۱۷ بهمن ۱۴۰۳ - ۲۲:۵۰

فرهنگ در نگاه جوامع غربی، متغیری وابسته به اقتصاد و سیاست است؛ به عبارت بهتر، فرهنگ باید خصایص اقتضایی (اکتسابی) و حتی ذاتی خود را در روش حکمرانی غرب، با دغدغه‌های سیاسی و اقتصادی تطبیق دهد و در این آوردگاه، محکوم به همزیستی و بلکه همزادپنداری با حکمرانان و اراده آنهاست.

آگاه: بااین‌حال در نگاه دینی و متعاقبا در گفتمان انقلاب اسلامی ایران، فرهنگ در نقش یک زیربنا و متغیر مستقل مورد توجه قرار می‌گیرد: مقوله‌ای که نه‌تنها خود را با اقتصاد و سیاست تطبیق نمی‌دهد، بلکه تعیین‌کننده خط‌مشی کلان حکمرانی کشور در عرصه‌های اقتصادی و سیاسی تلقی می‌شود. سوال اصلی اینجاست که چرا این نقش‌آفرینی زیربنایی در سال‌های پس از پیروزی انقلاب اسلامی به‌خوبی انجام نگرفته است؟ دلیل تاکید مکرر رهبر انقلاب اسلامی مبنی‌بر مظلومیت بخش فرهنگ نشانه چیست و چگونه باید در گام دوم انقلاب اسلامی، موجبات ظهور و بروز جایگاه زیربنایی فرهنگ را مهیا ساخت؟

عدم درک جایگاه فرهنگ 
بدون شک یکی از اصلی‌ترین دلایلی که جمهوری اسلامی ایران باوجود پیشرفت در حوزه‌های گوناگون علمی، فناوری، منطقه‌ای و... نتوانسته در رسیدن به برخی اهداف فرهنگی خود موفقیتی کسب کند، عدم درک عینی (و نه صرفا تئوریک) از جایگاه فرهنگ در گفتمان انقلاب اسلامی و متعلقات آن است. این نگاه منظومه‌وار و هم‌گرایانه، پیش‌نیاز اصلی موفقیت نظام عزیزمان در عرصه فرهنگ محسوب می‌شود. ابلاغ این سند، نگاه زیربنایی نسبت‌به حوزه فرهنگ را موردتایید قرار می‌دهد. ماهیت انقلاب اسلامی و نظام برخاسته از بطن این انقلاب مقدس، اساسا اجازه نمی‌دهد «فرهنگ» به مقوله‌ای انتزاعی یا متغیری وابسته به دیگر مولفه‌های قدرت تبدیل شود. چندی پیش تدوین و ابلاغ سند طرح تحول شورای عالی انقلاب فرهنگی متعاقب مطالبه رهبر انقلاب اسلامی و در سه حوزه «شناختی»، «نهادی» و «فرآیندی» صورت گرفته است. این نگاه جامع، انعکاس‌دهنده «نگاه  بسیط و عملیاتی به عرصه فرهنگ» است، دقیقا همان نگاه و رویکردی که در عرصه «جهاد تبیین» و «مواجهه با جنگ شناختی دشمنان» به آن نیاز مبرمی داریم. اصلی‌ترین گام در تحقق اهداف فرهنگی کشور به‌صورت مطلوب، شناخت همین اهمیت و جایگاه فرهنگ است.

نگاه کاربردی به عرصه فرهنگ
دومین حلقه مفقوده در این خصوص، فقدان نگاه کاربردی به مقوله فرهنگ و محدودسازی آن در برخی نگاه‌های آکادمیک، تئوریک و مباحثاتی است. این در حالی است که در حوزه فرهنگ، نمی‌توان اساسا میان کارکردهای فرهنگی کشور در خارج و داخل کشور تفکیک و تمایزی به لحاظ ماهوی قائل شد. ماموریت‌های فرهنگی کشور در داخل و خارج از کشور، منبعث از مصدری واحد بوده و لازم است در همپوشانی و هم‌افزایی مطلق با یکدیگر تعریف و عملیاتی شود. در این نگاه کلان، لازم است پیوست خارجی و بین‌المللی هرگونه سیاست‌گذاری و تصمیمی که در عرصه فرهنگی صورت می‌گیرد، مورد توجه قرار گیرد. این توجه، هرگز مترادف با ادغام سیاست‌های فرهنگی کلان ما در محیط بیرونی نیست، بلکه به معنای به‌کارگیری ابزارها و مجاری صحیح در انتقال این پیام‌های اصیل فرهنگی در محیط غیرداخلی است. نتیجه این روند، تحقق سریع‌تر  اهداف فرهنگی کشورمان در آن‌سوی مرزها خواهد بود. همان‌گونه که مشاهده می‌شود، فرهنگ نه‌تنها در عرصه سیاست داخلی (به‌مثابه یک مولفه اصلی و متغیری غیروابسته) دارای اصالت است، بلکه در محیط برون‌مرزی نیز کارآیی خاص خود را دارد. 
عدم تمرکز بر رویکرد ضد فرهنگی دشمن 
یکی دیگر از موارد، معطوف به نقش مقوله فرهنگ در جنگ‌شناختی و ترکیبی دشمنان علیه نظام و ملت ایران محسوب می‌شود. آیا هجمه‌های فرهنگی دشمن در این عرصه، به‌خوبی از سوی مسئولان حوزه فرهنگ در کشور به‌خوبی درک شده است؟ صورت‌مسئله گویاست: در عرصه شناختی، شاهد تغییر الگوواره‌های رفتاری دشمنان در عرصه جنگ شناختی و تبیینی در عرصه فرهنگ هستیم. بسیاری از این الگوواره‌ها منتج به تغییر منظومه «انتزاعی-عملیاتی» دشمنان و جابه‌جایی برخی اولویت‌های آنها شده است. در این نگاه مبنایی، ایده‌های نظریه‌پردازانی مانند «جوزف نای» در حوزه جنگ نرم، با روش‌هایی مانند «مهندسی افکار عمومی در عصر جدید» ترکیب شده و ساختار جدیدی را نسبت به گذشته در اتاق‌های فکر دشمنان خلق کرده است. شناخت ماهیت و کارکرد این ساختار و مولفه‌های تشکیل‌دهنده آن، در گروی درکی عمیق نسبت‌به «بازیگران» و «محیط عملیات» است؛ بنابراین، باید قواعد مواجهه با دشمن در عرصه جنگ ترکیبی و شناختی و از همه مهم‌تر، جایگاه فرهنگ را در این عرصه مهم  و خطیر شناخت.
دیپلماسی فرهنگی امروز در حوزه روابط بین‌الملل به یک مزیت رقابتی در بین بازیگران و دولت‌ها تبدیل شده است. تبیین و روایتگری صحیح و موثر از رویدادهای یک کشور در محیط خارجی و اقناع مخاطبان بین‌المللی در دفاع از ارزش‌ها و هنجارهای یک کشور، نقش موثری در چینش تصویر نهایی آن در کشور در نزد جهانیان ایفا می‌کند. اگرچه پس از پایان جنگ جهانی دوم، سیاست خارجی کشورها محدود و محصور در دیپلماسی آشکار و دیپلماسی پنهان بود، اکنون دیپلماسی فرهنگی به زمین رقابت اصلی میان بازیگران تبدیل شده است؛ به‌عنوان‌مثال، روایتگری رسمی آمریکا و اتحادیه اروپا از ماهیت و اقدامات رژیم اشغالگر و تلاش‌های مستمر بازیگران غربی برای تطهیر این رژیم در عرصه دیپلماسی رسمی و پنهان، با خیزش ملت‌ها علیه صهیونیسم و فراگیری انتقادات نسبت به ماهیت جنایت‌کارانه این رژیم رنگ می‌بازد.
 در اینجا، دیپلماسی عمومی و فرهنگی، به صورتی واضح برتصویرسازی رسمی غرب از حوادث غزه غلبه پیدا کرده است.
در گام دوم انقلاب اسلامی، ما ملزم به حرکت در مسیر جهاد تبیین هستیم؛ بنابراین، ما از یک نقشه‌راه کلان و طرح راهبردی مدون سخن می‎گوییم. خمیرمایه جهاد تبیین، اقناع افکار عمومی دنیاست و دیپلماسی فرهنگی همان قالب و چارچوب مطلوبی است که می‌توان چنین روندی را در ذیل آن تعریف و مدیریت کرد. اگرچه در اینجا جایگاه دیپلماسی رسمی و پنهان در عرصه سیاست خارجی کشور قابل‌انکار نیست و اتفاقا، دیپلماسی فرهنگی را مکمل و مقوم رویکرد رسمی جمهوری اسلامی ایران در نظام بین‌الملل قلمداد می‌شود.

نسبت فرهنگ و روایتگری از حقیقت 
در این میان، هر گونه روایتگری ما نسبت به واقعیات و حقایق جاری، باید حول محور فرهنگ صورت گیرد؛ به عبارت بهتر، روایتگری از نقاط قوت گفتمان انقلابی است  و گفتمان مقاومت اساسا در بستر و چارچوبی غیر از «فرهنگ» پاسخگو نیست! بسیاری از محاسبات رئالیستی و نئورئالیستی غرب در تقابل مطلق با جوامع و گروه‌های آگاه و خداجو، مشمول قاعده «مداقه در مهندسی و شکست در عمل» شده است. بارها در روند تشریح و کالبدشناسی شکست عملیاتی غرب، باوجود دقیق‌ترین محاسبات ممکن، این سوال مهم در اتاق‌های فکر آمریکا و رژیم صهیونیستی مطرح شده که دلیل عدم انطباق خروجی نقشه‌های آنها با مقدمات و پیش‌فرض‌های ظاهرا قطعی آنها چیست؟ پاسخ این سوال، همان رمز اصلی موفقیت گفتمان مقاومت در منطقه و نظام بین‌الملل محسوب می‌شود: اینکه بسیاری از انگاره‌ها، باورها، محاسبات متقن و مهندسی پیچیده و چندلایه غرب در مواجهه با گفتمان‌های اصولی و الهی بدون درنظرگرفتن «قدرت ذاتی» این گروه‌ها و جوامع هدف صورت می‌گیرد. اصلی‌ترین مصداق قدرت ذاتی انقلاب اسلامی ایران و گروه‌های مقاومت، تبلور «قدرت معنویت» در آن است. این قدرت، هرگز ازسوی دقیق‌ترین دستگاه‌ها و نهادهای اطلاعاتی، امنیتی و نظامی غرب قابل‌محاسبه نیست و زمانی تبلور می‌یابد که دشمن با نشانه‌ها و مصادیق شکست در میدان مواجه می‌شود. آیا می‌توان چنین ارتباط و قدرتی را با مولفه‌های غیرفرهنگی و غیرگفتمانی مورد تجزیه و تحلیل قرار داد؟! قطعا پاسخ این سوال منفی خواهد بود! 

نتیجه‌گیری
درنهایت اینکه نه‌تنها نباید فرهنگ را مورد غفلت قرار داد، بلکه باید نقش محوری آن را در منظومه گفتمانی انقلاب اسلامی، خصوصا در عرصه جنگ ترکیبی با دشمن تقویت کرد. این مسئله معطوف به استمرار نبرد جریان حق و باطل و وعده قطعی خداوند متعال درخصوص پیروزی نهایی جریان حق است. ابعاد و جنس این مواجهه در طول تاریخ متفاوت بوده اما ماهیت آن هرگز تغییر نمی‌کند. 
آنچه جهانیان در جریان جنگ اخیر غزه و لبنان مشاهده کردند، شاهدمثالی گویا بر شکل‌گیری معادله‌ای است که در آن، داشته‌ها و خلاقیت‌های جریان مقاومت در بطن و بستری «غیرقابل‌تصور» برای غرب و رژیم صهیونیستی به گردش درمی‌آید. 
دشمنان هر اندازه نیز تلاش کنند، قدرت کمی‌سازی این ترکیب و تبدیل آن به یک مدل ریاضی یا تجربی را ندارند! چرخه نصر، خروجی همین معادله معنوی -گفتمانی است. این چرخه، از خیزش و خروش در برابر جریان سلطه آغاز می‌شود و با شکست و تباهی مستکبران پایان می‌یابد. این مهم، باید با استناد به روش‌های نوین در تبیین‌گری فرهنگی محقق شود.