تروریسم، پدیده‌ای تاریک و پیچیده در تاریخ معاصر، همواره ذهن پژوهشگران و تحلیلگران را به چالش کشیده است. در میانه تلاش برای درک ریشه‌های این خشونت سازمان‌یافته، پرسش اساسی این است: تروریست‌ها چه انگیزه‌هایی را دنبال می‌کنند و چگونه روان انسان به اعمالی چنین افراطی تن می‌دهد؟ در گفت‌وگویی تامل‌برانگیز با دکتر شهپر شهرکی، روان‌پزشک و پژوهشگر حوزه روان‌شناسی سیاسی، به واکاوی لایه‌های پنهان ذهنیت تروریست‌ها و مکانیسم‌های روان‌شناختی پشت این پدیده پرداختیم.

هویت قربانیان برای تروریست‌ها اهمیتی ندارد

آگاه: خانم شهرکی با تاکید بر اینکه «هویت قربانیان برای تروریست‌ها اهمیتی ندارد»، تروریسم را نه یک جنایت شخصی، بلکه نمایشی نمادین می‌داند که هدف آن مخابره پیام به مخاطبان گسترده‌تر است. وی با نقد رویکردهای سنتی که تروریست‌ها را صرفا محصول نابهنجاری‌های روانی می‌دانستند، توضیح می‌دهد چگونه پژوهش‌های جدید، تروریسم را بیشتر زاییده شرایط محیطی، ایدئولوژی‌های افراطی و تعامل پیچیده فرد با بستر سیاسی-اجتماعی می‌دانند. از نظریه‌های روانکاوانه مانند «ناکامی-خشونت» و «خودشیفتگی-خشونت» تا تحولات اخیر در مطالعات روان‌شناسی سیاسی، این گفت‌وگو به بررسی این می‌پردازد که چرا امروزه تروریست‌ها نه به‌عنوان «دیوانگان»، بلکه به‌عنوان افرادی عادی توصیف می‌شوند که در دام ایدئولوژی‌های ویرانگر گرفتار آمده‌اند.
این گفت‌وگو فرصتی است برای کشف تناقضی هولناک: چگونه افرادی با شخصیت‌های به ظاهر عادی، مرزهای اخلاقی را درهم می‌شکنند و چگونه خشونت، به زبانی برای گفت‌وگو با جهان تبدیل می‌شود؟ پاسخ‌های دکتر شهرکی، پنجره‌ای به درک عمیق‌تر یکی از تاریک‌ترین معماهای انسان معاصر می‌گشاید. در ادامه این گفت‌وگو را بخوانید. 

دیدگاه مکاتب روان‌شناسی و روانکاوی درباره تروریسم چیست؟
حوزه مطالعات روان‌شناسی سیاسی تا حد زیادی نوپا و جدید است. معمولا برخلاف تعداد زیاد روان‌شناسان علوم سیاسی، تعداد اندکی از آنها درباره تروریسم پژوهش می‌کنند. پژوهشگری بنام جان هورگن به‌دنبال شناسایی شخصیتی به نام «شخصیت تروریست» بود. باوجوداین، بعد از سال‌ها تکیه بر نظریاتی که بر خاص‌بودگی یا «نابهنجاری روان‌شناختی» تروریست‌ها تاکید داشت، اکنون تروریسم را به شیوه‌ای وضعیت‌گرا همچون رویکرد استنلی میلگرام به نسل‌کشی بررسی می‌کند. امروزه بیشتر پژوهشگران، تروریسم را بیش از آنکه ناشی از اسنادهای شخصیتی فرد تروریست بدانند، آن را محصول شرایط پیرامونی او تلقی می‌کنند. امروزه بسیاری از تحلیلگران فکر می‌کنند که تنها یک شخصیت تروریست وجود ندارد. علاوه‌براین، اجماعی فزاینده در این باب وجود دارد که افراط‌گرایان سیاسی در کل به شیوه‌های زیادی «بهنجار» و نه دیوانه هستند؛ هرچند به‌شدت تحت‌تاثیر یک ایدئولوژی هستند که کنش‌های آنها را توجیه می‌کند.
وقتی تلاش می‌کنیم که از مدل‌های روان‌شناختی برای اعمال تروریست‌ها استفاده کنیم، به‌صورت سنتی به‌سمت نظریه‌های روانکاوانه مانند نظریه‌های ناکامی-خشونت، نظریه خودشیفتگی-خشونت و سایر نظریه‌های روانکاوانه کشیده می‌شویم.
نظریه ناکامی-خشونت: یکی از نظریات طبع‌گرایی است که مدت طولانی در توضیح تروریسم رایج بوده است. جان دولارد و همکارانش این نظریه را مطرح کردند. براساس رویکرد مذکور، خشونت وقتی اتفاق می‌افتد که فرد در دستیابی به هدفش ناکام می‌ماند یا جلوی دستیابی به آن گرفته می‌شود. این نظریه مدعی است که تروریسم نوعی پرخاشگری است که در آن یک امر جایگزین امر دیگری می‌شود. استدلال می‌شود که شخصیت فرد تروریست، ریشه در ناکامی وی در زندگی شخصی‌اش دارد.
نظریه خودشیفتگی-خشونت: بعضی از پژوهشگران به‌ویژه ریچارد پرل‌استین در کتاب ذهن تروریست سیاسی و نیز جان کرایتون و جرالد سیت معتقد هستند که خودشیفتگی در شکل افراطی‌اش، توضیحی باورپذیر از فعالیت تروریستی فراهم می‌کند. فرد خودشیفته عمیقا خود را در جهان مهم فرض می‌کند. حامیان نظریه خشم ناشی از خودشیفتگی شواهدی یافتند که نشان می‌دهند بسیاری از تروریست‌ها، شکست‌های عمده‌ای را در زندگی شخصی خود برای نمونه عملکرد ضعیف در مدرسه تجربه کرده‌اند.

شخصیت یا اجتماع (شرایط سیاسی و تاریخی، کدام عامل را در گرایش به تروریسم مهم‌تر می‌دانید؟
گفته شد، بیشتر پژوهشگران تروریسم را بیش از آنکه ناشی از اسنادهای شخصی فرد تروریسم بدانند، آن را ماحصل شرایط و وضعیت محیط پیرامون آن فرد می‌دانند. برخلاف تصور، اگر پدیده تروریسم انتحاری را بررسی کنیم درمی‌یابیم که تروریسم پدیده‌ای چنان پیچیده است که نمی‌توان آن را با عوامل طبع‌گرا یا وضعیت‌گرای صرف بررسی کرد. تبیین رضایت‌بخش این پدیده منوط به همکاری این دو رویکرد عام است. پس در پاسخ به این سوال باید گفت که تاثیر سرشتی و محیطی فرد را نمی‌شود
 انکار کرد.

بیماری‌های روان‌پریشی و روان‌نژندی ازجمله سادیسم و ضداجتماعی بودن و… چه تاثیری در این گرایش دارد؟
در اینجا باید متذکر شوم که برای انجام آزمایش‌های تشخیصی دسترسی به تروریست‌ها ممکن نیست. اما نمی‌توان هم این‌گونه فرض کرد که «اعمال نابهنجار» لزوما از افراد نابهنجار سر می‌زند. هورگن شواهدی را ارائه می‌دهد که بیشتر تروریست‌ها از نظر روانی بهنجار هستند و مطمئنا دیوانه نیستند. هورگن اظهار می‌دارد، درحالی‌که رویکردهای روانکاوانه به‌صورت غیررسمی بر نقش جامعه‌ستیزی در شکل‌گیری شخصیت تروریست‌ها تکیه می‌کنند، شواهد ضعیفی در تایید جامعه‌ستیزی به‌مثابه یکی از عناصر روانی سازمان‌های تروریست وجود دارد. از طرفی سازمان‌های تروریستی تا حد زیادی بر سازماندهی، رازداری و انضباط شخصی تاکید دارند و این‌طور به نظر می‌رسد که آنها افراد دیوانه‌ای که ممکن است این نیازمندی‌ها را به خطر بیندازند کنار می‌گذارند. پس به‌طور خلاصه می‌توان گفت توافقی وجود دارد که تروریست‌ها، بیش از آنکه جامعه‌ستیز باشند، افراد عادی هستند. بالاخره بعد از سال‌ها پژوهش و بررسی، همه روان‌شناسان با اطمینان می‌توانند بگویند که تروریست‌ها کسانی هستند که ویژگی برجسته آنها عادی‌بودنشان است.

چه نوع شخصیت‌هایی گرایش بیشتری به گروه‌های تروریستی دارند؟
براساس تحقیقات و پژوهش‌ها، شواهد وجود یک «شخصیت تروریست» ضعیف است. بیشتر پژوهش‌ها نشان می‌دهد که تروریست‌ها ویژگی‌های شخصیتی متفاوت با افراد بهنجار جامعه ندارند. از طرف دیگر، شواهدی وجود دارد که نشان می‌دهد بسیاری از تروریست‌ها عمل کشتن را مشکل می‌یابند و قربانیانشان تصادفی هستند.
از طرفی شخصیت‌های خودشیفته به تروریست انتحاری شدن تمایلی ندارند. از طرف دیگر، عامل دانستن شخصیت خاص تروریست باعث می‌شود که نقش ایدئولوژی که عامل مهم در اعمال تروریستی است دستکم گرفته می‌شود. همه تروریست‌ها به هدف سیاسی، مذهبی، ملی‌گرایانه یا اعتقادی خود را متعهد می‌دانند.

دیدگاه یک تروریست راجع به توده مردم چیست؟ آیا خود را از آنها جدا و برتر می‌داند؟ به آنها بدبین است یا آنها را دشمن خود می‌پندارد؟
آنچه تروریسم را از سایر خشونت‌ها متفاوت می‌کند این است که تروریسم متشکل از اعمالی است که برای جلب‌توجه افکار عمومی به شیوه‌ای دراماتیک انجام می‌شود و هراسی ایجاد می‌کند که از قربانیان آنها فراتر می‌رود. درواقع از نظر فرد تروریست، هویت قربانیان اغلب در درجه دوم اهمیت قرار دارد یا اصلا اهمیتی ندارد و تنها مردمی مهم هستند که این رخداد را تماشا می‌کنند. این تمایز بین قربانیان واقعی و مخاطبان هدف نشان اصلی تروریسم است. در واقع تروریسم، تئاتر است و در پاسخ به سوال شما تنها باید گفت که قربانیان برای یک شخصیت تروریست اهمیتی ندارند، بلکه پیامی که از کشتار آنها مخابره می‌شود برایشان اهمیت دارد.

تحقیرشدگی چه اندازه در گرایش به خشونت و تروریسم نقش دارد؟
پاسخ به این سوال را می‌شود تاحدودی با نظریه فروید توضیح داد. فروید بیان می‌دارد که انسان‌ها اغلب تحت‌تاثیر محرک‌هایی هستند که از آنها آگاه نیستند. حل ناموفق تعارضات فرد می‌تواند منجر به واکنش‌هایی همچون خشونت و تروریسم شود؛ به‌عنوان‌مثال جسم فروخفته در ناخودآگاه فرد و حل‌نشدن آن ازلحاظ روانی می‌تواند منجر به اعمال خشونت در مراحل دیگر زندگی شود.

آیا تمایلات سرکوب‌شده جنسی می‌تواند انگیزه‌ساز تروریست‌ها باشد؟
تمایلات جنسی یکی از سائق‌هایی است که درصورتی‌که پاسخ درست و بهنجار خود را در زندگی فرد دریافت نکرده باشد، می‌تواند در مراحل مختلف زندگی خود را به صورت‌های مختلف روان‌نژندی نشان دهد که اعمال خشونت یکی از آنهاست.

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
  • نظرات حاوی توهین و هرگونه نسبت ناروا به اشخاص حقیقی و حقوقی منتشر نمی‌شود.
  • نظراتی که غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نمی‌شود.