آگاه: همه ما از کودکی از همان جایی که درست در حافظه نمیدانیم نشانی دقیقش را، داستان پهلوان اسطورهای ایران زمین را شنیدهایم که در آخر این شاهکار ادبی ایرانی این بزرگ مرد دست بر خون فرزند خویش برده آنهم نه یک فرزند ناخلف، فرزندی که میراثدار پهلوانی پدر و حاصل عشقی عمیق است و «فرزندکشی» این پهلوان صاحب خرد در داستان تو را متحیر خواهد کرد؛ از هرچه که در داستان رستم و سهراب که بگذریم در نقطه پایانی داستان هر خوانندهای توقع وصل و شادی را دارد اما جناب فردوسی داستان را با فراق و حجم زیاد اندوه غیرقابل جبران به پایان میرساند که گویی بعد از آن حادثه نه رستم دیگر رستم دستان است و نه سهراب دیگر در قصه شاهنامه وجود دارد؛ نمایش نبرد رستم و سهراب به کارگردانی حسین پارسایی یک اثر فاخر و گران در عصر خویش محسوب خواهد شد که هر بیننده نیاز به چندبار تماشای آن را دارد، نه بهعلت سختی در متن و محتوا بلکه به دلیل داشتن قصة جذاب و به اندازه بودن هر چیز برای خلق یک نمایش اصیل و ماندگار؛ از همان نقطه شروع که وارد استادیوم تنیس باشگاه انقلاب خواهید شد دکور و صحنه جذاب این اثر بیننده را میخکوب میکند و هر چقدر که چشم بچرخاند خواهد دید که ظرافت در انتخاب فرم بسیار با حساسیت پیشرفته است، با شروع نمایش قصه تو را به بعد نبرد تلخ رستم خواهد برد که در بیابان خیال خویش دست به گریبان با مهتر و کهتر خود است و به همان اندازه که کهتر او را سرزنش میکند مهتر سعی در تبرئه وجدانش دارد و همین انتخاب درست سوژه شروع و چگونه تعریف کردن داستانی که هزاران نمایش از آن ساخته شده است، آن را با دیگران در محتوا تمایز میدهد و مخاطب از همان پرده اول نمایش به خود میگوید: «رستم بعد از آن واقعه چگونه با خود کنار آمد و این اتفاق تلخ را چگونه هضم کرد؟!» و همین گره در ذهن مخاطب نقطهای طلایی برای ارتباط او با نمایش خواهد شد، نمایش رستم و سهراب سفر به ذهن رستم و همقدمی در خاطرات او از روزهای شیرینی آشنایی با تهمینه تا تلخی غم ازدستدادن فرزند است و این بار رستم قرار است که روایت کند آنچه را اتفاق افتاده است. در این اثر بازی و نقشها در جان بازیگران نشسته است و همین امر باورپذیری را برای مخاطب خود دوچندان کرده، گویی که امیر آقایی همان رستم هفتخان رد کرده یا الناز شاکردوست نیز شاهدخت نازپرورده سمنگانی است و بازی بینظیر بانیپال شومون در تمام قسمتهای حضورش به عنوان بَدمن و وجهه تاریک شخصیت رستم ستودنی است و مرز میان فانتزیسازی داستان برای شخصیت بزرگسال رعایت شده است. در این نمایش، نوا و صدای علی زندوکیلی خستگی قصه را از تن تماشاچی بیرون میکشد و تمام احساسات ردههای نمایش را در کلام با انتخاب شعرهای درست و نغمهای دلانگیز به مخاطب میرساند. در این نمایش، حرکات و بازیهای همه درست و حسابشده به نظر میرسید و تمام میزانسنها رعایت شده بود، نویسنده آنچنان هنرمندانه دیالوگنویسی این اثر را انجام داده که تمام احساس مخاطب را با سادگی در گفتار با خود همراه میکند، با تمام زیبایی و جلوههای بصری این کار ارزشمند مخاطب تشنه دیدن صحنه«نوشدارو بعد از مرگ سهراب» نیز بود اما داستان بعد از خنجر بر جان سهراب با نوا و نمایش سوگواری بر عزای سهراب به اتمام میرسد. نکتهای که این اثر را قابل قبول نشان خواهد داد چهره مخاطبان بعد از تماشای این اثر است که میتوان فهمید اگر شاهنامهای قرار است به جلوه نمایش و تصویر درآید با این سبک و دقت در ساخت میتواند یک تصویر ایدهآل از این نوع از قصهها باشد که بر دل مخاطب بنشیند و راضی محل نمایش را ترک کند.
۶ شهریور ۱۴۰۳ - ۱۱:۲۶
در این روزها جمع زیادی از مردم پایتختنشین پوسترهای زیادی با چهرههای آشنا و گریمهای جذابی را در سطح شهر مشاهده کردهاند که روی آنها با خطی بسیار دلنشین نوشته شده است: «نبرد رستم و سهراب». حتی اگر از مردم پایتخت محسوب نشوید حتما در فضای مجازی ویدئویی از علی زندوکیلی، خواننده مطرح و خوش صدای موسیقی ایران را دیدهایدکه آوازی حماسی را با تاکید بر کلمه «وطن» میخواند.