آگاه: فروردین امسال در مراسمی که برای تجلیل از خادمان غدیر ترتیب داده شده بود، شهردار تهران صحبتهای خود را با تشکر از پاکبانها شروع کرد و خطاب به آنها گفت: «بنده از تلاش و زحمات همکاران خوب پاکبان تشکر میکنم. سال گذشته پس از رویداد غدیر زحماتی که شما عزیزان در برگزاری باشکوه آن رویداد کشیدید، موردتوجه شخصیتهای مختلف قرار گرفت.»
علیرضا زاکانی با یادآوری آنکه ۲۶هزار نفر از کارگران شهرداری در حوزه خدمات شهری و فضای سبز فعالیت میکنند گفت: «استیفای حقوق این عزیزان مهمترین دغدغه ماست. اولین گام ساماندهی و همسانسازی حقوق کارگران حوزه خدمات شهری و فضای سبز در مناطق مختلف است. شخصا پیگیر هستم تا این موضوع نیز به سامان برسد. همچنین شهردار تهران قول داد طوری برنامهریزی شود که تا پیمانکاران نتوانند به حقوق پاکبانان تعرضی داشته باشند.» حدود سهماه بعد از این وعدهها پاکبانها برای شهروندان تهرانی سنگ تمام گذاشتند و بعد از مهمانی ۱۰کیلومتری غدیر چنان پایکار ایستادند که صبح نشده، شهر مثل هر روز پاکیزه بود.
حضور پررنگ کارگران رفتوروب شهر فقط به چنین مناسبتهایی محدود نمیشود؛ چون آنها همیشه هستند و کار میکنند حتی در اوج گرمای ماه گذشته. در روزهایی که همه تعطیل شدند، رفتگران زیر آفتاب آرام و بیصدا جارو میزدند. آنها که صدایشان به جایی نمیرسد؛ چون اغلب صدایی از آنها بلند نمیشود، در دل خود حرفهایی دارند. مانند محمد که تا کنون هرگز به شرایط شغلیاش اعتراض نکرده است؛ اما وقتی با این مرد میانسال سر صحبت را باز میکنم بدون اینکه دست از کار بکشد زیر لب گلایههایش را میگوید: «۱۲میلیون و ۵۰۰هزار تومان حقوق میگیرم و مرخصی و تعطیلی ندارم حتی یک روز! ۱۲روز از ساعت ۴ صبح تا ۴ عصر کار کردیم و گفتند دو تومان اضافهکار میدهند که ندادند.»
رضا، رفتگر جوانی است که زیر آفتاب خیابان گیشا را نظافت میکند: هر روز از ساعت ۸ صبح تا ۴ عصر کار میکنیم و خیلی از روزها به درخواست پیمانکار از ساعت ۵صبح مشغولبهکار میشویم و گاه تا نیمهشب سرکار هستیم. باوجوداین ریالی بیشتر از حقوق دریافت نمیکنیم چون اضافهکار نمیدهند. اول گفتند دو روز در ماه مرخصی دارید ولی نمیدهند. یکی از مشکلات کارگرانی که با پیمانکاران کار میکنند، قراردادهای آنهاست. از او درباره قراردادش با پیمانکارانی که در این مدت با آنها کار کرده است میپرسم و پاسخ میدهد: «یکبار یکی از پیمانکاران به ما یک کاغذ داد و گفت برگه را امضا کنید و انگشت بزنید، گفتم چیزی که ننوشتید گفت شما امضا کن ما خودمان آن را پر میکنیم. من امضا نکردم و گفتم اگر قرار است چیزی را امضا کنم اول بنویسید من بخوانم و بعد آن را امضا میکنم.» در ادامه حرفهای رضا معلوم شد او و همکارانش ناگزیر به امضای آن برگه شدند؛ چون در غیر این صورت شغل خود را از دست میدادند.
مجبوریم قوطی نوشابه جمع کنیم
آقای محمدی، مرد میانسال که رفتگر خیابان خارک تهران است خیلی زود سردرد دلش باز میشود و با لهجه دلنشین آذری میگوید: «حقوقمان را میدهند ولی اضافهکاریها پرداخت نمیشود. برای مراسم عید روزها آفتابنزده آمدیم و تا آخر شبکار کردیم و گفتند اضافهکار میدهند که هنوز ندادند. مدتی هم که بگذرد فراموش میشود. انگار نه انگار. با حقوق ۱۲میلیونتومانی زندگی ما نمیگذرد و به همین دلیل خیلی از همکاران ما قوطی نوشابه جمع میکنند...»
اوضاع کارگران شبکار شاید در تابستان بهتر به نظر برسد ولی خطرات زیادی دارد. چراغهای اتوبان همت، یکیدرمیان، روشن و خروجیها کاملا تاریک است. رانندهها از خروجیها که میگذرند، باید ترمز بگیرند و چشم شوند برای دیدن، با اندک نوری که خودرویشان روشن کرده، فقط جلوی پا قابلدیدن است. علی، از میان درختان و تپهها، با جاروی بلندش همینجا، در همین تاریکی جارو میکند. خودروهای بیتفاوت با سرعت از کنار او میگذرند. بهقدری نزدیک و سریع که با ردشدن هر خودرو علی تکانی میخورد. او ۴۵سال دارد و حالا ۱۰سالی میشود که پاکبان آلودگی شهری پایتخت است. میپرسم: نمیترسی تصادف کنی؟ از پنج سال پیش میگوید که خودرویی با او تصادف کرد؛ البته خوششانس بود، خودرو به دستش زد و شکست و دوماه در گچ بود. دوست علی، اما مانند او خوششانس نبود، زمانی که با خودرویی تصادف کرد و پاهایش کرخت و بیحرکت ماند تا توان راهرفتن را از دست بدهد و هم دل و تا آخر عمر نتواند از ویلچر جدا شود. علی تعریف میکند اغلب پاکبانها بلایی سرشان آمده یا تصادف کردند یا عوامل محیطی مشکلاتی را برایشان ایجاد میکند. یک روز، زباله تیزی در دستانشان فرومیرود و آنها را زخمی و آلوده میکند و روز دیگری، خودرویی از رویشان عبور میکند.
محمد و سلمان که در دهه۶۰ زندگیشان قرار دارند و حالا سالهاست دست به جارو، برای تمیزشدن شهر تلاشها میکنند. محمد دستش را نشان میدهد، جای بخیه هنوز در دستانش است، میگوید که در ۲۳سال خدمت، چهاربار دستش و یکبار یکی از انگشتان پایش شکسته است؛ پیمانکار همیشه او را به درمانگاه و بیمارستانی برده و هزینهها را پرداخت کرده است. سلمان اما خوششانستر بوده است. جز دوبار، شکستن انگشتان، مجروحیت دیگری، به سراغش نیامده است. او اما زیاد زخم برداشته است. دستمزد سلمان و محمد، هفت، هشت میلیون تومان است. خرج یک زندگی سخت با سفرهای که خیلی از مواقع خالی است.
از حوادث پاکبانها آماری نیست!
آمار و گزارشهایی از پاکبانان تهرانی وجود ندارد و شاید اگر هم وجود داشته باشد، منتشر نشده است؛ اما بررسیای در سال۹۴ در تبریز انجام شده که نتایج خوبی را نشان نمیدهد. نتایج این مطالعه نشان میدهد که ۳۶.۷درصد پاکبانان در دو سال گذشته، حداقل یک حادثه را تجربه کردهاند. ۲۰.۷درصد پاکبانان کمردرد و ۱۰.۷درصد مشکلات پوستی دارند. ۸۱.۲۶درصد از پاکبانان موردمطالعه دارای وضعیت نامطلوب ایمنی هستند؛ در این میان و در مولفه ایمنی و بهداشت، مشکلات لباس کار و دیگر لوازم حفاظتی از درصد بالاتری برخوردارند؛ ۸۰درصد از پاکبانان تبریزی، از لباس نامطلوب استفاده میکنند.
نور مهمترین عامل در حفظ جان کارگران نظافت خیابانهاست. طبق بررسیهای انجامشده، ۴۸درصد خیابانهای کلانشهرها نور کافی ندارند. نکته نگرانکننده اینکه چند سالی است چراغهای روشنایی بزرگراهها حتی در تهران یکیدرمیان خاموش است و در برخی معابر با خاموشی کامل روبهرو هستیم. در چنین شرایطی، اگر پیمانکاری پاکبانی را که لباس شبرنگ هم ندارد مجبور کند کنار بزرگراهها جارو کند، با جان او بازی کرده است. هر چند مهدی بابایی، عضو کمیسیون سلامت، محیطزیست و خدمات شهری شهر تهران قاطعانه میگوید: «پیمانکاران باید تجهیزات ایمنی مناسب پاکبانان از جمله لباس شبرنگ، کفش، دستکش و ماسک را تامین کنند. مهمترین از آن اما این است که هیچ پیمانکاری حق ندارد پاکبانی را مجبور کند تا جارو به دست، در حاشیه بزرگراه کار کند.» این عضو شورای شهر تهران همچنین در رویارویی با سوالی درباره آمار حوادث پاکبانها میگوید: «آمار نداریم. ولی در تلاش هستیم با ایجاد قوانین مناسب از چنین حوادثی بکاهیم.»این در حالی است که یک سال قبل از چنین اظهاراتی یعنی سال۱۴۰۱ روزنامه همشهری در گزارشی نوشت: براساس اطلاعات بهدستآمده توسط خبرنگار در دو ماه گذشته ۱۰سانحه تصادف رخ داده که سه پاکبان جان خود را ازدست داده و هفت نفر مجروح شدهاند. هر چند بیشتر پاکبانها این موارد را گزارش نمیکنند؛ اما در این بازه زمانی بیش از ۱۰مورد درگیری با اراذل و اوباش و سه مورد سرقت هم ثبت شده است. شاید درگیری با اراذل و اوباش بهعنوان یکی از خطرات این شغل به ذهن ما خطور نکند اما از هر پاکبانی بپرسی خاطراتی از آن دارد. مانند مهدی که اول جای زخم روی مچ دستش را نشان میدهد تا بگوید: «چنین حوادثی برای همه ما پیش میآید. چند ماه پیش ما با تیم داشتیم یکی از خیابانهای شمال شهر را جارو میزدیم. روش کار ما این است که یکی اشغالها را جارو میزند و تیم بعد آن را جمعآوری میکنند. مرد درشتاندامی با عصبانیت به من گیر داد که چرا اشغالها را نمیبری. تا خواستم برایش توضیح بدهم، با چاقو مرا زخمی کرد.» مهدی یکقدم عقب میرود و به جورابش اشاره میکند: «من از ترسم چند اسکناس توی جورابم پنهان میکنم که اگر اوباشی سراغم آمد به او بدهم تا دست از سرم بردارد.»
رفتگر در آثار فرهنگ و هنر
شغلی را سراغ ندارم که بهقدر رفتگری محور آثار فرهنگی و هنری باهدف منزلت بخشیدن به آن شده باشد. شاعر زبالهها فیلمی ایرانی محصول۱۳۸۴ به کارگردانی محمد احمدی است که رفتگری با باز کردن کیسههای زباله پی به اسرار زندگی مردم میبرد و درگیر ماجراهای عجیب و گاه عاطفی اهالی محله میشود. ۶سال بعد محصول دیگر، سینمایی نارنجیپوش به کارگردانی داریوش مهرجویی روی پرده رفت. این فیلم داستان تحول عجیبوغریب یک عکاس حرفهای مطبوعات است که تلاش دارد با پاکیزگی محیط اطراف، به تطهیر روح و روان خود بپردازد و درنهایت به پاکیزگی روح دست یابد. حامد آبان، عکاس حرفهای مطبوعات، با خواندن کتابی در مورد فنگشویی چنان تحتتاثیر پالایش محیطزیست و مبارزه با آشغالهایی قرار میگیرد که لباس نارنجی مخصوص پاکبانان را بر تن کرده، به شهرداری میپیوندد و با عنوان «نارنجیپوش لیسانسه» به شهرت میرسد. اما اعتبار و محبوبیت حامد، زندگی خصوصی و خانوادگی او را با سیلی از فراز و نشیبهای عاطفی تند و ناگهانی به سمتوسویی دیگر میبرد. نگاهی به آثار خارجی نشان میدهد توجه به شغل رفتگر فقط در ایران وجود ندارد. انیمیشن تام رفتگر ۱۹۹۲ و کتاب «پدر جودی آشغالی است» (ماتیو لیچت) نشان از تکاپوی اهالی فرهنگ و هنر سراسر دنیا برای ایجاد جایگاه مناسب به این شغل است. در بخشی از این کتاب آمده: «هر وقت یکی از جودی میپرسد که پدرش برای گذران زندگی چهکار میکند، او میگوید: «او آشغالیه!» و اگر آنها بگویند: «اوه!» او میگوید، «همه زباله تولید میکنند، اما بابای من همه زبالهها رو از بین میبره.»