سیاستهای ترامپ در قبال ایران
الف) بازگشت به «فشار حداکثری» با اصلاحات
ترامپ در دوره اول با خروج از برجام (۲۰۱۸) و اعمال تحریمهای گسترده، سیاست «فشار حداکثری» را پیش برد. در دور جدید، بازگشت به این رویکرد با شدت بیشتر وجود دارد که باتوجهبه تغییرات منطقهای (مانند سقوط بشار اسد در سوریه و تضعیف محور مقاومت در پی ضربات دریافتشده در نبرد حدود 477روزه)، ممکن است این فشار همراه با اهداف جدیدی مانند محدودکردن برنامه موشکی و فعالیتهای منطقهای ایران باشد.
برخی گزارشها حاکی از آن است که ترامپ بهدنبال ترکیب فشار با «حمایت از شورش مردم ایران» برای تضعیف نظام است اما این استراتژی با مخالفت کارشناسانی مواجه است که معتقدند چنین رویکردی میتواند مذاکرات را غیرممکن کند.
ب) تمایل به مذاکره هستهای با شرطهای گسترده
ترامپ اخیرا اعلام کرده امیدوار است مسئله هستهای ایران «بدون نیاز به حمله نظامی اسراییل» حل شود. وی استیون ویتکاف، نماینده ویژه خود در خاورمیانه، را مامور بررسی امکان توافق دیپلماتیک کرده است. بااینحال، شرط اصلی واشنگتن برای هر توافقی، پرداختن به موضوعات فراتر از برنامه هستهای (مانند فعالیتهای منطقهای ایران و موشکهای بالستیک) است.
ازسوی دیگر، به اذعان منابع آمریکایی، ایران تحتفشار اقتصادی و بینالمللی، نشانههایی از انعطافپذیری نشان داده است. دولت پزشکیان در تهران بهدنبال اجتناب از تشدید تنشهاست اما رهبری در ایران هنوز نسبتبه واشنگتن بیاعتماد است.
ج) خطر حمله نظامی به تاسیسات هستهای ایران
تاکید چندباره ترامپ بر لزوم عدم دستیابی تهران به سلاح هستهای و همزمانی گزارشهای ادعایی مبنیبر عزم و برنامه عملی تهران برای حرکت بهسمت ساخت سلاح هستهای (افشاگری اخیر منافقین و برخی گزارشهای رسانهای به نقل از سازمانهای اطلاعاتی غربی) میتواند بهانه لازم برای یک اقدام نظامی نسبتبه یک یا چند هدف ادعایی در ایران را فراهم آورد تا در کنار مسیر دیپلماسی، سایه جنگ را نیز بر سر تهران بگسترد و با تشدید فشار افکارعمومی مقامات ایران را وادار به پذیرش شروط حداکثری واشنگتن کند. این سناریو البته چالشهای بسیاری دارد اما در تیم نزدیک به ترامپ هواداران سرسختی دارد و از حمایت تلآویو نیز برخوردار است.
برخی مشاوران ترامپ، ازجمله مقامات سابق سیا، احتمال حمله پیشدستانه به سایتهای هستهای ایران را بررسی میکنند. این گزینه بهویژه باتوجهبه تضعیف توان دفاعی ایران (نابودی بخشی از سامانههای پدافندی و آسیب به زنجیره تامین موشکی تهران ازسوی اسراییل و موفقیت شکننده دستکم تاکنون در توقف پاسخ تهران به آن) و کاهش نفوذ منطقهای تهران در پی ضربات وارده به حزبالله لبنان و سقوط ساختار سیاسی سوریه و خروج ایران از این کشور، جدیتر شده است.
بااینحال، کارشناسان هشدار میدهند که چنین اقدامی میتواند به درگیری گسترده با ایران و متحدانش (مانند حزبالله) منجر شود و مهمتر از همه امنیت خلیجفارس را تهدید و دستخوش چالشهایی عمیق و راهبردی کند.
سیاستهای ترامپ در منطقه غرب آسیا
الف) گسترش پیمان ابراهیم و عادیسازی روابط اسراییل-عربستان
ترامپ قصد دارد توافقهای عادیسازی روابط اسراییل با کشورهای عربی (پیمان ابراهیم) را گسترش دهد. اولویت اصلی او جلب موافقت عربستان سعودی برای برقراری روابط رسمی با اسراییل است. این توافق میتواند شامل تضمینهای امنیتی (مانند پیمان دفاعی) و همکاری هستهای با ریاض باشد. بااینحال، شرط سعودیها برای عادیسازی، ایجاد یک دولت فلسطینی است که با مخالفت شدید بنیامین نتانیاهو (نخستوزیر اسراییل) و جناح راست افراطی روبهروست. ترامپ ممکن است برای حل این تنش، از نتانیاهو بخواهد الحاق کرانه باختری را به تعویق اندازد.
ب) تلاش برای پایان دادن به جنگهای غزه و لبنان و ایجاد یک الگوی امنیتی سیاسی جدید
ترامپ در کمپین انتخاباتی خود قول داد جنگ در غزه را پایان دهد. وی ازطریق فشار بر اسراییل و حماس، بهدنبال آتشبسی پایدار است. بااینحال، نگرانیها وجود دارد که راهحل پیشنهادی او منافع فلسطینیان را نادیده بگیرد بهویژه طرح مهاجرت و کوچدهی اجباری ساکنان غزه به مصر و بازسازی نوار غزه به عنوان یک منطقه چندملیتی تحت کنترل آمریکا، نشان از دیدگاهی رادیکال و غیراصولی و البته دور از واقع دارد که میتواند چالشهای بسیاری را برای طرفهای مختلف به دنبال داشته باشد. ترامپ در این دور از ریاستش همچنان ایدههای کانونی معامله قرن را دنبال میکند. در این طرح قرار بود مسئولیت فلسطینیان در کرانه باختری به اردن و در نوار غزه به مصر واگذار شود و در ازای سرمایهگذاری کشورهای عربی، بخشهای گستردهای از کرانه باختری به سرزمینهای اشغالی تحت حاکمیت تلآویو اضافه شوند. باوجود تمام تحولات و چالشهای میدانی، همچنان ایده الحاق بیش از دوسوم از کرانه باختری اصلیترین طرح حمایتی ترامپ از صهیونیستهاست که در موارد مکرر از زبان مقامات تیم ترامپ مطرح شده است.
در لبنان نیز ترامپ باتوجهبه نقش میانجی و ناظر آتشبس ازسوی آمریکا، در تلاش است از طریق فشار نظامی صهیونیستها و نیز دیپلماسی تهاجی تیمش، معادله لبنان را بهیکباره بهنفع واشنگتن با ابزار اقتصادی و سیاسی حل و یکسره کند.
ج) تغییر موازنه قدرت در منطقه
سقوط ساختار سیاسی در سوریه (تحت فشار نیروهای مخالف) و تضعیف حزبالله لبنان، جایگاه و توان بازیگری ایران را در غرب آسیا کاهش داده است. ترامپ از این فرصت برای تقویت متحدان سنتی آمریکا (مانند اسراییل و عربستان) استفاده میکند و البته درحال تقسیم نقش و بازیسازی برای اماراتیها و ترکها در معادلات نیز هست. همزمان، کشورهای خلیجفارس مانند امارات و عربستان بهدنبال تنشزدایی با ایران و تنوع بخشیدن به روابط با قدرتهای جهانی مانند چین هستند. ترامپ ممکن است با اعمال فشار بر این کشورها، آنها را مجبور فاصلهگذاری با پکن و البته به همسویی با سیاست «فشار حداکثری» کند.
د) کاهش حضور نظامی آمریکا و افزایش نقش متحدان منطقهای
ترامپ قصد دارد حضور نظامی آمریکا در خاورمیانه (بهویژه در عراق و سوریه) را کاهش دهد و مسئولیت امنیتی بیشتری به متحدان محلی مانند اسراییل و کشورهای عربی واگذار کند. انتصاب مایکل دیمینو (طرفدار کاهش مداخلات) بهعنوان مقام ارشد سیاستگذاری خاورمیانه در پنتاگون، نشاندهنده این جهتگیری است. این استراتژی با انتقاداتی مواجه است، زیرا ممکن است خلأ قدرت ایجادشده ازسوی چین و روسیه پر شود یا بهسبب تضاد منافع و رقابت شرکای منطقهای آمریکا با یکدیگر، بحران و تنشهای جدیدی بروز پیدا کند.
جمعبندی و چالشهای پیش رو
سیاستهای ترامپ در خاورمیانه و ایران ترکیبی از «فشار حداکثری»، «دیپلماسی تهاجمی» و «کاهش هزینههای نظامی» است. بااینحال، چالشهای زیر میتواند موفقیت این رویکرد را تهدید کند:
تناقض بین فشار بر ایران و تمایل به مذاکره: ترامپ باید بین انتقامجویی (بهدلیل سوءقصد ادعایی به جان او با هدایت تهران) و انگیزه برای دستیابی به یک «معامله بزرگ» تعادل ایجاد کند. از سوی دیگر، زیادهروی در فشار بر تهران، میتواند باعث تخریب مسیر مذاکراتی مدنظر ترامپ و بحرانیشدن شرایط در منطقه غرب آسیا شود که در چنین وضعیتی، عمده طرحهای راهبردی ترامپ دستخوش چالش جدی شده و شکست خواهند خورد.
اختلافات داخلی در اسراییل: نتانیاهو تحت فشار جناح راست برای الحاق کرانه باختری است، درحالیکه عربستان شرط ایجاد دولت فلسطینی را که دستکم به معنای تقویت وابستگی و تحکیم حیات تشکیلات خودگردان به ریاض است هدفگذاری کرده است. این دو روند متناقض، مسیر را برای یکی از اصلیترین ایدههای کلیدی ترامپ در منطقه دشوار کرده است.
تغییر مواضع کشورهای عربی: عربستان و امارات بهسبب آسیبپذیریهایشان، ترجیح میدهند با ایران تنشزدایی کنند اما تحت فشار ترامپ ممکن است مجبور به همکاری با فشار حداکثری شوند.
نقش فزاینده چین و روسیه: گسترش همکاریهای نظامی و اقتصادی کشورهای منطقه با چین و روسیه همرمان با سیاست کاهش حضور آمریکا در منطقه میتواند نفوذ سیاسی آمریکا را کاهش داده یا بحرانهای جدیدی برای واشنگتن پدید آورد.
درنهایت، موفقیت ترامپ در مدیریت این چالشها به توانایی او در ایجاد هماهنگی بین متحدان منطقهای، مهار تمایل اسراییل به اقدامات یکجانبه و جلوگیری از تشدید بیثباتی در خلیج فارس و دشوارتر از همه، توانایی پیشبرد چند برنامه و طرح راهبردی بهصورت همزمان بستگی دارد. باید به خاطر داشت که ترامپ در پرونده سیاست داخلی و نیز اقتصاد آمریکا، بهسبب طرح ایدههای رادیکال و هدفگذاریهای عینی وضعیت دشواری را برای خود فراهم آورده و بر پیچیدگی کار خود افزوده است و از سوی دیگر به سبب تاکید بر شاخص وفاداری در انتخاب تیم خود، از نفرات کارآمد و تکنوکرات لازم برای پیشبرد اهداف خود بهرهمند نیست.
نظر شما