آگاه: بعد از رحلت حضرت امام(ره) در خردادماه سال۱۳۶۸، این ابهام و سوال مطرح بود که آیا رهبری دیگر جایگزین آن شخصیت شاخص در تاریخ خواهد شد که تضمینکننده تداوم انقلاب و آرمانهای آن باشد؟ نگارنده معتقد است با رهبری آیتالله خامنهای در سه دهه اخیر، حرکت انقلاب اسلامی و اهداف امام خمینی(ره) تعقیب و تداوم یافته است. اما کدام محورها در مدیریت این دو رهبر است که مسیری یکسان و تداوم انقلاب را منجر شده است؟ در پاسخ، به برخی از مهمترین اصول مدیریتی که منجر به اتخاذ مشی یکسان در رهبران انقلاب اسلامی و در نتیجه تداوم آرمانهای انقلاب اسلامی شده است، اشاره میشود:
۱ـ تفوق مبناگرایی بر عملگرایی (مبناگرایی در مقابل عملگرایی یا پراگماتیسم)
یکی از عوامل و دلایل تغییر مسیر انقلابها در آینده، آن است که رهبران بعد از پیروزی انقلابها بهتدریج مبانیای را که انقلاب را براساس آن آغاز و مردم را حول آن گرد آورده بودند، فراموش کرده و از منظری عملگرایانه باتوجهبه شرایطی که در آن قرار میگیرند، تغییر مشی میدهند و در واقع صحنه عمل و شرایط است که رفتار ایشان را مشخص میکند؛ بهعنوان مثال، اگر در دوره انقلاب سخن از آرمانهایی، چون عدالت و آزادی رفته است، اما در صحنه عمل و پس از پیروزی انقلاب و ایجاد شرایط عادی حکومت، اگر منافع حکومت اقتضای محدودیت در آزادی را داشته باشد، کمکم آزادی را ذبح حیات حکومت خویش میکند. ضعف در فهم مبانی و به نوعی «نان را به نرخ روز» تحولات سیاسی و اجتماعی خوردن ازجمله آفتهایی است که منجر به انحراف مسیر انقلابها میشود.
ازجمله اصول ثابت در رهبری حضرت امامخمینی(ره) تفوق مبنا بر عمل است. او مبانی خویش را براساس معادلات و خوشآیند تحولات تغییر نمیداد؛ بهعنوان مثال، در مسیر انقلاب اسلامی و در زمانی که انقلابیون در اقلیت بوده و نیازمند توسعه جبهه و گستردگی نفرات و صحنه میدان و عمل، توصیه به یارگیری از همه مخالفان رژیم پهلوی را مقدمهسازی میکرد، امام مبانی خویش را کنار نگذاشت و جریانهای التقاطی و غیردینی، چون سازمان مجاهدین خلق و حزب توده را بههیچوجه، حتی به توصیه نزدیکترین و امینترین اصحاب خود نپذیرفت. نتیجه و عملگرایی برای امام(ره) مجوزی برای فراموشی مبانی وی نبود. ایشان براساس مبانی خویش سازش و همراهی با مجاهدین خلق را بههیچوجه نپذیرفت، آن هم در شرایط سخت یک رهبر تبعیدی که بهشدت نیازمند حمایت عناصر مخالف رژیم پهلوی است و هر عقل عملگرایی این رفتار را میپذیرفت، اما مبانی امام(ره) سازمان مجاهدین خلق را نمیپذیرفت.
در سالهای حیات حضرت امام(ره) در دهه۶۰ نیز این اصل تداوم یافت؛ بهعنوان مثال، در دوران جنگ تحمیلی، صدام بارها از سلاحهای شیمیایی علیه رزمندگان ایرانی استفاده کرد یا رژیم بعث بارها شهرهای ایران را موشکباران کرد، حال در مقام پاسخ هر رهبر عملگرایی براساس معادلات مادی، مجوز مقابلهبهمثل را صادر خواهد کرد، لکن امام این امر را نپذیرفت و صحنه عمل نبود که مشی او را شکل میداد، بلکه مبانی اسلامی به امام اجازه بهرهگیری از سلاحهای کشتار جمعی را نمیداد و درنتیجه ایران در سختترین شرایط نه از سلاحهای شیمیایی استفاده کرد و نه شهروندان غیرنظامی را موشکباران کرد.
در مشی آیتالله خامنهای نیز این اصل، بهجد رعایت شده و صحنه عمل بر مبانی تفوق نیافته است. در صحنه سیاست داخلی در دهه۶۰ بهدلیل شرایط انقلابی و جنگ، برخی از نخبگان عملگرا سخن از عدالت، سادهزیستی، شعارهای حمایتی از مستضعفان و اقتصاد دولتی میگفتند و رییسجمهور وقت را بهسبب حمایت از مالکیت خصوصی متهم به فاصله داشتن از اقتصاد اسلامی و باور به سرمایهداری مینمودند، حال همین نخبگان در دهه۷۰ آرمانهای دهه شصتی خود را فراموش و صحبت از توسعه در مدل شبهغربی، تجملگرایی و حمایت از بخش خصوصی میکردند! اما حضرت آیتالله خامنهای چه در دهه۶۰ و چه در دهه۷۰ مبانی خویش را براساس اقتضائات عملی تغییر نداد و در عین اعتقاد به خصوصیسازی و احترام به مالکیت خصوصی، عدالت را اصل فراموشناشدنی و رسالتی حقیقی برای انقلاب اسلامی ترسیم میکردند.
در عرصه سیاست خارجی نیز صحنه عمل در دهه۶۰ بهشدت استکبارستیزی را توجیه، تشویق و تجویز میکرد و شرایط انقلابی اجازه طرح گفتمانی دیگر را نمیداد. بعد از رحلت حضرت امام(ره) و پایان دوران دفاع مقدس برخی از افرادی که روزگاری در استکبارستیزی گریبان چاک میدادند، صحبت از رابطه با آمریکا کردند، لکن حضرت آیتالله خامنهای آرمان استکبارستیزی را فراموش نکرده و با رابطه با آمریکا مخالفت کردند.
۲ـ آرمانگراییِ واقعبینانه
یکی از اصول ثابت در مدیریت حضرت امامخمینی(ره) آرمانگرایی به همراه توجه به واقعیتهاست. در دوگانه آرمان و واقعیت گاه افراط و گاه تفریط صورت میگیرد. برخی آرمانگرایان واقعیتهای میدانی را نادیده گرفته و تعقیب آرمان در منظری غیرعقلانی در هر شرایطی و بدون توجه به امکانات و واقعیتهای صحنه میدان را تجویز میکنند و درمقابل در رویکردی تفریطی برخی واقعیتگرایی را بر آرمانها تفوق داده و براساس معادلات مادی مسیر خویش را ترسیم میکنند. حضرت امام در منظری متعادل آرمانها را براساس معادلات و ظرفیتهای میدانی تعقیب میکرد؛ البته باید به این مهم توجه داشت که در این دوگانه، برتری و اولویت از منظر امام آرمانها بود و اگر در شرایطی که بههیچوجه همنشینی این دو ممکن نمیشد، آرمانها را برمیگزید و میفرمود: «بگذار دنیای پست مادیات با ما چنین کند، ولی ما به وظیفه اسلامی خود عمل کنیم.»
در سالهای دهه۶۰ دفاع از آرمان قدس منجر به اتخاذ سیاست ارسال نیروی نظامی به لبنان گشت که حضرت امام (ره) بعد از اطلاع با آن مخالفت کرده و تاکید کردند که «راه قدس از کربلا میگذرد»، یعنی در عین فراموش نکردن آرمان قدس و مبارزه با رژیمصهیونیستی، اولویت را واقعیت مبارزه با رژیم بعث ترسیم کردند و توزیع انرژی و نیروی انسانی در دو جبهه را به صلاح ندانستند. پذیرش قطعنامه۵۹۸ و پایان جنگ و نوشیدن جام زهر، توسط حضرت امام (ره) جلوه دیگری از «آرمانگرایی واقعبینانه» است، بهگونهای که ایشان اظهار داشت هیچ لحظهای از جنگ پشیمان نیست، لکن براساس واقعیتهای میدانی که ازسوی فرماندهان نظامی و مسئولان سیاسی جنگ به ایشان ارائه شد، راهحل را در پذیرش قطعنامه یافتند.
در سیره مدیریتی رهبر معظم انقلاب نیز آرمانها در عین واقعنگری تعقیب میشوند و از افراط و تفریط در این بین پرهیز میشود. ایشان همواره از رفتارهای بیمنطق و بدون درنظرگرفتن واقعیتها برحذر میدارند. مذاکرات هستهای منجر به برجام نمودی بسیار روشن و بدیع از نسبتسنجی آرمانگرایی در عین واقعبینی است. رهبری انقلاب در عین آنکه آرمان استکبارستیزی و بدبینی به نظام سلطه را بارها و بارها و حتی در حین مذاکرات یادآور میشوند، لکن براساس برخی واقعیتهای میدان سیاست و وضعیت خاص اقتصادی کشور، اجازه مذاکره مشخص و چهارچوبمند را با طرف آمریکایی صادر میکنند.
۳ـ معنویتباوری و معنویتگرایی
رهبران سیاسی معمولا در عرصه معادلات سیاسی بسیار واقعبین شده و معادلات معنوی را فراموش و نادیده میگیرند و براساس ابزارها و معادلات مادی تصمیمگیری میکنند. اندیشه مادیگرای لیبرال الگویی حاکم است که سهمی برای معنویت قائل نیست، اما ازجمله ویژگیهای مدیریت مشترک رهبران انقلاب اسلامی، معنویتگرایی براساس باور قلبی و بهعنوان یک اصل حقیقی و واقعی در معادلات سیاسی است. در سراسر زندگی حضرت امام(ره) و در سلوک سیاسی و انقلابی ایشان «توحید» جایگاهی حقیقی و واقعی دارد و بارها و بارها بدان اشاره شده است. آن بزرگمرد تاریخ، آزادسازی خرمشهر را در یک جمله که گویای ایمان راسخ اوست اینگونه توصیف میکند که «خرمشهر را خدا آزاد کرد» و باور داشتند که «هرچه هست اوست و ما همه هیچیم» سلوک شخصی در اوج تحولات انقلاب و برهههای حساس پس از انقلاب همه مؤید این اصل است و مثالهای فراوان دارد.
در جای جای سیره مدیریتی حضرت آیتالله خامنهای نیز معنویت و باور به غیب و ایمان به هدایت و حمایت و نصرت الهی جاری است. توسل ایشان به حضرت حجت سلاماللهعلیه در شرایط حساس فتنه۸۸، باور به نصرت الهی و خوشبینی به آینده انقلاب اسلامی، توصیه به خواندن دعای جوشن صغیر در میانه جنگ ۳۳روزه به رزمندگان مقاومت و بهرهگیری از ادعیه صحیفه سجادیه در مبارزه با بیماری کرونا، تنها نمونههایی از این هزاران است.
۴ـ فرآیندسازی و تثبیت فرآیندها
ازجمله معایب رهبری در انقلابها، اتصال کامل حیات انقلاب به شخص رهبری و نبود فرآیند برای ادامه حیات سیاسی بعد از رهبر نخستین است، بهگونهای که انقلاب و نظام برخاسته از آن در تصمیمگیری و اراده شخصِ رهبر خلاصه میگردد و در صورت نبود او میراث انقلاب بهسرعت تاراج یا دچار تغییرات اساسی شده یا ممکن است انقلاب براساس اراده و میل رهبر بعدی به کل تغییر مسیر دهد. اما ازجمله اصول اساسی در مدیریت امام خمینی رحمهاللهعلیه «نظامسازی»، ایجاد فرآیند و تلاش در جهت تثبیت نظام است. ایشان در کمتر از یکسال و نیم تمامی الزامات حیاتی یک نظام سیاسی را در کشور مستقر کردند. قانون اساسی، ریاستجمهوری، مجلس شورای اسلامی و... و حتی در دوره انتقالی انقلاب و تغییر رژیم نیز از فرآیندهای دوره انتقال، چون شورای انقلاب و دولت موقت بهره بردند. سپس در دهه۶۰ و در دوران تثبیت انقلاب هرگونه عبور از قانون و قانونگریزی را بهشدت مانع شدند و فرآیندهای نظام را تثبت کردند. انتخاب سریع و کمحاشیه رهبر، بعد از فوت ایشان نمونهای از موفقیت آن رهبر هوشمند در تثبیت فرآیندها بود، درحالیکه در بسیاری کشورهای بهاصطلاح انقلابی، انتقال قدرت به رهبر بعد همراه با تنشها و درگیریهای بسیار است.
رهبر معظم انقلاب نیز این اصل را در سیره مدیریتی خویش بهکار بسته و تلاش کردهاند انقلاب در بستر نظام فرآیندی، مسیر خویش را ریلگذاری کند؛ بهعنوان مثال، صیانت از آرای مردم و عدم پذیرش ابطال انتخابات ریاست جمهوری در اوج تبلیغات و فشارهای داخلی و خارجی در سال۸۸، تدوین سندها و چشماندازهای بالادستی و تاکید بر قانونگرایی و احترام به قانون نمونهای از این سیره است.
۵ـ باور قلبی به مردمسالاری دینی
رهبران گاه بعد از عبور از گردنه انقلاب از شعارهای مردمگرایانه خویش عدول کرده و تدریجا همچون سران رژیم گذشته خویش و در چهارچوب حصارهایی شبه ایدئولوژیک، منافع حکومت را بر منافع مردم تفوق میدهند و شعارهایی، چون عدالت و عدالتگرایی و حقِ تعیین سرنوشت را فراموش میکنند و در سبک زندگی شخصی نیز سیره حاکمان پیش از خود را در پیش گرفته و از اقشار مردم فاصله پیدا میکنند.
در سیره امام خمینی رحمهاللهعلیه هم در مقام تصمیمگیری و معادلات سیاسی و هم در مقام ارتباط و اُنس با مردم، خللی حاصل نشد و ایشان بر صیانت از آرای مردمی در انتخاب مسئولان و حتی عزل آنان تاکید داشت. امام رییسجمهوری را که «والله به ریاست جمهوری» وی رأی نداده بود پذیرفت و رأی مردم را محترم دانست و در مقام عزل بنیصدر نیز بعد از اعلام عدم کفایت سیاسی نمایندگان مردم در مجلس شورای ملی، سپس حمایت عمومی مردم و در نهایت رأی دادستان کل کشور، با عدم کفایت سیاسی او موافقت و او را عزل کرد.
رهبر انقلاب نیز رأی مردم را «امانت الهی» و «حقالناس» دانسته و تعرض به رأی مردم را «محاربه با خدا» توصیف میکنند. به عقیده ایشان صیانت از نظر مردم «تکلیف الهی است، حقی است که خدا برای مردم معین کرده است، تکلیفی است که خدا برای کسانی که امور مردم را برعهده دارند، نسبت به مردم بر دوش آنها گذاشته است؛ لذا جمهوری اسلامی یک مرکب انضمامی نیست که ترکیبی باشد از چیزی به نام جمهوری و چیزی به نام اسلامی، تا یکی بگوید که من طرفدار جمهوریتم بیشتر، یکی بگوید من طرفدار اسلامیتم بیشتر؛ آن جمهوری است، آن اتکا به آرای مردم است که خدا آن را مقرر کرده است، خدا موظف کرده است ما را که در این زمینه رأی مردم را، انتخاب مردم را، اراده مردم را معتبر بشماریم.»
در مقام عمل هم صیانت ایشان از رأی مردم در سال۷۶ و برخورد جدی با افراد و مسئولانی که براساس باور خویش در پی ابطال انتخابات بودند و همچنین مخالفت با ابطال انتخابات ریاستجمهوری در سال۸۸ به بهانه تقلب، نمونههایی از این امانتداری و ایمان و باور به مردمسالاری دینی است.
۶ـ بهرهگیری از تجربیات تاریخی
رهبران انقلاب نمیتوانند از تجربه تاریخی کشور خود بیبهره باشند. امام خمینی رحمهاللهعلیه بهنوعی عصاره تجربه تاریخی است و از همه ظرفیت تاریخی معاصر خویش بهره و درس گرفت. التزام ایشان به مطالعه تاریخ در سیره ایشان امری روشن است؛ برای مثال، در دوره دستگیری در سال۴۲ در هنگام استقرار در زندان عشرتآباد ازجمله کتابهایی که ایشان برای مطالعه مطالبه میکنند، کتب تاریخ مربوط به مشروطه است. چون عدم اعتماد به کجاندیشان و خوشبینی به روشنفکران غربگرا در مشروطه تجربه شد، پرهیز از اختلافی که در میان انقلابیون نهضت نفت شاهد آن بودهایم و دوری از رفتارهای تند و رادیکال برخی جریانهای به اصطلاح انقلابی مسلح نمونههایی از بهره این بزرگمرد از تاریخ است. رهبری انقلاب اسلامی حضرت آیتالله خامنهای نیز بسیار بر استنادات تاریخی در ایران و جهان اشاره داشته و از آنان در تصمیمگیری خویش بهرهبردهاند، چرا که به تعبیر ایشان «تاریخ را با قصه اشتباه نکنیم، تاریخ یعنی من و شما در صحنهای دیگر.»
عقلانیت اسلامی
شاید تمامی اصول فوقالذکر را بتوان در چهارچوب عقلانیت اسلامی خلاصه کرد؛ عقلانیتی که در تلاقی نص، عقل و زمانآگاهی نمود مییابد و این اصل یکی از رموز تداوم انقلاب اسلامی است که تجربهای متفاوت از انقلابها را در مقابل نظریهپردازان و تاریخنگاران به تصویر میکشد.