۲۶ فروردین ۱۴۰۴ - ۱۱:۰۵

زهرا بذرافکن-خبرنگار گروه فرهنگ: چارلی چاپلین را بیش از همه با شخصیت «ولگرد» می‌شناسیم، با انتقادی اجتماعی فارغ از جغرافیا و به وسعت نگاه همه سینمادوستان. او را با کلیدواژه‌های امید و مقاومت به‌یاد می‌آوریم و البته ترکیب کمدی و درام که حدود ۱۰۰سال است با حافظه چند نسل از تماشاگران سینما عجین‌شده است. 

آگاه: هنگامی که چارلی چاپلین در سال ۱۳۵۶ شمسی درگذشت، در ایران مخاطبان و دوستداران زیادی داشت و بنابراین خبر فوت او بازتاب بسیاری در رسانه‌های پرتیراژ آن زمان، مانند روزنامه اطلاعات و کیهان داشت. روزنامه اطلاعات با تیتر ساده و نه‌چندان مصطلح «چارلی چاپلین مرد»، خبر درگذشت این هنرمند را اعلام‌کرده بود. 

آغاز زندگی هنری چاپلین از کودکی
سر چارلز اسپنسر چاپلین، سینماگر شناخته‌شده بین‌المللی که بسیاری او را ماندگارترین و مهم‌ترین چهره سینمای قرن بیستم خوانده‌اند، در شانزدهم آپریل ۱۸۸۹ میلادی به‌دنیا آمد. جالب آنکه محل دقیق تولد او دقیقا مشخص نیست و شهرهایی مانند لندن یا بیرمنگام را در این‌باره ذکر کرده‌اند. او از والدینی هنرمند زاده شد؛ پدر و مادری که هر دو بازیگر و آوازه‌خوان در سالن بزرگ لندن بودند، اما زندگی آنها بعد از تولد چاپلین، بیش‌از سه‌سال دوام نداشت. مادر او آوازخوانی را به‌خوبی به او یاد داده بود، بعدها دچار یک بیماری روانی شد و در آسایشگاهی در لندن بستری شد. به هر ترتیب بعد از بستری‌شدن مادر چاپلین، او و برادرش ارتباط صمیمانه‌تری با هم پیدا کردند و در ادامه هر دو با استعدادی که از خود نشان داده بودند، در سالن محل کار قبلی والدینشان، سالن ویکتوریا مشغول شدند. 
او در ۱۹۱۰ به‌همراه خانواده به آمریکا مهاجرت کرد و در ۱۹۱۴میلادی برای نخستین بار در فیلمی به نام «در تلاش برای معاش» بازی کرد.‌ او که از پیش به بازیگری علاقه‌مند بود، در این فیلم نتوانست بازی مورد قبولی از نگاه مدیران کمپانی «کی‌استون» ارائه کند. در عین‌حال، آنها به او فرصت دوباره‌ای دادند و او در حالی که ۲۴ ساله بود، در دومین فیلمش به نام «مسابقات اتومبیل‌رانی کودکان» بازی کرد. چیزی که از او موردتوجه قرار گرفت، بیشتر سبک خاص راه‌رفتنش بود که در فیلم بعدی او به نام «مخمصه غریب مبیل» مورد اقبال مخاطبانش قرار گرفت و او به این ترتیب محبوبیت ویژه‌ای یافت. 

شروع دوران حرفه‌ای با سینمای صامت
سال ۱۹۲۵ را می‌توان آغاز دوره حرفه‌ای بازیگری چاپلین به‌شمار آورد؛ او با قراردادهای جدید و نیز راه‌اندازی کمپانی فیلم خودش شروعی تازه را رقم زد. در سال بعد او با دریافت دستمزدی به اندازه ۶۷۰ هزار دلار، در مدت ۱۸ ماه، ۱۲ فیلم کمدی برای کمپانی «میوچال فیلم» ساخت که تعدادی از آنها در شمار تاثیرگذارترین آثار کمدی تاریخ سینما قرار دارند. از معروف‌ترین این آثار می‌توان «خیابان آرام»، «ساعت یک صبح»، «ماجراجو» و «سمساری» را نام برد.
در سال‌های بعد نیز، چاپلین آثار ماندگاری مانند «پسربچه» (۱۹۲۰)، «زائر» (۱۹۲۳) و «دوش‌فنگ» (۱۹۱۸) را ساخت. او به‌علت مشغله‌کاری زیاد ناشی از کار موازی برای استودیو شخصی‌اش و دیگر استودیوها، کم‌تر فرصت پیدا می‌کرد تا خودش نقشی بازی کند، با این حال، «زن پاریسی» (۱۹۲۳)، «جویندگان طلا» (۱۹۲۵) و «سیرک» (۱۹۲۸) ازجمله فیلم‌هایی بودند که او نقش کوتاهی در آن بازی کرد.
او پیش از ورود به عصر فیلم‌های ناطق، در سال۱۹۳۱ «روشنایی‌های شهر» و در سال۱۹۳۶ «عصر جدید» را ساخت که به‌راستی از ماندگارترین آثار او هستند. فیلم‌های ناطق چارلی چاپلین با شاهکار معروف‌ او، «دیکتاتور بزرگ» در سال۱۹۴۰ آغاز شد. هرچند اولین‌باری که صدای چاپلین شنیده شد، در سکانس پایانی فیلم «عصر جدید» بود که تنها آواز نامفهومی از او بود. با وجود شکوفایی دوران فیلم‌های ناطق در دهه۳۰، چاپلین هنوز سینما را یک هنر پانتومیک می‌دانست و معتقد بود که «بازی» بسیار بیشتر از کلمات و دیالوگ‌ها از سوی تماشاگر درک می‌شود. «چارلی چاپلین» دو فیلم آخرش را در لندن ساخت. «سلطانی در نیویورک» در سال ۱۹۵۷ و «کونتسی از هنگ‌کنگ» در سال ۱۹۶۷ که کارگردانی، نگارش فیلم‌نامه و تهیه‌کنندگی آنها برعهده خود او بود. فیلم «کونتسی از هنگ‌کنگ» با بازی مارلون براندو و سوفیا لورن، آخرین حضور چاپلین در عرصه سینما بود. «چاپلین» پس از خداحافظی از بازیگری، بین سال‌های ۱۹۶۹ تا ۱۹۷۶، موسیقی فیلم‌های صامت‌اش را می‌ساخت و آنها را دوباره عرضه می‌کرد. 

تاثیری به وسعت کل سینما
هنگامی که چارلی چاپلین برای اولین‌بار وارد عرصه سینما شد،‌ هالیوود هنوز در مراحل ابتدایی بود. چاپلین با نگاه به‌شدت کمال‌گرای خود، رویکرد هنری اصولی‌تری به فیلمسازی ارائه کرد. او کمدی و درام را با هم ترکیب کرد، کاری که قبلا هرگز به‌شکلی واقعی و موثر انجام‌نشده بود؛ تا داستان‌های احساسی خلق کند که با مخاطب ارتباط برقرار کرده و احساس او را برانگیزد. او موسیقی بسیاری از فیلم‌هایش را خودش ساخته است. با گذشت زمان، چاپلین از انتشار یک فیلم در هفته (رویه آن زمان) به اختصاص ماه‌ها زمان برای تکمیل یک فیلم واحد و بهبود و تولید آثار باکیفیت رسید. چاپلین شایسته تقدیر به‌عنوان اولین و موثرترین فرد در توسعه و ترویج ژانر کمدی است اما در واقع، او کارهایی بیشتر از این برای سینما انجام داد. هنر چاپلین، همراه با محبوبیت شخصیت ولگرد، صنعت فیلمسازی را ارتقا داد و آن را به یک شکل هنری اورجینال و البته سودآور تبدیل کرد. چاپلین به یکی از پردرآمدترین بازیگران صنعت سرگرمی جهان تبدیل شد و فیلم‌هایش او را به اولین ستاره بین المللی‌هالیوود تبدیل کرد.
علاوه‌بر آنچه گفته شد، بسیاری از فیلمسازان برجسته آثار چاپلین را دوست دارند، از کارگردانان مدرنی مانند کوئنتین تارانتینو، گیرمو دل تورو  و دیمین شزل گرفته تا فیلمسازان افسانه‌ای مانند استنلی کوبریک، آلفرد هیچکاک، بیلی وایلدر و مل بروکس. چندین فیلمساز مطرح سینمای جهان ادعا کرده‌اند که اگر چاپلین نبود هرگز فیلمساز نمی‌شدند و به تکنیک‌های فیلمسازی او در آثار خود ادای احترام کرده‌اند. دیمین شزل در انتهای فیلم Babylon که ادای احترامی به ‌هالیوود بود، تصویری از چاپلین را گنجاند. 
کمدی چاپلین حتی الهام‌بخش کارتون‌های والت دیزنی و میکی موس در سال‌های ابتدایی انتشارشان نیز شده بود. همچنین سرجیو لئونه، سینماگر شهیر ایتالیایی که آثار ماندگاری مانند «روزی‌روزگاری در آمریکا»، «به‌خاطر یک مشت دلار» و «خوب، بد، زشت» را ساخته، درباره چارلی چاپلین می‌گوید: «اما اگر یک سینماگر مولف وجود داشته باشد که بر من تاثیر گذاشته باشد- او فقط یک نفر است- آن چارلی چاپلین است، کسی که هرگز برنده اسکار نشد.» چاپلین در طول دوران حرفه‌ای خود در مجموع سه جایزه اسکار دریافت کرد که دو جایزه به‌خاطر مشارکت‌هایش در صنعت سینما، جوایز افتخاری بودند و دیگری جایزه «بهترین موسیقی متن» برای فیلم «لایم لایت» در سال۱۹۷۲ بود، بنابراین سرجیو لئونه از نظر فنی درست می‌گوید که چاپلین هرگز جایزه اسکار رقابتی را برای فیلم‌سازی‌اش دریافت نکرد. خود لئونه هرگز حتی نامزد اسکار هم نشد که البته این مانع از آن نشد که جایش در کتاب‌های تاریخ سینما جاودانه نباشد. با این‌حال، چاپلین، این کمدین بزرگ در تاریخ برگزاری اسکار رکورددار طولانی‌ترین مدت تشویق از سوی حضار است که پنج‌ دقیقه به‌طول انجامید.

چاپلین و ماجراهای فیلم «دیکتاتور بزرگ»
 شاید فیلم «دیکتاتور بزرگ» مشهورترین و محبوب‌ترین فیلم چارلی چاپلین باشد. گفته‌اند اگرچه این فیلم به تمسخر بی‌حدوحصر آدولف هیتلر، رهبر حزب نازی می‌پرداخت، اما دیکتاتور آلمانی شخصا از هواداران چاپلین بود. فیلم «دیکتاتور بزرگ» که نامزد تعدادی از مهم‌ترین جوایز آکادمی اسکار هم شد، نقدهای متفاوتی را دریافت کرد. بسیاری ترکیب هنر و سیاست توسط هنرمندی مانند چاپلین را نادرست می‌دانستند و البته گروهی هم بودند که مبارزه او با ناسیونال‌سوسیالیسم یا همان فاشیسم را تحسین می‌کردند.

سایه کمونیسم بر کارنامه هنری چاپلین 
فیلم «موسیو وردو» که در سال ۱۹۴۷ اکران شد، یکی از جنجالی‌ترین فیلم‌های چارلی چاپلین است. این فیلم که داستان زندگی یک قاتل‌زنجیره‌ای را روایت می‌کرد، موردتوجه اعضای آکادمی اسکار هم قرار گرفت اما انتقادهای بسیاری را هم دریافت کرد. چاپلین که در این فیلم به انتقاد از سازوکار سرمایه‌داری پرداخته بود با اتهام کمونیست‌بودن مواجه شد. اگرچه در ابتدا به‌نظر می‌رسید این اتهام نمی‌تواند تاثیر خاصی روی زندگی حرفه‌ای چاپلین بگذارد و او را به حاشیه ببرد اما در نهایت این چنین نشد. بسیاری اعتقاد دارند کارنامه هنری چاپلین به بعد و قبل از این فیلم تقسیم می‌شود. 

و چاپلین از آمریکا طرد شد...
 انتقادهای متعدد چاپلین از سیاست‌های آمریکا و به‌ویژه رفتار حاکمیت این کشور با کمونیست‌ها، باعث شد تا آمریکایی‌ها در برابر این بازیگر محبوب قرار بگیرند. بنابراین جیمز مک‌گراندی، دادستان کل ایالات‌متحده، در سال۱۹۵۲ و پنج‌سال پس از اکران فیلم «موسیو وردو» حق ورود چارلی چاپلین به آمریکا را از او گرفت. دادستان کل آمریکا مدعی‌شده بود اسناد محرمانه بسیاری دارد که نشان می‌دهد چاپلین می‌تواند تهدید بزرگی برای کشور او باشد، اما بعدها مشخص شد که این ادعای مک‌گراندی واهی بوده. با این‌حال چاپلین در این مدت تلاشی برای ورود به آمریکا نکرد و برای ۲۰ سال سفری به این کشور نداشت. در نهایت و پس از آنکه آکادمی علوم‌وهنرهای سینمایی از او دعوت کرد تا برای دریافت جایزه یک عمر دستاورد هنری به آمریکا سفر کند، چاپلین دوباره روی خاک آمریکا قدم زد. او با وجود همه انتقادهایی که از سیاست‌های ایالات‌متحده داشت، هرگز یک آمریکاستیز شناخته نشد.

ماجرای تنفر دو اسطوره بازیگری بعد از همکاری
مارلون براندو همیشه یکی از شیفتگان چارلی چاپلین بود. در نهایت همان‌طور که ذکر شد، فرصتی فراهم شد تا این بازیگر افسانه‌ای در کنار اسطوره تکرارنشدنی نسل‌های قبلی سینما قرار بگیرد؛ اما نتیجه این همکاری جالب نبود. مارلون براندو که پیشنهاد هنرنمایی در فیلم «کنتسی از هنگ‌کنگ» را پذیرفته بود، در نهایت فرصت همکاری با چارلی چاپلین را پیدا کرد؛ اما اولین تجربه کارگردانی یک فیلم رنگی از سوی چارلی چاپلین در نهایت فیلم جذابی نبود. منتقدان این فیلم را دوست نداشتند و تماشاگران هم استقبالی از آن نکردند. 
بنابراین مارلون براندو و چارلی چاپلین با یکدیگر اختلاف‌نظر پیدا کردند، نه‌تنها مارلون براندو به بازیگری که روزی رویای حضور در کنار او را داشت، لقب بیمار سادیستی را داد بلکه چاپلین هم بدترین توهین‌ها را به او تقدیم کرد. در نهایت، فیلم «کنتسی از هنگ‌کنگ» دو بازیگر افسانه‌ای تاریخ سینما را برای همیشه از یکدیگر متنفر کرد.

شوخی نامه‌ای با چاپلین!

«جرالدین: دخترم! 
از تو دورم، ولی یک لحظه تصویر تو از دیدگاهم دور نمی شود. اما تو کجائی؟ در پاریس روی صحنه تئاتر پرشکوه شانزه‌لیزه… این را می‌دانم و چنان است که گویی در این سکوت شبانگاهی آهنگ قدم‌هایت را می‌شنوم. شنیده‌ام نقش تو در این نمایش پرشکوه نقش آن دختر زیبای حاکمی است که اسیر خان‌تاتار شده است...»
این نامه‌ جعلی در مقدمه‌ چند کتاب هم منتشر شده و به آن استناد می‌شود. جالب این‌که نامه به زبان‌ انگلیسی و چند زبان دیگر ترجمه‌شده است. این نامه در فضای نشر و مطبوعات ایران تا حدی واقعی جلوه کرده بود که حتی در مقدمه‌ کتاب معروف «حقوق زن در اسلام» به این نامه‌ اشاره شده است. 
مایکل چاپلین، پسر چارلی چاپلین وقتی سال۱۳۸۰ مهمان جشنواره‌ فیلم فجر بود، درباره این نامه از او سوال شد و او به خبرنگارها گفت پدرش آن‌قدر گرفتار بوده که فرصت نداشته برای بچه‌هایش نامه بنویسد؛ اما باز هم کسی باورش نشد و همچنان این نامه به‌عنوان نامه‌ای که چارلی چاپلین به دخترش نوشته دست‌به‌دست شده و تاثیر زیادی هم روی خواننده‌ها به‌ویژه زنان و دختران می‌گذارد. فرج‌الله صبا، روزنامه‌نگار شناخته‌شده، نویسنده این نامه است. او یکی از روزهای دهه ۴۰ به‌طور اتفاقی مطلبی را برای نشریه‌ای قلم می‌زند که سال‌هاست به اشتباه در میان مردم به‌عنوان نامه چارلی چاپلین به دخترش دست‌به‌دست می‌شود. خود صبا در شرح ماجرای نامه‌ جعلی منتسب به چارلی چاپلین گفته است: «در مجله‌ روشنفکر تصمیم گرفتیم به تقلید از فرنگی‌ها ما هم ستونی راه بیندازیم که در آن نوشته‌های فانتزی به چاپ برسد. به هرحال می‌خواستیم طبع‌آزمایی کنیم. این شد که در ستونی، هر هفته، نامه‌هایی فانتزی به چاپ می‌رسید. آن بالا هم سرکلیشه «فانتزی» تکلیف همه‌چیز را روشن می‌کرد. بعد از گذشت یک سال دیدم مطالب ستون تکراری‌شده است. یک روز غروب به بچه‌ها گفتم مطالب چرا این‌قدر تکراری‌اند؟ گفتند: اگر زرنگی، خودت بنویس! [...].» این نامه یکی از پرعمرترین دروغ‌های رسانه‌ها و جراید ایران است و هنوز به زندگی‌اش ادامه می‌دهد.