آگاه: هدف اصلی آن نوشتهها پر کردن خلأهای تحلیلی و باز کردن راهی برای شناخت دقیقتر و علمیتر پدیده انقلاب اسلامی بود. اما هرکدام از نظریهپردازان و تحلیلگران که سعی میکردند در این حوزه به نظریهپردازی و تحقیق بپردازند، از منظر و ساختار فکری خود دست به این کار میزدند و توجه به این نکته نداشتند که ممکن است علل و ریشههای ورای آنچه میاندیشند در وقوع انقلاب اسلامی ایران موثر بوده باشد.
تقسیمبندی نظریات انقلاب
هدف از پرداختن به تئوری در حوزه علوم اجتماعی، کوشش برای فهم و تبیین پدیدههای اجتماعی است. انقلاب بهعنوان یکی از مهمترین موضوعات علوم اجتماعی بخش قابلتوجهی از تئوریها را به خود اختصاص داده است. درواقع نظریات انقلاب تلاش میکنند تا رخدادها و وقایع مختلفی را که تاریخ انقلاب را شکل میدهند تفسیر و تبیین کنند و تحلیلی از علت یا علل وقوع انقلاب در جوامع مختلف را ارائه دهند. نظریهپردازان انقلاب در پی پاسخ به این پرسش اساسی بوده و هستند که یک جامعه به چه علت به سمت وضعیت انقلابی سوق داده میشود؟ چرا از مردم در انقلاب مشارکت میکنند؟ آیا میتوان انقلاب را پیشبینی کرد؟ آیا انقلاب پدید میآید و یا با طرح قبلی به اجرا گذاشته میشود؟ هدف اولیه تئوریهای انقلاب این بوده است که توضیح دهند که چه علل سیاسی، اجتماعی، اقتصادی و یا فرهنگی جوامع را در وضعیت انقلابی قرار میدهند. با درنظرگرفتن این مسئله باید تصریح کنیم بهطورکلی در مبحث بررسی نظریات انقلاب اینگونه مطالعات و تئوریها را از نظر بازه زمانی به دو دسته کلی تقسیم میکنند که عبارتاند از: نظریات کلاسیک و در نظریات مدرن.
نظریات کلاسیک انقلاب
در نظریات کلاسیک انقلاب افلاطون و ارسطو جزء چهرههای شاخص آن محسوب میشوند، وقوع انقلاب بر مبنای منطق درونی که هر یک از اندیشمندان ذکرشده براساس آن به نظریهپردازی پرداختهاند صورت میگیرد؛ بهطور مثال ارسطو علت اصلی انقلاب در جستجو و دستیابی انسانها را به عدالت میداند و نابرابری را علت اصلی وقوع انقلاب میداند البته علل فرعی برای وقوع یک انقلاب نیز در دیدگاه او وجود دارد که نفعطلبی و سودجویی، ترس محروم شدن مردم از حرمت و آبرو، سهلانگاری و بیتوجهی به قانون اساسی و حملات خارجی و غیره از این جملهاند. ازجمله افراد دیگری که نظریاتشان در این دسته مورد بررسی و واکاوی قرار میگیرد مارکس و الکسی دو توکویل هستند که هریک بحث مفصلی در مورد علل و عوامل شکلگیری و چگونگی وقوع انقلاب دارند.
رهیافت فرهنگی
فارغ از مباحث بالا موضوع اصلی که قصد داریم به آن اشاره کنیم این است که با وقوع انقلاب اسلامی ایران در سال۱۳۵۷ باعث شد تا رهیافت جدیدی از مطالعات انقلاب به رهیافتهای ذکرشده اضافه شود و نظریهپردازان در تحلیل و نظریات خود پیرامون انقلابها تجدیدنظر کنند.
درواقع بهطورکلی تحولی که در انقلاب اسلامی ایران در عرصهها عرصه نظریههای انقلاب ایجاد کرده است میتوان زیر عنوان کلی «برجستگی اهمیت عناصری چون فرهنگ، دین، ایدئولوژی و رهبری» توضیح داد که موجب تولد رهیافت جدیدی به نام رهیافت فرهنگی شد. انقلاب اسلامی موجب شد که مقوله فرهنگ و بهویژه فرهنگ مذهبی که تا پیش از این در نظریهپردازیها چندان موردتوجه قرار نمیگرفت و یک عنصر حاشیهای محسوب میشد، بهطور فعال در عرصه نظریهپردازیهای انقلاب وارد شود، به همین دلیل است که بسیاری از رهیافتهای غیرفرهنگی که بیشتر نظریات انقلاب را تا زمان وقوع این رخداد شامل میشود در تبیین و تفسیر جامع انقلاب اسلامی ایران موفق نباشند.
درواقع همین ناتوانی هم موجب شد که عنصر فرهنگ در این حوزه اهمیت ویژهای بیابد. رهبران انقلاب ایران بر نقش عناصر فرهنگی بهویژه فرهنگ مذهبی، در پدید آمدن انقلاب اسلامی تاکید اساسی داشتهاند؛ بهعنوانمثال حضرت امام خمینی(ره)، شهید مطهری و شهید بهشتی از اولین کسانی هستند که بر نقش عوامل فرهنگی در پیروزی انقلاب تاکید کردهاند. در میان تحلیلگران غربی نیز حامد الگار، جان فوران، میشل فوکو نیز کسانی هستند که در باب این مقوله یعنی نقش فاکتورهای فرهنگی و مذهبی در انقلاب ایران مکتوبات شاخصی را به جای گذاردهاند.
باتوجهبه این مسئله است که صاحبنظران رهیافت فرهنگی و برخی دیگر از تئوریپردازان عکسهای مطالعاتانقلابی برای تحلیل دقیقتر این واقعه به سراغ تاریخ شیعه چگونگی تولد این مذهب، دوران زندگی حضرت علی(ع) و جایگاه عدالت در نگاه ایشان، واقعه کربلا و سمبلها و پیامدهای آن در تاریخ اسلام، چگونگی زنده ماندن مراسم ماه محرم در خلال قرون گذشته و تاثیرات فرهنگی آن بر جامعه ایران، اصول اقتصادی شیعه نظیر امامت، مسئله غیبت، نقش و جایگاه روحانیت در تاریخ تشیع و ایران و... شکل و ساختار وقوع انقلاب اسلامی ایران بهگونهای است که تحلیلگران ناخودآگاه برای بررسی آن مجبور به سراغ فرهنگ جامعه ایران خصوصا فرهنگ مذهبی بروند که نقش عمدهای در شکلگیری این انقلاب داشت. درواقع باتوجهبه این مولفههاست که رهیافت فرهنگی در تبیین انقلابها متولد میشود و در واقع براساس مولفههای فرهنگی - اجتماعی است که بایستی فعل و انفعلات داخلی انقلاب اسلامی ایران در حال حاضر مورد بررسی قرار گیرد و گرنه دچار خطا خواهیم شد.
منابع
۱. ارسطو، سیاست، ترجمه حمید عنایت، انتشارات علمی فرهنگی، تهران، ۱۳۸۱.
۲. خرمشاد، محمدباقر، تئوریهای انقلاب و نهضتهای رهاییبخش، جزوه درسی مقطع کارشناسی دانشگاه امام صادق، ۱۳۷۷.
۳. خرمشاد، محمدباقر، بازتاب اسلامی ایران و بازتاب آن در رویکرد نظری، فصلنامه پژوهشی علمی اندیشه انقلاب اسلامی.
۴. شجاعیان، محمد، انقلاب اسلامی و رهیافت فرهنگی، انتشارات مرکز اسناد انقلاب اسلامی ایران.
نظریات مدرن انقلاب
قرن بیستم چه از نظر تعداد انقلابهایی که در آن اتفاق افتاده و چه از جهت تعدد تئوریهایی که از سوی اندیشمندان علوم اجتماعی درخصوص انقلاب مطرح شده در مقایسه با قرون گذشته کاملا متمایز است. به همین دلیل است که در تقسیمبندی زمانی نظریات انقلاب این دوره به علت کثرت وسعت را در یک دسته جداگانه مورد بررسی قرار میدهند. در ادبیات مدرن انقلابها که بهطور عمده در اواسط قرن بیستم و بهطور خاص در دهههای ۵۰ و ۶۰ این قرن شکل یافت و در دهه۷۰ به تکامل میرسد و بهتدریج با وارد شدن رشتههای مختلف علوم اجتماعی در بحث انقلاب و ادبیات سیاسی معاصر در این زمینه بسیار غنی میگردد. نتیجه تطور و تکامل این ادبیات تولد رهیافتهای عمدهای است که برخی از آنها در دوران خود اندیشمندان گوناگونی با رویکردهای متفاوتی را نیز جای میدهند. این رهیافتها عبارتاند از:
۱. رهیافت جامعهشناختی
۲. رهیافت اقتصادی
۳. رهیافت روانشناسانه
۴. رهیافت سیاسی
۵. رهیافت سیاسی -جامعهشناسانه
۶. رهیافت فرهنگی
هر یک از موارد ذکرشده چند چهره شاخص و متفکر سیاسی را در درون خود جای داده و هرکدام بر مبنای مولفههای خاصی این موضوع را مطرح کردند که اشاره به هرکدام از آنها از حوصله بحث خارج است و نیازمند مجال گستردهتری است اما اگر بخواهیم صرفا بهعنوان نمونه و بهطور اجمالی به یکی از آنها بپردازیم به رهیافت فرهنگی اشاره میکنیم.