۲۷ تیر ۱۴۰۳ - ۲۳:۳۷
کد خبر: ۵٬۳۱۲

رهبر انقلاب یازدهم مهرماه ۱۴۰۲ در جریان دیدار با مسئولان نظام، سفرای کشورهای اسلامی و مهمانان کنفرانس وحدت فرمودند: «نظر قطعی جمهوری اسلامی این است که دولت‌هایی که قمار عادی‌سازی [روابط] با رژیم صهیونیستی را برای خودشان سرمشق و شیوه کار قرار می‌دهند، دارند اشتباه می‌کنند، ضرر خواهند کرد؛ باخت منتظر اینها است؛ به قول اروپایی‌ها، دارند روی اسب بازنده شرط‌بندی می‌کنند. امروز وضع رژیم صهیونیستی وضعی نیست که مشوق نزدیکی به او باشد؛ نباید این اشتباه را بکنند.

عصا بیفکن و از بیم اژدها مگریز

آگاه: رژیم غاصب، رفتنی است. امروز نهضت فلسطین از همیشه این هفتاد هشتاد سال سرحال‌تر است. مشاهده می‌کنید که امروز جوانان فلسطینی و نهضت فلسطینی، نهضت ضد غصب، ضد ظلم، ضد صهیونیسم از همیشه بانشاط‌تر، سرحال‌تر و آماده‌تر است و ان‌شاءالله این نهضت به نتیجه خواهد رسید و همان‌طور که امام بزرگوار (رضوان الله علیه) از رژیم غاصب به «سرطان» تعبیر کردند، حتما این سرطان به فضل الهی به دست خود مردم فلسطین و نیروهای مقاومت در کل منطقه ریشه‌کن خواهد شد.»
تنها چند روز پس از ایراد این سخنرانی تاریخی، مجاهدان شاخه عزالدین قسام جنبش اسلامی حماس در عملیاتی غافلگیرکننده وارد عمق خاک سرزمین‌های اشغالی شده و ضربه جدی به ارتش و ساختارهای اطلاعاتی رژیم صهیونیستی وارد کردند. درحالی‌که مقامات آمریکایی مقدمات عادی‌سازی روابط میان ریاض - تل‌آویو را فراهم کرده بودند، عملیات برق‌آسای طوفان‌الاقصی و به‌دنبال آن حمله گسترده ارتش اسرائیل به باریکه غزه سبب تعلیق و عقب افتادن این پروژه استراتژیک شد.
بسیاری از تحلیلگران معتقدند با شهادت نزدیک ۴۰هزار فلسطینی و برانگیخته شدن احساسات ضداسرائیلی در میان افکار عمومی، کشورهای عربی در وضعیت «بن‌بست» قرار گرفته و دیگر نمی‌توانند بدون پاسخ واقعی به مسئله فلسطین گزینه عادی‌سازی روابط با رژیم اشغالگر قدس را انتخاب کنند؛ به عبارت دیگر، هرگونه سازش با اشغالگران بدون توجه به وضعیت فلسطین و بیت‌المقدس موجب منفور شدن رهبران کشورهای اسلامی در پیشگاه امت واحده و افکار عمومی خواهد شد.
اما در این جریان یک اتفاق مهم دیگر نیز رخ داد که به‌طور تحلیل‌های بسیاری از کارشناسان و فعالان این حوزه را تحت‌الشعاع قرار داد و آن هم وقوع عملیات وعدالصادق بود که به نوعی شرایط منطقه را زیرورو کرد و بر طبق نقلی هم که ازسوی رهبر انقلاب مطرح شده بود ایشان تصریح کرده بودند که تاریخ منطقه غرب آسیا را باید به دو بخش قبل و بعد از عملیات وعده صادق تقسیم کرد.

عصا بیفکن و از بیم اژدها مگریز
نکته جالب‌توجه آن بود که بخشی از این عملیات مهم و بی‌نظیر با صنایع ادبی و شعری گره خورد و آن هم بدین ترتیب بود که حضرت آیت‌الله خامنه‌ای، رهبر انقلاب اسلامی، یک بیت از سروده‌ گذشته خود را در جلسه‌ای مرتبط در آستانه عملیات وعده صادق قرائت کردند که در آن به داستان معجزه عصای حضرت موسی (ع) اشاره شده بود.
تو را است معجزه در کف ز ساحران مهراس
عصا بیفکن و از بیم اژدها مگریز
در این بیت از صنعت شعری «تلمیح» استفاده شده است. «تلمیح» این است که شاعر یا نویسنده در ضمنِ کلام به آیه، حدیث، داستان، شعر یا مَثَل رایجی اشاره کند، بدون اینکه اصل آیه، حدیث، داستان، شعر یا مَثَل را بیاورد. این بیت نیز تلمیح به آیات ۶۸ و ۶۹ سوره مبارکه طه و آیه۳۱ سوره مبارکه قصص و آیات مشابه آن است. این آیات به دو دوره آغازین رسالت حضرت موسی(ع) و دوره مبارزه او با فرعونیان اشاره دارد. اینکه چگونه معجزه الهی توانست مومنان را بر ابرقدرت فرعون غلبه دهد. به همین دلیل این معجزه، دارای پیام‌های مهم سیاسی، اجتماعی و تربیتی است.
در پی انتشار این سروده برخی از شاعران برجسته کشور به استقبال این بیت رفتند که به‌صورت خودجوش یک رویداد مهم شعری و ادبی را رقم زد.
آنچه در ادامه می‌آید برخی از مهم‌ترین این پاسخ‌هاست:

«هوالنور»
«دلا ز معرکه محنت و بلا مگریز
چو گردباد به هم پیچ و چون صبا مگریز»
رهبر انقلاب

رسید مژده‌ به یاران ز پیر باده‌شناس
که گاه مستی و عیش است شکر و حمد و سپاس
چمن به مشک بیامیز و لاله روشن کن
به مژده‌ای که رسید از سلاله‌ گل یاس
که انتقام شهیدان گرفت لشکر عشق
به شیوه‌ای که نمی‌یابمش مثال و قیاس
که کرد رخنه ز هر سو به سقف گنبد خصم
که بر فلاخن داوود ضربه زد ز اساس
چنان به گرز گران زد به کاسه‌ی سر دیو
که شد ز مغز تل‌آویو و غرب، هوش و حواس
که سوخت خرمن اهریمنان به آتش خشم
که دوخت بر تن ناپاک‌شان ز لرزه، لباس
نشست مرهم از این مژده بر جراحت قدس
رسید روشنی دیده بر یلان حماس
حدیث دولت صهیون و ملک ایران است
حکایت علف هرزه و حکایت داس
دلا عنان به امین ده که قبل واقعه گفت:
«توراست معجزه در کف، ز ساحران مهراس!»
افشین علا
اردیبهشت ۱۴۰۳

دلا! ز معرکه محنت و بلا مگریز
چو گردباد به هم پیچ و چون صبا مگریز

از ابتلا صف «قالوا بلی» چرا بگریزند؟
کجا سپاه «بلی‌گفته» از بلا بگریزند؟
به حرف بی‌خردان کی رها کنند هدف را؟
به اخم بی‌شرفان کی به انزوا بگریزند؟

عصا به دست برو سمت مار فتنه و جادو
که ساحران همه از بیم اژدها بگریزند
قسم به جاه سلیمانی‌ات که لشکر موران
به محض دیدن تو سوی ناکجا بگریزند
به وقت غرش طوفان نوح، طعمه موج‌اند
اگرچه قوم ستمگر به کوه‌ها بگریزند
بگو به دشمنِ بیچاره تا نیامده عباس
سوار اسب شده، بی‌سروصدا بگریزند
که وقت معرکه و در دل چکاچک شمشیر
زمان نمی‌دهد آهنگ جنگ تا بگریزند

می‌آید از همه‌سو بانگ سرخ «أین تفرّون؟»
چطور می‌شود از انتقام ما بگریزند؟
فاطمه عارف‌نژاد

پس از خواندن این غزل زیبا از رهبر عزیزم، غزلی از این کمترین در استقبال از شعر ایشان جوشید که تقدیم می‌کنم:
دلم! به کشتی آرامش خدا بگریز
بگیر دست دعا را... به ناخدا بگریز
قسم به سوره یوسف که مکر در پیش است
فرار راه گزیر است! از خطا بگریز!
مباد ساحرکانی تو را بترسانند
بایست و به خداوند اژدها بگریز
اگر که خسته شدی، یاعلی بگو برخیز!
سقوط را نپذیر و به قله‌ها بگریز
اگر که روز، هیاهوست؛ نیمه‌شب‌ها هست!
وضوی اشک بگیر و به انزوا بگریز
بیا بیا دل من! خسته‌ شکسته من!
از این هوای یزیدی به کربلا بگریز
راضیه مظفری

گرت هوای ولا باشد از بلا مگریز
همیشه محو بلا باش از ابتلا مگریز
چو ماه چنگ بزن بر سیاه پرده شب
از این شب، این شب لبریز ماجرا مگریز
عصای معجزه‌ات را بکوب بر سر سحر
ز ناخدا مهراس و ز بی‌خدا مگریز
چو گردباد بگرد و سماع طوفان کن
چو بیدهای پریشان ز بادها مگریز
به روز حادثه از صوفیان غازی شو
بیا و مرد قدر باش از قضا مگریز
چراغ خیمه چو خاموش گشت باز مگرد
تو آمدی که بمانی ز کربلا مگریز
بیا و جوشن بی پشت بر تن خود پوش
ز خدعه‌های خوارج چو مرتضی مگریز
منافقان معاند تو را نظر نزنند
از این حضور گرامی به انزوا مگریز
نفیر گاو طلایی تو را نترساند
عذاب سامریان باش، از صدا مگریز
چراغ روشن امن یجیب را بفروز
اجابت است، اجابت، تو از دعا مگریز
عزیز هموطن من، عزیز هموطنم!
از این بهشت صمیمی به ناکجا مگریز
نه اژدهاست که کرم شب است اسرائیل
بر آر دستی و از این هزارپا مگریز            
علیرضا قزوه
اردیبهشت ۱۴۰۳

دلا! ز معرکه محنت و بلا مگریز
چو گردباد به هم پیچ و چون صبا مگریز

ما را مباد، از دل طوفان گریختن
ننگ است از میانه‌ میدان گریختن
از خط خون بخوان که نبوده‌ست رسم ما
از پاسخ ندای شهیدان، گریختن
جانا تو جان بخواه! که معنای زندگی‌ست
دل را بهانه کردن و از «جان» گریختن
اسفند روی آتش عشقیم و روشن است
از این بلا نمی‌شود آسان گریختن
کم سو شدیم در قفس شهرها، خوشا
همچون ستارگان به بیابان گریختن
یاایهالعزیز! گوارای جان ماست
محض رضای دوست به زندان گریختن
با اشک شوق، می‌گذریم از میان نیل
فرعون مانده است و هراسان گریختن
ما در امان «انّ معی ربّیِ»‌ توایم
از فتنه‌ها خوش است به‌ قرآن‌ گریختن
میلاد عرفان‌پور
اردیبهشت ۱۴۰۳

دلا! ز معرکه محنت و بلا مگریز
چو گردباد به هم پیچ و چون صبا مگریز

دلا! ز معرکه‌ محنت و بلا مگریز
چو گردباد به هم پیچ و چون صبا مگریز
آقا جان...
اهل دریاییم، از طوفان نمی‌ترسیم که
گردبادیم از غم دوران نمی‌ترسیم که
از دوام صخره می‌آموزد این دل عشق را
از خروش موج پرطغیان نمی‌ترسیم که
تا تویی فرمانده کل قوای عاشقان
تا تویی ای نوح...! کشتیبان، نمی‌ترسیم که
قرص و محکم مثل این پرچم، مصمم، دم به دم
همدم بادیم، از بوران نمی‌ترسیم که...
آرشیم آری کمان بر دوش ما بی‌طاقت است...
عاشق رزمیم از میدان نمی‌ترسیم که
لافتی الا علی لا سیف الا ذوالفقار
با علی هستیم هم‌پیمان، نمی‌ترسیم که
ماهرخ درستی

در امتحان محبت، از ابتلا مگریز
غریبگی مکن ای دل از آشنا مگریز
درین طریقت از آیین اولیا مگریز
«دلا! ز معرکه‌ محنت و بلا مگریز!
چو گردباد، به هم پیچ و چون صبا مگریز!»
مترس از شب طوفان و از خزان مهراس
علی‌ست یار تو از بدر و نهروان مهراس
ز آستین ید بیضا نما عیان، مهراس
«توراست معجزه در کف، ز ساحران مهراس!
عصا بیفکن و از بیم اژدها مگریز!»
عصا فکندی و در دل نمانده صبر و قرار-
که جلوه‌گر شود اعجاز حیدر کرار
عنایتی کن و غم از دل جهان بردار
«تو موج غیرت و عزمی! ز بحر، بیم مدار!
حذر ز غرّش طوفان مکن! ز جا مگریز!»
شکوه طائر عرشی تو بال‌بسته مشو
مسافر سفر قاف باش و خسته مشو
ز ریسمان ولایت دمی گسسته مشو
«ز سست‌عهدی ایام، دل‌شکسته مشو!
نشانه باش چو پرچم! ز بادها مگریز!»
نشانه باش چو پرچم، در اهتزاز شکوه
سترگ و قله‌نشین همچو بیرقی بشکوه
مباد ثانیه‌ای بر دلت رسد اندوه
«چو صخره باش و مکن تکیه جز به دامن کوه!
به حق سپار دل خویش و از دعا مگریز!»
شب است و «وعده‌ صادق» عجب شب قدری
که وعده داده شد از جانب گرانقدری
تو در میان خبرهای خوب، در صدری
«تو از تبار دلیران خیبر و بدری
چو ذوالفقار و چو حیدر بزن صلا! مگریز!»
به نام نامی یزدان صلا بزن چو امیر
به نام آل نبی عشق می‌شود تکثیر
ولایت علوی گشته است عالمگیر
«به نیشخند منافق، ز ره، کناره مگیر!
به زهرخند معاند، به انزوا مگریز»
مصاف آتش و عشق است، هم‌نوردی کن
«عماد» و «آرش» و «سجیل» شو نبردی کن
به راه خون شهیدان «شهاب‌»گردی کن
«چو ره به قبله‌ امن است، پایمردی کن!
خطا مکن! ز توهم به ناکجا مگریز!»
دلا تو درّ خوشابی، درین صدف بنشین
امید، کشتی نوح است، لاتخف، بنشین
چنان کمان به مصاف عدو به کف بنشین
«چو تیر، راه هدف گیر و بر هدف بنشین!
ز کج‌روی به حذر باش و از خدا مگریز!»
دلا تو آینه‌ای جلوه‌گاه رحمان باش
به بزم زنده‌دلان، روح باش و ریحان باش
چراغدار ره کاروان ایمان باش
«امین خلق و امانت‌گزار یزدان باش!
به صدق کوش و خطر کن! ز مدعا مگریز!»
نغمه مستشار نظامی
اردیبهشت ۱۴۰۳

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
  • نظرات حاوی توهین و هرگونه نسبت ناروا به اشخاص حقیقی و حقوقی منتشر نمی‌شود.
  • نظراتی که غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نمی‌شود.