آگاه: گالیله به حقیقت علاقهمند است، اما نه به فداکاری برای محافظت از حقیقت خود در برابر حماقت نهادینهشده زمانهاش، که نماد آن تفتیش عقاید و مبارزه رقتانگیز آن برای حفظ خرافه بهعنوان یک مرجع مصنوعی در جهانی است که بهطور فزایندهای براساس حقایق و دانش علمی بنا میشود. گالیله برشت ادعا میکند که از درد جسمانی میترسد و هیچچیز شرمآوری در آن وجود ندارد. «چرا بهخاطر آموزهای که اشتباه میدانید رنج میبرید؟ چه گالیله شکنجه شود یا نه، جهان به حرکت خود ادامه میدهد.»
دانشمند بودن به معنای متعصب بودن نیست. برای اثبات حق، لازم نیست بمیرید. آزمایشهایی که انجام میدهید میتوانند دوباره انجام شوند، با همان نتایج، البته اگر نظریه درست باشد. این تفاوت اصلی بین ایدئولوژی زمانه او و علم است: علم به قهرمان نیازی ندارد، زیرا میتواند با استدلالها و حقایق معقول و غیرخشونتآمیز حرف خود را ثابت کند و گالیله راه علم را پیش میگیرد اما برشت راه سیاست را برمیگزیند.
بیشتر از نمایش علمی که در مقابل قلدری قدرتمندان ایستادگی میکند، نمونههایی از سیاستزدگی در نمایشنامه برشت خزیدهاند. در بحثهای مربوط به استفاده از زبان لاتین بهعنوان زبان علم و اینکه چگونه نوشتن علم به زبان انگلیسی باعث محکومیت اشراف میشود، درمییابیم که خطر واقعی گالیله فقط اشاعه دانش جدید متناقض نبود، بلکه این دانش ناگهان پا به قلمرو عمومی گذاشت. گالیله مجبور شد بمیرد، محو و پنهان شود، زیرا او فقط یک شخصیت آکادمیک نبود.
برشت گالیله را انسان قابل تحسینی نمیداند. او با فریبکاری تلسکوپ را بهعنوان اختراع خود به نمایش میگذارد تا وضعیت مالی خویش را بهبود بخشد، او آینده دخترش را با رفتارهای خود ویران میکند و درنهایت، وقتی با پاپ خشمگین اوربان هشتم روبهرو میشود، بزدلی از خود نشان میدهد. حتی بهعنوان یک دانشمند، او بههیچوجه بیلغزش نیست. او در گفتگو درباره دو سیستم اصلی جهان، مهمترین کارش، نشان دادن حرکت زمین با استدلال جزر و مد استوار است.
با این همه، گالیله به یکی از محترمترین افراد تاریخ علم تبدیل شده و تاثیر او در توسعه آن بیشمار است. در روایت برشت از داستان، گالیله نمیداند چرا اینگونه رفتار میکند. شاگردش که میخواهد بگوید که یک عقبنشینی استراتژیک هوشمندانه انجام داده است، اما گالیله نمیپذیرد. هیچ برنامه و هدفی خارج از علم و نبوغ در او وجود نداشته؛ او فقط از شکنجه شدن میترسید. این گرایش تلخ و صمیمانه شخصیت اوست.
از گالیله ثبتشده در متون خود و دیگران میگذریم و به این روزها و ترجمه استاد سمندریان از «گالیله» برشت میرسیم که بهار ۱۴۰۳ با حذف و اضافاتی روی صحنه تئاتر شهر رفته است و توانسته فروش بالایی را کسب کند. ام ا این گالیله نه گالیله واقعی و نه گالیله برشت یا سمندریان است، بلکه رستاخیز «گالیله» در نمایش شهابالدین حسینپور در جایگاهی رفیع از زندگی با شوخطبعی صورت میگیرد. حتی خیانت او به علم خودش بهراحتی ازسوی مخاطبان بخشیده میشود، زیرا او یک انقلابی خوشذوق است.
این اجرای بیزاویه تلاش میکند از نگاه مارکسیستی برشت و علمزدگی شخصیت در دنیای واقعی فاصله بگیرد و حدوسطی را مییابد تا در عین جذاب بودن، مخاطب امروز را بیش از دو ساعت روی صندلیها بنشاند و مسحور و متوجه خود گرداند. لحن نمایش نیز تلاش میکند معاصرت را رقم بزند و با این حربه از سد ملال مخاطب میگذارد.