آگاه: پس از تجاوز رژیم بعث عراق به کشور عزیزمان در سال ۱۳۵۹، چه عواملی موجب شد تا نظام نوپای جمهوری اسلامی بتواند در برابر هجوم همهجانبه دشمن مقاومت کند و مردم را در صحنه نگه دارد؟ بهویژه اینکه حضور مردم در این مقاومت، نقش کلیدی ایفا کرد. درواقع چه بسترها و عواملی منجر به حضور پرقدرت، اتحاد و همبستگی بینظیر مردم تا پایان دوران دفاع مقدس شد؟
من این موضوع را از زاویه تجربیات شخصیام بررسی میکنم. چون خودم از روزهای آغازین جنگ داوطلبانه از تهران به خوزستان رفتم و از نزدیک شاهد وقایع بودم. این حضور مردم به تعهد عمیقی برمیگردد که نسبت به انقلاب و آرمانهای آن شکل گرفته بود. صدام بهتنهایی تصمیم به این تجاوز نگرفته بود، بلکه او و حامیانش تصور میکردند کشوری که انقلاب کرده و مردمش هنوز درگیر تغییرات داخلی هستند، بهراحتی نمیتواند در برابر یک حمله گسترده مقاومت کند اما در این محاسبات اشتباه کردند. دشمن تصور میکرد مردم خیلی سریع تعهداتشان را کنار خواهند گذاشت و این نکته مهمی بود که باعث شکست فرمولهای آنها شد.
مردم ما وارد جنگ نشدند تا تنها بجنگند، بلکه وارد دفاعی شدند که از دستاوردهای انقلاب و آرمانهای بلند خود محافظت کنند. بعد از سالها مبارزه، نمیخواستند دوباره به عقب بازگردند و در مقابل دشمنی مانند رژیم بعث عراق تسلیم شوند. برای صدام چه فایدهای داشت که بخواهد کشور ما را تصرف کند؟ بهطور طبیعی، مردم در مقابل چنین تهدیداتی ایستادگی کردند. این ایستادگی بههیچوجه به نداشتن آمادگی ارتش یا ضعف نظامی ما محدود نمیشد. درست است که در چند ماه اول جنگ، عراق موفقیتهایی مانند تصرف خرمشهر را داشت، اما بهمرور شرایط تغییر کرد. مردم خودشان را در جنگ پیدا کردند و توانستند بهتدریج وارد میدان شوند. برای درک بهتر این موضوع، باید ۶ماه اول جنگ را دقیق بررسی کنیم تا بفهمیم چه عواملی باعث شد این تغییر بزرگ رخ دهد. بسیاری تصور میکنند تنها تسلیحات و تجهیزات تعیینکننده نتیجه جنگ بودهاند، اما آنچه سرنوشت جنگ را تعیین کرد، حضور پرقدرت و ناشناخته مردم بود. این عامل باعث شد که تصورات اولیه دشمن مبنی بر تصرف سریع ایران و ورود به تهران در عرض چند هفته بهکل نادرست از آب درآید. همین موضوع سبب شد که دشمن حتی در نزدیکی اهواز هم مجبور به عقبنشینی شود.
نکته مهم این است که اولین کشوری که بهدنبال مذاکره بود، خود عراق بود؛ یعنی همان کشوری که تجاوز را آغاز کرده بود. وقتی ایران خرمشهر را پس گرفت، دیگر عراق مطمئن شد که نمیتواند با نیروی ناشناخته و مردمی ایران مقابله کند. این مسئله نشان داد که حضور مردم در صحنه جنگ، پروژهای ناشناخته و تعیینکننده بود و تمام معادلات دشمن را به هم ریخت. متأسفانه ما هنوز بهصورت سیستماتیک به این موضوع نپرداخته و نتوانستهایم آن را بهعنوان یک فرآیند در سایر مسائل کشور، مانند امنیت، اقتصاد، معیشت و توسعه اجتماعی بهکار بگیریم. به نظرم محور توسعه کشور هم میتواند بر پایه همین حضور مردمی باشد.
همچنین نکتهای که میخواهم عرض کنم این است که من بهعنوان فردی که در حوزه جنگ، شهدا، شخصیتها و علوم اجتماعی تحقیق میکنم، تجربهای از کشورهای بزرگ دنیا در دوران جنگ جهانی دوم کسب کردهام. تحقیقات نشان داده است که تمام کشورهایی که بیش از دو سال درگیر جنگهای طولانی بودند، بعد از پایان جنگ، تیمهای تحقیقاتی آنها نشستند و از دستاوردهای جنگ برای توسعه کشورشان استفاده کردند؛ بهعنوانمثال، ژاپن و آلمان که بیشترین خسارتها را در جنگ جهانی دوم متحمل شدند، توانستند از دل آن جنگ به نظریهها و راهحلهایی برسند که امروز آنها را به کشورهای توسعهیافته تبدیل کرده است.
رهبر انقلاب در سال۱۳۹۵ در دانشگاه امامحسین(ع) جملهای بسیار ماندگار بیان کردند. ایشان فرمودند: «خرمشهرها در پیش است؛ نه در میدان جنگ نظامی، بلکه در میدانی که از جنگ نظامی سختتر است.» باتوجهبه این جمله که از ماندگارترین سخنان ایشان به شمار میآید، این ذهنیت پدید میآید که نبرد و چالشهای جهان همچنان ادامه دارد و چه بسا شرایط و مختصات آن حتی از دوران دفاع مقدس نیز دشوارتر باشد.
ویژگیهای عرصه جهاد بعد از دوران دفاع مقدس چیست و چه الزاماتی دارد؟
شما بهعنوان یک رسانه باید در این زمینه نقشی ایفا کنید و فعالیتهای خود را براساس مبانی و چارچوب آن سازمان بهروز کنید. این روند باید به یک فرآیند تبدیل شود که آییننامه و برنامه بلندمدت د اشته باشد.
برای اینکه این موضوع روشنتر شود، مثالی میزنم. در سال۱۳۷۳، تعدادی از نویسندگان از جمله خودم، ملاقاتی با رهبر انقلاب داشتیم. در آن جلسه، ایشان بحث ادبیات و رمان را مطرح کردند. ایشان به آثار ادبی توجه داشتند و تاکید کردند که ادبیات و رمان میتواند به انتقال پیامهای مهم جامعه کمک کند. بهویژه اینکه در سال۱۳۹۵ نیز مجددا بر این موضوع تاکید داشتند. در آن جلسه، ایشان درباره آثاری مانند «جنگ و صلح» تولستوی صحبت کردند که با پیشزمینه تاریخی جنگهای کریمه و تحولات سال ۱۹۱۹ در روسیه نوشته شده بود.
ایشان از ما سوال کردند: «اگر خرمشهر دستمایه تولستوی بود، آیا این اثر بهاندازه آثار او نمیتوانست قدرتمند و تأثیرگذار باشد؟» این نشان میدهد که رهبر انقلاب بر این باورند که خرمشهر و وقایع آن بهقدری اهمیت دارد که میتوانست به یک اثر ادبی بزرگ تبدیل شود. به همین دلیل، ایشان فرمودند که ما نباید فقط به بازپسگیری خرمشهر یا عقب راندن دشمن بسنده کنیم. دشمن میداند که نمیتواند بهسادگی ایران را متوقف کند، اما هدفش این است که ایران را از مسیر توسعه و پیشرفت بازدارد.
بنابراین، باید توجه داشته باشیم که دشمن هرگز ما را رها نخواهد کرد و نباید تصور کنیم که با پایان جنگ سخت، همهچیز تمام شده است. اکنون وارد یک جنگ نرم شدهایم؛ جنگی که آگاهی و بیداری مردم، شناخت دشمن و بهروز کردن سیاستها در آن اهمیت دارد. این همان نکتهای است که رهبر انقلاب در سال۱۳۹۵ مطرح کردند و ما باید آن را بهعنوان زیربنای حرکت خود قرار دهیم.
متأسفانه، دیدگاهی که ما امروز داریم، بیشتر بر مسائل سختافزاری متمرکز است. درحالیکه جهان توسعه و پیشرفت، بهویژه کشورهای پیشرفته غرب و آمریکا، عمدتا بر پایه رویکردهای نرمافزاری و فکری شکل گرفته است. ما در این زمینه غافل هستیم و نمیتوانیم بهخوبی این مسائل را درک و پیادهسازی کنیم. به نظر من، هیچ راهی جز بازگشت به این مبانی وجود ندارد و هر اقدامی که میکنیم، باید براساس این اصول اساسی باشد.
باتوجهبه اینکه شما جنگ را از منظر جامعهشناختی و بهطور عمیق درک میکنید، میخواهم بدانم اگر نقطه عطف جهاد پس از دوران دفاع مقدس را به عرصههای فرهنگی و اجتماعی مرتبط بدانیم، چرا شاهد حضور کمرنگتر مردم نسبتبه دوران دفاع مقدس هستیم؟
در دوران جنگ، حضور مردم در صحنه ملموستر بود، چراکه تهدید دشمن آشکار و محسوس بود؛ مثل اینکه وقتی در کوچهتان قدم میزنید، به یک فرد مشکوک توجه چندانی نمیکنید، اما وقتی آن فرد از دیوار خانهتان بالا میرود و وارد حیاط میشود، دیگر نمیتوانید بیتفاوت باشید. ما نتوانستیم بهدرستی این نفوذ فرهنگی و تهدیدات نرم دشمن را که به کوچههای ایران رسیده است، شناسایی و جدی بگیریم. این تهدیدات همان تهاجم فرهنگی است که ما آن را بهدرستی درک نکردیم و دژهای فرهنگی خود را محکم نساختیم. دلیلش این است که ما این تهاجمها را جدی نگرفتیم و حساسیت لازم را نداشتیم.
ما متأسفانه فرهنگ و رسانه را تنها در قالبهای سخت و خشنِ جهاد دیدیم، درحالیکه جهاد معنای گستردهتری دارد. بهعنوانمثال، حدود ۲۳ تا ۲۴درصد از آیات قرآن درباره جهاد است، اما آیا همه این آیات درباره جنگ و نبرد فیزیکی هستند؟ در قرن بیستویکم، نوع جنگ تغییر کرده است. شما ببینید که چگونه نیروهای فکری و فرهنگی در دنیا گرد هم میآیند و نفوذ میکنند. این همان غفلتی است که ما دچار آن شدیم. بهاشتباه فکر کردیم که باید تنها موشک و سلاحهای فیزیکی را محور قرار دهیم، درحالیکه باید بر اندیشه، بیداری مردم و بصیرت تاکید کنیم؛ همان بصیرتی که مقام معظم رهبری بارها بر آن تأکید کردهاند.
اگر ما بتوانیم مردم را از این تهدیدهای فرهنگی و ابزارهای رسانهای آگاه کنیم، آنوقت نقطه عطفی در جهاد امروز شکل میگیرد. باید مردم احساس کنند که تهاجم فرهنگی دشمن، همانند تهدیدات نظامی است. شبکههای تلویزیونی و رسانههای خارجی همانند تفنگ، توپ، گلوله و بمبهای شیمیایی عمل میکنند. وقتی شما میتوانید ۲۰میلیون نوجوان را با چنین ابزارهایی جذب کنید، این تهدید همانند سلاح شیمیایی خطرناک است. من شخصا در حلبچه شاهد اثرات وحشتناک سلاح شیمیایی بودم؛ دیدم که چگونه مردم و کودکان در مقابل چشمانم جان دادند. امروز هم همان تهدیدات وجود دارند، فقط شکل آنها تغییر کرده است.
ما متاسفانه دستاوردهای معنوی و انسانی دفاع مقدس را درک نکرده و این تهدیدات فرهنگی را جدی نگرفتهایم. باید بفهمیم که تنها ابزارهای نظامی نیستند که تهدیدات را شکل میدهند؛ بهعنوانمثال، صدام با همه ابزارهای نظامیاش در نهایت مجبور شد در غاری پنهان شود. این نشان میدهد آنچه تعیینکننده است، قدرت فکری و فرهنگی است، نه صرفا سلاح.
ما نباید مردم را تنها بهعنوان افرادی ببینیم که اگر بازوبند یا پیشانیبند دارند، بهمعنای آمادگی نظامی است. باید به این فکر کنیم که چند درصد کارهایی که حاج قاسم سلیمانی انجام داد، نظامی بود و چند درصد فرهنگی و اقتصادی؟ او بدون آنکه برنامه رسمی یا سازمانی در دست داشته باشد، در عرصههای مختلف فعال بود. پیشنهاد من این است که به این مسائل عمیقتر نگاه کنیم. تبلیغات سطحی و شورهای احساسی را کمرنگ و بهجای آن شعور و آگاهی مردم را تقویت کنیم.
در اینجا به مسئله جهاد و نقش فرهنگ و تبلیغات پرداخته شده است. برخی افراد و شخصیتها معتقدند که جهاد فرهنگی نیازمند منشوری است که اصول و چارچوبهای آن را مشخص کند؛ بهعنوانمثال، منشور وفاق ملی آزادگان که در اردوگاههای آزادگان تدوین شد، به تربیت و اتحاد این افراد در طول سالها منجر شد. این الگوهای تربیتی در کشور ما وجود دارد و نیازی نیست که مانند برخی روشنفکران ازخودباخته، بهدنبال تئوریهای کهنه و نشخوارشده غرب برویم. متاسفانه یکی از مشکلات این است که ما نتوانستهایم خوراک فرهنگی مناسبی برای نخبگان فراهم کنیم، به همین دلیل بسیاری از آنان از کشور مهاجرت کردهاند. مقصر این وضعیت، خود ما هستیم.
راهکارهای حضور مؤثر مردم در جهاد فرهنگی و اجتماعی، مشابه دوران دفاع مقدس چیست؟ چگونه میتوان تبلیغات را بهگونهای پیش برد که مردم آگاه شوند و بدانند کجا احساس خطر کنند و چگونه عمل کنند؟
سازمانهای مختلف فرهنگی و تبلیغی ازجمله سازمان تبلیغات اسلامی باید نگاهی عمیقتر و بنیادینتر به مسائل تبلیغاتی داشته باشد. ما در طول سالها شهدا و فرماندهان بزرگی داشتهایم که میتوانند نماد و الگوهای خوبی برای تبلیغات باشند، مانند شهید شیرازی و شهید آوینی که هر کدام به دلایل خاص خود برجسته شدند. اما بهجای اینکه فقط به نمونههای معدود بپردازیم، باید به آموزشوپرورش نیز بیندیشیم. چگونه میتوان در طول ۹ماه سال تحصیلی، مفاهیم مقاومت و دفاع مقدس را به دانشآموزان و دانشجویان آموزش داد؟ ما در طول دفاع مقدس به دستاوردهای زیادی رسیدیم که متأسفانه به آنها کمتر پرداخته شده است.
یکی از نمونههای برجسته این مسئله، شهید اروی است که با عمق اندیشه و تفکر خود توانست مشکلات و موانع رودخانه اروند را حل کند. این نمونهها نشان میدهد که تبلیغات فرهنگی و جهادی باید عمیق و اثرگذار باشد. اگر سازمان تبلیغات اسلامی این نگاه عمیق را بهعنوان متولی تبلیغات در کشور جاری کند، ما میتوانیم شاهد تحولات بزرگی در عرصه فرهنگی باشیم. در هفته دفاع مقدس نباید تنها به یادآوری وقایع بسنده کنیم، بلکه باید نتیجه و دستاوردهای سالها تلاش در این عرصه را بیان کنیم. متاسفانه، ما در بسیاری از مواقع از این دستاوردها غفلت کردهایم و کشورهای دیگر از تجربیات ما استفاده میکنند، درحالیکه ما خودمان از آن بهره نمیبریم. تبلیغات باید در عمق جان دانشآموزان و دانشجویان نفوذ کند تا آنها متوجه شوند که در این میدان چه وظایفی دارند؛ بهعنوانمثال، در طول هشت سال جنگ تحمیلی، اقدامات بزرگی در زمینه مهندسی و زیرساختها انجام شد که در کتابهایی مانند «خط مقدم» به آنها پرداخته شده است. اگر ما به این مسائل عمیقتر بپردازیم، مطمئن باشید که به موفقیتهای بسیار بالایی در عرصه فرهنگی و جهادی دست خواهیم یافت.
نصرتالله محمودزاده در اول شهریورماه ۱۳۳۵ در روستای «کوهستان» از توابع بهشهر در استان مازندران به دنیا آمد. تحصیلاتش را در انستیتو تکنولوژی بابل در رشته مکانیک به پایان برد. وی بعد از جنگ تحمیلی به ادامه تحصیل پرداخت و در مقطع کارشناسیارشد رشته جامعهشناسی در دانشگاه شهید بهشتی فارغالتحصیل شد. او در نخستین روز تهاجم عراق به ایران، داوطلبانه به خوزستان شتافت و بهعنوان نیروی داوطلب در عملیات آزادسازی سوسنگرد حضور داشت. او که در عملیات هویزه در محاصره دشمن قرار گرفته بود با وقایعی مواجه شد که بعدها منجر به نوشتن اولین کتابش «حماسه هویزه» شد. ازجمله آثار ایشان میتوان به «شبهای قدر کربلای پنج»، «رقص مرگ»، «سنگرساز بیسنگر»، «مسیح کردستان»، «عقیق»، «سفر سرخ»، «بستر آرام هور»، «فریاد برآور شلمچه»، «پای گلدسته کوهستان»، «بعد از محمدالدوره» و «بام کردستان» اشاره کرد. آنچه در ادامه میآید تحلیلی از حضور مردمی در ایام دفاع مقدس و بعد از آن در گفتوگو با محمودزاده است.