آگاه: هواداری تا مرز بندگی چیز جدیدی نیست اما با ژستهای فرهیخته و موجه آنورآبی سازگار نیست. هنوز چند ماه از آمدن کریستیانو رونالدو به ایران نگذشته است و ویدیوهایش را میشود توی صفحات همین فرهیختههای غالبا خارجنشین دید؛ انتقادات تند و توهینآمیز از هوادارانی که برای دیدن این فوتبالیست از هر طریقی به سمت هتل او میرفتند؛ چهرهای محبوب در سطح جهان که دویدن به دنبال خودرویش در خیابان چیز تازهای نیست. ویدیوهای دریغ و افسوس با متنهای «آنچه بودیم و چیزی که شدیم» که دست به دست میشد تا به هر ضرب و زوری مردم ایران را مشتی عقبمانده و واپسگرا بخوانند و همین را وصل کنند به فرهنگی اصیل که بهبادرفته و اثری از آن نمانده است. حالا شاهدی از غیب رسیده است تا نشان دهد فرهنگ شهرت و هواداری سلطنتطلب و غیر آن و اینورآبی و آنورآبی نمیشناسد. جالب آن است که شباهت هم آنقدر موبهمو نیست که آدم را به شک و خطا اندازد. یک نفر از میان جمعیت مخاطب کنسرت! در شمایل خواننده بدش نیامده ظرفیت خدادادش را برای شباهت به آقای خواننده خرج کند ولی بههرحال راهش را میرود، یک عده هم از گوشه و کنار داد میزنند که «این داریوش نیست» اما مگر به گوش جمعیت خوانندهدیده میرود.
آیکونپرستی افراد مشهور ولو هنرمندهای چندین و چندساله درنهایت این جمعیت را به روزی انداخته است که به حمله برای دستبوسی و تبرک رسیدهاند، چیزی که اصلا در شأنیت و شکوه این جمعیت سراسر ژست اصالت نیست! هواداری کور که هنوز هم موردهای بیشمار تازهای از آن در ذهنهاست، مخاطب را به حد جنون رسانده و قوه عقل را پاک از دسترس او خارج کرده است. جالب آنکه در تصویر غالب افراد از گروههای سنی بزرگسال و میانسالاند و این خود انگاره رواج هواداری میان نوجوانان به اقتضای سن را به چالش میکشاند. همین ویدیو برای استناد کافی است تا بتوان کمی سواد رسانهای برای این جمعیت تجویز کرد و این دوگانه «ما، دیگری» را که تا امروز مبنای نگاه عمودی خارجنشینها نسبت به ایرانیان داخل کشور بوده است سر تا پا باطل خواند؛ دوگانهای که درنهایت «خودیها» را با هر خطا و در هر وضعیتی از بد بودن مبرا و «دیگران» را کهنهاندیشانی بالفطره میپندارد.