آگاه: مجید سلیمانی ساسانی، عضو هیاتعلمی گروه علوم ارتباطات اجتماعی دانشگاه تهران و پژوهشگر در حوزه ارتباطات است. با او درباره مواجهه عمومی با رسانهها از گذشته تا امروز به گفتوگو نشستهایم که در ادامه میخوانید:
از مناسبت بامزه و کمی خندهداری که بهانه این گفتوگو شد که بگذریم، از ابتدای ورود ابزارها و تکنولوژیهای ارتباطی به کشور ما مواجههای از نوع چاقوی دولبهای که این ابزارها را هم خوب و کارآمد و هم بد و آسیبزا میداند در میان عموم مردم و تا حدی صاحبنظران شکل گرفت، همین نوع مواجهه به فرمهای دیگر و متاخر رسانه-از ماهواره تا همین امروز و موضوع هوش مصنوعی- نیز قابل تعمیم است، شما در اینباره چطور فکر میکنید؟
اگر بخواهیم از منظر فرهنگ و تکنولوژی به این موضوع نگاه کنیم به یک نتیجه میرسیم اما اگر بخواهیم با رویکردی بنیادیتر به موضوع تکنولوژی و بهویژه تکنولوژیهای ارتباطی نگاه کنیم و آن را در طول تاریخ درک کنیم به نتیجه دیگری میرسیم. این دو موضوع با هم متفاوتاند. از طرفی، اینکه یک تکنولوژی به کشور آمده اما فرهنگ استفاده از آن نیامده، تاخیر و تاخر فرهنگی و تکنولوژیکی اتفاق افتاده و... از نظر من نگاه ساده شده و سادهسازی این مسئله است.
اگر بخواهیم با نگاه بنیادی صحبت کنیم، تاریخ تکنولوژی ارتباطات برابر با تاریخ تجدد و مدرنیسم است. تکنولوژیها از ابتدا – و در دیگر حیطهها چه حملونقل و ...– یعنی از ابتدای پیدایش صنعت چاپ تا تحولات بسیار بزرگی که بهواسطه اینترنت و بعد از آن، وب۲ رخ داد، مبتنی است بر یک اندیشه خاص که به آن «اقتصاد سرمایهداری» میگوییم. تکنولوژیها کاملا بر بازتولید روندهای سرمایهداری و به بیان بهتر، بر رویکردهای استعماری مبتنیاند. درواقع از لحاظ عقلی، تمامی روابطی که در عالم رخ دادهاند، از روابطی که میان تمامی کشورهای شمالی و جنوبی (دوگانه کشورهای غربی و دیگر کشورهایی که در حاشیه نظام جهانیاند) از دیدگاه اقتصاد سرمایهداری رخ داده است، منفعت اصلی را به لحاظ اقتصادی، کشورهای شمال بردهاند و روزبهروز هر چرخه جدیدی که در تکنولوژیها ایجاد شده، برای حل بحرانهای سرمایهداری بوده است. در واقع هم از منظر فلسفی و هم از منظر اقتصاد سیاسی میتوان به تحولات تکنولوژیهای ارتباطات نگاه کرد.
در آخر به تحولاتی میرسیم که در نظامهای ارتباط اجتماعی بهواسطه رسانههای اجتماعی رخ داده است. رسانههای اجتماعی در واقع تکمیلکننده و حلکننده بحرانهای اخیر نظام سرمایهداری بودهاند. هدف چیست که به سراغ درک استعماری و پسا استعماری و نقد سرمایهداری در این زمینه رفتهایم؟ نکته این است که تحولات اخیر در نظام ارتباطات اجتماعی موجب شده است که همه افراد بشر به نحوی مشارکتکننده در شبکههای اجتماعی باشند و هر مشارکت در شبکههای اجتماعی بهمثابه کار رایگان برای نظام سرمایهداری است. درواقع، در جهان امروز و اقتصاد جهانی امروز، بهواسطه شبکههای اجتماعی، چیزی ارزش دارد که در اختیار و مالکیت پلتفرمها باشد و مهمترین وجه آن، اطلاعات است. در ادبیات نظری و کتابهای مختلف در این حوزه، از اطلاعات و دادهها به عنوان نفت خام یا نفت جدید نام میبرند. به این معنی که غرب، آنچه خود داشت دیگر ز بیگانه تمنا نمیکند! کشورهای شمال یا کشورهای غربی و کشورهای مرکزی نظام سرمایهداری جهانی، امروز با ارزشترین موارد اولیه و البته استخراج این مواد، یعنی اطلاعات و دادهها را در اختیار دارند. این به معنی این است که اگر در ۵۰-۶۰سال پیش که تکنولوژیهای ارتباطی در حد رسانههای جمعی بود، سهم کشورهای مرکزی یک عدد خاصی بود، حالا آن عدد بسیار گسترش پیدا کرده است. پیشبینیها نشان میدهد تا سال۲۰۳۰، بیش از ۵۰درصد اقتصاد جهانی، اقتصاد دیجیتال مبتنی بر همین تحولات عظیم تکنولوژیهای ارتباطات میشود؛ بنابراین، میزان سهم کشورهای جنوب و کشورهای در حاشیه نظام سرمایهداری جهانی، برای آنکه دسترسی به این دادهها ندارند و دادههای خودشان را نیز بهصورت رایگان در اختیار این کشورها (غربی) –به واسطه پلتفرمها و اخیرا نیز به واسطه هوش مصنوعی- قرار میدهند، در حال کاهش است.
اگر اقتصاد سیاسی هوش مصنوعی را نگاه کنیم، تا سال۲۰۳۰ اگر ۵۰درصد اقتصاد جهان، اقتصاد دیجیتال باشد؛ سهم کشوری مانند ایران که شاید پیش از این، دو درصد از سهم کل اقتصاد جهانی بود، به یک درصد تقلیل پیدا میکند. این به معنای این است که شهروندان کشورهای حاشیهای فقیرتر خواهند شد، سطح رفاهشان کاهش پیدا خواهد کرد و مانند همیشه، رفاه شهروندان کشورهای مرکزی و کشورهای اصلی نظام سرمایهداری جهانی، بهخصوص در رأس آنها کشور آمریکا، بیشتر خواهد شد. البته کشور چین یک استثناست؛ برای آنکه بهدرستی و بهموقع سهم خودش را از اقتصاد دیجیتال و اقتصاد مبتنی بر تکنولوژیهای ارتباطات جدا کرده است و حالا سهم خوبی دارد.
امروز بزرگترین شرکتهای دنیا، بزرگتر از شرکتهای بزرگ خودروسازی، نفت، غذا و... شرکتهای رسانههای اجتماعی هستند. اصلا قابل قیاس نیستند، چه در حوزه زیرساختها و چه در زمینه محتوا، این شرکتها بزرگترینها هستند و متعلق به آمریکا و چین هستند. بیش از حدود ۹۰درصد اقتصاد دیجیتال و شرکتهای پلتفرمهای رسانههای اجتماعی متعلق به این دو کشور هستند. بنابراین، پیش از آنکه تحولات فرهنگی را در نظر داشته باشیم، مسئله اقتصاد جهانی و سهم اقتصاد دیجیتال از اقتصاد جهانی و آنچه امروز ما را فقیرتر خواهد کرد و سطح رفاه ما را کاهش خواهد، باید در نظر داشته باشیم. به همین دلیل است که من چه در حوزه زیرساخت و چه در حوزه محتوا بهشدت تاکید میکنم که باید در کشورمان کاری انجام بدهیم. اگر امکانپذیر نبود، باید اتحادیههای بینالمللی جدیدی شکل بگیرد که حق ما در اقتصاد دیجیتال از مجموع اقتصاد جهانی تا حدی حفظ شود. ما و همه کشورهای جهان بهجز آمریکا و چین درحالحاضر در این بازی به نحوی باختهایم و اثرات آن را از سال۲۰۳۰ بیشتر خواهیم دید که چگونه فقیرتر خواهیم شد و چگونه شیوه جدیدی از استعمار که نیازی به خون و خونریزی و لشکرکشی ندارد برای ما هویدا خواهد شد. هرچند که پسااستعمار در تمام این سالها وجود داشته اما طراحی نظام جهانی به نحوی بوده که صدها برابر از آن استعمار مستقیم منابع مادی و نیروهای انسانی کشورهای مستعمره، اثرات بیشتری دارد.
آنچه گفتیم تحلیلی بنیادین و در سطح کلان از چیزی بود که در این فضا درحال وقوع است، در سطح مخاطب و مواجهه او با این تکنولوژیها چه عنصری میتواند کمککننده باشد؟ این نکته را در نظر بگیریم که درحالحاضر، حداقل در فضای فارسی، نحوه مواجهه افراد با ابزار هوشمصنوعی به نوعی است که گویی دری به دنیای اطلاعات بینقص و قطعی باز شده است.
قدم اول در استفاده از تکنولوژی بر مبنای تعبیری که مارتین هایدگر، فیلسوف آلمانی نیز از آن استفاده میکند، خودآگاهی انسان نسبتبه تکنولوژی است. برخی از آن بهعنوان سواد رسانه یاد میکنند، من همان خودآگاهی را مناسبتر میدانم. ما گریز و گزیری جز استفاده از این تکنولوژیها نداریم. راهحل این است که نخست، افراد بدانند که از چه چیزی استفاده میکنند. اگر از هوش مصنوعی استفاده میکنند، بدانند که مدلهای زبانی هوش مصنوعی، امکان دارد که دایره واژگان و دایره تفکر آنها را محدود کند و به آن بسنده نکنند. دستکم از رقبای هوش مصنوعی استفاده کنند؛ بنابراین، اگرچه چارهای نیست از استفاده از هوش مصنوعی اما خودآگاهی درنهایت استفاده صحیحتری را از آن و نظامهای دانشی آنها رقم میزند. تکنولوژیهای هوش مصنوعی بهطور مشخصی مبتنی بر گفتمانهای خاصی از دانش در همه حوزهها هستند. کسی که پژوهشگر در یک حوزه خاص است نباید بسنده کند به گفتار خاصی که در انواع هوش مصنوعی وجود دارد. نمونه دیگر این موضوع در گذشته موتورهای جستوجو بودند که جستوجوها را دستکاری میکردند؛ بنابراین نیاز است که با خودآگاهی و اطلاعات بیشتری به سراغ یافتن محتوای موردنیاز برویم. اگرچه این دستکاریها بهشدت در دنیا اتفاق افتاده و جریان تولید و تاثیرگذاری علم حالا تبدیل به یک امر مشخص شده است. درنهایت قدم اول، خودآگاهی است اما بعد از آن ما بهعنوان مخاطب و ما بهعنوان سیاستگذار باید فکر کنیم که چطور میتوانیم به نحوی عمل کنیم که در عرصه زیرساخت و محتوا قافیه را نبازیم، برای آنکه مسئله، تنها محتوای موثر فرهنگی نیست. تاثیرات منفی فرهنگی زمانی به وقوع میپیوندد که عناصر مختلف فرهنگی –از فرهنگهای دینی، قومی و ملی- در فرهنگ دیجیتال جهانی مورد تهدید قرار بگیرد. همچنین، سیاستگذار نیز از سوی دیگر باید برنامهای را طراحی کند که بتواند حتی شده با ایجاد اتحادیههای جدید بینالمللی در عرصه محتوا و زیرساخت کاری انجام دهد که به لحاظ اقتصادی و فرهنگی این تهدیدات را به حداقل برساند.
نظر شما