آگاه: این که گفتم خلاصهای عامیانه است از نقش متقابل «امام» و «ماموم» که آموزش «راهبری» است. یعنی که امام هر جماعتی، «رهبر» و راهبر حرکت عبادی و اجتماعی آن جمعیت و امت است. «آقا» در تمام این سالها که ردای «رهبری» پوشیده است، حواسش بوده که حرکت یادمان بدهد و ما را گامبهگام جلو ببرد و نسلبهنسل و نفسبهنفس، تربیتمان کند. ما پشت سر «رهبر» تاب آوردن و ایستادن و صبر را مشق کردیم و آموزشمان و عبرتمان از تاریخ، چنان بود که در آن چند روز که بعد از توقف جنگ، فرصت دیدارش را نداشتیم، سردرگم نشویم و نشویم مثل امت موسی که با تاخیر امام، رو به سامری و گوسالهاش آوردند. و میعاد دیدار دوباره امام، بعد از جنگی که شب عید غدیر شروع شد، طول کشید تا «شب عاشورا» که در مثل آن شبی «امام شهید» اصحابش را به سنجه صبر و پایداری آزمود و شکر خدا که ما عاشوراندیدگان شیفته سیدالشهداء (ع)، هزار و دویست و چند سال بعد از «واقعه» از گرد شمع امامِ جامعه پراکنده نشدیم و دیدار دوباره «رهبر» که شجاع و آرام و مطمئن به جمع شیفتگان «امام شهید» برگشت، قسمتمان شد و پردهای ساخت بینظیر از خلع سلاح تبلیغاتی صهیونیست.
«رهبر» که آرام و مطمئن به صدق وعده خدا آمده بود به اقامه و اشاعه عزای جدش، اینبار یادمان داد که باید «شمر امروز را بشناسیم» و «ای ایران» همان «یا حسین» است و حرف رفیق شهیدش حاج قاسم را به تصویر کشید که گفت «جمهوری اسلامی؛ حرم است!» و ما کجا قدر آب میدانیم که بر لب فراتیم و چه میدانیم بزرگی حادثهای را که در دلش نفس میکشیم؟
الغرض، صبح با تلفن دوستی از «کراچی» بیدار شدم. زنگ زده بود به ابراز شعف و شگفتی از وقایعی که در «ایران» میگذرد و او فقط از قاب «رسانه» تماشایشان میکند. میگفت «شما نمیدانید داخل چه حماسهای نفس میکشید! کاش بیرون معرکه بودید و بزرگی واقعه را میدیدید...» میگفت «آقــــا فقط رهبر شما نیست» و میگفت از شلوغی حسینیهها در سراسر پاکستان بعد از «عملیات وعده صادق ۳» که نصف بیشتر اهل سنت پاکستان میهمان عزای سیدالشهدا شدهاند و میگفت از تشویشی که دوری دیدار رهبر به جان مسلمانان شیعه و سنی پاکستانی انداخته بود و با ویدیوی کوتاه دیشب از «حسینیه امام خمینی» همه جایش را به امید و شور و شعف داد...
من فکر کردم، خدای قادر متعال که مسبب همه اسباب و احوال است و سر رشته همه امور به دست اوست، لابد با این محرمی که بر ایران گذراند و این شهادتها و این شهودها، دارد تربیت و آمادهمان میکند برای «واقعه» برای «روز واقعه» برای «روز تحقق وعدهها» برای «آن کارِ آخر که «إِنَّهُمْ یَرَوْنَهُ بَعِیدًا وَ نَرَاهُ قَرِیبًا»[۱]» انشاءالله. «آن واقعه حتمی و آن کارِ آخر» باید که جهانی شود و «تاب آوری» بزرگ میخواهد؛ انگار که دارد جهانی میشود... و خدا را شکر که ما داریم گامبهگام به جلو میرویم و گامبهگام تربیت میشویم برای «وقوعِ واقعه».
پینوشت:
[۱] آیات مبارکه ۶ و ۷ سوره معارج. (آنها آن روز را دور میبینند و ما آن را نزدیک میبینیم!)
حسین شرفخانلو
یکشنبه، تیر ۱۵، ۱۴۰۴
۵ مرداد ۱۴۰۴ - ۱۱:۳۰
کد خبر: ۱۴٬۹۰۶
جنگنوشت
تابآوری ملی برای مأموریت جهانی
در این ستون، یک یادداشت از سری یادداشتهای جنگنوشت را به قلم حسین شرفخانلو، نویسنده میخوانید.
ما سالهای سال است که آموختهایم پشت سر امام بایدم. از همان روزی که یادمان دادند برای صحت نماز جماعت باید یک گام – و نه بیشتر- از امام عقبتر قامت ببندیم و منتظر حرکت و اشاره امام باشیم برای رکوع و سجود و قیام و قعود.

نظر شما