۱۸ شهریور ۱۴۰۳ - ۱۱:۱۲

زهرا بذرافکن- خبرنگار گروه فرهنگ: رویداد هنری «سی‌صد» با حضور چهره‌های سینما و تئاتر که در تیرماه سال جاری اجراهایی را پشت سر گذاشت و بار دیگر اجراهایش را از دوشنبه ۲۹ مرداد ۱۴۰۳ در کاخ سعدآباد با داستانی به نام «گات» از سر گرفت، این‌بار به تهیه‌کنندگی تهمورس پورناظری روی صحنه رفت. درحقیقت این کار موسیقی- نمایش با وجود اینکه از چند روز پیش از آغاز اجرا، بلیت‌فروشی را آغاز کرده بود، اطلاعات کافی درباره جزییات کار را در اختیار مخاطبان قرار نداد و به شکل قطره‌چکانی، عوامل بخش نمایش را معرفی کرد. از این کنسرت-نمایش یک دوره اجرای اول در سال۱۴۰۱ به روی صحنه رفت؛ البته برخی کنسرت-نمایش «سی» به کارگردانی علی‌اصغر دشتی با داستان‌های شاهنامه (زال و رودابه، رستم و اسفندیار و رستم و سهراب) را هم گام آغازین این اجرا می‌دانند. به هر تقدیر حالا اجرای تازه سی‌صد با نام گات به دور دوم رسیده و زمان مناسبی برای صحبت درباره آن است.

آگاه: داستان گات درباره مبارزه و مقاومت مردم شیراز در مقابل لشکر مغول است. مردم شیراز در این مبارزه در مقابل ویران کردن تخت جمشید و تصرف جام‌جم ازسوی لشکر مغول و ممنوع شدن زبان فارسی در ایران می‌ایستند. نوید محمدزاده، بهرام رادان، بهرام افشاری، گوهر خیراندیش، دلنیا آرام، علی براتی، هدیه آزیدهاک و اهورا ابوالحسنی بازیگران صحنه این نمایش هستند. همچنین علی نصیریان هم روی پرده نمایش این پروژه حضور دارد. اشکان کمانگری به‌عنوان خواننده و رضا گوران به‌عنوان مشاور گروه کارگردانی در این پروژه حضور دارند. تهمورس پورناظری کارگردان هنری، علی براتی کارگردان حرکات فرم، مرتضی نجفی کارگردان نور و محمد قدس مجری طرح این پروژه هستند. همچنین سارا اسکندری طراح گریم، احمد توکلی طراح صحنه، شایان صفوی طراح صدا و سارا مژده طراح لباس به‌عنوان دیگر عوامل این پروژه فعالیت می‌کنند. 

از موسیقی سی‌صد
بخشی از کنسرت-نمایش «سی‌صد» به اجرای موسیقی اختصاص دارد اما هویت موسیقایی اثر در خدمت نمایش آن نیست و تنها اجرای قطعاتی از موسیقی است که اگر از سنجش کیفیت اجرای موسیقی از هر جهت چشم بپوشیم، ارتباط نمایش با موسیقی میان آن دچار گسستگی است و نه فقط خط روایی و داستانی نمایش را از ذهن مخاطب پاک می‌کند، که او را با این سوال که ارتباط این قطعه و پرده نمایش قبل و بعد از آن چیست، تنها می‌گذارد. محوریت بخش موسیقی، تنبورنوازی و کمانچه‌نوازی سهراب پورناظری است که حالا تصمیم گرفته خودش خواننده اصلی پروژه باشد. در اجرای قبلی «سی‌صد» رضا بهرام، خواننده پاپ، خوانندگی قطعات را اجرا می‌کرد و این‌بار اشکان کمانگری، خواننده آواز ایرانی به پروژه دعوت شده بود؛ یک خواننده تقریبا در سایه که فرصت چندانی هم برای اجرا در اختیارش قرار نگرفت و سهراب پورناظری تقریبا به تنهایی بار نوازندگی و خوانندگی کار را برعهده دارد. برخلاف اجرای «سی‌صد» قبلی که موسیقی مستقل برایش ساخته شده بود و موسیقی با نمایش همخوانی و ارتباطی نسبی داشت، این‌بار اما همان موسیقی‌های قبلی برای پروژه جدید تکرار شد. پروژه وزن موسیقایی چندانی نداشت و حتی فرصتی برای شنیدن یک آواز ایرانی هم نبود. به نظر می‌رسید که در این اجرا قرار است، نمایش بار اصلی را به دوش بکشد و موسیقی فقط یک مکمل است تا صحنه، تنوع و توازن داشته باشد. با این حال دوری و قرابت نداشتن فضای نمایش نسبت‌به کنسرت موجب شکاف در اجرا و ادراک چندگانه از آن می‌شد. 

از اجرای سی‌صد
بخش نمایشی «سی‌صد» توسط محمد رحمانیان نوشته شده است اما به نظر می‌آید از یک جایی به بعد همکاری خود را با این نمایش قطع کرده و رضا گوران بعدتر به‌عنوان مشاور گروه کارگردانی به گروه اضافه شده است. در این دوره حواشی با تغییر تهیه‌کننده از توتونچیان به تهمورس پورناظری آغاز و با شایعات استعفای محمد رحمانیان از پروژه به عنوان کارگردان و نویسنده ادامه یافت؛ البته که اعلام قطره‌ای بازیگران درحالی‌که بلیت‌فروشی پروژه آغاز شده بود، خود جای بحث داشت. درحقیقت باتوجه به منابع غیررسمی، به نظر می‌رسد که در ابتدا محمد رحمانیان که یکی از سرشناس‌های حوزه تئاتر است، نویسندگی نمایشنامه و کارگردانی کار را در هفته‌های نخست برعهده داشته است اما بعدها براساس شنیده‌ها با برادران پورناظری به مشکل خورده و حاضر به ادامه همکاری با گروه نشده است. گوران درواقع در دو سه هفته پایانی تمرین این کنسرت-نمایش به دعوت محمد قدس، مجری طرح این کار و برادران پورناظری در مقام مشاور به کمک سی‌صد آمده است. 
در این اجرا، بخش‌های نمایش قرار بوده که بار مخاطب‌یابی سی‌صد را به دوش بکشد؛ چرا که تنها اطلاعات شفافی که قبل از بلیت‌فروشی در اختیار مخاطب قرار گرفته بود مربوط به حضور سه ‌ستاره سینما و تئاتر یعنی بهرام رادان، نوید محمدزاده و بهرام افشاری بر روی صحنه این نمایش بود. درواقع تلاش می‌شد تا برجستگی این سه اسم بر فروش بلیت تاثیر بگذارد و همینطور هم شد؛ چراکه قبل از شروع کار عوامل، هیچ نامی از کارگردان، نویسنده و خواننده سی‌صد منتشر نشده و تهیه بلیت برای این کار درواقع مانند خرید یک هندوانه دربسته بود! 
نوید محمدزاده در نقش «فردوسی» شاعر فارسی‌زبان بازی قابل‌قبولی از خود ارائه داد و بهرام افشاری به‌عنوان جوانمردی که چند سالی است، تارک دنیا شده و در غار زندگی می‌کند، بازی متفاوتی ارائه داد. بهرام رادان در نقش دلاوری از «پنجشیر» بازی به‌نسبت کوتاهی داشت و روال نمایش به شکلی بود که در هر پرده بازیگران تک‌گویی‌های خودشان را انجام داده و صحنه را ترک می‌کنند. گوهر خیراندیش نیز بازیگر پیشکسوتی بود که همراهی‌اش در این پروژه مورد استقبال مخاطبان قرار گرفت. او در نقش یک زن سالخورده شیرازی روی صحنه آمد که معلوم نبود قرار است در این نقش با لهجه شیرازی صحبت کند یا نه؟ لحن و لهجه او در این نمایش چندبار تغییر کرد. تصویر علی نصیریان نیز در نقش «چنگیز» بر ویدیووال نقش بست که نقشی کوتاه اما مهم محسوب می‌شد. بسیار روشن بود که بخش نمایش این اجرا روایت منسجم و یکپارچه‌ای نداشت اما برخلاف اجراهای موسیقی، همین قسمت‌های نمایشی و روایی بود که مخاطب را روی صندلی نگه می‌داشت.
به نظر می‌رسد یکی از بازیگران این اجرا که توجهات مثبتی را در هر دو اجرا به خود جلب کرده بود، دل‌نیا آرام است؛ خواننده سوپرانو که با کنسرت-نمایش سی به مخاطبان معرفی و مورد توجه قرار گرفت. این بار حضور این هنرمند در سی‌صد بسیار پررنگ است. او در اجرای قبلی نیز در نقش دختر چنگیزخان مغول بازی پرقدرتی ارائه کرده بود که با لهجه‌ای غیرمعمول و اجرای قطعات آوازی در حین حرکت‌های گسترده بر صحنه همراه بود.
 ویدئومپینگ نیز در این برنامه نقش مهمی دارد و ترکیب نور و تصویر روی دیوار سفید کاخ ملت توانسته بود فضاهای گوناگون را بازسازی کند، با این حال عناصر تکنولوژیکال اجرای گات از کنسرت-نمایش سی‌صد، آنطور که انتظار می‌رفت منسجم عمل نکردند و ارزش افزوده‌ای برای این نمایش ایجاد نکردند؛ از ویدیومپینگ که نسبت به اجرای دوسال گذشته پیشرفت ویژه‌ای نکرده بود و با همان سر و شکل بود و نیز، نمایشگرهایی که برای مخاطبان حاضر قرار داده شده بود که بسیار کوچک بودند و در نقاط نامناسبی قرار داده شده بودند و درختان سعدآباد دید مخاطب به این صفحه‌های نمایشگر را محدود کرده و به واقع کارایی نداشتند. از موارد جنبی‌تر نیز، می‌توان به باز شدن محل جایگاه مخاطبان بیش از ۳۰دقیقه بعد از شروع ساعت رسمی نمایش درحالی‌که مسیر منتهی به جایگاه‌ها مملو از جمعیت بود و بارها صدای مردم درآمد و بعد از آن هم رفت و آمدهای زیاد مسئولان نظم و انتظامات از میان جایگاه‌ها اشاره کرد که به خودی‌خود از انرژی مخاطب برای تماشای این اجرا و کیفیت کلی کار می‌کاست.

سخن پایانی
در نهایت کنسرت-نمایش «سی‌صد» را نه می‌توان کنسرتی تمام‌عیار دانست و نه نمایشی تمام‌قد؛ بنابراین نمی‌تواند مخاطب جدی موسیقی یا تئاتر را به‌درستی راضی کند. به نظر می‌آید مخاطبان موسیقی همچنان به یاد آثار قدیمی پورناظری‌ها و گروه شمس هستند و انتظار قطعاتی به‌یادماندنی در کنسرت‌هایی پرشور را می‌کشند و مخاطبان تئاتر هم ترجیح می‌دهند تاریخ ایران را با روایت و اجرایی محکم‌تر بر صحنه ببینند. با این حال فراموش نکنیم که چنین پروژه‌هایی که به طور معمول برای مدتی طولانی تمدید می‌شوند و درآمد بالایی را از طریق حضور سلبریتی‌ها کسب می‌کنند، بیش از هر چیزی جنبه مالی دارند تا اجرای کار فرهنگی و هنری صرف. این پروژه در قدم اول که با عنوان «سی» روی صحنه رفته بود، تا حدودی نمونه‌ قابل قبولی از یک کنسرت نمایش باکیفیت را ارائه کرده بود. به هر ترتیب، ترکیب همایون شجریان و سهراب پورناظری می‌تواند جذابیت سمعی و هنری قابل قبولی داشته باشد. با این حال حضور چهره‌ها خود به‌تنهایی می‌تواند عاملی برای جذب مخاطب باشد، مخاطبانی که شاید به‌ضرورت به کیفیت کار اهمیتی ندهند یا حتی متوجه سطح کیفی کار نشوند و تنها برای تولید محتوا در فضای مجازی در اجرا حضور پیدا کنند. به‌هرحال بخش و قشر اصلی جامعه به احتمال زیاد قادر به خریداری بلیت چنین اجرایی آن هم در مکانی با آن دسترسی سخت نبودند و شاید دغدغه‌ای هم برایش ندارند. 
 

«کنسرت + نمایش» با کدام ضرورت؟
در تئاتر و سینمای ما به‌دلیل شرایط موجود فرهنگی، ژانر موزیکال نتوانست آن‌طور که باید رشد کند، به بالندگی برسد و خود را به معنای اصیل کلمه به مخاطب بشناساند. بااین‌حال چند سالی است که در دسته اجراهای پرطمطراق و با هزینه‌های گزاف تولید می‌شود و به روی صحنه می‌رود. اگر ویژگی‌های بصری، موسیقایی و متن این اجرا و دیگر اجراهای مشابه را کنار هم بگذاریم، در نهایت به مولفه‌هایی می‌رسیم که در میان آنها جذب مخاطب به شیوه اینستاگرامی و مقتضی جهان روز رسانه از همه برجسته‌تر است. اولین ویژگی را می‌توان به زبان ساده «یکی بخر، دوتا ببر» دانست؛ یعنی که به تماشا بیا و نه فقط هنرمندان تئاتر و سینما را روی صحنه ببین، بلکه از موسیقی خواننده و نوازنده‌های محبوبت هم لذت ببر. شاید در این میان نانوشته بتوان خواند که زیاد هم به محتوا و قصه نپرداز؛ گرچه که قصه و متن از دل مهم‌ترین لحظات تاریخی اقتباس شده است اما آنچه مخاطب را می‌کشاند به یقین قصه نیست و تنها کارکردی مانند قطعه‌ای از یک پازل را دارد؛ بنابراین در نهایت هم این نکات محتوایی و فرهنگی و عمیق اجرا نیست که در ذهن مخاطب ماندگار می‌شود، بلکه تنها همین چهره‌ها و قطعات موسیقی است. گرچه این هم از یک کار هنری و فرهنگی جدا نیست اما نهادن کل بار اجرا بر روی دوش چهره‌ها و موسیقی آن هم در قالب اجرایی گران و پر سرو صدا به کلی آثار عمیق‌تر متن را خنثی و بی اثر می‌کند. باری، شاید این سوال بجا باشد که الزام جمع کردن موسیقی و نمایش در یک اجرا چیست؟ آیا به هم چسباندن متناوب اجرای قصه‌ای تاریخی و قطعات موسیقی پاپ (اغلب عاشقانه) به کلیت اثر و فهم متن خدمت می‌کند یا تنها تحت لوای قصه‌های تاریخی از دل شاهنامه، رویدادی فرهنگی از بازی و موسیقی ارائه می‌کند که مخاطب خوشش بیاید؟