۱۷ آبان ۱۴۰۳ - ۰۰:۵۷

دکتر علیرضا زادبر ازجمله فعالان و پژوهشگران حوزه تاریخ و سیاست است که اتفاقا جزو دغدغه‌مندان جدی عرصه تولید روایت تاریخی درست و چند سالی است که در فضای مجازی علاوه بر تاکید بر این حوزه به تولید روایت‌های تاریخی مبادرت دارد و این روزها هم با اجرای برنامه تلویزیونی «جریان» همین خط را دنبال می‌کند. 

آگاه: ‌جنگ روایت‌ها موضوعی بود که چندین سال قبل رهبری به آن اشاره کردند و مجددا هم بر آن تاکید داشتند. در دیدار کنگره شهدای فارس تصریح می‌کنند «ما در روایت‌ها ضعیفیم؛ مثلا آیا جوان‌های ما ابعاد قضیه تصرف لانه جاسوسی را درست می‌شناسند و می‌دانند؟ [آیا] درست قضیه شروع جنگ هشت‌ساله را می‌دانند؟» یا در تقریظ کتاب ایستگاه خیابان روزولت متذکر می‌شوند: «ما به جنگ روایت‌ها در پیکارهای جهانی توجه لازم را نکرده‌ایم و دشمنان و بدخواهان ما از غفلت ما بهره برده و بسیاری از حوادث را وارونه نشان داده‌اند.» در این جنگ نابرابر، جایگاه فعلی ما چیست و برای بهبود آن چه باید بکنیم؟

در پاسخ به این سوال که جایگاه فعلی ما در این جنگ نابرابر چیست و برای بهبود آن چه باید کرد، باید بگویم نخستین گام این است که اهمیت موضوع را درک کنیم. تاریخ و تصاویری که مورخان برای ما ارائه می‌دهند، بخش مهمی از هویت ما را می‌سازند. این هویت شامل احساس تعلق و شناخت ما نسبت به خودمان، کشورمان، گذشته‌مان و حتی دین‌مان است و به شدت تحت تاثیر روایت‌های تاریخی است.
برای مثال، کربلا را می‌توان به‌عنوان یک روایت معرفتی و عقیدتی و همچنین به‌عنوان یک روایت تاریخی درک کرد و این دو از هم جدا نیستند. روایت‌های تاریخی بخشی جدایی‌ناپذیر از ساخت هویت‌اند. همان‌گونه که هویت فردی ما از شناسایی پدر، پدربزرگ، پیشینه و تاریخچه خانوادگی‌مان شکل می‌گیرد، هویت یک جامعه نیز به تاریخ و پیشینه آن وابسته است و از اهمیت بسیاری برخوردار است.
یکی از ابزارهای قدرت هر جامعه، هویت آن است. اگر جامعه‌ای هویت نداشته باشد یا بدتر از آن، به‌جای هویت واقعی، یک هویت جعلی برایش ساخته شود، آن جامعه آسیب‌پذیر می‌شود. ما اکنون با چنین شرایطی روبه‌رو هستیم. همان‌طور که رهبر انقلاب در مورد «جنگ روایت‌ها» اشاره کرده‌اند، نتیجه این جنگ روایت‌ها این است که نسل امروز، به‌دلیل روایت نادرست از تاریخ و فقدان هویت صحیح، ممکن است نسبت به انقلاب اسلامی بی‌تفاوت باشد، آن را پدیده‌ای ببیند که به ضرر او تمام شده یا حتی آمریکا را به‌عنوان دوست خود تلقی کند. این نسل ممکن است تمام تاریخ، بدعت‌ها، استعمار و استبداد گذشته را فراموش کرده و تنها به مشکلات و وضعیت اقتصادی امروز نگاه کند.
برای مثال، رهبر انقلاب به موضوع مهم لانه جاسوسی اشاره کردند. من نیز می‌خواهم تحولات اخیر غزه را مثال بزنم. اگر تحولات غزه، لبنان و اسرائیل را بدون درنظرگرفتن پیشینه تاریخی و فکری آن بررسی کنیم، ممکن است چنین برداشت شود که «اینها داشتند کنار هم زندگی می‌کردند و سپس انقلاب اسلامی و جمهوری اسلامی گروه‌های نیابتی خود را راه انداختند و منطقه به جنگ کشیده شد.» اما اگر به عقبه تاریخی توجه کنیم، متوجه می‌شویم که مقاومت در برابر استعمار عمری طولانی دارد و عمق استعمار و پیامدهای آن باید بررسی شود. باید خرده‌روایت‌هایی ارائه شود که نشان دهد، با اوج‌گیری استعمار در قرن‌های ۱۸ و ۱۹ ازسوی کشورهایی مانند پرتغال، اسپانیا، هلند، فرانسه، انگلستان و امروز آمریکا، اندیشه مقاومت نیز به موازات آن شکل گرفته است. این اندیشه فراجغرافیایی و فراعقیدتی است؛ به‌طوری‌که در کشورهایی مانند کوبا، آرژانتین، الجزایر، شیلی و ایران هم ریشه دارد.
در ایران نیز سابقه مقاومت در برابر اجنبی، از جمله انگلیس، در جریان ملی شدن صنعت نفت، وجود دارد؛ البته این مقاومت‌ها با فراز و فرودهایی همراه بوده؛ در مواردی مردم خواستار مقاومت بودند اما حاکمان همراهی نکردند. گاه، مانند کودتای ۲۸مرداد، با شکست مواجه شده و استعمار بازگشته است. اگر این مقاومت‌ها، کشتارهایی که اسرائیل به راه انداخته و پدیده‌های مشابه را بدون توجه به ریشه تاریخی‌شان تحلیل کنیم، ممکن است به این نتیجه برسیم که این مسائل فقط پدیده‌هایی پس از انقلاب اسلامی هستند و اگر جمهوری اسلامی شعار ندهد یا در این امور دخالت نکند، این مشکلات حل می‌شوند.
اما پیش از تولد جمهوری اسلامی، اندیشه مقاومت کجا بود؟ استعمار از کجا آغاز شد؟ اگر تاریخ فلسطین را بررسی کنیم، می‌بینیم که مبارزات فلسطینی‌ها نیز تحولات متعددی را پشت سر گذاشته است. در دوره‌ای، این مبارزات رویکردی چپ‌گرا داشتند؛ در دوره‌ای دیگر، تحت‌تاثیر ایده‌های پان‌عربیسم و عصبیت عربی بودند، به‌ویژه در دوره جمال عبدالناصر که سعی می‌شد مسئله فلسطین با عرق و تعصب عربی حل شود. اما این رویکردها نیز درنهایت به نتیجه مطلوب نرسیدند. مصادیق باید در قالب‌های هنری جذاب به توده مردم منتقل شوند. این انتقال به‌صورت داستان‌نویسی، رمان، مستند، سریال یا فیلم سینمایی امکان‌پذیر است. این کار وظیفه کسانی است که دغدغه آن را دارند و باید تلاش کنند تا این تاریخ به‌درستی و با جزئیات به مردم، به‌ویژه نسل جدید، منتقل شود.
رویکرد عرب‌گرایی و عصبیت عربی نتوانست مسئله فلسطین را حل کند و به همین دلیل، مبارزان فلسطینی به رویکرد مقاومت اسلامی و مفاهیم جهاد و شهادت روی آوردند. در این زمینه، آقای منیر شفیق، در کتاب خاطراتش که به‌تازگی نیز ترجمه شده و درواقع تاریخ شفاهی مبارزات فلسطین است، به‌خوبی این تغییر رویکرد را توضیح می‌دهد. او خود در ابتدا عضو جریان چپ بود و از رویکرد چریکی و مارکسیستی حمایت می‌کرد اما پس از مدتی به پان‌عربیسم روی آورد. او بیان می‌کند که در دوران چپ‌گرایی، وقتی یکی از اعضای ما کشته می‌شد، نمی‌دانستیم او را چگونه یاد کنیم. اما از زمانی که مقاومت اسلامی شد، با ورود مفهوم جهاد، کشته‌های خود را شهید نامیدیم و این فضا را به‌طور کامل تغییر داد.

‌حالا سوال اینجاست که در این جنگ نابرابر فعلی، چه باید کرد؟ 
پیش از هر چیز، مسئولان، کارگزاران، متخصصان، نخبگان و روشنفکران علوم انسانی باید اهمیت تاریخ و هویت را درک کنند. علوم انسانی و تمامی شاخه‌های آن از دل تاریخ برآمده‌اند و به همان اندازه که در حوزه‌های سخت‌افزاری مانند موشک، هواپیما، نفت و پزشکی اهمیت قائلیم، در حوزه نرم‌افزاری هویت و به‌ویژه تاریخ نیز باید حساسیت داشته باشیم. شناخت اهمیت این مسئله اولین گام است.
ما به پژوهش‌های جدی و خرده‌روایت‌های متعددی نیاز داریم. نسل امروز دیگر پذیرای کلی‌گویی نیست و مصادیق دقیق و مستند را می‌خواهد. نمی‌توانیم به او یک جمله کلی بگوییم که «استعمار بد است» یا «آمریکا جنایت کرده» و انتظار داشته باشیم این کافی باشد. باید مصادیق را به‌طور دقیق بازگو کنیم؛ برای مثال، باید بگوییم در سال‌های ۱۲۹۶ تا ۱۲۹۸ چه اتفاقی افتاد و چگونه در جریان قحطی بزرگ چند میلیون ایرانی جان باختند. باید توضیح دهیم قرارداد ۱۹۳۳ رضاخان چه تاثیرات مخربی بر ایران داشت.
می‌خواهم تاکید کنم که پیش از هرگونه توجه به قالب یا روش انتقال محتوا، باید به اهمیت موضوع پی برد. امیدوارم این نکته پایانی را به‌عنوان مقدمه نیز در نظر بگیرید، اگرچه شاید لازم بود در ابتدا مطرح شود. در این کشور، حداقل در چند دهه اخیر، شخصی که به‌طور جدی بر اهمیت تاریخ معاصر تاکید کرده و برای آن پافشاری کرده است، رهبری بوده‌اند. ایشان نه‌تنها به تاریخ اهمیت داده‌اند، بلکه بارها در سخنرانی‌هایشان به این موضوع پرداخته و حتی تقریظ‌هایی نیز نوشته‌اند.
اگر سخنرانی‌های رهبری را بررسی کنید، می‌بینید که اغلب با مثالی قرآنی آغاز می‌کنند. بسیاری از مثال‌های قرآنی که ایشان ذکر می‌کنند، سبقه تاریخی دارند و به داستان‌های تاریخی بازمی‌گردند. این ویژگی از خاصیت تاریخی قرآن و داستان‌های آموزنده آن، همچون سرنوشت اقوام و وقایع صدر اسلام، سرچشمه می‌گیرد. ایشان همچنین از تاریخ غرب و تاریخ معاصر ایران مثال‌هایی می‌آورند. این سه حوزه (تاریخ قرآن و اسلام، تاریخ غرب، و تاریخ معاصر ایران) زمینه‌هایی هستند که باید به‌طور جدی مورد مطالعه و پژوهش قرار گیرند. اگر تحلیل‌ها و بیانات رهبری را به‌دقت بررسی کنیم، متوجه می‌شویم که برای اثبات گفته‌هایشان یا ارائه استدلال، معمولا از این سه حوزه مثال و نمونه می‌آورند. ذهن ایشان یکی از معدود ذهن‌هایی است که نه‌تنها بر تاریخ اسلام و ایران معاصر، بلکه بر تاریخ غرب نیز تسلط دارند، درحالی‌که این رویکرد مطالعه تاریخ غرب در جامعه ما چندان رایج نیست. این سه حوزه به‌هم‌پیوسته‌اند و ارتباط تنگاتنگی با یکدیگر دارند. هرکدام در سطحی تمدنی و به‌عنوان رقبای هم، بخشی از درگیری‌های تاریخی و تمدنی را تشکیل می‌دهند. تاکید من این است که دوستانی که به پژوهش و پیاده‌سازی این مطالب می‌پردازند، اهمیت این سه حوزه و نظام تحلیلی را که رهبری بر آن تاکید دارند، در نظر بگیرند. اگر کسی بیانات ایشان را مطالعه کند، متوجه می‌شود که تقریبا در هیچ‌یک از سخنرانی‌هایشان از ارجاع تاریخی به واقعه‌ای از تاریخ ایران، غرب یا اسلام غافل نبوده‌اند.
به نقل از یکی از اندیشمندان: «تعجب می‌کنم چگونه فردی می‌تواند حاکم یک ملت باشد بدون آنکه تاریخ را به‌درستی خوانده باشد.» همین جمله به‌خوبی نشان می‌دهد که چرا بخش‌های آینده‌نگرانه و تحلیل‌های رهبری این‌چنین دقیق و قابل توجه‌اند؛ زیرا بر پایه تسلط ایشان به تاریخ استوار است؛ بنابراین، در ارائه روایت‌ها و تحلیل‌ها، باید به این سه حوزه توجه کامل داشته باشیم: تاریخ اسلام، تاریخ غرب و تاریخ معاصر ایران. باید به‌درستی روایت کنیم که غرب چگونه با این کشور برخورد کرده است، تاریخ معاصر ایران چه گذشته‌ها و ادعاهایی داشته و چه اقداماتی انجام شده است.

‌تولید و وجود گزارش‌های تاریخی متقن و مستند از حوادث مهم تاریخ کشور مثل تسخیر لانه جاسوسی، خلأ فضای امروز دانشی و تاریخی ماست. علت این کمبود چیست؟ کدام نهادها و عرصه در شکل‌دهی به این خلأ موثر بودند؟
به‌طورکلی، در پاسخ به این سوال، به‌ویژه آن بخشی که به «خلأ فضای امروز دانشی و تاریخی ما» اشاره شده، باید بگویم که این موضوع بسیار حائز اهمیت است. خلأ موجود در حوزه دانش و تاریخ امروز ما به چند دلیل رخ داده است که می‌توان آنها را به دو دسته علمی و سیاسی تقسیم کرد.
از منظر علمی، متاسفانه علوم انسانی در جامعه و فضای علمی ما بسیار محدود و ضعیف است. در حوزه علوم انسانی، به‌ویژه تاریخ و تاریخ‌نگاری، به موضوعات تاریخی به‌مراتب کمتر از آنچه باید توجه می‌شود. اگر رابطه میان علم و قدرت را در علوم انسانی درک کنیم، درمی‌یابیم که این حوزه به توجه و سرمایه‌گذاری بیشتری نیاز دارد. بخشی از این خلأ به ضعف ساختاری علوم انسانی بازمی‌گردد. بسیاری از رویدادهای معاصر، چه قبل از انقلاب و چه بعد از آن، همچنان با پرسش‌ها و ابهامات بسیاری مواجه‌اند اما علوم انسانی ما و این نوع رویکرد به تاریخ، توان کافی برای پاسخگویی به این پرسش‌ها را ندارد. این بعد علمی است که بحثی مفصل می‌طلبد و در اینجا به اجمال از آن عبور می‌کنیم.
دلیل دیگر، بعد سیاسی است. در فضای علمی و آکادمیک کشور، مسائل و دغدغه‌های انقلاب اسلامی عموما در مرکز توجه جریان علمی قرار نمی‌گیرند و بیشتر با نگاه سیاسی به آنها پرداخته می‌شود. یکی از ویژگی‌های مهم تاریخ‌نگار یا پژوهشگر حوزه تاریخ، دوری از حب و بغض در قضاوت‌ها و ارزیابی‌های تاریخی است. اما از دهه۴۰ و سال۴۲ که حرکت امام(ره) آغاز می‌شود، از ۱۵خرداد تا وقایع چند دهه اخیر، با پرسش‌های جدی در حوزه تاریخ مواجه هستیم که متاسفانه حب و بغض‌های سیاسی مانع از پرداختن به تاریخ‌نگاری بی‌طرفانه در این زمینه شده‌اند.
در تاریخ‌نگاری غالب کشور ما، رویکردی سکولار وجود دارد. این رویکرد به موضوعات مربوط به انقلاب اسلامی در تاریخ به‌عنوان یک مسئله اصلی توجه نمی‌کند و در برخی موارد حتی به‌طور عمدی آنها را نادیده می‌گیرد؛ به‌عنوان مثال، برای این رویکرد اهمیت ندارد که اسناد لانه جاسوسی نشان‌دهنده فعالیت‌های آمریکا در ایران باشد یا در دوره ۱۲۹۶ تا ۱۲۹۸، قحطی بزرگی که در ایران رخ داد و نقش انگلستان در آن مطرح است. از این منظر، چون این موضوعات در اولویت این رویکرد نیستند، وارد مباحث آنها نمی‌شوند و توجه کافی به آنها نمی‌کنند. این بی‌توجهی یا کم‌توجهی، باعث می‌شود که برخی مسائل مهم تاریخی یا کم‌رنگ شوند یا به دسته‌بندی‌های دیگری منتقل گردند.
تاریخ‌نگاری ملی‌گرایانه، به‌ویژه با رویکرد صرفا ملی‌گرا، تمایلی به بازشناسی و وزن‌دهی به حرکت‌های تاریخی که در بطن خود یک جریان اسلامی یا انقلابی داشته و هسته مرکزی آنها یک جریان مذهبی بوده است، ندارد؛ به‌عنوان نمونه، در تاریخ‌نگاری‌های مربوط به ملی شدن صنعت نفت، اگرچه این حرکت رویکردی ملی‌گرایانه داشته و شخصیتی مانند دکتر مصدق در پیشبرد آن نقش داشته است اما پشتوانه مذهبی آن با حضور آیت‌الله کاشانی نیز نقشی اساسی ایفا کرده است. هرچند بعدها اختلافاتی میان مصدق و کاشانی به وجود آمد اما در آغاز این حرکت، چنین اختلافاتی مطرح نبود و حضور کاشانی به‌عنوان یکی از عوامل مهم در این جریان غیرقابل‌انکار است. بااین‌حال، تاریخ‌نگاری ملی‌گرا به دلیل حب و بغض‌ها و پیش‌داوری‌ها، حاضر نیست سهمی به کاشانی بدهد.
یکی از اصول اولیه یک مورخ و پژوهشگر تاریخی، دوری از پیش‌داوری و حب و بغض در تحلیل وقایع است. بااین‌حال، تاریخ‌نگاری موجود در یک سده گذشته حاضر نیست برای جریان مرجعیت اصیل شیعه که در مقابل استعمار ایستادگی کرده است، نقشی قائل شود؛ برای مثال، شخصیت‌هایی مانند ملاعلی کنی، میرزای شیرازی و میرزا مسیح مجتهد تهرانی در وقایعی چون ماجرای گیریبایدوف روس، قرارداد رویتر و نهضت تنباکو، و نقش برجسته مرجعیت و روحانیت در انقلاب مشروطه، ازسوی این رویکرد تاریخی عمدتا نادیده گرفته شده‌اند؛ بنابراین، این خلأ موجود در تاریخ‌نگاری امروز ما، ریشه‌ای عمیق در گذشته دارد. این خلأ به‌ویژه در جریان علمی کشور و به‌خصوص در حوزه‌های علوم انسانی، تاریخ و تاریخ سیاسی به وضوح دیده می‌شود.
در ادامه سوال شما که کدام نهادها و عوامل در شکل‌دهی به این خلأ مؤثر بوده‌اند، باید بگویم مهم‌ترین عامل را کمبود پژوهش‌های علمی در این حوزه می‌دانم. بله، جنبه رسانه‌ای و ساخت مستند، فیلم، رمان و داستان برای روایت تاریخ در قالب‌های گوناگون اهمیت دارد، اما اصل و پایه، پژوهش است. پژوهش وظیفه دانشگاه و نهادهایی است که به‌طور تخصصی باید به این امور بپردازند. متاسفانه، مسائل مهم جریان تاریخی ما، در دستورکار دانشگاه‌ها و مسئولان آکادمیک قرار ندارد. این موضوع را می‌توان در پایان‌نامه‌ها و مقالات علمی که به‌طور دقیق هدایت نشده‌اند، مشاهده کرد.

‌برای شکل دهی به تولیدات بیشتر گزارش‌های تاریخی متقن و مستند راهکار چیست؟ چه ترتیباتی باید اتخاذ شود؟
باید بگویم که تقویت بدنه پژوهشی، به‌ویژه در حوزه تاریخ، اولین و اساسی‌ترین نیاز است. برای مدیریت حوزه تاریخ، لازم است این حوزه به‌صورت مسئله‌محور سازمان‌دهی شود و مسائل آن به‌گونه‌ای انتخاب شوند که به پرسش‌های روز جامعه و نیازهای مخاطبان پاسخ دهند. امروزه با حجم انبوهی از شبهات و اطلاعات تولیدشده در قالب‌های متنوع و گسترده مواجه هستیم. برای مثال، در دو سال گذشته جریانی به راه افتاده است که تلاش می‌کند کودتای ۲۸مرداد را به‌عنوان یک کودتا انکار کند. اگر بگوییم این کودتا، کودتای آمریکایی نبوده، نقطه آغاز درگیری ما با آمریکا تغییر می‌کند. به‌جای آنکه از سال ۱۳۳۲ شروع شود، ممکن است به سال ۱۳۵۷ برسد. همچنین، بحث‌های جدیدی پیرامون اسناد لانه جاسوسی و انگیزه‌های دانشجویان در جریان تسخیر سفارت آمریکا مطرح شده است؛ اینکه آیا دانشجویان تحت تأثیر حزب توده یا شوروی بوده‌اند. این قرائت‌های جدید، مستند نبوده و اعتبار تاریخی کافی ندارند. تاریخ عرصه‌ای است که به سند و مدرک نیاز دارد؛ بنابراین باید پژوهش‌ها را تقویت کرد و این پژوهش‌ها باید بر مسائل روز متمرکز باشند.
از سوی دیگر، این پژوهش‌ها باید به شکلی در قالب‌های مختلف به جامعه ارائه شوند. صرفا انتشار کتاب‌های تالیفی و پژوهشی کفایت نمی‌کند. این آثار باید به ادبیات عمومی جامعه تبدیل شوند؛ به‌صورت سریال‌های تلویزیونی، فیلم‌های مستند، داستان و رمان ارائه شوند و در نهایت در جهت هویت‌سازی به‌کار گرفته شوند. محبوبیت سریال‌های تاریخی طی دو تا سه دهه اخیر، همچون سریال‌هایی درباره امام علی(ع) و مختار، نشان می‌دهد که مردم به تاریخ علاقه‌مندند و ارتباطی ذهنی و همزادپندارانه با برخی وقایع تاریخی دارند. اما این تولیدات باید با اتکا بر پژوهش‌های دقیق و مستند تولید شوند، درحالی‌که متاسفانه بسیاری از آثار فعلی پژوهش‌محور نیستند.
به نظر من، پژوهش‌ها باید تقویت و به سمت مسئله‌محوری هدایت شوند؛ به‌گونه‌ای که با نیازهای واقعی و روز جامعه تطابق داشته باشند. 

‌حالا که بحث به اینجا رسید می‌خواستم بپرسم که تولید این گزارش‌های تاریخی، اول مسیر است؛ رساندن آن به محصول تبلیغاتی و رسانه‌ای در بهترین و کامل‌ترین حالت چگونه رخ می‌دهد؟
بسیار نکته مهمی است که چگونه می‌توان این پژوهش‌ها را به محصولات رسانه‌ای و تبلیغاتی تبدیل کرد؟ این فرآیند مستلزم دو عنصر اساسی است: قالب و محتوا. ابتدا باید خلأ محتوایی را برطرف کنیم و پژوهش‌ها را بر اساس پرسش‌های دقیق و مهم پیش ببریم. پس از آن، قالب مناسب برای انتقال این محتوا انتخاب می‌شود و هنر در این مرحله نقش خود را ایفا می‌کند. در حقیقت، ما هنوز در مرحله پیش از تبلیغات و انتخاب قالب هستیم. البته در برخی حوزه‌ها، به‌ویژه موضوعات مرتبط با دفاع مقدس، آثار خوبی تولید شده است. بیشتر این آثار در قالب تاریخ شفاهی و خاطرات ارائه شده‌اند و بسیاری از آنها با تشویق و هدایت رهبر انقلاب ثبت و منتشر شده‌اند تا تاریخ دفاع مقدس تحریف نشود و صرفا یک روایت ملی‌گرایانه و سکولار از آن ارائه نگردد. ایشان به ثبت خاطرات و انجام مصاحبه‌های پژوهشی تأکید کرده‌اند. هرچند این گنجینه دفاع مقدس در حوزه تاریخ هنوز به کار و پژوهش‌های بیشتری نیاز دارد تا به‌طور کامل مورد استفاده و بهره‌برداری قرار گیرد.
با گذشت زمان، شاهد افزایش شبهات و تشکیک‌هایی در حوزه تاریخ‌نگاری هستیم. اگر چارچوب پژوهشی قدرت و جایگاه خود را پیدا کند، لازم است قالب‌های رسانه‌ای آن نیز توسعه یابد. در این مسیر، رسانه‌های مختلف، ازجمله صداوسیما و سازمان‌های تبلیغاتی، وظیفه دارند که محتوای پژوهشی را با زبان و ادبیات روز جامعه ارائه کنند. اجازه دهید این نکته را اضافه کنم: تاریخ، عرصه‌ای است که در آن روایتگری و نتیجه‌گیری بدون سند ممکن نیست. سند، گام اساسی و اولیه در این مسیر است و ورود به هر عرصه مهم تاریخی بدون سند، نه معتبر است و نه علمی. فضای مجازی و سایبری، که اغلب با رویکردی غیرعلمی به هویت‌سازی تاریخی مشغول است، در سال‌های اخیر به نفع پهلوی و علیه امام و انقلاب اسلامی فعالیت‌هایی انجام داده است. اما منبع این هویت‌سازی کجاست؟ این جریان‌ها بیشتر از داده‌ها و خوراک‌های کوچک و غیرمستند در شبکه‌های اجتماعی تغذیه می‌شوند. این محتواها، هرچند مستند نیستند اما به‌سرعت گسترش یافته و تاثیرات گسترده‌ای بر مخاطبان عمومی می‌گذارند. بخش مهمی از تاریخ‌نگاری و انتقال مفاهیم تاریخی، نیازمند انجام کارهای پژوهشی جدی است که برخی از آنها در سطح دانشگاهی و به‌عنوان منابع و مراجع علمی مورد استفاده قرار می‌گیرند. بخشی از این پژوهش‌ها نیز باید در قالب‌هایی ساده‌تر به‌صورت فیلم، سریال و مستند به جامعه عرضه شوند تا به توده مردم برسند.
حال، بیایید تاثیر شبکه‌های اجتماعی را بر هویت‌سازی تاریخی در این دهه بررسی کنیم؛ برای نمونه، در مورد پهلوی، دو نوع روایت تاریخی وجود دارد: یک روایت، تاریخ واقعی پهلوی است که از کودتای سوم اسفند ۱۲۹۹ تا سال ۱۳۵۷ را شامل می‌شود و بر مبنای اسناد تاریخی است که می‌توان پژوهش‌های علمی و جدی روی آن انجام داد.
اما روایت دیگری نیز برای پهلوی شکل گرفته که بیشتر یک تاریخ تخیلی و وهمی است. این روایت تخیلی باعث می‌شود که مخاطبان امروز، به‌ویژه نسل جدید، با نوعی حسرت و نوستالژی به دوره پهلوی نگاه کنند. شخصیت‌هایی مانند رضاخان، محمدرضاشاه و امیرعباس هویدا، در این روایت تخیلی به‌گونه‌ای ایده‌آل‌سازی شده‌اند که از واقعیت تاریخی فاصله زیادی دارند.
این تصویرسازی تخیلی از پهلوی، حاصل پژوهش‌های علمی و مستند نیست؛ بلکه محصول برخی مستندها و روایت‌های شبکه‌های اجتماعی است که طی یک دهه گذشته ازسوی شبکه‌های مختلف تولید و پخش شده و برخی افراد نیز به آن دامن زده‌اند. این محتواها به‌صورت خرده‌روایت‌های کوچک و مصداق‌گویی‌های متعدد در شبکه‌های اجتماعی منتشر می‌شوند و به این ترتیب، تاریخ معاصر ایران، به‌ویژه وقایع انقلاب اسلامی، به‌صورت غیرمستند و تحریف‌شده به نسل امروز منتقل می‌شود.
در روایت‌های تاریخی مرتبط با موضوعات اسلامی، متاسفانه اغلب به کلی‌گویی بسنده می‌شود؛ برای مثال، تسخیر لانه جاسوسی را به‌صورت کلی روایت می‌کنیم و به جزئیات و مصادیق دقیق آن نمی‌پردازیم. باید جزئیات رویدادهایی مانند پناه دادن آمریکایی‌ها به شاه در ۳۰مهر، دیدار برژینسکی با آقای بازرگان، سخنان امام و فضای جامعه آن زمان را بازگو کنیم. صرفا با گفتن گزاره‌هایی مانند «آمریکا استکبار است» یا «سفارتش لانه توطئه و جاسوسی است» نمی‌توان واقعیت را به درستی منتقل کرد. باید دقیقا بیان کنیم که آمریکا در ترکمن‌صحرا، کردستان و در ماجراهای مربوط به خودمختاری، تجزیه‌طلبی و کودتاهای نقاب و نوژه چه نقش‌هایی ایفا کرده است. همچنین، ارائه خرده‌روایت‌های متعدد و مستند از این وقایع ضروری است. یکی از ضعف‌های تبلیغاتی ما، همین کلی‌گویی و رویکرد شعاری است، اما اگر بتوانیم مصادیق دقیق و فراوانی ارائه دهیم، این ضعف برطرف می‌شود.