «ناکارآمد» یا «مخالف مبانی اسلامی» توصیف و بر ضرورت تولید علوم انسانی متناسب با ارزش‌های اسلامی تاکید کردند. از نگاه سیاست‌گذاران، علوم انسانی اسلامی باید بتواند الگوهای بومی در حوزه‌هایی مانند اقتصاد، خانواده، تعلیم و تربیت و حکمرانی ارائه دهد.

موافقان چه می‌گویند؟
حامیان علوم انسانی اسلامی استدلال‌های متنوعی مطرح می‌کنند:

علوم انسانی خنثی نیست: به باور آنان، هیچ دانشی بی‌طرف و فاقد ارزش نیست. علوم انسانی غربی بر مبانی فلسفی خاصی مانند اومانیسم، سکولاریسم و نسبی‌گرایی اخلاقی استوار است که لزوما با جهان‌بینی اسلامی سازگار نیست.
نیاز به بومی‌سازی دانش: جامعه اسلامی با مسائل خاص خود مواجه است؛ از ساختار خانواده تا اقتصاد، سیاست و فرهنگ. نسخه‌های غربی علوم انسانی، که در بستر تاریخی متفاوتی شکل گرفته‌اند، نمی‌توانند پاسخ‌گوی این مسائل باشند.
سابقه تاریخی در تمدن اسلامی: مدافعان یادآوری می‌کنند که تمدن اسلامی در قرون گذشته صاحب علوم انسانی پیشرفته‌ای بوده است؛ از فلسفه سیاسی فارابی تا جامعه‌شناسی ابن‌خلدون. بنابراین تولید علم انسانی بر مبنای اسلام، امری ناممکن یا بی‌سابقه نیست.
استقلال معرفتی و تمدنی: علوم انسانی اسلامی از نگاه آنان بخشی از پروژه بزرگ‌تر «تمدن نوین اسلامی» است؛ تلاشی برای رهایی از وابستگی فکری به غرب.

منتقدان چه ایرادهایی می‌گیرند؟
در مقابل، منتقدان- که طیفی از دانشگاهیان، روشنفکران و حتی برخی روحانیون را شامل می‌شوند- نقدهای جدی مطرح می‌کنند:
۱. ابهام مفهومی: یکی از اصلی‌ترین انتقادها این است که هیچ تعریف دقیق و مورد اجماعی از «علوم انسانی اسلامی» ارائه نشده است. آیا منظور تغییر روش علمی است؟
۲. علم ایدئولوژیک، علم نیست: منتقدان می‌گویند علم، به‌ویژه در حوزه علوم انسانی، باید بر روش‌های علمی، نقدپذیری و آزمون‌پذیری استوار باشد. اگر پیشاپیش نتایج بر اساس یک ایدئولوژی دینی تعیین شود، علم به «تبلیغ عقیده» تبدیل می‌شود، نه کشف واقعیت. از این منظر، «اسلامی‌سازی» به معنای محدود کردن آزادی علمی است.
۳. خطر سیاست‌زدگی دانشگاه: برخی اساتید دانشگاه معتقدند پروژه علوم انسانی اسلامی بیش از آنکه یک پروژه علمی باشد، پروژه‌ای سیاسی است. آنها هشدار می‌دهند که دخالت نهادهای قدرت در تعیین محتوای علمی، استقلال دانشگاه را تضعیف می‌کند و به مهاجرت نخبگان دامن می‌زند.
۴. کارنامه ضعیف عملی: منتقدان می‌پرسند: پس از چند دهه سرمایه‌گذاری، علوم انسانی اسلامی چه نظریه‌های نوآورانه‌ای تولید کرده است؟ چه مدل اقتصادی، جامعه‌شناختی یا روان‌شناختی مشخصی ارائه شده که در عمل کارآمد باشد؟ به باور آنان، خروجی‌های موجود بیشتر شعاری، تکراری یا فاقد تاثیر اجتماعی بوده است.
۵. تجربه جهانی علم: از نگاه مخالفان، علم ماهیتی جهانی دارد. همان‌طور که فیزیک یا پزشکی «اسلامی و غیراسلامی» ندارد، علوم انسانی نیز اگرچه متاثر از فرهنگ است، اما نمی‌توان آن را بر اساس مرزهای دینی بازتعریف کرد. به‌زعم آنان، راه درست، نقد و بومی‌سازی محدود است، نه بازسازی ایدئولوژیک.

اختلاف بر سر «اسلامی‌سازی» یا «بومی‌سازی»
نکته مهمی که حتی در میان موافقان نیز محل اختلاف است، تفاوت میان «اسلامی‌سازی» و «بومی‌سازی» علوم انسانی است. برخی اندیشمندان دینی معتقدند هدف نباید تولید علمی کاملا متفاوت و جدا از علم جهانی باشد، بلکه باید علوم انسانی موجود را با فرهنگ، تاریخ و ارزش‌های اسلامی– ایرانی سازگار کرد. در این نگاه، استفاده از نظریه‌های غربی نه‌تنها مذموم نیست، بلکه ضروری است؛ مشروط بر آنکه به‌صورت انتقادی و خلاقانه به کار گرفته شوند. این رویکرد، به‌جای تقابل صفر و صدی با علم غربی، بر گفت‌وگو و اصلاح تدریجی تاکید دارد.

چالش روش‌شناسی؛ گره اصلی ماجرا
شاید مهم‌ترین مسئله حل‌نشده در پروژه علوم انسانی اسلامی، روش‌شناسی باشد. پرسش اصلی این است: چگونه می‌توان از متون دینی، که عمدتا هنجاری و ارزشی‌اند، نظریه‌های علمی توصیفی و تبیینی استخراج کرد؟
برخی نظریه‌پردازان بر استفاده از «فقه نظام‌ساز» یا «اجتهاد اجتماعی» تاکید می‌کنند؛ برخی دیگر به تلفیق روش‌های تجربی با مبانی فلسفی اسلامی می‌اندیشند. با این حال، هنوز اجماع روشنی درباره اینکه علوم انسانی اسلامی دقیقا با چه روشی تولید می‌شود، وجود ندارد.

تجربه دانشجویان و دانشگاهیان
در سطح دانشگاه‌ها، علوم انسانی اسلامی واکنش‌های متفاوتی برانگیخته است. برخی دانشجویان از طرح مباحث دینی و انتقادی نسبت به غرب استقبال می‌کنند و آن را فرصتی برای بازاندیشی در مبانی علوم انسانی می‌دانند. اما گروهی دیگر، این دروس را کم‌عمق، تکراری یا غیرکاربردی توصیف می‌کنند. برخی اساتید نیز معتقدند فشار برای اسلامی‌سازی، به کاهش کیفیت آموزش و پژوهش انجامیده است؛ چرا که به‌جای رقابت علمی جهانی، معیارهای ایدئولوژیک در ارتقا و ارزیابی نقش پررنگ‌تری یافته‌اند.

علوم انسانی اسلامی؛ مسئله‌ای حل‌شده یا پرسشی باز؟
پس از گذشت بیش از ۴۰ سال از طرح جدی این ایده در ایران، می‌توان گفت علوم انسانی اسلامی هنوز بیش از آنکه یک «دستاورد تثبیت‌شده» باشد، یک «پرسش باز» است. پرسشی درباره نسبت دین و علم، سنت و مدرنیته، هویت و جهانی‌شدن. واقعیت این است که جامعه ایران با مسائل پیچیده‌ای مانند بحران خانواده، نابرابری اقتصادی، شکاف نسلی و چالش‌های حکمرانی مواجه است؛ مسائلی که علوم انسانی- چه اسلامی، چه غیراسلامی- باید برای آنها پاسخ داشته باشد. اگر پروژه علوم انسانی اسلامی بتواند پاسخ‌هایی علمی، قابل آزمون و کارآمد ارائه دهد، به‌طور طبیعی جایگاه خود را خواهد یافت. اما اگر در سطح شعار و تقابل ایدئولوژیک باقی بماند، بعید است بتواند اعتماد دانشگاه و جامعه را جلب کند.
 

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
  • نظرات حاوی توهین و هرگونه نسبت ناروا به اشخاص حقیقی و حقوقی منتشر نمی‌شود.
  • نظراتی که غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نمی‌شود.