آگاه: در یک نگاه کلان ریشهشناسانه، میتوان علت این امر را در دو سطح مورد مطالعه قرار داد:
یکم: نقش دین در کشاکش (گفتمانهای هویتی). این نقش، سازنده پویاییها و شکافهای کلان جامعه ایرانی دستکم از مقطعی از تاریخی است که در برخورد با امواج تمدن جدید غرب، هویت به (مسئله) ایرانیان تبدیل شد؛ در درجه نخست، در سطح عالمان و متفکران و بعد در لایههای دیگر جامعه که نهایتا دین را بهمثابه مهمترین عامل هویتبخش جامعه ایرانی و مبنای تصمیمات و تحرک اجتماعی مطرح کرده است.
دوم: نقش دین در پیشبرد و پیروزی انقلابی بزرگ در ایران که با سرنگونی نظام سیاسی شاهنشاهی پهلوی، پایهای برای شکلگیری یک نظم مدنی_سیاسی تازه در قالب جمهوری اسلامی شد. این پیروزی خلاف عادت روزگاری بود که در میان اغلب اندیشمندان جهانی دوران غروب دین و دینداری، شناخته شده و رژیم پهلوی نیز آشکارا از در ستیز با تدین مردم درآمده بود.
این روزها با امکاناتی که فضای مجازی فراهم آورده، بسیاری از مردم عادی نیز این بخت را یافتهاند که باورها و یافتههای خود در این زمینه را بهطور گستردهتری در دسترس دیگران بگذارند؛ البته در بسیاری از این نوشتارها و گفتارها نیز وضعیت دینداری در دهههای اخیر پس از انقلاب و پس از جنگ رو به افول و جمهوری اسلامی که با هدف احیای دین شکل گرفته است در مهمترین کارویژه خود ناکام و حتی مقصر شمرده میشود. اما با وجود تعدد و تنوع در مطالعات حوزه دین و دینداری انباشت فراوان تحلیلها در این عرصه نه به معنای کفایت و شمول این آثار است و نه به آن معنا که همگی یا بیشتر مطالعات موجود به اندازه کافی مستند و مستدل هستند. این نوشتار به بررسی برخی خلأها و ضعفها - چه در مطالعات علمی و چه در تحلیلهای حوزه عمومی که در ارتباط با این موضوع شایع و موثر هستند، میپردازد؛ اگرچه ادعایی درمورد احصای کامل این عوامل و اولویت آنها ندارد و تنها سرفصلهایی برای تأمل بیشتر فراروی مخاطبان قرار میدهد.
۱.ایهام در شاخصها
دین و دینداری در معنای صحیح خود و بهخصوص اسلام و تشیع، مجموعهای درهمپیچیده از آموزهها، باورها، هنجارها و... است که اغلب تقسیمبندی اعتباری عقاید، اخلاق و احکام برای تبیین آن به کار میرود. هنگامی که از وضعیت دینداری یعنی پایبندی مردم به دین سخن گفته میشود، باید روشن شود کدام بعد یا ابعاد مدنظر است و هر یک از اینها با چه شاخصی مورد ارزیابی قرار گرفته است؟ مرور آثار اغلب نویسندگان و گویندگانی که در این حوزه قلم زده با سخن راندهاند نشان میدهد عموما پایبندی به برخی ظواهر شرعی و مناسک را مدنظر قرار دادهاند. درحالیکه معمولا روشن نیست این ارزیابی با چه شاخصی انجام شده است. اگرچه بیشتر نیز برخی واجبات شرعی مانند نماز یا روزه یا حجاب درنظر گرفته میشود اما اینها همه ابعاد احکام دینی را پوشش نمیدهد و نمیتواند بهطور کامل معرف سیمای دینداری در نظام اسلامی باشد. بهخصوص آنکه همزمان، شاهد رشد روزافزون پایبندی در حوزه برخی مستحبات شرعی مانند زیارات اعتکاف عزاداری و مانند اینها هستیم. اگرچه چنین وضعیتی - مستی در واجبات - به فرض اثبات تعین آن مطلوب دین تلقی نمیشود اما نمیتوان از افول دینداری در چنین جامعهای سخن گفت، بلکه باید از منظری صحیح و مستظهر به مسلمات دینی و عقلانی به نقد و آسیبشناسی و اصلاح پرداخت. از دیگر آسیبهایی که در همین رابطه باید به آنها اشاره کرد نکته ظریفی است که حاصل تلقی نادرست از آرمانها و واقعیتهای اسلام است. در ارزیابی وضعیت دینداری اغلب به متن آموزههای دینی در قالب قرآن و حدیث به چشم شاخص نگاه میشود که در جای خود درست نیز هست. اما کمتر به آنچه متولیان معصوم دین در دورههای بسط بد خود موفق شدهاند از تمامیت همان آموزهها به اجرا درآورند و آن را در باور و کردار مردم نهادینه سازند، التفات شده است؛ برای نمونه اگر آموزههای گوناگون اسلام در سطوح مختلف عقاید اخلاق و احکام ملاک قرار گیرد و شاخصهای حداکثری در این زمینه مدنظر باشد، معلوم نیست دوران نورانی حیات پیامبر(ص) یا امامعلی(ع) نیز خالی از بسیاری کاستیها و آسیبها باشد که البته فهم علل و عوامل آن در جای خود شایسته مطالعات دقیق و عمیق است.
۲.روشن نبودن مقیاسها
نکته بسیار مهم دیگر در این ارزیابیها، روشن نبودن مقیاسهای زمانی است. در بسیاری از قضاوتها مشخص نیست آیا برای سنجش وضعیت التزام به یک یا چند امر دینی، یک نقطه زمانی ملاک بوده است یا یک خط زمانی در نظر گرفته شده یا یک بازه زمانی مشخص و قابل اتکا بررسی شده است؟ بهخصوص در بررسی مقایسهای و تطبیقی میان قبل و بعد از انقلاب روشن نیست کدام نقطه یا بازه زمانی با کدام نقطه یا بازه زمانی مقایسه شده و این قیاس چه اندازه معتبر و موجه است؟ همچنین در برخی موارد روی مقیاسهای مکانی نیز دقت کمی صورت میگیرد. مثلا ممکن است ناخودآگاه وضعیت دینداری در شهری کوچک که پژوهشگر کودکی و بلوغ خود را در آن گذرانده است با وضعیت پایتخت کشور یا شهرهای بزرگ با ویژگیهای متفاوت مقایسه شود. در این مورد با تنوع تجربه زیسته روبهرو هستیم که بهروشنی خود را در مطالعات دینی و دینداری در ایران نشان میدهد؛ مثلا کسانی که سالهای اوج شورمندی مردم در گرایش به دین که نهایتا منجر به پیروزی انقلاب اسلامی شد با سالهای ابتدایی پس از پیروزی انقلاب بهخصوص دهه اول و دوران حیات امام خمینی(ره) - را به خاطر دارند و با آن زیستهاند، معمولا تلقی خود از همین دوران را ملاک بررسی دورههای دیگر قرار میدهند، درحالیکه لزوما نه آن شور و سودا میتواند سنجه خوبی برای ارزیابی باشد و نه آنچه فرد در تجربه زیسته خود دیده و دریافت کرده همه واقعیتهای همان دوره بوده است. یعنی فرد با همراه شدن و زیستن در دل یک موج در برههای خاص، از تجربه زیسته خود چارچوبهایی برای ارزیابی دورههای دیگر میسازد که الزاما موجه و مفید نیست.
۳. برداشتهای خام و پراکنده از اهداف دین
برخی آموزههای دینی مهم و شایع در افکار و افواه عمومی مانند حدیث نبوی «إنی بعثت لأتمم مکارم الأخلاق» که هدف بعثت - و تبعا هدف دین – را اتمام مکارم اخلاق ذکر میکند، رهزن برخی اندیشهها و قلمها شده و در نگاه به دین، آموزش فراگیر و نهادینه بدیهیات اخلاقی را با مکارم اخلاق اشتباه گرفتهاند. در واقع اگرچه خواستهاند اهمیت مقولات اخلاقی را در دین نشان دهند اما در معنا و ملاک مکارم اخلاق که در قلمرو دین معنای خاصی دارد درماندهاند؛ البته اخلاق بهطورکلی و معمول وجوه اشتراک بیشتری نسبت به سایر محورهای هر دین با ادیان و مکاتب دیگر به نمایش میگذارد اما بهخصوص درمورد اسلام و تشیع باتوجهبه نظام احکام و مناسک شرعی، بخش عمدهای از اخلاقیات با حوزه شریعت درهم تنیده شده و همین است که اغلب از آن غفلت میشود. در کلام امیرالمؤمنین(ع) میخوانیم که «الا تکمل المکارم إلا بالعفاف والإیثار»؛ و بخش عمدهای از احکام روابط دو جنس مخالف در اسلام برای حفظ عفاف وضع شده، همچنان که بخش عمدهای از احکام مالی و مانند آن برای پرورش روحیه ایثار تشریح شده است. آموزههای بسیار دیگری نیز وجود دارد که اخلاق و شریعت را نه تنها به هم گره میزند، بلکه تمایز روشنی میان آنها باقی نمیگذارد. مثلا حضرت فاطمه(س) فلسفه تشریح نماز را که حکمی شرعی است دور ساختن انسان از تکبر_ بهعنوان رذیلتی که در همه نظامهای مذهبی و اخلاقی تقبیح میشود- ذکر میکند که امری اخلاقی است. اما خودبزرگبینی را تنها در روابط اجتماعی میان افراد انسانی نمیبیند، بلکه آن را در ساحت ارتباط با خالق و رب نیز مطرح میسازد. به این ترتیب، کسی که در برابر مردم فروتن است اما در برابر آفریدگار و پروردگار خود نشانی از فروتنی ندارد، نمیتواند آراسته به مکارم اخلاق تلقی شود و خود را بینیاز از تدین بداند؛ از این رو هیچ نظام اخلاقی نمیتواند جایگزین ارزشها و هنجارها و سلوک دینی در مسیر رسیدن به مکارم اخلاق شود؛ اگرچه بخشهایی از نظام مفاهیم اخلاقی با مسیر اخلاقی شدن در هر منظر و مرامی، اشتراکاتی با الگوی دینی- اسلامی- شیعی داشته باشد.
۴. ندیدن رویشها
یکی از خطاهای شایع در انواع تحلیلها از زندگی انسانی و اجتماعی، آن است که تحلیلگر یا محقق براساس مبانی و پیشفرضهای خود یا دادههای در دسترس و یافتههای محدودی که به آن دست یافته، دست به قضاوت و تعمیم میزند. اما از آنجا که عرصه حیات انسانی پیچیدهتر از آن است که تماما در چارچوبهای تحلیلی برآمده از زاویه دید یک پژوهشگر قرار گیرد، این اشتباه رخ میدهد که افراد در مقام بیان تحلیل یا نظریه خود از دادههایی که در سبد تحلیل آنها معنا پیدا نمیکند یا تأییدکننده آن نیست، چشم میپوشند. این آسیب را احتمالا همه ما در زندگی روزمره و نظریهورزیهای عامیانه خود و اطرافیانمان نیز تجربه کردهایم. از سوی دیگر، این واقعیت از منظر روانشناسی شناختی ثابت شده است که نقاط خلأ یا ضعف و منفی بیشتر و آسانتر به چشم انسانها میآیند. اگر این دو واقعیت شناختی درمورد تحلیل وضعیت دینداری را در نظر بگیریم، راهنمای خوبی خواهد بود برای آنکه بدانیم چرا در غالب تحلیلهای جامعهشناختی دین و دینداری ریزشها - چه درمورد افراد و چه درمورد جریانها و حرکتها - چشمگیرتر هستند تا رویشها؟ در سالهای پس از انقلاب اسلامی شاهد رویشهای بسیاری در سطوح مختلف اعتقادات، اخلاقیات و شرعیات حتی در قالب مناسک و شعائر بودهایم که شاید در سالهای اخیر روی آنها مانور رسانهای زیادی شده باشد اما در تحلیلها و مطالعات دقیقتر اغلب نادیده گرفته میشوند. این رویشها بهخصوص از آن جهت شایسته توجه هستند که در میان قشر جوان بهوضوح پررنگتر دیده میشوند. همچنین باید سطح دیگری از رویشها در دوران جمهوری اسلامی را در نظر آورد که مربوط به ارتقای سطح دینداری از حوزه فردی به حوزه جمعی و ملی میشود. مثلا اعانه ظالم از منظر عقاید اسلام باطل و از نظر شرعی، حرام و از لحاظ اخلاقی قبیح است و در مقابل دفاع از مظلوم، حق، واجب و پسندیده است و اگر این نزاع میان کفار و مومنان باشد، تکلیف مسلمان معتقد از هر جهت واضحتر خواهد بود. حال در روزگار خود با مصداق بزرگ و آشکاری مانند غصب حق یک ملت مسلمان در فلسطین مواجه هستیم و جمهوری اسلامی بهعنوان مهمترین و موثرترین خصم اسرائیل و حامی فلسطین شناخته میشود، آیا نباید این را به عنوان رویش در نظر گرفت؟ بهویژه آنکه در فرض نبود حکومت اسلامی، اتخاذ و استقامت بر چنین موضعی غیرممکن است. چرا نباید اینگونه امور را بهمثابه رویشهای دینی در تحلیلهای خود در نظر بگیریم؟ البته همین رویشها در کنار افزایش چشمگیر اطلاعات عمومی دینی مردم، ممکن است کار مدیریت جامعه در مسیر رشد دینداری را از جهاتی دشوارتر نیز کند.
۵. روشن نبودن عوامل و موانع و وزن آنها
یکی از مهمترین نکاتی که باید در تحقیق و تحلیل هر موضوعی روشن باشد، وجود ربط منطقی و علّی میان ادعاها و شواهد است. شگفتآور است که در بسیاری مواقع، هنگام تأمل و اظهارنظر درمورد کارنامه دینی جمهوری اسلامی از این اصل بدیهی علمی غفلت میشود؛ به این ترتیب، بسیاری از نارساییها و ناکامیها در عرصه دین و دینداری، به اصل وجود حکومت دینی یا سیاستها و عملکرد آن یا بیعملی آن نسبت داده میشود، درحالی که شواهد معتبر و کافی برای بسیاری از اینگونه ادعاها ارائه نمیشود. به سخن دیگر، ممکن است عوامل بسیار دیگری جز آنچه ادعا میشود، علت واقعی برخی پدیدههایی باشند که از منظر دینی ناهنجار تلقی میشوند و رخ دادن آنها به پای جمهوری اسلامی نوشته میشود؛ یا دست کم ممکن است وزن این عوامل بیش از نقش و توان حکومت دینی در مدیریت آن بوده باشد. برای فهم نقش چنین عواملی میتوان با مطرح کردن شرایطی فرضی، با وضوح بیشتری تاثیر نسبی دیگر عوامل را ملاحظه کرد. فرض میکنیم وضعیت پایبندی به برخی حریمهای شرعی در بخشهایی از جامعه کاهش یا ریزش قابلتوجهی را نشان میدهد. میتوان پرسید اگر اکنون در دوره جمهوری اسلامی قرار نداشتیم، آیا با این مشکل مواجه نبودیم؟ آیا نمیتوان بروز این پدیده را در راستای روندهای جهانی شدن مدرنیسم و سکولاریسم دانست که با پشتوانه رسانههای متعدد و هژمونی گفتمان غربی بر ذهنیت جامعه ایرانی ذیل جمهوری اسلامی نیز القا میشود یا سرایت میکنند؟ البته در این وضعیت نیز بهشکل مبنائی میتوان انتظار داشت جمهوری اسلامی بر سر ادعاهای خود بایستد، اما باید دانست این حرکت خلاف جریان اصلی در بسیاری از نقاط جهان است که توسط دشمنان نظام اسلامی نیز تقویت میشود. پس باید مقدورات و امکانات پیش روی جریان بالندهای را که میخواهد (فرآیند پنجگانه اسلامی شدن) طی کند و اکنون در میانه راه و در برابر امواجی از موانع است نیز مد نظر داشت.
در واقع اینجا ماهیت در حال «گذار» جامعه ایرانی در کلیت خود باید در تحلیل وضعیت دین و دینداری مداخله داده شود.
برآمد
با وجود همه نکاتی که اشارتی مختصر به آنها شد و موارد بسیار دیگری که در این رابطه ناگفته ماند یا ممکن است به ذهن محققان و متفکران برسد، هرگز نباید از این دست موارد به توجیه وضعیت موجود پل زد و خلأها و خطاهای جمهوری اسلامی بهویژه در حوزههایی را که مستقیما به کارنامه دینی آن و دینداری مردم مربوط است نادیده گرفت. گذر از توجیهگری به رویکرد اصلاحی و تکمیلی همراه با تحلیلگری همهجانبه، سنجیده و دلسوزانه میتواند چراغ راه ما باشد. در مسیر رشد جامعه در پرتو دین که یقینا مسیری دشوار و غیرخطی است، انکار هیچ واقعیتی هرچند تلخ کمکی به تحقق آرمانها نمیکند، بلکه جامعه را بیشتر بهسوی پرتگاه خواهند برد. اگرچه دائما باید مراقب واقعنماییها یا برجستهسازیهای بلاوجه نیز بود.