آگاه: دشمنان آنقدر از وجودش هراس داشتند که در دل سیاهی شب آن هم نه از راه زمین، بلکه در آسمان پرپرش کردند. نمیدانم راز شهادتش چه بود اما این را میدانم که با رفتنش هزاران حاج قاسم متولد شدند و خط خون نقطه پایان نیست، بلکه اول بسمالله است. تفکر سردار سلیمانی هر روز در دل و ذهن مردم زاده میشود. پس از شهادت حاجی کتب متعددی درباره ایشان نوشته شده است تا ذرهای از اندیشههای راهبردی، زندگی جهادی و سیره ولایی ایشان را به مردم یادآور شود. کتاب «باران گرفته است» نوشته احمد یوسفزاده، ماحصل ساعتها مصاحبه و گفتوگو با خواهر، برادران و اهالی روستای کودکی شهید حاج قاسم سلیمانی است که با زبانی بسیار شیرین و صمیمی به نگارش درآمده است. ماجرای حاج قاسم در این کتاب از سالهای پیش از تولد او آغاز میشود. کتاب «باران گرفته است» داستانی مستند از کودکی، نوجوانی و جوانی شهید حاج قاسم سلیمانی است و در انتشارات مکتب سلیمانی منتشر شده است که در سیوپنجمین نمایشگاه کتاب پرفروشترین اثر این انتشارات شد. در ادامه به گفتوگو با احمد یوسفزاده، نویسنده کتاب «باران گرفته است» پرداختیم.
این کتاب پرفروشترین اثر مکتب حاج قاسم در نمایشگاه کتاب شده، بعد از نمایشگاه بازخوردها چگونه بوده است؟
باتوجه به اینکه کتاب بهصورت مطلوب توزیع نشده است حتی من خودم در کتابفروشیهای استان کرمان کتاب را ندیدم و ناشر باید در توزیع کتاب کمی بیشتر همت کند؛ بنابراین برای دیدن بازخوردها به زمان بیشتری نیاز داریم اما خب کسانی که کتاب را خوانده بودند بسیار خشنود بودند. در کتاب «باران گرفته است» به زندگی سردار سلیمانی از زمان تولد تا شروع جنگ پرداخته شده است. به دلایل مختلف این کتاب را نوشتم، نخستین دلیل آن است که من و حاج قاسم اهل یک منطقه هستیم و به فرهنگ و آداب و رسوم کرمان واقفم همچنین در جنگ نیروی ایشان بودم.
نخستین مواجهه شما با حاج قاسم چگونه بود؟
من در دوران جنگ از نیروهای ایشان بودم و ایشان فرمانده لشکر ثارالله بودند. در آن زمان روزنامهنگار بودم و ایشان مطالب من را مطالعه میکردند و بهواسطه حضور در جنگ مرا میشناختند و من هم به سردار ارادت داشتم. گاهی اوقات که به کرمان میآمدند از دوستانی که در جبهه بودند دعوت میکردند و به دیدارشان میرفتیم. پس از نوشتن کتاب «آن ۲۳نفر» برایم نامهای ارسال کردند.
سبک زندگی و منش سردار سلیمانی چگونه بود و به چه میزان در سبک زندگی شما موثر بود؟
سردار سلیمانی به تمام معنا زندگی مومنانه داشتند. وجه مهربانی ایشان بر سایر وجوه اخلاقیشان غالب بود. اگرچه ایشان شخصی سیاسی بود اما به افراد با دید سیاسی نگاه نمیکرد و با هر کسی از طیفی یک نوع برخورد و رفتار داشت. برای حل مشکل و مسائل افراد فارغ از جناح سیاسی تلاش میکرد و با خلق و خویی که در زمان جنگ داشتند به زندگی خود ادامه دادند، برخلاف بسیاری از ما که به دنیا آلوده شدیم، چتر محبت ایشان بر سر همه گسترده شده بود. حفظ انسجام و وحدت کشور از همهچیز برای حاج قاسم مهمتر بود. در مسائل سیاسی هرگاه اختلاف و نزاعی میان دو طرف پیش میآمد، ایشان فارغ از دیدگاه سیاسی خود برای انسجام، وحدت و آرامش به هر دو طرف مراجعه و با آنها گفتوگو میکرد. من همیشه سعی داشتم از ایشان درس بگیرم و در همه ابعاد زندگی ایشان را الگوی خود قرار دادهام.
شما و حاج قاسم کرمانی هستید میزان محبوبیت و نفوذ کلام ایشان میان کرمانیها و حتی در جبهه چقدر و چگونه بود؟
ایشان جزء معدود فرماندهانی بودند که از ابتدا تا انتهای جنگ فرمانده بودند و فرماندهی بیش از ۴۰عملیات بزرگ را برعهده داشتند و برای بچههای جبهه و مردم کرمان به یک اسطوره تبدیل شده بودند. در زمان جنگ هرگاه عملیاتی انجام میشد بلافاصله به کرمان بازمیگشتند و در اجتماع مردم درباره جنگ سخنرانی میکردند و همه برای حضور در جبهه و مقابله با دشمن تشویق میشدند. پس از جنگ هم مردم کرمان بهویژه جنوب کرمان و استان سیستانو بلوچستان و استانهای همجوار آن در اثر ناامنیهای دهه۶۰ بهشدت رنج بردند و گاهی اوقات سران اشرار به مرکز استان میآمدند. سردار سلیمانی با یک طرحی به نام «احرا» امنیت را به این استانها بازگرداند و همچنان کسانی که از این دام نجات یافتند برای حاجی دعا میکنند و به یک اسطوره برای مردم کرمان بدل شدند. پس از اینکه فرمانده سپاه قدس شدند محبوب دل همه مردم ایران شدند.
کتاب روایات نابی دارد که تابهحال شنیده نشده است، بهعنوان مثال، اسم شهید سلیمانی تا هفتسالگی قاسم نبوده و زمان ثبتنام مدرسه نام وی ازسوی پدرشان تغییر میکند، چگونه به این روایات دست یافتید؟
من اصالتی کرمانی دارم. به روستای قنات ملک روستایی که شهید سلیمانی تا ۱۳سالگی در آنجا زندگی میکرد سفر کردم و در این سفر به سراغ افرادی که با حاج قاسم در ارتباط بودند رفتم و با آنها مصاحبه گرفتم و روایت افراد مختلفی را که با ایشان در ارتباط بودند جمعآوری کردم و حاصل این مصاحبه و صحبتها در قالب کتاب مستند داستانی «باران گرفته است» منتشر شد.
نگارش کتاب چقدر زمان برد؟
نگارش کتاب حدود چهار ماه طول کشید، دو ماه از آن صرف تحقیق و مصاحبه با افراد گوناگون ازجمله خانواده (خواهران، برادران، اقوام...) و مردم روستای قنات مالک شد. خودم به روستا میرفتم با مردم صحبت کنم و به فضا مشرف باشم اما تنها نبودم به همراه تیمی از موسسه فرهنگی ثارالله مصاحبهها و تحقیقات صورت گرفت که تمام مصاحبهها فیلمبرداری شده است.
باتوجهبه اینکه تمام مصاحبهها فیلمبرداری و ضبط شده است، آیا مستندی هم با این عنوان ساخته خواهد شد؟
از این فیلمها میتوان برای مستند استفاده کرد، من نویسنده هستم و نگارش کتاب را برعهده داشتم اما حتما موسسه ثارالله برنامهای برای استفاده از این مصاحبهها دارد. «باران گرفته است» نخستین جلد از یک چهارگانه است که قرار است موسسه ثارالله با همکاری انتشارات مکتب حاج قاسم به نگارش دربیاورند. نخستین جلد از کودکی تا جنگ، جلد دوم از آغاز تا پایان جنگ، جلد سوم مبارزه با اشرار در جنوبشرق کشور و جلد سوم آن مبارزه با داعش و مجاهدتهای ایشان در سوریه، یمن و... است.
کتابهای دیگری هم مانند «شاید پیش از اذان صبح» را درباره حاجقاسم نوشتهاید، اهمیت دوران کودکی ایشان به چه میزانی است؟
یکی از مهمترین برهههای زندگی حاج قاسم دوران کودکیاش و تربیت شدن در یک خانواده ساده با پدر و مادری روستایی است که انسانهای پاک، دانا و با بصیرت دینی بالایی بودند. وقتی با اهالی روستا حرف میزدم حرفشان این بود که با داشتن پدر و مادری مثل مشت حسن و مشت فاطمه طبیعی است که پسرشان حاج قاسم شود. زندگی حاج قاسم از همان کودکی یک زیست ساده، صمیمی و بیآلایش است. زمانی که قرار است یک شخصیت جهانی مانند سردار سلیمانی معرفی شود، برای مخاطب جذاب است که بداند این شخص در چه خانواده و چه محیطی متولد و بزرگ شده، دوستانش، سرگرمیهایش و... چه بوده است. در کتاب «باران گرفته است» به این نکات پرداختهایم و جزئیات زندگی کودکانه، معصومانه و گاهی دشوار زندگی او نوشته شده است. کودکی حاج قاسم میتواند برای نسل جدید الگو باشد.
چرا نام «باران گرفته است» را برای این کتاب انتخاب کردید؟
قرار بود اسم کتاب را خوشمهر بگذاریم و دلیل آن این بود که حاج قاسم از کودکی مهرش به دلش همه مینشست. پس از شهادت سردار سلیمانی چشمان مردم اشکآلود شد، اگر از مفهوم انتزاعی آن گذر کنیم، در کتاب، نویسنده در دو بخش یعنی سخن نخست و سخن آخر از عبارت «باران گرفته است» استفاده میکند. در بخش آخر، زمانی که نویسنده درحال بازگشت از خانه هاجر، خواهر سردار سلیمانی است، باران میگیرد و آخرین جمله کتاب همین است.