آگاه: از چه زمانی و چگونه در ذهن شما ایده خلق این کتاب ایجاد شد و چه شد که به سراغ سوژه وحید افراخته رفتید؟
بیش از یک دهه گذشته، هر جا در کتابهای خاطرات، روایتها و اسناد مختلف در حوزه تاریخ معاصر بهخصوص در رابطه با حیات سازمان مجاهدین خلق تحقیق داشتم یا حتی وقتی کمسنتر بودم بهعنوان یک مخاطب عادی، بهکرات به اسم «وحید افراخته» برمیخوردم. او کلیشه یک آدمفروش و خائن بود که رفیق خود را به قتل رسانده و بعد از دستگیری هم بهراحتی میشکند و با اعترافات گستردهای که میکند ضربه بزرگی به سازمان میزند. این برای من عجیب بود که چه بر سر آدمی که هیچکس او را گردن نمیگیرد و به یک ضد قهرمان تبدیل شده است، آمده و زندگیاش چطور بوده است. میخواستم قدری به او نزدیکتر شوم و ببینم چه اتفاقاتی رخ داده که ما کمتر به آن پرداختهایم.
این ایده اولیه پرداختن به این کتاب بود. شروع کردم و گام اول کارم فیشنویسی از کتابهای مختلف بود. دیدم اکثر روایتهای شفاهی و منفی نسبت به وحید افراخته اصلا پاسخگو نیستند؛ البته به دنبال تطهیر او نبودم، بلکه در پی یک شناخت عمیقتر و دقیقتر از موضوع پژوهشم یعنی سازمان مجاهدین و در یک سطح بالاتر روند مبارزه مسلحانه بودم.
نکته دوم اینکه چندان مایل نیستم این را بگویم اما همه کسانی که در حوزه فرهنگ کار میکنند حتی شمایی که بهعنوان یک روزنامهنگار با من مصاحبه میکنید، حتما دچار این مشکل هستید که متاسفانه درآمدها در این حوزه آنقدر پایین است که مجبور میشوند چندین پروژه بردارند و کارها را زودتر تحویل دهند تا بتوانند یک زندگی حداقلی را تامین کنند اما من چون میخواستم این کار بهخوبی انجام شود، کاملا دچار وسواس بودم. یکی از دلایلی که اینقدر کار طولانی شد همین بود و نتیجهاش را هم گرفتم؛ یعنی اقبال واقعا خوبی نسبت به کتاب نشان داده شد اما بههرحال بسیار سخت بود یعنی شاید در مدت نگارش این کتاب میتوانستم چندین کتاب بنویسم اما زمانم را برای نگارش یک کتاب خوب گذاشتم.
اگر بخواهید شخصیت وحید افراخته را کوتاه برای مخاطبان ما شرح دهید او را چگونه فردی یافتید؟
اگر بخواهم شخصیت وحید افراخته را توضیح دهم، او در یک عبارت آرمانگرایی عملگرا و اتفاقا بسیار احساسی بود، یعنی احساس بر او غلبه داشت. بهخاطر همین آرمانگرایی به مبارزه مسلحانه روی میآورد و بهخاطر عملگرا بودنش، اگر به این نتیجه برسد که در چارچوب نظری و عملگرا بودن او کسی به سازمان ضربه میزند تردید به خود راه نمیدهد که ماشه را چه به سمت مغز یک مستشار آمریکایی و چه به سمت دوست خود بچکاند اما چون عمق تئوریک ندارد -البته نه به این معنا که یک آدم کاملا بیسواد جوگیر بدون مطالعه باشد، بلکه در حد خود به قرآن تسلط نسبی دارد، تا حد خوبی نهجالبلاغه را میفهمد، تا حدی کتابهای روز دنیا را مطالعه کرده اما ایدئولوگ نیست و عملگراست- وقتی در این فضا عرصه عمل را از او سلب میکنند، در فضایی که او از ایدههای اسلامی که سالها با آن خو گرفته و حالا مدت کوتاهی است به هر ترتیب و دلیل از آنها گذر کرده و به یک مارکسیست تبدیل شده، به دلایل مختلف زودتر میشکند اما در همین شکستن هم برخلاف کلیشهای که در ذهنها هست که تمام سازمان را همان ابتدا فروخت، اینطور نیست، بلکه فراز و نشیبی دارد؛ یعنی اول بهسمت دشمنان و کسانی که مخالفشان بود و روزی علیهشان سلاح کشیده، میرود و کمکم به سراغ افراد نزدیکتر به خود میرود و حتی آخرین نفری را که لو میدهد عشقی است که خودش یک داستان جالب و جذاب دارد.
به خاطر همین شخصیت چندبعدی او، از زوایای مختلف عشقی، تاریخ سیاسی، مباحث امنیتی و... این کتاب توانسته بدون اینکه وارد فضای داستانپردازی و قصهگویی شود که به اصالت روایت تاریخی آسیب بزند، مثل یک رمان بسیاری را به خود جلب و جذب کند.
فیشبرداری، تدوین و در نهایت طراحی کتاب تا به مرحله چاپ رساندن آن چقدر زمان برد؟
فیشبرداری کتاب برای مدتی طولانی ادامه داشت اما در کنار آن، کارهای دیگری هم انجام میدادم اما زمانی که تصمیم گرفتم این کار به طرح اصلیام تبدیل شود، سه سال روی آن وقت گذاشتم و پژوهش کردم تا نهایتا به کتاب رسید؛ صد البته که این کتاب به دلایلی که دوست ندارم امروز بگویم و شاید روزی بهطور مفصل به آن بپردازم، حدود پنج سال اجازه چاپ نگرفت. اینجا اصلا نه ارشاد، نه وزارت اطلاعات و دستگاه امنیتی هیچکدام با این کتاب مخالف نبودند اما افراد ذینفوذ و قدرتمندی بودند که به دلایل مختلف اجازه نمیدادند. تا اینکه آقای روزیطلب محبت کردند و وقتی مسئولیت مجموعه ایران و ازجمله انتشارات ایران را برعهده گرفتند، خواستند که این کتاب با همه مشکلاتی که از قبل برایش ایجاد کرده بودند، به چاپ برسد و اتفاقا نهتنها مخاطب عمومی، نخبگان و حتی افراد خارج از کشور به آن اقبال نشان دادند، بلکه در کشور بهعنوان کتاب برگزیده جایزه جلال و برگزیده کتاب سال جمهوری اسلامی هم انتخاب شد و این نشاندهنده آن است که بعضی مواقع رفقای ما زود ناامید میشوند و احساس میکنند وقتی شخص ذینفوذ و قدرتمندی سنگی جلوی پایشان میاندازد، این به معنی کلیت جمهوری اسلامی است؛ درصورتیکه اینطور نیست. من بارها به همه رفقا هم گفتهام که در جمهوری اسلامی هم از سلایق مختلف آدمهایی هستند که تفاوت دیدگاه دارند و میتوان با بخشهایی که هرکس احساس قرابت و نزدیکی بیشتری دارد بتواند با آنها کار کند و از این فضا بهره ببرد، چون امکانات کشور متعلق به همه مردم ایران است و قرار نیست کسی با کشورش و امکانات آن قهر کند.
مهمترین واکنشهایی که بعد از انتشار کتاب داشتید، چه بود؟
وقتی کتاب منتشر شد، اولا سازمان مجاهدین خلق بهعنوان سازمان با وجود اینکه ما در زمان حیات آقای حسینی و با اجازه ایشان و حتی با ارسال ایمیل به خود سازمان پیگیر بودیم که اگر سازمان پاسخ و نگاهی در این مورد دارد به ما انتقال دهد تا از آن استفاده کنیم و گرچه از همه کتابهایی که در سالهای پیش از انقلاب و اوایل آن در رابطه با وحید افراخته بود، استفاده کرده بودیم اما میخواستیم ببینیم آیا نگاه نو و جدیدی هم نسبت به او دارند یا نه، که آنها اصلا پاسخ ندادند؛ چون اساسا در مورد یک سازمان بسته و محدود صحبت میکنیم که به همهچیز نگاه امنیتی دارد و نمیتواند کار کند. یا آدمها را در نقش برانداز میبیند که با خودش همراهاند یا آنها را مزدوران جمهوری اسلامی میداند و طبیعی است که با این طرز نگاه نتواند به کسی مثل من پاسخ دهد. با این حال ما در کتابمان خود را به روایت رسمی درون ساختار جمهوری اسلامی محدود نکردیم. با شخصیتهای مختلف صحبت کردیم. از جمله شاید بیش از دهها ساعت با جناب آقای سعید شاهسوندی که از اعضای سابق و مرکزی این سازمان و دوست صمیمی مجید شریفواقفی بود که خودش در این پرونده نفر سومی بوده که قرار بود ترور شود و نزدیکترین روایت را از این ماجرا دارد، گفتوگو داشتیم. به سراغ شخصیتهایی رفتیم که برای اولینبار روایتشان را مطرح کردند، مثل احمدرضا کریمی که هیچکس نمیدانست او نویسنده بخشی از دفاعیات و سناریویی است که برای وحید افراخته در زندان و کمیته مشترک طراحی کردند.
به سراغ دوستان ایشان در دوره دانشگاه رفتیم. افرادی که بعدها به جایگاههای بالایی در جمهوری اسلامی رسیدند و از آنها بهعنوان شخصیتهای امنیتی یاد شد اما در آن مقطع همدانشگاهی یا همخوابگاهی او بودند، مثل جواد مادرشاهی. اساسا همه اینها در کنار هم باعث شد با کتابی مواجه باشیم که هرکس آن را خریداری کرد یا به دستش رسید، به بنده که مؤلف آن بودم لطف داشت و از آن تمجید کرد؛ با وجود اینکه بسیاری از آنها سلایق مختلفی داشتند و بسیاری از آنها روبهروی هم تعریف میشدند اما کتاب سعی کرد به روایت منصفانه و مستند بپردازد و یکطرفه نگاه نکند. به همین دلیل حتی شخصیتهایی که زاویهای بسیار تند با جمهوری اسلامی دارند، در برنامههای ماهوارهای یا برنامههایی که در رسانههای خودشان برگزار میشد، اعلام کردند رژیم کتابی چاپ کرده که حتی ما هم که تاریخنگار سازمان بودهایم، نمیدانستهایم و برای اولینبار بعد از ۵۰سال فهمیدهایم که فلان اتفاق افتاده است.
برخلاف مدل دیگری که قبلا داشتند و میگفتند اینها دروغ میگویند نمیتوانستند چنین نسبتی را به این کتاب بدهند یا اشتباهی در آن پیدا کنند، چون همه مطالب را با استناد به اسناد و روایتهای متنوع و متکثر از افرادی با سلایق مختلف آوردهایم. مثلا به سراغ یادداشتهای تقی شهرام یا افرادی رفتهایم که باقیمانده پیکار هستند. من چندین بار به آقای بهروز جلیلیان ایمیل زدم و ایشان برخی سوالات را به یادداشتهایشان حواله و به بعضی هم پاسخ کوتاه دادند یا کتابهایی از شخصیتهای مختلفی که حتی از بین رفتهاند و به عنوان کتابهای جریان مارکسیستی جداشده از سازمان هستند یا بخش پیکار یا نبرد و... و گروههای مختلف، اعضای سابق ساواک که روایتی داشتند، پرویز ثابتی و... سعی کردیم چیزی جا نماند.
چقدر احتمال برنده شدن در جایزه جلال را میدادید؟ حس شما پس از برنده شدن چه بود؟
وقتی کتاب جزو نامزدها معرفی شده بود، نزد آقای روزیطلب رفتم. ایشان گفتند زیاد امیدوار نباش، چون به سازمان پرداخته و برای یکسری دلایل شخصیتر فکر نمیکنم این کتاب برنده شود. احتمال میدادم کتابی انتخاب شود که یک مقدار حاکمیتیتر باشد یا ادبیات و جهتگیری پررنگتری در تثبیت نگاههای قرائتهای رسمی داشته باشد، یعنی خود من هم این پیش قضاوت را داشتم؛ بنابراین اگر کسی نخوانده چنین قضاوتی در مورد کتاب من داشته باشد نمیتوانم او را نهی کنم و به او خرده بگیرم اما ما هیات داوری بسیار آوانگاردی داشتیم.
از شخصیت اصلی هیات داوری یعنی آقای گلعلی بابایی بهعنوان یکی از شخصیتهای مهمی که تاریخ دفاع مقدس و جنگ ما را تدوین کردند اما در روایتها و ثبت آثار خود هیچوقت سانسور نداشتند و سعی کردند آن را به همان شکل که بوده است، روایت کنند، نه آنچه خوشایند است، تا شخصیتی مثل آقای جواد کامور بخشایش یا آقای جواد کلاته که همه در حوزههای خود افراد آوانگاردی بودند و شانس من حضور چنین اشخاصی در هیات انتخاب در بخش مستندنگاری بود.
خوشبختانه کتاب با وجود اینکه من حتی با اکثر این بزرگان یکبار هم یک ساعت ننشسته و گپ نزدهام و توفیق دوستی و آشنایی صمیمی با بیشتر آنها نداشتهام اما کتاب را دیدند، برایشان خوشایند بود و آن را انتخاب کردند؛ بنابراین اتفاق خوبی برای من رخ داد و همینجا به همین بهانه مجددا از آنها تشکر میکنم که این شجاعت را داشتند و اعتماد کردند و این کتاب را انتخاب کردند.
حجم بالای صفحات کتاب ممکن است مخاطب را آزرده کند. برای نسخه خلاصه آن هم فکری کردهاید؟
اینکه یک کتاب هزار صفحهای به دست بگیرید، ممکن است ظاهرا کمی ترسناک و غیرقابل خواندن به نظر برسد اما شاید باورتان نشود ما مخاطبانی با سنین مختلف داشتهایم: نوجوان، جوان، میانسال و پیر که طبیعتا میانسالان از همه بیشتر و البته طیفهای دیگر هم بودهاند اما کتاب ازسوی هر طیفی خریداری شد. بسیاری از افراد میگفتند ما کتاب را خریدیم تا کمکی به این عرصه شود اما جلوتر آمدند و گفتند ما نتوانستیم آن را بر زمین بگذاریم و چندروزه تمام کردیم! یکی از دلایلش این است که واقعا این کتاب یک روایت خستهکننده طولانیمدت ندارد، یعنی اسناد هم نقشآفرینی میکنند و کسی که آن را میخواند خودش بهعنوان یک شخصیت اصلی که در حال کشف مسئله است با کتاب پیش میرود؛ بنابراین نهتنها مخاطب را آزرده نکرده، بلکه بدون فروش سازمانی که من بر آن تأکید دارم، به چاپ چهارم رسیده است. گاهی مثلا سههزار نسخه از یک کتاب را یکباره برای نهادی میخرند و تیراژ بالا میرود اما کتاب توانست با فروش فرد به فرد و فروش به افراد حقیقی علاقهمند به این حوزه به چاپ چهارم برسد. احتمالا میدانید که بخش اصلی این بار برای فروش با توجه به اینکه انتشارات ایران تازه راه افتاده بود و توزیع گستردهای نداشت و هنوز هم ساختارهایش بهطور کامل شکل نگرفته، بهعهده صفحه اینستاگرام من بود و مخاطبان از خود من آن را میخریدند و خودم پست میکردم. جالب این است که قانونی گذاشته بودم که اگر کسی این کتاب را خریداری کرد و احساس کرد پولش را تحتتاثیر تبلیغات هدر داده و ارزشش را ندارد، من حاضرم با نوشتن یک صفحه نقد ازسوی آن فرد کل هزینهاش را به او برگردانم و کتاب را پس بگیرم. باورتان نمیشود حتی یک مورد نداشتم. بسیاری از این افراد به دلایل مختلف با من همنظر نبودند. شما میدانید در فضای سیاسی موضعگیریهای مختلف و تفاوت سلیقهها مخصوصا در فضایی که قطبی زده میشود، وجود دارد اما هر دو طرف و حتی آدمهای خاکستری در این میان همه محبت داشتند و خودشان به مبلغ کتاب تبدیل شدند.
پروژههای در دست اقدام شما برای کارهای بعدی چیست؟
سالهاست من کتابی را تمام و بنا به نظر کارشناسان مختلف آن را بهطور مداوم تکمیل کردهام، قولش را به مخاطبان داده و حتی آن را با عنوان نبرد هژمونیها پیشفروش کردهام که بررسیای دارد بر اینکه چرا سازمان مجاهدین خلق بعد از پیروزی انقلاب وارد فاز مسلحانه شدند، چه اتفاقی افتاد که سازمان چنین تصمیمی گرفت و سهم هر کدام از کنشگران به چه حدی بود و سعی کردهام یک کار پژوهشی دقیق بنویسم. متأسفانه تا به امروز علیرغم همه پیگیریها و صحبتها با انتشاراتها و جاهای مختلف هنوز نشری که محکم پای این کار بایستد و از آن طرف اطمینان داشته باشد که اتفاق بدی برایش رخ نمیدهد یا اینکه بتواند این کتاب را بدون دردسر توزیع کند، پیدا نشده است. به آنها حق میدهم. ممکن است اتفاقی بیفتد. انتشارات ایران به ما وعده داده بود که تا پایان سال۱۴۰۲ این کتاب را منتشر کند که به دلایلی که من در جریان جزئیاتش نیستم اما برای یک مسئول نشر احترام قائلم و این کار حساسیتهای خاص خود را دارد تابهحال منتشر نشده است. تا جایی که من بهدنبال گرفتن یک مجوز نشر مستقل رفتم.
در فرصتی که هست حتما مذاکره میکنم تا بتوانم هرچه زودتر کتاب را به دست مخاطبانم برسانم. به نظرم شاید این مهمترین کاری است که تابهحال انجام دادهام. درست است کتاب وحید افراخته جایزه جلال و جایزه کتاب سال جمهوری اسلامی را گرفت اما این کتابی که کار کردهام و نزدیک هزار صفحه است بسیار پیچیدهتر و سختتر است و یک موضوع بسیار داغتر دارد و حساسیتها روی آن نسبت به موضوع کسی که در سال۵۴ اعدام شده بسیار بیشتر بود؛ بنابراین چون بسیاری از کسانی که در آن دخیل بودند هنوز در قدرت هستند و احساس میکنند تاریخ باید با روایت سیاسی و پروپاگاندا قرائت شود، شاید حساسیتهایی داشته باشد. گرچه من معتقدم که در نهایت این روایت به همه کمک میکند تا تجربه تاریخی عمیقتری نسبت به این مسئله پیدا کنند و به سود کشور، نظام و در واقع حاکمیت و حتی آدمهایی که قصد کنش سیاسی دارند میشود، حتی تا حد اپوزسیون؛ یعنی وقتی ما تاریخ را درست روایت کنیم، هرآنکه در ایران است و ایران برایش اهمیت دارد میتواند از آن درس بگیرد و به تجربیات او اضافه شود تا خطاهای گذشتگان را تکرار نکند.
به نظرم اگر در این عرصه با کسی مواجه شویم که درک کند این کتاب دقیقا چه میخواهد بگوید چون نمیخواهم وقتی کتاب هنوز منتشر نشده خودم بهعنوان نویسنده پیشقضاوتی داشته باشم و ذهن مخاطبم را به آن سمت ببرم اما اگر فرد متخصصی در این حوزه باشد نهتنها اجازه چاپ میدهد، بلکه کمک میکند هرچه زودتر، بهتر و گستردهتر چاپ شود. از همینجا، از همین تریبون از مسئولان محترم وزارت ارشاد و دستگاه امنیتی کمک میخواهم که اجازه دهند و فرصتی ایجاد کنند تا این کتاب بدون کمترین تغییرات ممکن با همین شکل و شرایط منتشر شود، چون تغییرات آن باعث میشود مخاطبی که از قشر خاکستری است ریزش کند و احساس کند با یک کتاب تبلیغاتی مواجه است.
من مسئولیت آن را میپذیرم و امیدوارم مصاحبه بعدیمان در رابطه با این کتاب مهم باشد.
البته من در کنار نوشتن، بهشدت پیگیر تاریخ شفاهی هم هستم و روی تاریخ شفاهی رجال مختلف کار میکنم. پروژه دیگری با عنوان «بررسی چرایی شکست مشروطه» دارم که جلد اول آن با عنوان «کار من بود» منتشر شد که به کودتای ۱۲۹۹ میپرداخت و مقاطع مختلف جلوتر را هم شامل میشود. این کتاب عمومیتر و صفحاتش هم کمتر و جمع و جور است. اتفاقا در سال ۱۴۰۲، جایزه اول رشد در حوزه تاریخ را هم به خود اختصاص داد که باز من از هیئت داوران محترمش آقای طاووسی و بقیه آنها تشکر میکنم. زندگی و عشق و همه تلاش و انرژی من در تاریخ خلاصه شده و خود را وقف آن کردهام. امیدوارم مخاطبان با خواندن این آثار لذت ببرند و چقدر دوستان خوبی در این عرصه پیدا کردهام.
در پایان توصیه شما برای حمایت از این عرصه مهم یعنی تولید روایتهای مستند و متقن تاریخی چیست؟ چه باید کرد؟
بسیاری از مراکز تاریخپژوهی دچار یک دور باطل شدهاند. به دلیل کمبود بودجه، با رقمهای بسیار پایین سعی میکنند آثار پژوهشی تولید کنند. حتی اگر دسترسی به اسناد هم وجود داشته باشد، یک پژوهش خوب نیاز به زمانی بیش از ۶ماه دارد. پژوهشگرانی که در این مراکز ثابت هستند، باید صبوری کنند و مورد حمایت قرار گیرند، به جای اینکه در پی تبلیغات و ارائه آمارهای بالا باشند.
موسسات پژوهشی معتبر نباید تنها به تعداد آثار منتشرشده فکر کنند؛ بلکه باید بر کیفیت و ارزش پژوهشی آنها تمرکز کنند.
اساسا تاریخپژوهی در همهجای دنیا، حتی کشورهای لیبرال که مدعیاند دولت نباید در حوزههای مختلف دخالت کند، حمایت مالی میشود، چون بخشهایی را داریم که در آنها سازماندهی اسناد، بسیار زمانبر و پرهزینه است. ملاحظه کنید در پژوهشهای عمیقی که گاهی ۱۰ یا ۱۵سال یک پژوهشگر کار میکند تا اثری ماندگار در حوزه تخصصی خود منتشر کند، هیچ بخش خصوصی امکان ندارد از این جنس کتابها حمایت کند. ناشران خصوصی سراغ کتابهای زودبازده، با هزینه تولید پایین میروند.
در این فضا اگر بخشهای حاکمیتی حمایت نداشته باشند، عملا تاریخنگاری ما دچار ضعف میشود اما دخالت دولت یا حاکمیت نباید دخالت محتوایی باشد. دخالت اینها باید جنبه حمایتی داشته باشد، یعنی بخش علمی بتواند بهصورت مستقل با کمکهای حاکمیتی ادامه داشته باشد اما اعتماد به این بخش وجود داشته باشد، چون اگر فردی با نگاه سیاسی و امنیتی بخواهد دخالت کند، عملا اثر ماندگاری در آن حوزه ثبت نمیشود.
متاسفانه موسساتی که زیرمجموعه افراد غیرمتخصص تاریخی هستند، بعد از مدتی دچار ضعف میشوند، چون نگاهها سیاسی است و گاهی با تاریخنگاری فاصله دارد. مقامات عالیرتبهتری که در تعیین این افراد دخیل هستند، افرادی را انتخاب کنند که بتوانند تعاملی با بخشهای علمی و دانشگاهی ما داشته باشند و تمام دغدغهشان تاریخنگاری باشد نه اینکه تاریخ را در حاشیه ببینند. بهنظرم این مطالبه خیلی مهم است.