آگاه: در کره جنوبی فشار برای موفقیت تحصیلی چنان بالاست که نوجوانان دبیرستانی، اغلب تنها چند ساعت در شبانهروز میخوابند. رتبهمحوری دغدغه ساختار روانی جامعه است. همزمان، بدهی خانوار در کرهجنوبی از مرز هشدار عبور کرده و بسیاری از شهروندان در زنجیره وام، کارت اعتباری و بدهی تحصیلی گرفتار هستند. حتی طبقه متوسط به پایین نیز مجبور است برای ادامه زندگی، دست به گرفتن چند شغل بزند.
بحران خاموش جامعه کره
در دل این چرخه، نیروی کار در شرکتهای غولآسایی مثل سامسونگ و الجی، با شیفتهای فرساینده و امنیت شغلی ناپایدار، همچون پیچ و مهرههایی خاموش در کارخانه سرمایه جهانی میچرخند. این فشردگی اقتصادی و روانی بیهزینه نبوده است. نرخ افسردگی، اضطراب و خودکشی جوانان در کره جنوبی از بالاترینهای جهان است. هر ساله هزاران نفر از نوجوان تا سالمند، مرگ را به بار فشار اقتصادی و ناکامی اجتماعی را ترجیح میدهند. اما همهچیز هنوز در سکوت فرو نرفته است. در سالهای اخیر، اعتراضات دانشجویی، جنبشهای ضدسرمایهداری و موجهای فضای مجازی، صدای خشم و خستگی طبقههای فرودست را بلندتر کردهاند. سینمای معترض کرهجنوبی، از «انگل» بونگ جون - هو تا «سوختن» لی چانگ - دونگ و حالا در ظاهر سریالهایی مانند «بازی مرکب»، گواهی بر بازگشت نقد به بطن فرهنگ عامه است. با این حال، نقد فرهنگی در شرق آسیا همچنان با محدودیتهایی مواجه است که در غرب کمتر دیده میشود. وابستگی صنایع فرهنگی به سرمایه دولتی یا شرکتی، خودسانسوری و فشارهای پنهان سیاسی، باعث میشود که بسیاری از انتقادها تنها در لایهای نمادین یا سرگرمکننده بیان شوند. کرهجنوبی ویترینی پرزرقوبرق از موفقیت در جهان سرمایهداری است؛ اما در پشت این ویترین، روایتی پرهزینه از نئولیبرالیسم شرقی جریان دارد که درد و بحران را خصوصیسازی کرده است.
نمایش خشونت سرمایهدارانه
فصل نخست «بازی مرکب» درست در جایی میایستد که رویای نئولیبرالیسم از هم میپاشد. در دنیای رنگارنگ و کودکانه بازیها، ناگهان سیاهترین واقعیتهای نظم سرمایهدارانه ظاهر میشوند. بازی استعارهای از اقتصادی است که در آن، رقابت مرگبار است. جایی که تنها راه زنده ماندن، حذف دیگری است و همدلی، سریعتر از شلیک یک گلوله، نابود میشود. بازیکنان همه وامدار، مقروض و راندهشده از جامعه هستند. شخصیتهایی که دیگر جایی در چرخه تولید و مصرف ندارند و حالا در یک فرم افراطی از بازار آزاد، خود را به حراج گذاشتهاند. این بازیها چیزی نیست جز بازنمایی آشکار بدهی و انقیاد در نئولیبرالیسم، جایی که انسان تنها تا زمانی ارزش دارد که ریسکپذیر، رقابتگر و مصرفپذیر باشد. در پس نقابهای صورتی و فرم هندسی، قدرتهای پنهانی قرار دارند که از رنج طبقه فرودست برای سرگرمی تغذیه میکنند. سرمایهدارهایی که مانند تماشاگران گلادیاتورها، در حال شرطبندی روی مرگ و زندگی انسانهای بیپناه هستند. این همان خشونت سرمایهدارانه است که با زبانی مدرن، بر صحنه آمده است. اینجاست که فصل اول «بازی مرکب» نشانههایی از یک نقد ساختاری رادیکال را بروز میدهد. فصل اول «بازی مرکب» یادآور تحلیلهای «دیوید هاروی» درباره انباشت از طریق سلب مالکیت، «گای دبور» درباره جامعه نمایش و «مارک فیشر» درباره واقعگرایی سرمایهدارانه است. سریال در آغاز، وعده درگیری با ساختار میدهد. این همان امیدی بود که در آغاز شعله گرفت، اینکه شاید یکبار از شرق، صدای نقدی بلند شود که قواعد بازی جهانی را زیر سوال ببرد.
از نقد اجتماعی تا درام شخصی
اگر فصل نخست «بازی مرکب» نوید یک نقد تمامعیار از نئولیبرالیسم را میداد، فصلهای دوم و سوم، این نقد را به حاشیه راندند و آن را با درامی عاطفی، شخصی و تا حدی اسطورهای جایگزین کردند. روندی که در بسیاری از آثار فرهنگی پساانتقادی دیده میشود. در این دو فصل، ساختار اقتصادی دیگر موضوع محوری نیست. بدهی، فقر، طبقه و قدرت جای خود را به رابطه پدر و دختر، شورشهای شخصی و نجات کودک دادهاند. مسیری که با نیت روایتگری انسانی آغاز شده، در عمل تمثیل اجتماعی را به درامی فردی تقلیل میدهد. جایی که قهرمان بهعنوان پدری فداکار یا انسانی رستگار بازنمایی میشود. در این مسیر، نشانهشناسی دقیق فصل اول نیز به تدریج محو میشود. فرم بصری همچنان چشمنواز است، اما دیگر حامل پیام سیاسی نیست. بازیها اکنون بیشتر هیجانانگیزند تا هشداردهنده، شورشها بیشتر احساسیاند تا ساختارشکن و پیروزیها بیشتر فردی محسوب میشوند تا اجتماعی. سریال که روزی قدرتهای پنهان اقتصادی را به چالش کشیده بود، اکنون درگیر نزاعهای قهرمانانه، گرههای احساسی و بازیهای نمایشی است. نقد ایدئولوژیک، جای خود را به پیرنگی کلاسیک از خیر و شر داده است؛ «بازی مرکب» در ادامه مسیرش فقط داستانی پرکشش را روایت میکند و این شاید بزرگترین شکست سریالی باشد که زمانی قرار بود روایتگر درد جهان سرمایهدارانه باشد.
نقد سفارشی در ویترین نتفلیکس
فصلهای دوم و سوم «بازی مرکب» از نظر جایگاه تولید و توزیع، شاهد نوعی ادغام کامل با منطق سرمایهداری جهانی بودند. این سریال که زمانی ادعای نقد خشونت سرمایهدارانه را داشت، حالا خود به یکی از پرفروشترین برندهای نتفلیکس بدل شده است. «بازی مرکب» محصولی جهانی، بستهبندیشده و با قابلیت مصرف گسترده است. در واقع، نقدی که در فصل نخست وعده داده شده بود، درون همان سیستمی ادغام شد که قرار بود افشا شود. این همان چیزی است که میتوان آن را بهزبان آدورنو و هورکهایمر، «خودویرانگری نقد در صنعت فرهنگ» نامید. جایی که نقد برای سرگرمکردن تماشاگر و افزایش اشتراک پلتفرم، بهکار گرفته میشود. «بازی مرکب» بیش از آنکه نقدی بر نئولیبرالیسم باشد، تجلی همان نئولیبرالیسم در قالب سرگرمی است. «بازی مرکب» پرفروش، ویروسی، بازتولیدشونده و وابسته به سرمایهگذاریهای کلان جهانی شده است. در این فرایند، نقد به چیزی شبیه «برچسب» تبدیل میشود. نقد فرمی چشمنواز است که میتوان آن را در تریلرها، پوسترها و مصاحبهها نمایش داد. نتفلیکس که خود یکی از بزرگترین نمادهای جهانیسازی فرهنگ نئولیبرالی است، بازی مرکب را بهمثابه یک «کالای نقدمحور» در ویترین خود قرار داده، اما این نقد سفارشی است. «بازی مرکب» نقدی قابلفروش، قابلکنترل و از پیش خنثیشده است. در این معنا، نقد طعم جدیدی از نوشیدنی و پاپکورنِ سرگرمی است و «بازی مرکب»، از منتقد سرمایهداری به شریک تجاری آن بدل شده است.
شکست در برابر سرگرمی
«بازی مرکب» در آغاز، نوید تولد صدایی تازه از شرق را میداد. «بازی مرکب» میتوانست صدایی باشد که نظام نئولیبرالی جهانی را از دل تجربه زیسته جوامع آسیایی، به نقد بکشد. فصل اول سریال با جسارت، بحران بدهی، بیرحمی رقابت، خشونت ساختاری و تهیشدن از همبستگی را به تصویر کشید و نشان داد که شرق نیز، به همان اندازه غرب، در دام نئولیبرالیسم گرفتار است؛ اما این صدا، کمکم ضعیف شد و نقد به حاشیه رفت. آنچه باقی ماند، فرم، رنگ و روایت بود. «بازی مرکب» که میتوانست الگوی متفاوتی برای بازنمایی نابرابری و خشونت اقتصادی در آسیا باشد، رفتهرفته تفاوت خود را با محصولات مشابه غربی از دست داد و در روایتهایی آشنا، قهرمانمحور و عاطفی حل شد. بدتر از آن، سریال بهجای آنکه بر سرمایهداری بتازد، به بخشی از زنجیره مصرفی آن بدل شد. سریالی که قرار بود نقد نئولیبرالیسم باشد، عملا محصول نئولیبرالیسم شد. «بازی مرکب» فرصت نادری برای افشای زخمهای نظم اقتصادی معاصر، آن هم از شرق جهانی بود، اما آنچه بر جای ماند، صرفا یک داستان موفق از دل همان نظمی است که قرار بود علیهاش باشد و اینگونه بود که نقد، در رقابت با سرگرمی شکست خورد.
نظر شما