با دلدادگی در آغوش خدا

در رثای سیدالشهدای مقاومت سید حسن نصرالله
۸ مهر ۱۴۰۳ - ۲۳:۱۰

دکتر حسن صفرخانی ـ کارشناس ارشد روابط بین‌الملل

آگاه: چه سخت است تصور نبودنت و چه سنگین است داغی که از رفتنت بر دل نشسته و چه سهمگین است خبر پر کشیدنت؛ خبر بس غم‌انگیز و طاقت‌سوز بود؛ سیدحسن نصرالله، رهبر پرآوازه حزب‌الله و مقاومت به ملکوت اعلا پیوست.
در این روزهای پرآشوب که غزه و لبنان تجلی کل ارض کربلا بود و صحنه نبرد؛ تکرار عاشورا؛ تو آمدی همچون گذشته پرصلابت و قاطع تا از مردم غزه و فلسیطین حمایت کنی و تکرار کابوسی سخت و آشفته برای صهیونیست‌های خون‌آشام باشی؛ و حزب‌الله در کنار حماس و جهاد اسلامی و مقاومت یمن و عراق و... پشتوانه مردم غزه و فلسطین شد؛ تو آمدی تا در کنار غزه مظلوم فریادی باشی علیه ظلم و جنایت و خشونت و بی‌عدالتی در جهان متوحش مدرن، فریادی که از غزه و لبنان آغاز و در جهان منتشر شد و از خیابان‌ها و دانشگاه‌های اروپا و آمریکا سربرآورد؛ تو آمدی با تمام حزب‌الله، با تمام قدرت و توان نظامی تا در کنار مردم غزه و فلسطین بایستی تا بشریت بداند که هنوز غیرت و مردانگی و شرف زنده است؛ تو آمدی و حزب‌الله و مقاومت سوریه و عراق و یمن با حماس و جهاد و جبهه مقاومت تا در کنار اسماعیل هنیه بایستی و وحدت و همبستگی نه دلدادگی شیعه و سنی را به هم، به زیبایی به تصویر بکشی.
تو با حزب‌الله آمدی با تمام رنج و دردی که در این سال‌های طولانی جهاد و مقاومت و شهادت داشتی؛ تو آمدی پرشور و برخوردار از عقلانیت و شعور تا جهان غرق در شهوت و مست از جنایت و خشونت را به چالش بکشی و ارکان رژیم جعلی اسرائیل را به لرزه درآوری؛ تو آمدی با غیور مردان حزب‌الله تا کودکان و جوانان غزه و فلسطین و لبنان و جغرافیای مقاومت؛ نه، بلکه جهان بشری برای زیست انسان‌مدار؛ مومنانه و مجاهدانه الگو و اسوه داشته باشند، تو آمدی با تمام قوت و قدرت اما درد فراق سینه ات را می فشرد و بیاد می آوردی رفتن عزیزانت را سیدعباس موسوی، فرماندهان شهید حزب‌الله؛ حماس، مقاومت و شهیدان جبهه مقاومت و فرزند دلبندت هادی و هزاران فرزند حزب‌الله را و از روزی که حاج قاسم رفت جانت پرمی‌کشید برای رفتن و سینه‌ات تنگ شده بود و در این روزها با رفتن اسماعیل هنیه ماندن برایت سخت‌تر شده بود و بسان قمر بنی‌هاشم(ع) بودی که وقتی دل‌دادگانت و رفیقان و عزیزان و فرماندهانت یک به یک بال می‌گشودن و به ملکوت پرواز می‌کردن، سینه‌ات تنگ و دل و جانت در آستانه پرواز قرار می‌گرفت و چون قمر منیر بنی‌هاشم(ع)؛ و در گفت‌وگو با امام زمان(عج) و نایب برحقش مقام معظم رهبری از جان دل می‌گفتی؛ روحی فداک یا سیدی قد ضاق صدری من الحیوه الدنیا و دل در آسمان داشتی و پرواز و لقاءالله و پرکشیدن.
با تمام قوت و قدرت آمده بودی و در این سال‌ها از جوانی تا لحظه رفتنت با جهاد و شهادت همراه و همراز بودی و داغ هر شهیدی جانت را به ملکوت نزدیک‌تر می‌کرد اما باید می‌ماندی تا جهان ببیند تصویر بندگی و دلدادگی و ولایت‌مداری و جانبازی و ایثارگری ورهبری و فرماندهی و صلابت و مردانگی و ایستادگی و غیرت و حمیت و هرچه خوبی بود؛ تو باید می‌ماندی تا زنان و کودکان و سالخوردگان فلسطین و لبنان بدانند مردان بلندهمت و شجاع و غیرتمندی هستند که پناه و امانشان باشند؛ تو باید می‌ماندی تا جوانان و غیور مردان لبنان و فلسطین و جغرافیای جبهه مقاومت بتوانند مردانه در برابر شیطان بزرگ و سگ هارش سینه سپر کنند و حدیث مقاومت سر دهند و سرود حماسه و پیروزی بخوانند؛ تو باید می‌ماندی تا ولایت‌مداری و شجاعت و ایمان و مهر و مهرورزی و مدیریت صحنه نبرد و سخنان پرصلابت و قاطعیت در برابر دشمن و هزاران نیکی را به تصویر بکشی؛ تو باید می ماندی تا زبونی و ناتوانی دشمنان را به نظاره بنشینیم؛ تو باید می ماندی تا پر عبایت آرامش‌خاطر مردمانت باشد. تو و یارانت در حزب‌الله بندگان خاص خدا بودید؛ نه، اولیای الهی بودید، نه، از اولیای خاص پروردگار بودید که خداوند دروازه‌های جهاد و شهادت را به روی‌تان گشوده است آنچنان که مولی الموحدین فرمود:
إنّ الجِهادَ بابٌ مِن أبْوابِ الجَنّةِ فَتَحَهُ اللّه ُ لِخاصَّةِ أوْلیائهِ، و هُو لِباسُ التَّقوی، و دِرْعُ اللّه ِ الحَصینَةُ، و جُنَّتُهُ الوَثیقَةُ.[نهج البلاغة: الخطبة ۲۷.]
(همانا جهاد یکی از درهای بهشت است که خداوند آن را برای اولیای خاص خود گشوده است. جهاد جامه تقوی و زره استوار خداوند و سپر محکم اوست).
عمری را در فضا و هوای جهاد و شهادت سپری کردی و لحظه لحظه زندگی‌ات و تمام حیات ارزشمندت را با مجاهدین و شهیدان گذراندی و اگر در اختیارت بودی پیش از این پرکشیده بودی همانگونه که امیر المومنین(ع) فرمود: وَ لَولَا الأجَلُ اَلَّذِی کَتَبَ اللهُ عَلَیهِم لَم تَستَقِرَّ أرواحُهُم فِی أَجسَادِهِم طَرفَةَ عَینٍ، شَوقاً إلَی الثَّوَابِ وَ خَوفاً مِنَ العِقَابِ
(و اگر نبود اجل و مدتی که خدا (در دنیا) برای ایشان تعیین فرموده، از شوق ثواب و بیم عذاب، چشم برهم‌زدنی جان در بدنشان قرار نمی‏‌گرفت).
اما دیرزمانی بود که دیگر تاب و توان ماندن نداشتی و لحظه لحظه فریاد پرواز داشتی و به یاد شهیدان و با مولانا می‌خواندی
کجایید ای شهیدان خدایی
بلاجویان دشت کربلایی
کجایید ای سبک روحان عاشق
پرنده‌تر ز مرغان هوایی
کجایید ای شهان آسمانی
بدانسته فلک را درگشایی...
و این بار آمده بودی که بروی و پس از سال‌ها حضور در صحنه جهاد و شهادت و مقاومت جان را به پرواز درآوری و تنت را به زمزم شهادت غسل دهی و در آغوش خدا آرام بگیری و با خدا زمزمه کنی
یا أَیتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّةُ * ارْجِعِی إِلی رَبِّک راضِیةً مَرْضِیةً * فَادْخُلِی فِی عِبادِی * وَ ادْخُلِی جَنَّتِی (فجر: آیه ۲۷ ۳۰). (تو ای روح آرام یافته! به سوی پروردگارت بازگرد درحالی‌که هم تو از او خشنودی و هم او از تو خشنود است، پس در سلک بندگانم درآی، و در بهشتم وارد شو.)
و این نفس مطمئنه را به پرواز درآوردی و بال گشودی و رفتی و داغی سنگین بر جان و دل ملت‌های لبنان و فلسطین و ملت ایران و همه ملت‌های مسلمان و تشنگان عدالت و آزادی نهادی اما بدرستی باید گفت تو نرفتی، بلکه بیشتر از گذشته در جان و دل ما جای گرفتی و چون ققنوس از خاکستر تنت برخاستی و بیشتر و پیشتر از گذشته چراغ راهمان خواهی بود و حصار مادیات را کنار زده و در زمین و زمانی گسترده تر حضور خواهی یافت و آفتاب روشنگری شدی که در هر زمان و مکانی فریاد عدالت و ظلم‌ستیزی و حمایت از مظلوم و انسانیت را با تو سر خواهیم داد.
تو خواهی ماند سرفراز و سربلند و آوازی خواهی شد برای آزادی و عدالت و بندگی با تو خواهیم خواند ترانه بلند پیروزی و خاموشی خفاشان شب‌پرست باطل را.