آگاه: هرچند در یک دهه گذشته آمار کتک خوردن مردان از زنان فقط یکی دو بار ازسوی پزشکی قانونی بهصورت رسمی اعلام شد و بعد از آن هم اعلام رسمی این آمار دیگر تکرار نشد اما این مسئله در کنار آزارهای روحی و روانی مردان توسط همسرانشان یک واقعیت است؛ البته همان سالها هم که این آمار اعلام شد کارشناسان معتقد بودند این آمار، تنها ۱۰درصد از مردانی هستند که بهخاطر کتک خوردن از همسرانشان حاضر به شکایت و ارائه دادخواست قضایی شدهاند. حالا با گذشت حدود یک دهه از آخرینباری که پزشکی قانونی بهصورت رسمی آمار کتک خوردن مردها را از زنان اعلام کرد، باز هم کارشناسان آسیبشناسی و جامعهشناسها معتقدند همسرآزاری یا خشونت علیه مردان نهتنها کمتر نشده، بلکه بیشتر هم شده است، علتش هم تغییر سبک زندگی مردان است.
مصطفی اقلیما، مددکار اجتماعی در اینباره به آگاه میگوید: «زمانی در جامعه ما مرد حرف اول و آخر را در موضوعات مختلف در خانواده میزد. این پدر خانواده بود که تصمیمگیرنده نهایی بود اما از وقتی که زنان بهواسطه قدرت اقتصادی و اجتماعی بخش قابلتوجهی از مسئولیتهای زندگی را عهدهدار شدند، نقش مردان وابسته به درآمد زن در خانه کمتر و کمتر شد. با کمرنگ شدن این نقش، ابهت و اقتدار مردان هم کمتر و کمتر شد و علیرغم رضایت قلبی مرد از تامین بخش قابلتوجهی از هزینههای زندگی توسط همسرش، ضمیر ناخودآگاه مردان دنبال هویت گمشده خود میگردد. بهخاطر همین این دسته از مردان عصبیتر و پرخاشگرتر شده و دائما با کوچکترین بهانهای دعوا و درگیری بزرگی را در فضای خانواده رقم میزنند؛ دعواهایی که گاه منجر به کتک خوردن مردان هم میشود!»
اقلیما معتقد است البته بهخاطر ضعف جسمی زنان در برابر مردان برخوردهای فیزیکی هم اگر بین طرفین صورت نگیرد، اثرات روحی و روانی شوهرآزاری که حتی گاه در قالب برخوردهای کلامی زوجین اتفاق میافتد آثاری ماندگار حتی تا زمان مرگ فرد در ذهن او دارد: «در فرهنگ ما ایرانیها، مردسالاری و جایگاه مرد در خانواده یک جایگاه تعریفشده و سنتی است، حتی اگر با همه تغییرات فرهنگی و اجتماعی عدهای مدعی شوند که مردسالاری دیگر جایگاهی در فرهنگ ندارد اما مردان ما همیشه طرفدار این موضوع بوده و هستند؛ بهطوریکه در جلسات مشاوره مشاهدهشده مردی که بهخاطر داشتن امکانات رفاهی بیشتر با زنی بزرگتر از خود ازدواج کرده، علیرغم برخورداری از حمایتهای همهجانبه همسرش صرفا بهخاطر اینکه استقلال و ابهت خود را در خانه ندارد تصمیم به طلاق میگیرد، چون این مرد دنبال جایگاه واقعی خود در زندگی و رهایی از آسیبهای روحی و روانی است.»
کارشناسان معتقدند شوهرآزاری در کشورهای غربی بیش از کشور ما شیوع دارد. الهه خرازیان، آگاه مسائل اجتماعی در این مورد به خبرنگار ما میگوید: «سازمان بهداشت جهانی همسرآزاری را یک اولویت بهداشتی میداند که متاسفانه این مشکل بهداشتی و اجتماعی گاهی منجر به مرگ میشود.» وی با بیان اینکه واژه همسرآزاری که در اذهان عموم بهعنوان خشونت شوهر علیه زن بهکار میرود، چون در تمام جوامع وجود داشته است، ادامه میدهد: «اگر خشونت از طریق مستقیم یا غیرمستقیم بر سلامت همسر تاثیر بگذارد نیز نوعی همسرآزاری محسوب میشود، همچنین در برخی مواقع همسرآزاری تنها آسیب رساندن نیست، بلکه این رفتار میتواند نوعی تهدید، اجبار، از بین بردن آرامش و آزادی فرد و سایر مصادیق باشد.» او نیز توجه اقتصادی مردان را عاملی بر افزایش این معضل میداند و میگوید: «از وقتی پسران در انتخاب همسران خود به ملاکهای اقتصادی بهای بیشتری دادند و همراه با خانوادههایشان امر ازدواج را حسابگرانه پیش برده و حاضر شدند برای داشتن یک زندگی آماده و مرفه سراغ دختران و زنانی بروند که از لحاظ اقتصادی به قول خودشان فول امکانات باشند، خشونت علیه مردان هم در جامعه بیشتر شد.» این روانشناس به بیان ابعاد مختلف شوهرآزاری اشاره میکند: «در بُعد روانی شوهرآزاری، بعضی از خشونتهای زنان، به روان شوهر آسیب میرساند و او را تحت فشارهای روانی قرار میدهد و بهطور معمول این نوع آزردگی، شیوع بیشتری داشته و بهصورت غیرمستقیم اثرات مخربی برجای میگذارد که ازجمله آنها میتوان به تخریب شخصیت و قضاوت شوهر، از بین بردن حرمت پدر در نزد فرزندان اشاره کرد.» وی همچنین میگوید: «برخی زنان جایگاه همسر خود را نزد دیگران مخدوش میکنند و این بُعد روانی برای مرد آثار بسیار مخربی بر جای میگذارد.»
خرازیان با بیان اینکه یکی از بارزترین مصادیق آزار روانی مردان در خانواده از بین بردن نقش پدری آنهاست، خاطرنشان کرد: رفتارهای اهانتآمیز و پرخاشگرانه از سوی زن در نزد فرزندان، میتواند اقتدار پدر را در محیط خانواده مخدوش کند. وی فحاشی و بددهنی، عدم توجه به درخواست و انتظارات شوهر، تبعیض بین خویشاوندان خود و شوهر، مقایسه نامناسب همسر با سایر مردان را از دیگر مصادیق بُعد روانی شوهرآزاری میداند و میگوید: «برخی از زنان بهطور مداوم همسر خود را با همسر بستگان یا همکاران و دوستان خود مقایسه میکنند و در این شرایط تنها جنبههای منفی شوهر خود را میبینند و آنها را برجسته میکنند و بهدنبال آن، خود نیز احساس کمبود و محرومیت در زندگی کرده و در چنین شرایطی، تفاوتهای فردی و فرصتهای نابرابر افراد مورد توجه قرار نمیگیرد.» وی به بُعد جسمی شوهرآزاری اشاره میکند: «ضرب و جرح و همسرکشی از مصادیق شوهرآزاریهای جسمی است و تحقیقات اخیر در ایران نشان میدهد که جرم همسرکشی در بین زنان و مردان مساوی بوده و تنها تفاوت بین دو پدیده شوهرکشی و زنکشی، در نحوه ارتکاب جرم است.» خرازیان به بُعد اقتصادی شوهرآزاری اشاره میکند: «مصرف بیشازحد و فارغ از برنامهریزی یعنی عدم یا کمبود عقل معاش از مصادیق شوهرآزاری در بُعد اقتصادی است.»
خشونت نرم
به اعتقاد کارشناسان، مرد عامل خشونت است و هم قربانی خشونت، به این معنا که گاهی اوقات در یک فرآیند نابسامان زندگی زناشویی، شاید خشونت علیه زنان ابزاری برای کنترل باشد اما عکس آن هم صادق است و زن هم برای اینکه نیازهایش تامین نمیشود دست به خشونت میزند. رضا صدری، آگاه مسائل اجتماعی معتقد است خشونت علیه مردان میتواند جنبه مالی دیگری داشته باشد و در این مورد توضیح میدهد: «خشونتهای مالی به معنای محروم کردن همسر از منابع مالی در مواقعی که پایگاه قدرت ازسوی زنان بالاتر است.» به گفته این پژوهشگر مسائل اجتماعی، این خشونتها زمانی رخ میدهد که جایگاه مرد در خانواده متزلزل شده باشد، به این معنا که مردانی قربانی خشونت میشوند که از جایگاه فرودست و تضعیفشده پایگاه قدرت در خانواده برخوردار هستند. مردانی که در واکنش به خشونت، نخست تلاش میکنند با مدارا و گفتوگو مسائل را حل کنند که این ممکن است به قطع موقت ارتباط یعنی قهر کردن، خروج از خانه یا حرف نزدن مانند طلاق خاموش بینجامد. سپس به واکنشهای تلافیجویانه و سرکوبگرانه اقدام میکنند که درنهایت به طلاق ختم میشود. وی با یادآوری اینکه این خشونتها در طبقه متوسط اجتماعی بیشتر دیده میشود، توضیح میدهد: «به این معنا که اگر طبقات اجتماعی را به سه دسته فرادست، متوسط و فرودست تقسیم کنیم، خواهیم دید که طبقات اجتماعی فرادست و فرودست کمتر با این مشکل روبهرو هستند، زیرا طبقات اجتماعی پایین یا فرودست بر پایه یک نظام سنتی مردسالار قرار دارند که مورد پذیرش زنان هم است و طبقه اجتماعی بالا یا فرادستان هم در جایگاه خود، هرگاه احساس تزلزل و سستی کردند با مسائل مالی آن را حل میکنند و به نوعی کمتر خشونت خانگی در آنجا معنا دارد. اما طبقه متوسط بیشتر در معرض خشونت قرار میگیرند به این دلیل که نه سیستمهای ارزشی و نظام مردسالار طبقه فرودست را دارا بوده و نه از امکانات و فرصتهای طبقه فرادست بهعنوان ابزار قدرت بهرهمند هستند.»به هر روی زمانی که تقدس خانواده نزد افراد جامعه کاهش یابد افزایش خشونت میان زن و شوهر بیشتر میشود. بر همین اساس، میتوان گفت راهکار اصلی برای کاهش همسرآزاری، تلاش در افزایش تقدس و حرمت نهادن خانواده و ایجاد بستر ازدواج مناسب در سایه ترویج فرهنگ گفتوگوی سالم و سازنده است.
آمار شوهرآزاری پنهان میشود
آمار آزار مردان ازسوی همسرانشان هرگز اعلام نشده است اما سال۱۳۹۹ مرکز آمار ایران اعلام کرد ۹۶درصد از مجموع ۸۰هزار و ۱۸۷مورد معاینه مدعیان همسرآزاری جسمی پزشکی قانونی در سال۹۹ به زنان مدعی همسرآزاری جسمی مربوط بوده و سهم مردان در این بین چهار درصد است. این نخستینباری بود که چنین آماری رسانهای میشد و تا هیچ نهادی آماری از مردانی که توسط زنان خود ضرب و شتم میشوند، اعلام نکرده است.
بنا بر آمار منتشرشده ازسوی مرکز ملی آمار ایران، مجموع موارد معاینات مدعیان خشونت جسمی توسط همسر در بهار، تابستان، پاییز و زمستان۹۹ حاکی از آن است که در سال گذشته تعداد ۸۰هزار و ۱۸۷مورد معاینه جسمانی در این خصوص توسط پزشکی قانونی انجام شده است که سهم زنان مدعی همسرآزاری جسمی از این معاینات ۷۷هزار و ۹۶مورد معاینه و سهم مردان مدعی همسرآزاری جسمی دوهزار و ۹۹۱مورد معاینه بوده است. برای اطلاع بیشتر از فراوانی شوهرآزاری با یک قاضی بازنشسته کیفری تماس میگیرم. او که اجازه انتشار نامش را نداد بارها با چنین پروندههایی روبهرو شده است که در این باره توضیح میدهد: شوهرآزاری برخلاف آزار زنان به چشم نمیآید و پنهان میشود. معمولا مردان از زنان خود شکایت نمیکنند و تا طرح دعوا نشود آماری هم وجود ندارد. اگر هم شکایتی مطرح شود خیلی زود به سازش میانجامد و بهندرت ممکن است مردی چنین موضوعی را پیگیری قضایی کند. میپرسم چرا؟ پاسخ میدهد: مردانی که قربانی شوهر آزاری میشوند معمولا در موضع ضعف قرار دارند. مثلا از نظر مالی و معیشتی نیازمند همسر یا خانواده اوست. همین موضع ضعف که او را در معرض آزار همسرش قرار داده، نمیگذارد او شکایتی را هم مطرح کند. این قاضی بازنشسته به شرایط اقتصادی اشاره میکند و میگوید: با سخت شدن شرایط اقتصادی شاهد آزار بیشتر مردان توسط زنان بودیم. این آزار در مواردی به تحقیر و تمسخر شوهر محدود میشود و گاهی هم به ضرب و شتم میانجامد.