۱۷ دی ۱۴۰۳ - ۲۳:۰۲

زهرا بذرافکن- خبرنگار گروه فرهنگ: هر قدر که آرامگاه خواجوی کرمانی در شهر شیراز شناخته‌شده است و همواره عده‌ای را برای تفریح و تفرج به‌سمت خود می‌خواند اما خود او، شخصیت و جایگاه ادبی‌اش کمتر برای مردم شناخته شده است. به این بهانه در روز بزرگداشت خواجوی کرمانی، نگاهی بر رکود شعر فارسی در زبان و کلام روزمره ایرانیان داشته‌ایم. 

آگاه: در یکی از شلوغ‌ترین نقاط شهر شیراز و در جوار دروازه‌ قرآن، آرامگاه شاعری برجسته از قرن هشتم هجری قرار دارد که به‌خصوص در ایام نوروز، گردشگران زیادی را هم در خود جای می‌دهد. کمال‌الدین ابوالعطاء محمودبن علی‌بن محمود، معروف به خواجوی کرمانی و متخلص به «خواجو» در کرمان متولد شده و در همانجا به تحصیل علوم و فنون متداول مشغول شد. سپس سفری طولانی را آغاز کرد تا به سیر و سیاحت بپردازد. او به زیارت کعبه رفت و بعدها نیز مدتی در تبریز و شیراز به سر برد. وی غیر از دیوان قصاید و غزلیات، خمسه نظامی گنجوی را نیز جواب داده است. خواجو در سال ۷۵۳هجری قمری در شهر شیراز دار فانی را وداع گفت و بر بالای تنگ الله‌اکبر شیراز به خاک سپرده شد.
از میان معاصران خواجو، حافظ از همه مشهورتر است. خواجو که به سال و تجربت شاعری بر خواجه تقدم داشت، در مدتی که مقیم شیراز بود مانند دوستی که سمت رهبر داشته باشد بر اندیشه حافظ پرتو تعلیم افکنده بود و به‌همین سبب است که در دیوان خواجه شیراز بیت‌های بسیاری را می‌بینیم که به تقلید یا به استقبال از غزل‌های خواجو ساخته یا گاه معنی و لفظی از او اقتباس کرده است.

تنیدگی شعر و زندگی
مثلی معروف می‌گوید سه قوم باستانی را می‌توان با سه مولفه شناخت: یهودیان را با پیامبرانشان، یونانیان را با فیلسوفانشان و ایرانیان(ایران فرهنگی) را با شاعرانشان. شعر همواره و همیشه در کنار ما بوده است؛ از زمانی که چشم بر این جهان می‌گشاییم تا زمانی که چشم از آن می‌بندیم. از گهواره تا گور، از لالایی‌های مادرانه تا شعرهایی که در فراق یاران بر سنگ گور نقش می‌بندد. در سفر و در حضر، در شادی و غم و ... این شعر است که همواره کنار ماست و چنان با زندگی ما عجین شده که گاه آن را نمی‌بینیم. عباس کیارستمی درباره چرایی این پیوند محکم بین ایرانیان و شعر تعبیر جالبی دارد. او می‌گوید ایران هم سرزمین تولید شعر است و هم سرزمین مخاطب شعر؛ این دو از یک چیز می‌آیند، شعر و درد همواره با هم آمیخته شده‌اند. در کنار تاثیرات فردی که شعر بر افراد مختلف در تاریخ گذاشته، شعر فارسی در بستر اجتماع نیز کارکردهای خود را داشته است و گاه در گذرگاه‌های تاریخی، دست فارسی‌زبانان را گرفته و باعث حفظ هویت آنها بوده است.
شعر به‌ویژه در کشور ما پیوسته با اجتماع و فرهنگ و مسائل مردم که شاخه‌ای از فرهنگ است، پیوندی ناگسستنی داشته است؛ برای مثال، قدیمی‌ترین سروده‌های اوستا هم مربوط به مناسک مذهبی بوده است. پس مشخص است که پیوند شعر و فرهنگ، طولی به درازای تاریخ دارد. داستان معروفی در ادب فارسی وجود دارد که از امیر خراسان پرسیدند، چگونه از جایگاهی پست به این مقام رفیع رسیده است و او از تاثیر شگرف دو بیت شعر از حنظله بادغیسی سخن به میان می‌آورد که آن دو بیت این است: مهتری گر به کام شیر در است/ شو خطر کن ز کام شیر بجوی/ یا بزرگی و عز و نعمت و جاه/ یا چو مردانت مرگ رویاروی. این داستان و هزاران نمونه دیگر، مهر تاییدی است بر این مدعا که شعر چگونه با اجتماع و مسائل مربوط به زندگی ارتباط دارد.

شعر برای همه‌چیز
فردوسی، شاعر بزرگ زبان فارسی هم بسیاری از آموزه‌های اخلاقی، فرهنگی، اجتماعی و سیاسی را در شعر خودش می‌آورد و از این طریق در پی گسترش و تبلیغ ارزش‌ها بوده است. به این صورت بسیاری از شاعران فارسی‌زبان، از جمله سعدی، مسائل تربیتی و اجتماعی را در قالب شعر بیان می‌کنند و اینگونه آن را برای مخاطب گوارا می‌سازند. پس با وجود این همه پیوند میان شعر با فرهنگ و اجتماع، نمی‌توان شعر را تنها نوعی سرگرمی تلقی کرد. هرچند شاخه‌ای از نظم که به معما و چیستان می‌پرداخت، نوعی سرگرمی است که در برابر گستره‌ اشعار پرمحتوا ناچیز است و البته همان هم نشان از جامعیت شعر در همه زمینه‌ها دارد. 

ریشه دواندن شعر در کلام مردم از قرن‌ها پیش
ما ۱۸۰۰سال پیش از ورود اسلام به سرزمینمان و ظهور شاعرانی چون رودکی در ایران، شعر داشته‌ایم، زرتشت و مانی را داشته‌ایم که شعرهای آنها امروز در دسترس ما هستند. در جامعه ایران باستان و میانه، شعر و ادبیات قدرتمندی داریم که برای درک آثاری مانند شاهنامه خوب است آنها را بشناسیم. ما دارای شعر، سرود و ترانه‌های عامیانه بسیار قدیمی هستیم که بخشی از این آثار و ریشه آنها را می‌توان در ترانه‌های عامیانه جامعه امروز مناطق روستایی مشاهده کرد. در ایران باستان ادبیات مورداستفاده در جامعه بیشتر شفاهی بوده است تا مکتوب؛ چون همه مردم سواد خواندن و نوشتن نداشتند و آنچه را مکتوب می‌شد هم نمی‌توانستند بخوانند. در جامعه ایران باستان و میانه ادبیات مکتوب شکلی تجملاتی داشت و بیشتر در اختیار پادشاهان و ثروتمندان بود و در کنار آن کارکردی دینی داشت که می‌توان به اوستا و متون مانوی اشاره کرد.شعر از دوره مشروطه به بعد از کاخ‌ها خارج شد و زبان شعری به زبان مردم نزدیک شد و مسائل اجتماعی مورد توجه قرار گرفت. در گذشته ساختار و شکل جوامع مانند امروز نبوده و مسائل اجتماعی در اولویت قرار نداشت و بیشتر شعر کارکرد دینی و حماسی داشت.

شاعران ایرانی، شهرت جهانی
برخی از شاعران گذشته ما شخصیت جهانی دارند، یعنی اشعار و اندیشه‌ها به زمان و مکان خاصی محدود نمی‌شود، بلکه نگاهشان به مسائل فرازمانی و فرامکانی بوده است. در حماسه، شاهنامه فردوسی جزو سرآمدان در جهان است. همچنین شعر مولانا از نظر اندیشه‌های عرفانی در جهان بی‌همتاست. اندیشه‌های فلسفی خیام در رباعیات معدودش از او چهره‌ای جهانی ساخته است و حافظ با بیان هنری بی‌نظیرش یکی دیگر از چهره‌های جهانی شعر فارسی است. بعد از حافظ به‌علت شرایط سیاسی و اجتماعی حاکم بر جامعه، شعر فارسی در سراشیبی افتاد و هر چند در دوره صفویه از نظر کمی، رشد چشمگیری داشت اما از نظر کیفی جز چند شاعر معدود مانند صائب، بیدل و بعدها ملک‌الشعرای بهار، دیگر شاعر تراز اولی نداشتیم.

شعر و جهانی شدن زبان فارسی
زمانی که یعقوب لیث صفاری، آهنگرزاده سیستانی، آهنگ فتح سرزمین‌هایی از ایران قرن سوم را کرد و توانست مناطقی در شرق و جنوب‌شرق ایران آن دوران را به سلطه خود درآورد، محمد بن‌طاهر، یکی از آخرین بازماندگان حکومت طاهریان وقتی قافیه را در برابر او باخت، هدایایی برای یعقوب فرستاد و در کنار آن شعری نیز ضمیمه کرد تا دل یعقوب را به دست آورد اما یعقوب عربی نمی‌دانست و بر او طعنه زد که وقتی ما به فارسی سخن می‌گوییم چرا به عربی شعر بگوییم و همین باعث شد که محمد این‌بار شعری فارسی در مدح یعقوب بگوید. داستان شعر فارسی از آنجا شکلی رسمی‌ یافت. اگرچه پیش از آن شاعران فارسی‌زبانی بودند که همچنان شعر می‌گفتند اما نبود خط فارسی امکان نشر شعرهایشان را نمی‌داد. 
دولت سامانیان که در قرن چهارم به روی کار آمد، به‌دنبال بازیابی هویت ملی ایرانیان بود و به همین دلیل ترجمه آثار ادبی دوران ایران باستان، جمع‌آوری داستان‌های اساطیری و پی‌ریزی خط جدید فارسی برمبنای خط عربی را در دستورکار خود قرار داد و ظهور ادیب نابغه‌ای چون ابوعبدالله جعفر بن‌محمد رودکی در این دوران پی‌ریزی استواری برای بنای باشکوه شعر فارسی بود. در همین دوران بود که دامنه شهرت نخستین شاعر زبان فارسی مرزهای ایران را درنوردید و به چهارگوشه جهان رسید. 
فردوسی تنها شاعر ایرانی نبود که در مقیاس جهانی مطرح شد. در دوره‌ها و قرن‌های بعد از آن چندتن از مشهورترین شاعران تاریخ ادبیات جهان در ایران زاده شدند و به زبان فارسی، مهم‌ترین آثار ادبی تاریخ را سرودند. حکیم عمر خیام نیشابوری شاعر قرن پنجم، حکیم نظامی‌گنجوی شاعر قرن ششم، مولانا جلال‌الدین محمد بلخی و سعدی شیرازی شاعران قرن هفتم و شمس‌الدین محمد حافظ شیرازی در قرن هشتم مشهورترین شاعران ایرانی بودند که آوازه شعرهایشان از مرزهای سرزمین ایران گذشت و به چهارگوشه جهان رسید. اگرچه شاعران بسیار دیگری هم بودند و هستند که به این موقعیت در سطحی کمتر دست یافته‌اند ولی این شاعران، چلچراغ‌های شعر فارسی در طول تاریخ بوده‌اند که نام و شعرشان هرجای دنیا که رفته است، غوغایی به پا کرده است. 
درباره تاثیرگذاری شاعران ایرانی بر مردم دیگر کشورها و علاقه‌مند کردن آنها به زبان فارسی حکایت‌های زیادی می‌توان تعریف کرد ولی آنچه مسلم است اینکه ایرانیان هرجا که پا گذاشته‌اند، شعر فارسی را با خود برده‌اند و به‌واسطه زیبایی و شورآفرینی شعر فارسی بوده که زبان فارسی هم از چین تا اروپا و آفریقا و البته بعدترها تا آمریکا راه خود را گشوده است. حتی بخشی از این نفوذ را خود ایرانیان ایجاد نکرده‌اند؛ برای مثال ورود و نفوذ شعر فارسی و به‌دنبال آن زبان فارسی به بالکان و آفریقا، مرهون علاقه‌مندی سلطان‌های عثمانی به شعر و ادب فارسی است. فهرست بالابلندی از شاهان و شاهزادگان عثمانی در دست است که اشعاری به زبان فارسی از آنان به جای مانده است که از جمله آنان می‌توان به سلطان محمد فاتح، سلطان سلیم و سلطان سلیمان قانونی اشاره کرد. این سنت در عثمانی، بازمانده سنتی دیرپا در دوران سلجوقیان است که زبان فارسی را زبان رسمی‌ دربار خود قرار داده بودند و برخی از مشهورترین سلطان‌ها و حاکمان این عصر همچون سلطان ملکشاه سلجوقی و بسیاری از وابستگان به دربار سلجوقی و امیران و امیرزادگان آنان در سرودن شعر به این زبان دستی داشته‌اند. آثار این علاقه‌مندی تاریخی امروز به شکل ده‌ها و شاید صدها واژه فارسی است که در زبان مردم کشورهای اروپا به‌خصوص اروپای شرقی و منطقه بالکان همچنان وجود دارد و امیددهنده این است که شعله حضور و نفوذ این زبان در جهان همچنان زنده و روشن بماند.

آفت‌های شعر امروز
شعر در بسیاری از موارد ازجمله حماسه، غنا و داستان‌پردازی، حکمت و عرفان، حرفی برای گفتن نسبت‌به گذشته ندارد اما در زمینه‌های اشعار اجتماعی، اشعار دینی و اندیشه‌های نو درحال جوانه زدن است. تقلید و تکرار همزمان از نوسروده‌ها نیز از آفت‌های بزرگ شعر معاصر است که بسیاری از اشعار را به ابتذال کشیده است. شتابزدگی در بسیاری از شاعران و شاعرنماها برای چاپ مجموعه‌های بیشتر، باعث شده شاهد حجم انبوهی از اشعار کم‌ارزش و گاهی بی‌ارزش باشیم که این کار پژوهشگر معاصر را در بررسی مجموعه‌های بی‌شمار اما بی‌ارزش برای انجام کار پژوهشی سخت کرده است. همچنین در بیشتر موارد، نگاه کاسبکارانه برخی از انتشارات غیرمتخصص به این معضل دامن زده است.

جهان شعرهای فست‌فودی 
رضا کاظمی، شاعر، نویسنده و هنرمند معاصر درباره آینده شعر در ایران از «شعر فست‌فودی» می‌گوید: «شعر، متناسب با زمان و عصر خود و با نیازهای مخاطبان و حتی با نوع زندگی‌شان مسیر خود را مشخص می‌کند و تغییر و ادامه می‌دهد. در عصر حاضر که ریتم زندگی‌ها سرعت گرفته و مجال‌ها و فراغت‌ها کم شده و نیز مطالعه و کتاب خواندن کمرنگ و مهم‌تر اینکه فضاهای مختلف مجازی شبانه روز در حال تغذیه‌ ذهن مردم هستند، آینده‌ شعر نیز چه در ایران، چه در جهان بیشتر شعرهای کوتاه و به قولی شعرهای فست‌فودی خواهد بود. مگر اینکه دوره‌ بازگشتی را متصور باشیم، چه در نوع زندگی‌ها چه در اتفاقات جهان که منجر به بازگشت آرامش و فراغت مردم شود؛ البته دوره‌های بازگشت ادبی و حتی هنری در طول زمان اتفاق افتاده و باز هم پیش خواهد آمد.»

محدودشدن کاربرد شعر و محو شدن آن از روزمره
واقعیت این است که شعر در قدیم چندین کاربرد متفاوت داشت؛ هم در آموزش و هم در جنبه رسانه‌ای و هم در جوانب و مباحث اخلاقی. درواقع آموزه‌های اخلاقی همانند حکمت و معرفت و نیز عرفان یک محمل بزرگ برای شعر به حساب می‌آمد. عرفان یکی از زمینه‌های موضوعی شعر بود و از آنجاکه مردم به این زمینه‌های عرفانی و معنوی دلبستگی‌هایی داشتند، شعر در شکل‌های گوناگون و در موقعیت‌های مختلف کاربرد داشت. درحالی‌که امروزه خیلی از این نقش‌ها یا خود آن موضوعات در زندگی مردم کمرنگ شده یا برای ارائه آنها ابزارهای دیگری به میان آمده و به این دلیل می‌توان گفت که حضور شعر در زندگی امروز کمرنگ شده است. مسئله دیگر این است که در قدیم، شعر هنر بی‌رقیب ما بوده است و به همین دلیل قاعدتا مسئولان و تشکیلات حکومت و حلقه‌های اداری هم به شعر توجه بیشتری می‌کردند. درحالی‌که این توجه امروزه بین هنرهای مختلف تقسیم می‌شود. امروز درواقع یک سلسله مباحث ازجمله مباحث ایدئولوژیکی جای شعر را گرفته است؛ بنابراین نیاز است هنرمندان، شعر را جدی‌تر و باتوجه‌به نیازهای اجتماع پیگیری کنند. گاه به نظر می‌رسد که شاعران از پرداختن به ضرورت‌هایی که می‌تواند مخاطبان را به‌سمت آنها سوق دهد غافل شده‌اند و به مسئولان هم می‌شود این نکته را یادآوری کرد.  با این‌حال، شعر هنوز هم یک وسیله ارتباطی موثر است؛ چون نیاز به آن برطرف نشده است. شعر درآنجاکه زبان از گفت‌وگو باز می‌ماند، به میدان می‌آید. گاهی اوقات زبان عادی، توان حمل معناهای عمیق‌تر و تاب برکشیدن مفاهیم ژرف‌تر را ندارد؛ پس شعر در اینجا به میدان می‌آید؛ البته باید با اقتضای همین عصر و ظرفیت‌هایش همراه باشد و نباید انتظار داشته باشیم که فردوسی دیگری سر بر بیاورد. شعر به اندازه ظرفیت‌های دوره ما به نیاز مخاطبان پاسخ می‌دهد. برخی از این نیازها، از جنس معنوی است. گاهی اوقات ما از چشیدن مزه شیرینی لذت می‌بریم و گاهی هم یک معنا یا نکته شیرین ما را سرشار از لذت می‌کند. یک حرف عمیق می‌تواند کام ما را شیرین کند. انسان امروز هم از انسانیتش جدا نشده و فقط اقتضائات زمانه‌اش تغییر کرده است؛ پس به همین میزان به افرادی به نام شاعر نیاز دارد. بخشی از کارکردها و نقش‌های شاعران در گذشته، امروزه به چیزهای دیگری مثل تبلیغات و به شکل مدیاهای دیگری واسپاری شده است اما بخشی از کارکردها هم مربوط به ذات شعر است و هنوز وجود دارد. هر جایی که انسان درد یا دغدغه‌ای داشته باشد که به طرق دیگر نشود به آن پرداخت، شعر حاضر است و به آنها پاسخ می‌دهد.

نسل زد، «دیسکانکت» با ادبیات و شعر؟
آنچه تا اینجا از اثرات و مجراهای ورود شعر به زندگی روزمره برشمردیم، همگی شامل نسل‌هایی می‌شود که در دهه‌های گذشته شعر را آموخته‌اند، با آن زیسته‌اند، تا حدی زیادی حتی زبان فارسی را با آن آموخته و خود را آزموده‌اند. درباره نسل جوان و نوجوان امروز اما موضوع کمی فرق می‌کند. برای او نمی‌توان همان نسخه‌ای را پیچید که برای دانش‌آموزان دهه‌های قبل می‌پیچیم که در مدرسه و مکتب زبان‌آموزی و شعرآموزی کرده‌اند. بعد از تغییر و تحولات در سیستم آموزشی کشور، به‌ویژه در پایه‌های ابتدایی، یکی از اتفاقاتی که به‌مرور رخ داد و هر بار نیز خبر آن را شنیدیم، حذف اشعار برخی شاعران از کتاب‌های آموزشی مدارس بود. این شاعران برای سال‌ها ساکن کتاب‌های مدارس بودند و بر زبان دانش‌آموزان به تناسب پایه تحصیلی جاری شده بودند اما کم‌کم به هر بهانه و با هر سیاستی که بود، کنار نرفته! حذف شدند. اشعار موجود در این کتاب‌ها رفته‌رفته محدود به اشعار ساده و رفع‌تکلیف‌کنی شد که خاصیت خودش را از دست داده و حتی در ابزار آموزش نیز کارا نبود. شاید خیلی هم عجیب نیست که حالا دانش‌آموزان، کودکان یا نوجوانان ما در حافظه هیچ شعری ندارند، شاعران را نمی‌شناسند و حتی روخوانی برایشان سخت است. 

ولنگاری زبان
رهبر انقلاب در دیدارهای مختلف با هنرمندان و شاعران بر اهمیت توجه به «محتوا» و «لفظ» تاکید کرده و با بیان اینکه «نگران زبان فارسی» هستند، فرموده‌اند: حالا در عالم شعر هم همین حالت ولنگاری زبانی وارد شده، منتها در بحث ترانه‌سازی‌ها، سطح بعضی از این ترانه‌هایی که ساخته می‌شود، واقعا خیلی پایین است؛ حالا از لحاظ مضمون که معیوب است، از لحاظ ساخت لفظی هم بعضی از این ترانه‌ها بسیار ساخت‌های بدی دارد. آن ‌وقت این ترانه‌ها می‌آید با همین ساخت -حالا در فضاهای زیرزمینی و مانند اینها که بحث دیگری است- در تلویزیون، رادیو خوانده می‌شود، در تیتراژ فیلم‌ها تکرار می‌شود، پخش می‌شود و اینها شایع می‌شود؛ به نظر من روی اینها باید فکر کنید. (دیدار با شاعران، ۱۳۹۸) توجه به تاثیری که متن و زبان این ترانه‌ها بر زبان عامه مردم می‌گذارد، ازجمله نکاتی است که رهبر انقلاب بر آن تاکید دارند و مسئولان را متوجه این امر می‌کنند؛ موضوعی که به نظر می‌رسد در انتخاب ترانه‌های رسانه ملی در سال‌های گذشته گاه چندان مورد توجه قرار نگرفته و با تکرار ترانه در تیتراژ پایانی سریال‌های تلویزیونی، کم‌کم وارد دایره واژگانی مخاطب شده و بر ذهن و زبان او تاثیر گذاشته است.