آگاه: در ادبیات دفاع مقدس، کمتر به جنگهای کردستان و گروهکها پرداخته شده است و بیشترین شناخت ما از آن منطقه و جنگهایش، به چند فیلم و کتاب محدود خلاصه میشود؛ خاطراتی که میتواند سبب شناخت بیشتر و دقیقتر واقعیتها شود، اما متاسفانه با گذشت سالها به دست فراموشی سپرده میشوند، اگرچه نویسندههایی نیز هستند که پای در این مسیر گذاشته و خاطرات سخت آن روزها را برای مخاطبان امروزی به تصویر میکشند، یکی از آنها کیانوش گلزار راغب است. کیانوش ۲۰ساله وقتی به دست گروهک کومله اسیر شد فکر نمیکرد زنده بماند، مخصوصا که برادرش هم شهید شده و کومله هم نشان داده بود رحم و مروتی ندارد، اما تقدیر این بود که جان سالم به در ببرد و ۳۰سال بعد با نوشتن «شنام» قدم در مسیر نویسندگی بگذارد.
۱۴ماه اسارت
بسیاری از ما او را با کتاب «شُنام» میشناسیم؛ خاطرات خودنوشتهای که بعد از ۲۸سال با اصرار همسرش برای مصاحبه، نگارش و منتشر شد. اگر در فیلمهایی مانند «چ» و «اشک سرما» سنگدلی و قساوت گروهکها را دیدیم، کتاب راغب توانست آغازگر بخش مهمی از ادبیات دفاع مقدس باشد. کیانوش گلزار راغب، در سال۶۰ با حاج احمد متوسلیان در کردستان بود که اسیر گروهکهای تجزیهطلب شد و سالها بعد خاطرات آن دوران و اسارت چهاردهماههاش را در شُنام نوشت. راغب در این کتاب خاطرات نوجوانیاش را نوشته است؛ دورانی که به همراه گروهی از دانشآموزان اسدآبادی، به فرماندهی حاج احمد متوسلیان عازم مریوان شدهاند و آنجا در حین برگشت به همراه دوست و برادرش زخمی و اسیر میشوند. آن دو بعد از یک ماه به شهادت رسیدند و خودش هم ۱۴ماه در اسارت ماند.
پس از شُنام، شروع به نوشتن خاطرات امیرسعیدزاده، یکی از همسلولیهایش کرد. خروجی این نوشته شد کتاب «عصرهای کریسکان»، کتابی که موردتوجه رهبر انقلاب هم قرار گرفت. بعد از آن هم خاطرات یدالله خدادادمطلق، یکی دیگر از اسرای کومله در دوران جنگ را در کتاب «برده سور» نوشت و به کسی تبدیل شد که بهتنهایی در عرصه خاطرهنگاری در مورد جنایات این گروهک تروریستی فعالیت میکند. کیانوش گلزار راغب در ادامه کتابهایش با موضوع خاطرات افراد مختلف از مواجهه با گروهک تروریستی کومله اینبار به سراغ سوژهای متفاوت رفته است. او در کتابی با عنوان «سیطره» خاطرات نادر کیانی، کسی را که در اواخر دهه۷۰ به اردوگاه دو گروهک تروریستی کومله و دموکرات در اقلیم کردستان عراق نفوذ کرده برای مخاطبانش روایت کرده است.
دیدارهایی مجازی
پس از انتشار کتابهای «عصرهای کریسکان» و «بره سور» زمینه آشنایی راغب با نادر کیانی فراهم میشود، شخصی که با راویان کتب قبلی تفاوتی ویژه دارد. راویان پیشین برخلاف نادر کیانی که نفوذی بوده، از زندانیان کومله هستند با قصهها خاص خود. پس از اینکه کتاب «عصرهای کریسکان» مورد تقریظ رهبری قرار میگیرد، امیر سعیدزاده با یکی از سایتهای خبری مصاحبه میکند و به فاصله کوتاهی راغب نیز به مصاحبه دعوت و متوجه میشود که چنین سوژهای وجود دارد. با جستوجویی در فضای مجازی متوجه میشود که او از نیروهای نفوذی در کومله بوده است و بهواسطه همان دوستان با کیانی آشنا میشود؛ کسی که خودسرانه و فارغ از ماموریتهای اطلاعاتی به کومله نفوذ کرده بود. کتابی پر از اسم و شخصیت که ممکن است در صفحات بعدی نام و سمتشان را فراموش کنیم و مجبور شویم دوباره به صفحات قبل برگردیم. سیطره کتابی با بار امنیتی و اطلاعاتی است و شاید طبیعی باشد برخی ابهامات برای خواننده و حتی نویسنده ایجاد کند. چرا میگویم نویسنده چون خود گلزار راغب نیز اذعان داشته که در طول نگارش کتاب با کیانی دیدار نداشته و تنها تلفنی خاطراتش را نوشته است. همه مصاحبهها و گفتوگوهای این دو نفر برای نگارش کتاب مجازی بوده و هرگز یکدیگر را ندیدهاند. اغلب خاطرات جنگی عموما به سرنوشت تلخی ختم میشود که رزمنده آن جانباز یا شهید میشود و غم سنگینی را بر دلمان مینشانند اما این کتاب بهرغم خطراتی که راویاش را تهدید میکند به موفقیت منتهی میشود و همین برای مخاطب جذاب است.
نفوذ در قلب کومله
«سیطره» از جوانی سخن میگوید که برخلاف اعتقاداتش و خودخواسته به گروهکهای کومله و دموکرات وارد شده، تا ردههای بالای سازمانی آنها نیز نفوذ کرده است و به این روش، توانسته اطلاعات خاص و متفاوتی را به ایران منتقل کند. کیانی، جوانی بوده که بهدلیل علاقهاش به شغل امنیتی سراغ اداره اطلاعات شهرشان میرود تا استخدام شود اما سابقه عضویت یکی از اقوامش در گروهک دموکرات باعث رد شدنش میشود اما نادر آنقدر سمج است که درنهایت خودسرانه و با وجود مخالفت اداره اطلاعات بوکان تصمیم به نفوذ در دل گروهک تروریستی کومله میگیرد و تا ردههای بالای این گروهک پیش میرود و «سیطره» ماجرای این نفوذ عجیب و غریب را برایمان روایت میکند. کتاب در ظاهر شاید تنها خاطرات هفتساله یک نفوذی باشد، اما در زوایای پنهانش، ترس و اضطراب و دلهره کسی نهفته که مرگ برایش همنشینی همیشگی بوده است، آنجا که منکر بسیجی بودنش میشود یا حتی آنجا که مجبور است عضویت دایی خود در گروهک دموکرات را نیز پنهان کند.
«سیطره» از زمان کودکی شخصیت اصلی نادر کیانی آغاز میشود. نادر پسری مذهبی و بسیجی است که به فعالیت در نهادهای نظامی علاقه وافری دارد. ۳۰صفحه ابتدایی کتاب به سروکله زدن نادر با حاجی (فردی که نادر به او اطلاعات میداد) میگذرد. کیانی، راوی کتاب در خلال بیان خاطراتش از اردوگاههای کومله و دموکرات، با فرازوفرودهایی بجا مخاطب را با خود همراه میکند. او در «سیطره» از نحوه عضوگیری و عملیاتهای آنان در ایران برای خواننده نیز میگوید و اینگونه توانسته مطالبی که ممکن است برای نوجوانان و جوانان، سخت و فراموششدنی باشد، به خوبی قابل هضم و فهم کند، هرچند برخی مطالب کتاب به دلایل امنیتی ابتر مانده و خواننده ریزبین را دچار سردرگمی خواهد کرد.
روایتی از نیمه تاریک مدعیان خدمت
کتاب «سیطره» برخلاف سایر کتابهای نویسنده، نه در زمان جنگ و دهه۶۰، که در دهه۸۰ میگذرد، به همین دلیل، به زندگی امروزه ما نزدیکتر و برای مخاطب امروزی ملموستر است. کتاب، اگرچه در بیان توضیحات بیشتر دچار نقصهایی است، اما همچنان که خود نویسنده در مقدمه آورده، نحوه عضوگیری، روابط و مناسبات درونگروهی، ارکان تشکیلاتی و فسادهای اخلاقی احزاب ضد انقلاب را بیان میکند و از این طریق میتواند این گروهکها را به جوانان و نوجوانان بیشتر بشناساند. کتاب اطلاعات بسیار خوبی از کومله، مناسبات آنها با کشورهای مختلف و نوع ارتباط با دیگر انشعابات کومله به دست مخاطب میدهد. جنایت، تجاوز، بیاخلاقی، بیبندوباری، لاابالیگری، وضعیت اسفبار زنان و دختران، اعتیاد و تاکید بر خداناباوری برجستهترین کلیدواژههایی است که نادر کیانی از دل کومله خبر میدهد. تصویری سیاه و البته واقعی از لانه کردهای دوستدار کشتار و خواهان تجزیه که با ادعای خدمت به خلق در کمین جوانان هستند. افرادی که حتی چشم دیدن هم را ندارند و هر از چندگاهی با انشعابات مختلف از یکدیگر اعلام استقلال میکنند و با کشت و کشتار از خجالت هم درمیآیند.
ازدواجی مبهم
نادر کیانی یک بچه انقلابی مذهبی است که راهش را از سن کم انتخاب کرده اما در دوره حضور هفتسالهاش در کومله بهعنوان یک نفوذی، برای آنکه لو نرود تن به ازدواج سازمانی با یکی از اعضای کومله میدهد، درحالیکه اعضای این گروهک اهمیتی برای ازدواج براساس قوانین اسلامی قائل نیستند. این یکی از نقاط عطف و جذاب در قصه او است که نویسنده بهناچار و بنابر مصلحت و مسائل امنیتی از آن گذشته است. این موضوع پرسشی در ذهن مخاطب ایجاد میکند اما بنابر شرایطی به این ازدواج تن میدهد شاید طرف مقابلش معتقد نبوده اما خودش خطبه را خوانده است. نقلقولی چند سطری هم از کیانی در کتاب آمده بود که بعدها حذف شده است. کشور ما سالهاست که با گروهکها و دولتهای تروریستی مختلفی درگیر است اما جز گروهک تروریستی منافقین تقریبا به گروهک دیگری در کتابها و فیلمها پرداخته نشده است. کاری که دفتر ادبیات مقاومت حوزه هنری با مدیریت مرتضی سرهنگی و کیانوش گلزار راغب برای جمعآوری خاطرات درمورد گروهک کومله انجام دادهاند از آن دست اتفاقاتی است که باید قدر آن را دانست و نباید در آن متوقف شد.
این بخشی از شرح جنایتهایی است که کومله دستش به آن آلوده شده و در کتاب آمده است:
«در آخرین روز، فیلم مستند جنگ ۲۴روزه سنندج را هم نمایش دادند. این فیلم نشان میداد چگونه نیروهای کومله در جنگ سنندج توی جادهها کمین کرده و سربازان بیگناه را با نفرت زجرکش کرده بودند. صحنههای فیلم آنقدر فجیع و منزجرکننده بود که خودشان هم طاقت نداشتند نگاه کنند. نشان میداد چگونه تیر به کمر سرباز بیچاره میزنند تا زجرکش شود. با زخمیها تفریح میکردند و هر بار به قسمتی از بدنشان تیر میزدند و به عذاب آنها میخندیدند. به سرش نمیزدند که زود بمیرند. پوستکندن و سربریدن فرزندان ایران زمین جزو افتخاراتشان بود که به ما نشان میدادند. این صحنهها را خودشان حین کمین و درگیری و کشتار فیلمبرداری کرده بودند.»