آگاه: از دلالتهای تاخیر در تشکیل کمیسیون فرهنگی را مظلومیت حوزه فرهنگ میدانند؛ رفع این مظلومیت و در اولویت قرارگرفتن فرهنگ چگونه رخ میدهد؟ از طریق نهادهای دولتی یا بخش خصوصی؟
میدانید که فرهنگ معانی زیادی دارد و به یاد دارم که در دوران دانشجویی میگفتند فرهنگ در مردمشناسی ۲۰۰ تعریف دارد و حال میگویند ۴۰۰تعریف دارد که بسیار زیاد است. یک تعریف بسیار ساده آن شیوه انجام عمل اجتماعی یا پاسخی است که انسان برای نیازهای خود دریافت میکند. براساس این تعریف، فرهنگ چیزی استثنا و جدا از جامعه نیست، بلکه فرهنگ یعنی همه هستی یک جامعه. فرهنگ بخشهای مختلفی دارد؛ بحثهای اقتصادی، سیاسی، نظامی و موارد دیگر. فرهنگ یک مجموعه معارف یا صرفا یکسری توصیه برای انجام عمل در حوزه خاصی نیست، بلکه زیربنای همه اجتماع است. اگر جامعه میخواهد درست عمل کند باید به فرهنگ بپردازد.
ما در اینجا به حوزههای مختلف دیگر مثل حوزه سیاسی و اقتصادی نمیپردازیم و منظور ما فرهنگ عمومی و هنر است. دلیل بیتوجهی به این حوزه، به نظریه کسی بستگی دارد که با شما گفتگو میکند یا مدعی نظریه است. من به نظریهای معتقدم که اسمش را «دولت و تمدن» گذاشتهام. امروزه همه معنای دولت را میدانند؛ یعنی کسی که دارای قدرت است یا به منصب اداره سیاسی جامعه رسیده است، حال یا با زور یا با رأی یا با ترکیب این دو که بحث دیگری است. تمدن هم به معنای پذیرش شهرنشینی، پذیرش نظم و قانون و سایر شئون اجتماعی و همکاری افراد اجتماع با یکدیگر است؛ و برای شکلگیری یک تمدن عناصر متعددی تاثیرگذار است که عبارت است از: علم، نظم، امنیت، تعاون و همکاری. براساس این، گروههای سیاسی که مدیریت جامعه را به دست میگیرند تعیینکننده نقش فرهنگ در سطوح مختلف هستند. ممکن است بهای زیادی به فرهنگ سیاسی بدهند، به فرهنگ اقتصادی بها ندهند یا بدهند. مثلا گاهی میگویند فرهنگ اقتصاد ما اینطور است یعنی یا به دستورالعملهایی که اقتصاددانان میدهند عمل نمیشود یا عمل میشود اما دستورالعملها اشتباه است. فرهنگ عمومی و تمدنی باز هم به نظریهپردازی احتیاج دارد؛ البته هنر جداست و واقعا باید سرمایهگذاری ویژهای روی آن انجام شود و باز هم به نظریه دولتی که بر سر کار آمده بستگی دارد که در گذشتههای دور به آن سلطان حاکم بر ایران میگفتند و در دوره جدید بیشتر مفهوم دولت را به کار میبرند.
بنابراین چیزی که دولت برای مدیریت بخشهای فرهنگ عمومی و هنر انتخاب میکند بسیار مهم و قابلتوجه است. فرهنگ عمومی بحثهای زیادی دارد اما اصل اینکه به حوزه هنر یا فرهنگ در معنای موردنظر شما توجه شود به برنامه دولتی که بر سر کار میآید و درکی که از این مسئله دارد مربوط است. ممکن است یک دولت درک درستی از این موضوع نداشته باشد و فکر کند این حوزه اهمیت چندانی ندارد ولی متفکر یا وزیر دیگری مثلا برای آن اهمیتی بیش از حوزه اقتصادی قائل شود. اولین بحث این است که دولت چه برنامهای برای برجسته کردن و توجه بیشتر به این حوزه دارد و نکته اساسیتر این است که باید درک کند که فرهنگ عمومی و هنر جایی است که بهطور غیررسمی بر فضای ذهنی افراد جامعه تاثیر بسیاری میگذارد و اگر مدیران جامعه این را درک کنند حتما به آن توجه بیشتری میکنند. لذا قبل از هر قضاوتی در مورد ساختار مجلس ابتدا باید ذهنیت افراد را مورد بازبینی و واکاوی قرار دهیم.
علیرغم برخورداری از فرهنگ غنی و با وجود داشتن اتفاقات بزرگی مثل انقلاب اسلامی ایران، چرا در دورههای مختلف مجلس و دولت، فرهنگ آن طور که باید در اولویت نیست؟
براساس نظریهای که خدمتتان توضیح دادم معتقدم که برای خوانش تحولات بعد از انقلاب بهترین تئوری، بهکاربردن دولت و تمدن است. من ۱۰سال اول انقلاب را دوره معصومیت و پاکی نامیدهام. دوره بعد که آقای هاشمی رفسنجانی مدیر شدند، برنامه نوسازی یا سازندگی را داشتند. برنامه سازندگی ایشان همینطور که مطلع هستید و در سازمان برنامهوبودجه هم مطرح است و من آنجا هم گفتهام، همان برنامه سازندگی و نوسازی زمان شاه است و تغییری به معنای واقعی در آن نداده و بنابراین همه مشکلاتی که آن برنامه برای آن نظام سیاسی به وجود آورد برای ما هم به وجود آورده؛ مثل مهاجرت، حاشیهنشینی و بسیاری چیزهای دیگر. این تقریبا جزئیات برنامهای بود که آمریکاییها نوشته بودند و آنها اجرا کردند. برنامه بعدی مربوط به دوران آقای خاتمی بود که به نظریه گفتگوی تمدنها معتقد بودند. تمدنها یعنی تمدن اسلامی ما با تمدن غرب و آنهایی که مدعی هستند میشود صحبت کرد ولی غربیها پذیرای حرف ما نیستند، چون از لحاظ انسانشناسی خود را نژاد برتر و انسانهای والاتری میدانند و این در کتابهایشان از ارسطو تا عصر جدید هم وجود دارد و اگر بخواهید صفحات مربوطه را در کتاب ارسطو به شما میگویم. بنابراین گفتگو اشکالی ندارد اما تجربه زیسته ما بعد از انقلاب هم نشان میدهد که ما قدمهای زیادی به سمت غرب برداشتهایم ولی غرب، چه اروپا و چه آمریکا، یک قدم هم برای ما برنداشته است. این انتقادی است که من دارم. این در زمان آقای خاتمی بود که به نظر من نتیجه چندان خاصی هم نداشت فقط به بهانه گفتگوی تمدنها برای ترجمه کتابهای آنها هزینه کردیم. بعد از آن احمدینژاد آمد که در دولت اولش کاری انجام داد ولی در دولت بعدی متاسفانه او هم تحتتاثیر میز قدرت قرار گرفت و حرفهایی زد که وظیفه اصلیاش نبود و باید کار خود را انجام میداد. بعد از آن، آقای روحانی هم به نظریه برد-برد معتقد بودند. او هم به طرف غرب رفت ولی متاسفانه ما همهچیزمان را از دست دادیم و برد-باخت بود. شهید خدمت آقای رئیسی آمد که کارهایی هم انجام داد و امیدوارم به کمک خدا آقای پزشکیان هم بتواند چون ادبیات ایشان ادبیات خوبی است و باید ببینیم در عمل چه میکنند؛ بنابراین براساس این دورهها میبینیم دولتها اساسا برای فرهنگ خود ارزش قائل نیستند. اعتقاد شخصی من این است؛ بنابراین اگر میبینید توجهی نمیشود به این دلیل است که الناس علی دین ملوکهم. امام علی(ع) در نامهای که به امام حسن (ع) مینویسد میگوید: أذا تغیر السلطان تغیر الزمان؛ یعنی وقتی سلطان عوض شود زمانه هم تغییر میکند. این حرف بسیار بزرگی است که امام علی(ع) در آن زمان گفته است. یعنی اگر دولتی و مجلسی بیاید، ممکن است عناصر تفکری آن با عناصر تفکری قبلی متفاوت شود که دنیای دیگری است. به نظر من، عدم توجه به این مسائل به خود افراد مسئول مربوط است.
نقاطی مثل کمیسیون فرهنگی مجلس باید از چه ویژگیهایی برخوردار باشد تا افراد جذب آن شوند؟ باتوجهبه اینکه امسال بسیاری از نمایندگان محترم، سایر کمیسیونها را جهت عضویت انتخاب کردهاند، کمیسیون فرهنگی تا دوماه به حد نصاب نرسید و هیاترییسه و مجموعه تصمیمگیرنده در خود مجلس مجبور شدند بالاجبار نمایندگان را در این کمیسیون عضو کنند.
کمیسیون فرهنگی درآمدی ندارد و نمیتوانند امکانات اقتصادی یا سیاسی بگیرند تا در سادهترین حالت برای منطقه خود استفاده کنند. مثلا وقتی بخواهند چیزی به فعالان فرهنگ مثل معلمان و اساتید دانشگاه بدهند آیین و آییننامههای زیادی میگذارند اما میبینید کسی بدون اینکه چیزی داشته باشد میلیاردها وام میگیرد. معنیاش این است که کمیسیون فرهنگی پرستیژ اجتماعی امروزی که به دردش بخورد و چیزی که بتواند براساس آن زندگی خود را بهتر کند یا دوباره رأی بگیرد ندارد و بنابراین منصرف میشود. درحالیکه فرهنگ اساس و زیربناست یعنی شیوههای رفتار ماست که همهچیز را تعیین میکند. این واقعا باعث تاسف است. کسی که به این کمیسیون میآید باید حداقل در حوزه علومانسانی تحصیلات و تخصص خاص داشته یا جامعهشناس یا روانشناس باشد یا معارف دینی را بداند چون در غیر این صورت، تعریف او از فرهنگ همان تعریف عامیانه است. من معتقدم فرهنگ اساس همه اجتماع است، یعنی ما بدون شیوههای عمل هیچ نداریم. همه نهادهای اجتماعی عناصر فرهنگی است و فرهنگ را مشخص میکنند.
فضای دانشگاه و حوزه چقدر میتواند در رفع مظلومیت از حوزه فرهنگ موثر باشد؟
هم دانشگاه و هم حوزه میتواند موثر باشد. ما دو موضع معرفتی در کشورمان داریم. بعضی دانشگاهها با مطالب روز جهان آشنا میشوند اما دانشگاههای ما متاسفانه در حوزه علومانسانی سرمایهگذاری خاص و ویژهای انجام ندادهاند. از بعد از پیروزی انقلاب به دنبال علومانسانی و اسلامی هستیم و به لحاظ نظری به آن معتقدیم ولی کار خاصی انجام نشده است. کاش ۱۰درصد از آن پولی که در حوزههای علومتجربی و فنی هزینه میشود به حوزه علومانسانی اختصاص پیدا میکرد. درحالیکه میدانیم کار در این حوزه دهها و صدها برابر حوزههای تجربی و فنی است. ما در علومانسانی نمیتوانیم دانشی را مهندسی معکوس کنیم و باید حرف و مبانی خودمان را داشته باشیم ولی در حوزه فنی دیدهاید که بهراحتی بعضی از چیزهایی را که ساختهاند مهندسی معکوس میکنیم و میگوییم ما آن را تولید کردهایم. هیچیک از دولتهایی که آمدند درک درستی از این حوزه یعنی علومانسانی نداشتند و حامی آن نبودند. صرفا رهبر انقلاب بارها و بارها بر ضرورت آن تاکید کردند اما بقیه مسئولان واقعا اهتمام جدی نداشتند. برای دانشجویان مثال سادهای میزنم: حوزه علومتجربی و فنی مثل آجرهای یک ساختمان است. اگر همهچیز در این ساختمان درست کنیم ولی ملات نداشته باشد، میشود آجرها را نگه داشت؟ خیر، همه میریزد. باید حتما سیمان باشد تا آنها را نگه دارد. فرهنگ نقش سیمان اجتماعی را دارد و میتواند تکههای سازنده اجتماع را در جامعه نگه دارد و اگر نباشد هرچه هم داشته باشید باز هم آدمها ناراضی و ناراحت هستند. بههرحال حوزه علومانسانی برخلاف حوزه علومتجربی و فنی، امکان مهندسی معکوس ندارد. در واقع عدم توسعه علومانسانی بعد از انقلاب به عهده دولتها و مجالسی است که هیچ سرمایهگذاری خاص و ویژهای انجام ندادهاند و کتابهایی که ما در کلاسها میخوانیم همه همان حرفهای غربیها پیش از انقلاب است و هیچ تغییر اساسی در محتوای آنها در حوزه جامعهشناسی، روانشناسی و حوزههای دیگر مدیریتی پیدا نشده است. متاسفانه در این بازار فرهنگ بیشترین ضرر را متحمل میشود.
۱۷ مرداد ۱۴۰۳ - ۲۳:۳۸
دکتر غلامرضا جمشیدیها رییس دانشکده علوم اجتماعی دانشگاه تهران است دارای پژوهشهای متعددی در حوزه فرهنگ و اجتماع است. او معتقد است کسی که به کمیسیون فرهنگی میآید باید حداقل در حوزه علومانسانی تحصیلات و تخصص داشته یا جامعهشناس یا روانشناس باشد یا معارف دینی را بداند، چون در غیر این صورت تعریف او از فرهنگ همان تعریف عامیانه است.