آگاه: روایت آنچه امروز در کشورهای محور مقاومت میگذرد به عهده نویسندگان هر کشوری است که پایش میان معرکه است؛ از لبنان تا غزه و ایران اما فلسطین به خاطر اینکه همیشه آمادهباش برای جنگ و دفاع بوده هم نویسندگانی دارد که روایتگر زندگی روزمره مردم فلسطین هستند.
فلسطین هنوز زنده است و نفس میکشد
«زیاد خداش»، یکی از نویسندگان فلسطینی کمتر شناخته شده است. او متولد سال۱۹۶۴ در اورشلیم است و در اردوگاه جلازون، نزدیک رامالله زندگی میکند.
او ۱۲مجموعه داستان کوتاه دارد و درحالحاضر بهعنوان معلم نویسندگی خلاق در مدارس رامالله فعالیت میکند. او جایزه قدردانی برای دولت فلسطین را دریافت کرد و در سال۲۰۱۵ در مسابقه انجمن ادبی داستان عربی در کویت نامزد دریافت جایزه شد. چندی پیش کتابی از او با نام «غرقشدگان در خنده» که انتظار شعبانی آن را ترجمه کرده توسط انتشارات «آده» منتشر شد.
خداش در این کتاب ما را به جستوجوی مرزهای حیرت در زندگی روزمره و در رابطهش با اردوگاه جلزون و شهر رامالله میبرد و در فضایی رهاشده بین غرب و شرق، دنیای داستانی خود را میسازد و ماهرانه در شخصیتها و قهرمانهای شهر تامل میکند. این داستاننویس فلسطینی در بخشی از مقدمه کتاب نوشته است: «تلاش من این است که زندگی فلسطینیان را با شجاعت، بهصورت واقعی و همانطور که هست به تصویر بکشم اما کینهتوزان آن را توهینی به اخلاق و خطری برای نسل جوان و مشوق گناه تلقی میکنند. من حالا جنازهای هستم که بهسرعت زیر خاک میپوسد اما افکارم همچنان منتشر میشوند و زنده و درخشان باقی میمانند و این چیزی است که مرا پیروز میکند.»
«غرقشدگان در خنده» شامل ۳۰داستان به معنای واقعی کوتاه است. منظور از کوتاه واقعی این است که هر داستان نهایتا دو سه صفحه است و از این جهت کتابی روان و خواندنی است که وقتی دست بگیری تا تمامش نکنی زمین نمیگذاری.
توصیفات خداش از چیزی که در کوچه و خیابانهای فلسطین میگذرد، اینقدر دقیق و جزئی است که گاهی خودت را میتوانی آنجا تصور کنی. گویی خداش تلاش دارد با این داستانها و زبان ادبیات به جهان بگوید «فلسطین هنوز زنده است و نفس میکشد.»
نویسندگان عرب فقط محمود درویش و نزار قبانی نیستند
در داستان کوتاه «غرقشدگان در خنده» که نام کتاب هم برگرفته از این داستان است نویسنده، شبی را روایت میکند که چند دختر غرق در خنده و شادی در یک ماشین از او آدرس یک رستوران را گرفتند و او آنجا را بلد نبوده و چیزی از رفتن ماشین نمیگذرد که یک ساختمان چند طبقه کمی آنطرفتر از آنها فرومیریزد و خداش در بهت و ناباوری خیره به گرد و غباری میشود که از ساختمان برخاسته است. ساختمانی که یک مرد چاق در بالکن آن ایستاده و مشغول تماشای فروریختن آن است.
خداش در این کتاب، طنز، شوخیهای روزمره و گفتوگوهایی را که میان مردم در کوچه و بازار صورت میگیرد بازگو میکند و درست همانطور که خودش هم در مقدمه گفته یک تصویر واقعی از آنچه در فلسطین میگذرد نشان میدهد؛ ترکیبی از آنچه در واقعیت در حال رخدادن است با نوعی شاعرانگی که غمناک است. نکته جالب این است که خداش از جایگاه یک فلسطینی که عاشق میهنش است مینویسد و دنبال نوشتن بیانیه و مانیفست سیاسی نیست. او همسری فلسطینی- یهودی دارد و با اینکه ازدواج با غیرهمدین در فلسطین مرسوم نیست، خداش بهخاطر عشقی که به همسرش داشته خارج از عُرف با شوشانا ادری که یک شاعر یهودی فلسطینی است، ازدواج میکند. به گفته این نویسنده عرب، در فلسطینی که خداش دوست دارد و همه احساس و محبتش را به آن بخشیده، همانند دیگر جاهای جهان هم فرشتگان یافت میشوند، هم قاتلان؛ زیبایی و زشتی با هم وجود دارد.
خواندن کتاب که تمام شد، دوبار ناراحت شدم؛ یکبار بهخاطر بلایی که بر سر مردم غزه و فلسطین میآید، بار دوم برای اینکه چقدر آنها صدایی ندارند، چقدر جنگ همه چیزشان را احاطه کرده و چقدر ما جنبههای دیگر فلسطین را کم میشناسیم درحالیکه از لحاط فرهنگی و هنری بسیار غنی است.
معمولا وقتی سخن از نویسندگان عرب و فلسطینی میشود همه ما یاد محمود درویش، سمیح القاسم، ابراهیم طوقان و کمال ناصر میافتیم درحالیکه این همه ماجرا نیست و ما نویسندگان بیشتری داریم که کمتر شناخته شدهاند اما مشغول نوشتن هستند. خصوصا که وقتی سخن از ادبیات عرب میشود بیشتر ما آنها را به شعرشان میشناسیم درحالیکه فلسطین نویسندگان داستان بسیار موفقی هم دارد که کمتر درباره آن صحبت میشود یا حداقل ما کمتر با آنها آشنا هستیم. ادبیات داستانی فلسطین بسیار جای تحلیل و بررسی دارد؛ برای مثال، غسان کنفانی، که در سنین جوانی ترور شد، امروزه از شناختهشدهترین نویسندگان فلسطینی است که جدا از ترجمه آثارش، تحقیقات فراوانی بر آثارش صورت گرفته است.
غفلت از هنر و ادبیات فلسطین
یکبار در نشستهای هفتگی شهر کتاب مرکزی، نشستی با عنوان «سرزمین کلمه: غفلتهای ما از هنر و ادبیات فلسطین» برگزار شد. موسی اسوار، از نامدارترین مترجمان عرب در این نشست خیلی دقیق به موضوع غفلت از ادبیات فلسطین پرداخت.
وی گفت: قوت مسئله فلسطین و ضرورت پرداختن به آن بهقدری عیان است که جنبه هنری و ادبی فلسطین تا حدودی به حاشیه رانده شده و البته شرایط مقدر آن سرزمین همین بوده است. اما ما نباید از جوهره هنری استعداد ذاتی و خلاقیت خدادادی اهل قلم این سرزمین غافل باشیم. نویسندگان و هنرمندان فلسطین علاوه بر استعداد، از حیث ممارست دائم، آزمودن تجارب نو، آشنایی با جریانات تازه جهانی و پرداختن به مضامین انسانی و موضوعات جهانی همیشه سرآمد بودهاند و فقط به اعتبار سیاسی مسئله فلسطین به دنیا شناسانده نشدهاند.اسوار با بیان اینکه بیشتر درباره شعر فلسطین کار کردهایم و از جنبههای دیگر ادبی این سرزمین تا حدودی غافل ماندهایم، درباره ادبیات داستانی این سرزمین توضیح داد: ادبیات داستانی در فلسطین، مانند بقیه جهان عرب، در نیمه اول قرن بیستم شروع به ظهور کرد. در اواخر قرن نوزدهم آغاز نهضت ترجمه از زبانهای بیگانه با آمدن چاپخانه به این قسمت از جهان و فعال شدن نشر و ترجمه از زبانهای دیگر، در جهان عرب تحول تازهای پدید آورد و فلسطین نیز از این تاثیرات برکنار نبود. برعکس روال معمول، آغاز ادبیات داستانی در فلسطین با رمان بوده است. چند تن در این حرکت موثر بودهاند: خلیل بِیدَس پدر رماننویسی فلسطین، احمد شاکر الکرمی و جمیل البحری. اینها در نیمه نخست قرن بیستم شروع به رماننویسی کردند. رمان «وارث» بیدس اولین رمانی بود که از لحاظ جنبههای هنری واجد ساختار هنر و دیگر مختصات رمان بود. در این مقطع رمان «خاطرات یک مرغ» اسحاق موسی که در حوزه فابل میگنجد نیز منتشر شد که منشأ اثر واقع شد و بسیار به آن تأسی کردند.
ادبیات داستانی فلسطین آثار درخشانی دارد
این عضو پیوسته فرهنگستان زبان و ادب فارسی میگوید: از زمان پیدایش اسرائیل در سال۱۹۴۸ حرکت داستان و رماننویسی به دست چهار نویسنده معروف (محمود سیفالدین الایرانی، سمیره عزام، جبرا ابراهیم جبرا و غسان کنفانی) شکوفا شد که البته بهجز یکی، همه این نویسندگان بیرون از فلسطین بودند. ادبیات داستانی فلسطین در فاصله سال ۱۹۴۸ تا ۱۹۶۷ راه خودش را پیدا کرد. جبرا ابراهیم جبرا چندین مجموعه داستان و رمان منتشر کرد که هر یک ناظر بر وقایع خاصی از تاریخ معاصر فلسطین بودند.
رمان «کشتی» ناظر بر حوادث۱۹۴۸ بود. «صیادان در خیابانی تنگ» را به انگلیسی نوشت و بعدا به عربی ترجمه شد. «در جستوجوی ولید مسعود» نیز به حوادث متاخر فلسطین اختصاص دارد و از رمانهای درخشان اوست. آخرین رمان او نیز «اتاقهای دیگر» بود. جبرا ابراهیم جبرا یکی از برجستهترین منتقدان ادبی در جهان عرب است. او شاعر خوبی بود. همچنین، آثاری چون «شاه لیر»، «مکبث»، «هملت» و «شب دوازدهم» را از شکسپیر و «خشم و هیاهو» را از ویلیام فاکنر ترجمه کرد و ناقد درخشان ادبیات معاصر نیز بود. سمیره عزام مدتی در قبرس در رادیو گویندگی و مجریگری کرد. در ادامه قصهنویسی کرد و در این حوزه بسیار موفق بود. گفته میشود که جبرا ابراهیم جبرا نمونهها را با الگوهای خارجی همساز میکرد ولی سمیره عزام سوژههایش را از متن واقعیت فلسطین مییافت و سوژههایش برای مخاطبان ملموستر است.
مترجم آثار نزار قبانی و محمود درویش ادامه داد: غسان کنفانی قصهنویسی را از حدود بیستسالگی آغاز کرد و در همان سالها با داستان «پیراهن دزدی» برنده مسابقه داستانکوتاهنویسی در کویت شد. او چهار مجموعه داستان کوتاه منتشر کرد: «مرگ تختخواب شماره ۱۲»، «سرزمین پرتقال اندوهناک» و «جهانی که از آن ما نیست» که مسائلی جهانشمولتر را دربردارد و به سوژههای متفاوتی میپردازد. آخرین کتاب او، «درباره مردان و زنان و تفنگها»، مختص مبارزات فلسطینی است.
همچنین پیش از حادثه جنگ ژوئن ۱۹۶۷ سه رمان درخشان نوشته است. رمان «مردانی در آفتاب» داستان سه فلسطینی است که وقتی مجبور به جلای وطن میشوند، نفت کشفشده و سرزمین کویت مقصد نیروهای کار جهان عرب است. این سه نیز از طریق یک قاچاقچی در تانکر خالی آب شیرین راهی کویت میشوند. اما وقتی به ایستگاه مرزی پلیس میرسند، افسر سربهسر قاچاقچی میگذارد و معطلش میکند. در این فاصله این سه در آفتاب نیمروز صحرای کویت در تانکر از تشنگی میمیرند.
سرانجام، مرد قاچاقچی هر سه جسد را در زبالهدان میاندازد و با عبارتی بسیار نمادین بر سرشان فریاد میکشد: «چرا بر دیواره تانکر نکوبیدید؟ چرا نکوبیدید؟ چرا نکوبیدید؟» «مردانی در آفتاب» نمادی از وضعیت مردمان سرزمین فلسطین شناخته شده است: محبوس بودن، در ستم قرارگرفتن، مظلومانه مردن. غسان کنفانی این رمان را در ۲۶سالگی نوشت و این رمان در آن سالها شناختهشده نبود. اما تا به امروز از درخشانترین رمانهای معاصر جهان عرب تلقی میشود. او در سال۱۹۷۲ در انفجاری به دست موساد کشته شد.
اسوار در ادامه یادآور شد: رمان «آنچه برای شما بهجا مانده است» به قوت «مردان در آفتاب» نیست. اما کنفانی در رمان «آنکه به حیفا بازگشت» منظری کاملا متفاوت اتخاذ میکند. این رمان داستان خانوادهای است که وقتی موجودیت اسرائیل شکل میگیرد، از سرزمین مادریشان فرار میکنند و فرزندشان را بهجا میگذارند و وقتی سالها بعد به فلسطین برمیگردند، متوجه میشوند که یک زوج یهودی او را بزرگ کردهاند.
پسر بهطرف پدر و مادر اصلی خودش نمیرود و ترجیح میدهد بهسمت زوجی برود که او را بزرگ و تربیت کردهاند. استنتاج میشود که اینجا مسئله فقط مسئله ارتباط خونی نیست، بلکه نگاههای دیگری نیز در میان است: تربیت و امید. این افراد در خلق ادبیات داستانی در تاریخ معاصر فلسطین بسیار موثر بودند.
او سپس توضیح داد: یکی از کسانی که بعد از سال۱۹۶۷ در رماننویسی فتح بابی کرد، امیل حبیبی، فلسطینی ساکن بخشهای اشغالی، بود. از آثار او میتوان به مجموعه داستان کوتاه «ششگانه شش روز» و کتاب «ماجرای شگفت ناپدید شدن سعید ابونحس بدخوشبین» اشاره کرد که ظرف یکیدو سال ابتدایی قدر آن شناخته نشد و بعد از ترجمه جنبه جهانی پیدا کرد.
این کتاب نخست به عبری ترجمه شد و در سال اول انتشار سه بار تجدیدچاپ شد و در ادامه به زبانهای دیگر برگردانده شد. امیل از طنز برای نشان دادن تلخیها و مرارتها استفاده کرده است. نمونه چنین کاری با عنوان رمانهای پیکارسک شناخته شده است. میگویند این رمان تحتتاثیر «شوایک سرباز پاکدل» است، چراکه ژانر کاملا منطبق است. ولی خود نویسنده مدعی است که از «کاندید» ولتر تأثیر گرفته. این اثر بسیار درخشان به زبانهای متعددی برگردانده شده و بابی گشوده است. این رمان بهقدری ارزشمند است که در مقاله مفصلی در یکی از مداخل «فرهنگ آثار» آمده است.
اسوار افزود: بعد از او نویسندگان مطرح دیگری مثل خلیل السواحری، یحیی یخلف، توفیق فیاض، محمد نفاع، محمدعلی طاها و ابراهیم نصرالله در کرانه باختری ظهور کردند. سحر خلیفه نیز چهرهای بسیار درخشان در ادبیات داستانی فلسطین است که داخل فلسطین زندگی میکند و بخش عمده مبارزاتش جدا از مسئله فلسطین، در خصوص حقوق زنان و نویسنده بهعنوان زن است. از رمانهای او میتوان به «کاکتوس»، «آفتابگردان» و «خاطرات زنی غیرواقعی» نام برد. نویسندگان کمتر مشهوری نیز امروز در حوزه ادبیات داستانی فلسطین فعالیت میکنند. در یک کلام، ادبیات معاصر فلسطین فقط شعر نیست، ادبیات داستانی نیز هست.