۳۰ مرداد ۱۴۰۴ - ۰۸:۵۶
کد خبر: ۱۵٬۶۲۹

لبنان از منظری متفاوت

طیف‌شناسی شیعه و سنی در جامعه لبنان

دکتر روح‌الامین سعیدی _ عضو هیئت علمی دانشگاه امام صادق (ع)

جامعه لبنان از سه طیف شیعه، سنی و مسیحی تشکیل شده است که برای شناخت بهتر این کشور، نیاز به یک طیف‌شناسی مختصر وجود دارد.

طیف‌شناسی شیعه و سنی در جامعه لبنان

آگاه: در ادامه به بررسی دو طیف شیعیان و اهل سنت در این کشور پرداختیم:

طیف‌شناسی شیعه و سنی در جامعه لبنان


۱. شیعیان لبنان
 شیعیان لبنان در زمره قدیمی‌ترین و ریشه‌دارترین طوایف ساکن در این کشور به‌شمار می‌آیند که مکان اصلی تجمع آنها، در منطقه «جبل‌عامل» واقع در جنوب لبنان است. شیعیان باوجود سابقه تاریخی طولانی‌شان، چه در زمان حاکمیت امپراتوری عثمانی و چه در دوران چیرگی استعمار فرانسه بر لبنان، طایفه‌ای بسیار محروم، ضعیف و حاشیه‌ای محسوب می‌شدند که از بدیهی‌ترین حقوق اجتماعی و سیاسی در جامعه لبنان نیز بی‌نصیب بودند. فقدان منزلت اجتماعی، فقدان شرایط معیشتی، اقتصادی و رفاهی مناسب، فقدان هویت تشکیلاتی برای حضور در عرصه سیاسی، سطح فرهنگی نازل و اشتغال به فعالیت‌های زراعی و مشاغل پست از وضعیت فوق‌العاده اسفناک و نابسامان طایفه شیعه تا پیش از دهه ۱۹۷۰ حکایت داشت.
به‌نظر می‌رسد مشکل اصلی شیعیان در آن دوران بی‌بهرگی از یک تشکیلات سازمانی و یک رهبر سیاسی مقتدر برای استیفای حقوق و ارتقای جایگاه این طایفه بود. نکته بسیار تامل‌برانگیزی که آشکارا وخامت اوضاع شیعیان را در برهه زمانی قبل از دهه ۱۹۷۰ نشان می‌دهد، روی آوردن گسترده آنان به احزاب چپ و استقبالشان از شعارهای انقلابی کمونیستی است. به‌گونه‌ای که در کمال تعجب از دهه ۱۹۳۰ تا ۱۹۷۰ اغلب نیروهای احزاب کمونیست و  چپ‌گرای لبنان مانند حزب کمونیست لبنان، حزب سوسیالیست ترقی‌خواه دروز، حزب بعث سوری، حزب بعث عراقی، حزب قومی سوری و حزب ناصری را شیعیان تشکیل می‌دادند. در حقیقت جوانان شیعه به دلیل رنج بردن از یک خلأ هویتی و ایدئولوژیک و فقدان نهادی در حکومت برای پیگیری حقوق و مطالبات آنان، ناچار به منظور گذران زندگی و حفاظت از خانواده‌های‌شان در جامعه طایفه‌ای و فئودالی لبنان، ضمن رویگردانی از اسلام به جانب احزاب چپ کمونیست متمایل می‌شدند. 
از آغاز دهه ۱۹۶۰ رفته‌رفته روزنه امیدی برای بهبود وضعیت شیعیان لبنان پدیدار شد که مهم‌ترین دلیل آن را بدون تردید باید ورود سیدموسی صدر به این کشور دانست. صدر یک روحانی ایرانی‌الاصل فوق‌العاده خوش‌فکر و با استعداد بود که در سال ۱۹۵۹ پس از درگذشت آیت‌الله سید عبدالحسین شرف‌الدین، مرجع بزرگ و پیشوای شیعیان لبنان بنابر وصیت شخص وی و اصرار برخی علمای ایران برای جانشینی آن مرحوم و عهده‌دارشدن رهبری شیعیان رهسپار لبنان شد و در شهر صور سکنی گزید.
او با مشاهده وضعیت رقت‌انگیز شیعیان در نخستین گام فعالیت‌های گسترده‌ای را برای ارتقای سطح فرهنگی، معیشتی و اجتماعی آنان آغاز کرد که ازجمله می‌توان به برگزاری جلسات سخنرانی و کلاس‌های آموزشی، تاسیس دانشکده عاملیه۱ در بیروت، تشکیل جمعیت خیریه نیکوکاری و احسان۲، برپایی حوزه علمیه شیعه با نام مرکز دروس اسلامی۳ و راه‌اندازی چندین موسسه آموزشی و خدماتی اشاره کرد.
گام بعدی سیدموسی صدر تلاش در برای نهادسازی برای طایفه شیعه و اعطای هویت تشکیلاتی به آن بود که مرحله اول این اقدام بنیادین در سال ۱۹۶۷ با تاسیس مجلس اعلای اسلامی شیعیان لبنان۴ به انجام رسید. سیدموسی صدر در ۲۲ مه ۱۹۶۹ به ریاست این مجلس انتخاب شد و لقب «امام» به وی اعطا شد (اسداللهی، ۱۳۷۹: ۳۲). بدین ترتیب طایفه شیعه برای نخستین‌بار در تاریخ لبنان از یک نهاد قانونیِ رسمی به‌منظور احقاق حقوق و پیگیری مطالبات خود برخوردار شد.
هاشمی رفسنجانی درخصوص مجلس اعلی و ابتکار امام موسی صدر می‌گوید: «لبنان برای ما آن روزها، بیشتر ازاین‌برای جالب و پرجاذبه بود که در آنجا یک روحانی شیعه و ایرانی، یک تشکیلات رسمی به نام «مجلس اعلی» داشت که یک نوع حکومت بود. چنین چیزی در آن روزها در جای دیگر از دنیا نداشتیم.» امام موسی صدر همچنین در سال ۱۹۷۲ یک شبکه سیاسی سازمان‌یافته مردمی متشکل از شیعیان لبنان ایجاد کرد که به جنبش محرومان۵ شهرت یافت و شاخه نظامی آن نیز با نام گردان‌های مقاومت لبنانی۶ (امل) در سال ۱۹۷۵ اعلام موجودیت کرد (اسداللهی، ۱۳۷۹: ۳۷). 
امام موسی صطی سال‌های فعالیت خود در لبنان، حقیقتا یک انقلاب در وضعیت شیعیان به وجود آورد و این طایفه محرومِ ضعیف را ظرف چندسال به جایگاه رفیعی در جامعه لبنان رساند و بسیاری از حقوق ازدست‌رفته آن را استیفا کرد. درنتیجه اقدامات موثر وی شیعیان لبنان از جماعتی منفعل، حاشیه‌ای و فاقد منزلت اجتماعی، قدرت و تشکیلات سیاسی به یک طایفه پویا، متشکل و پیشرو تغییر شکل دادند؛ تا جایی که سفیر وقت فرانسه، ضمن هشدار به مسیحیان لبنان اظهار کرد: شیعیان امتیازاتی به دست آورده‌اند که طوایف دیگر فاقد آن هستند. جمعیت آنها در سرتاسر لبنان توزیع شده [است]. تعداد آنها از دیگر طوایف بیشتر است. از نظر مالی در تمامی جهان عرب ریشه دوانده‌اند. از نظر فکری و فرهنگی در صف اول قرار گرفته‌اند. هشدار می‌دهم اگر بر همین منوال پیش بروند و رهبری روشن چون آقای صدر داشته باشند، در سال ۲۰۰۰ حکومت لبنان را به دست خواهند گرفت. امام موسی صدر توانست با کاربرد روش‌های تبلیغی هوشمندانه به‌ویژه، استفاده از مدیریت خطابه‌ای تاثیر بسیار شگرفی بر جامعه لبنان گذارد و حتی مردم طوایف دیگر را نیز مجذوب رفتار و اندیشه‌های خود سازد. وی در زمره آن دسته از رهبران بود که به شیوه رهبری مردمی، بیشترین تعداد از اقشار مختلف جامعه را مخاطب پیام‌های سیاسی‌ایدئولوژیک خود قرار می‌دهند و حرکتشان را بر سنت‌های عشایری، فئودالی یا حزبی مبتنی نمی‌کنند. امام صدر آن چنان نفوذی بر قلوب و اذهان مردم لبنان داشت که برخی شخصیت‌های برجسته مسیحی، مانند جرج جُرداق و شکرالله حدّاد به وی گفته بودند: «این فرهنگ شیعه را که شما مطرح می‌کنید، اگر همه مثل شما ارائه می‌کردند، دیگر اثری از مذهب تسنن و دین مسیحیت در این کشور باقی نمی‌ماند.» نقش امام موسی صدر در زمینه ایجاد تشکیلات، کادرسازی و تربیت نیرو برای فعالیت‌های آینده طایفه شیعه بسیار تعیین‌کننده بود به‌گونه‌ای که جمع کثیری از مقامات عالی‌رتبه حزب‌الله مانند شهید سیدحسن نصرالله و شیخ نعیم قاسم، تعلیم‌دیدگان مکتب امام صدر محسوب می‌شوند. با این حساب می‌توان گفت «مبارزه منسجم و سازمان‌یافته شیعیان علیه رژیم صهیونیستی و حضور پرقدرت آنان در عرصه سیاسی و نظامی لبنان، توسط امام موسی صدر پایه‌گذاری شد.»  
پس از ربوده‌شدن امام موسی صدر در لیبی در تاریخ ۲۵ اوت ۱۹۷۸ و قرار گرفتن سرنوشت وی در هاله‌ای از ابهام، نوعی وضعیت یاس و بلاتکلیفی برای شیعیان لبنان که رهبر و پشتیبان اصلی خود را از دست داده بودند، پدید آمد. اما رخداد مهم و سرنوشت‌ساز آن بود که تنها به فاصله چند ماه از ربوده‌شدن امام صدر، انقلاب اسلامی ایران در سال ۱۹۷۹ به پیروزی رسید. پیروزی غیرمنتظره انقلاب اسلامی، یقینا از منظر قاطبه مردم جوامع خاورمیانه حادثه عظیمی محسوب می‌شد؛ لکن عظمت آن در نگاه شیعیان لبنان جلوه بیشتری داشت؛ زیرا شکل‌گیری یک حکومت انقلابی شیعی - که ضدیت با اسرائیل جزو شعارهای بنیادین آن به‌شمار می‌آمد - در کشور پهناور و قدرتمندی چون ایران، برای نخستین بار این فرصت مغتنم را در اختیار طایفه شیعه می‌گذاشت، تا مانند سایر طوایف از پشتیبانی یک حامی خارجی بهره‌مند شود. شهید مصطفی چمران در این رابطه می‌نویسد: بعد از پیروزی انقلاب اسلامی ایران، در لبنان و به خصوص در شهرهای مصیبت‌زده جنوب لبنان، زن‌ها و بچه‌ها، پیر و جوان دیوانه‌وار به خیابان ریختند و فریاد «زنده باد خمینی» سرتاسر جنوب لبنان را پر کرد. می‌توانم بگویم هیچ‌کس در هیچ نقطه‌ای از دنیا، این چنین از صمیم قلب پیروزی انقلاب ایران را آرزو نکرده است... چون اگر انقلاب ایران پیروز نمی‌شد، برای شیعیان لبنان آینده‌ای تاریک و وحشتناک پیش‌بینی می‌شد. 
با وقوع انقلاب اسلامی ایران، شیعیان لبنان با این پرسش کلیدی مواجه شدند که آیا باید حمایت خود را از نظام سیاسی طایفه‌ای لبنان تداوم بخشند یا تابع حکومت شیعی ایران باشند و برای پیاده‌سازی الگویی مشابه انقلاب اسلامی تلاش کنند. در واکنش به پرسش مذکور، دو دیدگاه متفاوت میان شخصیت‌های برجسته طایفه به چشم می‌خورد. عده‌ای با محوریت نبیه بِرّی - که پس از امام موسی صدر رهبری جنبش امل (تشکل سیاسی - نظامی شیعیان) را برعهده گرفته بود - ضمن اتخاذ رویکرد سکولار، ملی‌گرایانه و محافظه‌کارانه، عقیده داشتند الگوی انقلاب اسلامی ایران با شرایط جامعه لبنان سازگار نیست و نمی‌تواند پاسخگوی نیازها و مشکلات آن باشد. اما عده‌ای دیگر که عمیقا تحت‌تاثیر امواج انقلاب اسلامی قرار گرفته بودند، با تاسیس کمیته‌های حامی انقلاب اسلامی۷ در مساجد و حسینیه‌ها مصرانه به دنبال برقراری ارتباط با مقامات جمهوری اسلامی، تلاش برای الگوگیری از انقلاب اسلامی و پیروی بی‌قیدوشرط از رهبر آن و نیز تغییر نگاه از نجف و مرجعیت آیت‌الله خویی به قم و مرجعیت امام خمینی بودند و اندیشه تشکیل حکومت اسلامی در لبنان را در سر داشتند. این اختلاف دیدگاه‌ها در نهایت هم منجر به بروز انشعاب در ساختار تشکیلاتی امل و ایجاد شاخه انقلابی «امل اسلامی» به رهبری سیدحسین موسوی (ابوهشام) شد و هم زمینه پیدایی تشکل جدیدی در طایفه شیعه با نام حزب‌الله را فراهم ساخت. در سال ۱۹۸۲ حمله گسترده اسرائیل به خاک لبنان آغاز شد و مقاومت در برابر ارتش متجاوز سرلوحه اهداف جریان انقلابی طایفه شیعه قرار گرفت که در این هدف‌گذاری به‌وضوح می‌شد، الهام‌گیری از انقلاب اسلامی ایران را مشاهده کرد. به‌گونه‌ای که اولین جرقه‌های مقاومت ضدصهیونیستی توسط عده‌ای از جوانان شیعه بیروت در منطقه «خلده» زده شد که خود را «یاران امام خمینی» می‌خواندند. پس از تجاوز اسرائیل مجموعه‌های مُتفرّق شیعیان اسلام‌گرا، مانند حزب الدعوة الإسلامی، انجمن اسلامی دانشجویان، کمیته‌های یاری انقلاب اسلامی و روحانیون جوان دره بِقاع ازجمله سیدعباس موسوی، سیدحسن نصرالله و سیدمحمدحسین فضل‌الله با جمع‌بندی اوضاع بدین نتیجه رسیدند که هیچ‌یک از احزاب موجود در لبنان حتی امل ظرفیت لازم به‌منظور مقابله با اسرائیل و تحقق اهداف انقلابی آنان را ندارد و لذا لازم است تشکیلات جدیدی به اقتضای شرایط نوین ایجاد شود. طرح تاسیس این تشکیلات جدید که قرار بود بر سه محور اساسیِ نبرد با اسرائیل، اسلام به‌عنوان پایه ایدئولوژیک و تبعیت محض از ولایت‌فقیه استوار باشد، در جریان سفر هیئت لبنانی به ریاست سیدعباس موسوی به ایران در سال ۱۳۶۱ به امام خمینی ارائه شد و با دریافت نظر موافق ایشان در فرآیند فرفرآیندفیند اجرا قرار گرفت. تشکل نوپیدای شیعیان ابتدا کار خود را با نام شورای لبنان آغاز کرد و خیلی زود قدرت عظیم آن در مقابله با اشغالگران آشکار شد. به‌گونه‌ای که در نوامبر ۱۹۸۲ در جریان حمله شهادت‌طلبانه احمد قصیر به مقر فرمانداری نظامی ارتش اسرائیل در شهر صور ۷۶ افسر و سرباز اسرائیلی کشته شدند. همچنین در سال ۱۹۸۳ طی دو انفجاری که به صورت همزمان در مقر تفنگ‌داران دریایی آمریکا و ساختمان تفنگ‌داران فرانسه صورت گرفت، ۲۴۱ سرباز آمریکایی و ۵۸ چترباز فرانسوی جان خود را از دست دادند. این تشکل انقلابی سرانجام در تاریخ ۱۶ فوریه ۱۹۸۵ در مراسم اولین سالگرد شهادت شیخ راغب حرب - از مبارزان شیعه لبنانی - با انتشار بیانیه‌ای تحت عنوان «ما که هستیم و هویتمان چیست؟» ۸ رسما با نام حزب‌الله اعلام موجودیت کرد. عمق تاثیرپذیری رهبران حزب‌الله از انقلاب اسلامی ایران، به‌وضوح در محتوای این بیانیه قابل‌مشاهده بود. به‌ویژه که آنان صراحتا اظهار کرده بودند: «تعهد خود را نسبت به دستورات رهبری یگانه، حکیمانه و عادلانه ولی فقیه جامع‌الشرایط که در حال حاضر در شخص امام آیت‌الله‌العظمی روح‌الله موسوی خمینی (دام‌ظله) تجسم‌یافته است، اعلام می‌داریم. وی برانگیزاننده انقلاب مسلمانان و نهضت باعظمت آنان است.» 
پس از انعقاد پی‌مان طائف (منشور آشتی ملی لبنان) در سال ۱۹۸۹ که پایان‌بخش جنگ‌های داخلی طوایف مختلف لبنان از ۱۹۷۵ بود، فصل نوینی در حیات سیاسی طایفه شیعه آغاز شد و دوران همکاری و ائتلاف دو تشکل اصلی آن فرارسید. حزب امل عملا اقدامات نظامی را کنار گذاشت و با سپردن مسئولیت مقاومت در برابر اسرائیل به حزب‌الله تنها بر فعالیت‌های سیاسی و دیپلماتی تمرکز یافت. 
حزب‌الله هم که به اتکای تجربه انباشته سالیان گذشته به برداشت روشن‌تری از توانایی‌ها و ظرفیت‌های خود و واقعیات جامعه لبنان رسیده بود، کوشید با کنارگذاشتن ایده‌آل تشکیل حکومت اسلامی و برخی شعارهای آرمانی، مواضعی واقع‌بینانه و تعدیل‌شده اتخاذ کند تا بتواند در مقام یک کنشگر لبنانی دوشادوش دیگر احزاب و گروه‌ها در عرصه‌های سیاسی لبنان ازجمله انتخابات مشارکت فعال داشته باشد. حزب‌الله برای مبراشدن از اتهام فعالیت به‌عنوان گروه نیابتی ایران تلاش کرد تا ضمن پرهیز از گرفتن صبغه ایرانی، نوع ارتباط خود با جمهوری اسلامی را به‌روشنی تبیین کند. تا جایی که سیدحسن نصرالله اظهار می‌کرد: «حزب تصمیمات خود را از سفیر ایران در بیروت نمی‌گیرد، ولی نسبت به داشتن ارتباط با ایران افتخار می‌کند. ما می‌پذیریم که امام خمینی (ره) الهام‌بخش مقاومت حزب‌الله است؛ ولی این امر  به معنای آن نیست که ما به صورت یک حزب ایرانی درآمده‌ایم.» 
حزب‌الله در سال ۱۹۹۲ برای نخستین بار با هویت سیاسی در انتخابات پارلمانی لبنان شرکت کرد و توانست ۱۲ نماینده را به مجلس ملی لبنان بفرستد که پیروزی قابل‌توجهی در گام نخست محسوب می‌شد. این تشکل در همان سال به منظور افزایش تاثیر خود بر جامعه لبنان شبکه تلویزیونی المنار را تاسیس کرد. حزب‌الله در انتخابات پارلمانی سال ۱۹۹۶ در ائتلاف با حزب امل موفق شد نمایندگان پیشین خود را حفظ کند و در اولین دوره انتخابات شوراهای شهر و روستا در سال ۱۹۹۸ نیز به توفیقات چشمگیری دست یافت.
بدون تردید اوج دستاوردهای حزب‌الله که هویت آن را از سطح طایفه‌ای به سطح ملی ارتقا داد، ایستادگی در برابر اسرائیل و دفاع از تمامیت ارضی لبنان بود. حزب‌الله پس از سال‌ها مقاومت سرسختانه توانست در سال ۲۰۰۰ ارتش رژیم صهیونیستی را مجبور به عقب‌نشینی و ترک سرزمین‌های اشغالی لبنان نماید، در سال ۲۰۰۴ اسرای لبنانی دربند اسرائیل را آزاد سازد و در سال ۲۰۰۶ نیز طی ۳۳ روز نبرد شکست بی‌سابقه‌ای را به اسرائیل تحمیل کند. الگوی مقاومت حزب‌الله به‌عنوان یک تشکل مردمی شیعی اما با کارکرد ملی، موجب ارتقای جایگاه آن در میان سایر طوایف لبنان و حتی در جوامع منطقه شد. به‌گونه‌ای که شهید سیدحسن نصرالله رهبر وقت حزب‌الله به یکی از ذی‌نفوذترین و محبوب‌ترین شخصیت‌های جهان اسلام تبدیل شد.  
امروزه طایفه شیعه به دلیل هماهنگی و انسجام اعضایش از قدرت و ظرفیت کنشگری بالایی در جامعه لبنان برخوردار است. نمونه‌های این هماهنگی را می‌توان در ارائه فهرست‌های انتخاباتی ائتلافی از سوی امل و حزب‌الله و نیز اقدام امل به تشکیل دفتر عملیات مشترک با حزب‌الله در جریان جنگ ۳۳ روزه و ارسال نیروهای کمکی به میدان نبرد مشاهده کرد. تا جایی که نبیه بری، رهبر جنبش امل می‌گوید: «درخصوص حزب‌الله من اعتقاد دارم که [سیدحسن] نصرالله یک جنبشی [املی] است به لباس حزب [الله] و من یک حزبی هستم به لباس جنبش» (به نقل از: حق‌شناس، ۱۳۸۸: ۲۱۱ ـ ۲۰۹). بدین ترتیب طایفه‌ای که تا پیش از دهه ۱۹۷۰ در زمره محروم‌ترین و ضعیف‌ترین طوایف لبنان به‌شمار  می‌آمد، امروز به جایگاه رفیعی دست یافته است. اصولا در لبنان هر طایفه‌ای که درون خود به اجماع برسد، قدرتمند می‌شود. به گفته مسعود اسداللهی، کارشناس مسائل خاورمیانه (۱۳۹۲) در مصاحبه با نگارنده «اکنون تنها طایفه‌ای که در لبنان یکدست است، شیعه است. بقیه طوایف همه دودستگی دارند و این دستاورد بسیار ارزشمندی است.»
۲. سنی‌های لبنان
طایفه سنی یکی دیگر از طوایف اصلی لبنان است که پس از استقلال این کشور عملا در جایگاه دوم از لحاظ قدرت سیاسی و اجتماعی - پایین‌تر از طایفه مسیحی مارونی - قرار داشت و لذا توانست منصب نخست‌وزیری دولت لبنان را در اختیار بگیرد. طایفه سنی، امروز سومین گروه قومی بزرگ لبنان از لحاظ جمعیتی است و حدود یک‌پنجم کل جمعیت این کشور را شامل می‌شود. بیروت غربی، طرابلس، صیدا و عکّار مهم‌ترین مناطق تجمع سنی‌ها به‌شمار می‌آیند و طرابلس در مجاورت مرز سوریه را باید مقر اصلی آنان دانست. اهل تسنن لبنان غالبا پیرو فرقه شافعی هستند و به همین دلیل تعصبات و جزم‌اندیشی‌های کمتری نسبت به سنی‌های حاشیه خلیج‌فارس دارند.
دهه ۱۹۵۰ نقطه عطف مهمی در حیات سیاسی اهل تسنن لبنان محسوب می‌شود؛ زیرا در آن برهه با رشد اندیشه‌های ملی‌گرایانه و عرب‌گرایانه در خاورمیانه که جمال عبدالناصر مصری پرچم‌دار آن بود، بخشی از طایفه سنی لبنان نیز به این اندیشه‌ها گرایش یافت و بدین ترتیب طی مدت حدود ۲۰ سال ناصریست‌ها و ملی‌گراها قدرت قابل‌توجهی پیدا کردند و به صورت رقیبی برای رهبران سنتی سنی درآمدند. لکن در اواخر دهه ۱۹۷۰ با افول ناصریسم و ملی‌گرایی عربی در کشورهای مصر (متعاقب درگذشت جمال عبدالناصر) و سوریه (متعاقب سرکوب سنی‌ها و به قدرت رسیدن رهبران جدید علوی مذهب) جریان‌های سنی ناصریست و ملی‌گرای لبنان نیز رفته‌رفته رو به ضعف و افول نهادند و لذا چرخشی در افکار عمومی اهل سنت برای رجعت به هویت مذهبی سنتی آغاز شد. درنتیجه فرصت مناسبی پدید آمد تا علما و خانواده‌های سنتی طایفه نفوذ پیشین خود را بازیابند. افول ناصریست‌ها را باید به معنای افول قدرت نظامی طایفه سنی لبنان قلمداد کرد. شاخه نظامی جنبش ناصریست‌های مستقل موسوم به «مُرابطون» ۹ بازوی قدرتمندی برای اهل سنت محسوب می‌شد و نقش برجسته‌ای در دوران جنگ داخلی داشت. مرابطون به رهبری ابراهیم قُلَیلات باسابقه‌ترین جنبش ناصری و یکی از فعال‌ترین سازمان‌های ملی‌گرای لبنان بود که حامی مقاومت فلسطین و همپی‌مان گروه‌های فلسطینی، مانند جنبش فتح به‌شمار می‌آمد. شبه‌نظامیان مرابطون که در صحنهٔ داخلی لبنان هم با اشغالگران اسرائیلی و هم با قوات لبنانی مسیحی، نیروهای ارتش و نیز گروه‌های دیگری مانند حزب کمونیست، حزب سوسیالیست ترقی‌خواه و جنبش شیعی امل درگیر بودند، طی سال‌های دههٔ ۱۹۸۰ متحمل شکست‌های سنگینی شدند و رفته‌رفته مضمحل شدند. مرابطون با فروپاشی شاخه نظامی آن برای مدتی طولانی  در خلال دهه ۱۹۹۰ به حالت غیرفعال درآمد، اما از سال ۲۰۰۱ دوباره رسما فعالیت‌های خود را از سر گرفت با این تفاوت که دیگر همچون گذشته از قدرت نظامی و نفوذ سیاسی قابل اعتنایی در میان احزاب و گروه‌های لبنانی برخوردار نیست. نفوذ طایفه سنی بر عرصه سیاسی لبنان تا حدود زیادی مرهون جایگاه رفیع نخست‌وزیری است که برطبق قانون اساسی منحصرا به این طایفه تعلق دارد. از میان سیاست‌مداران سرشناس سنی که فرصت جلوس بر کرسی نخست‌وزیری را یافته‌اند، می‌توان به ریاض صُلح (دو بار)، سامی صُلح (پنج بار)، رشید کرامی (هشت بار)، صائب سلام (چهار بار)، عبدالله الیافی (هفت بار)، سلیم الحُص (چهار بار)، رفیق حریری (دو بار)، فؤاد سنیوره، سعد حریری و نجیب میقاتی اشاره کرد. از آنجایی که نخست‌وزیر لبنان مسئول اداره اقتصاد داخلی و امور معیشتی مردم است، در صورتی که عملکرد موفقی داشته باشد، می‌تواند جایگاه قابل‌توجهی نزد ملت به دست آورد. مصداق بارز این وضعیت، رفیق حریری بود که دو دوره (از ۱۹۹۲ تا ۱۹۹۸ و از ۲۰۰۰ تا ۲۰۰۴) در برهه حساس پس از پایان جنگ داخلی، عهده‌دار منصب نخست‌وزیری شد و توانست با مدیریت مقتدرانه اوضاع سیاسی و اقتصادی کشور و بازسازی ویرانه‌های جنگ در بیروت اعتبار و نفوذ کم‌نظیری کسب کند و عملا به یکی از قدرتمندترین دولت‌مردان لبنانی تبدیل شود. تا جایی که حادثه تکان‌دهنده ترور او در ۱۴ فوریه ۲۰۰۵ لبنان را در بُهت فروبرد و این کشور بحران‌خیز خاورمیانه را وارد مرحله سرنوشت‌سازی کرد.
ترور حریری، دستاویزی برای برخی گروه‌های سنی و مسیحیِ ضدسوری شد تا با متهم‌کردن دولت سوریه به دست داشتن در این اقدام، از طریق سازماندهی سلسله تظاهرات‌های مردمی - موسوم به انتفاضه استقلال یا انقلاب سرو۱۰ - در تاریخ ۱۴ مارس ۲۰۰۵ زمینه خروج نیروهای سوری از لبنان و پایان‌بخشیدن به نفوذ عمیق سوریه بر سیاست لبنان را فراهم سازند و یک دولت مستقل لبنانی را بر سر کار آورند. به موجب این فشارها سرانجام در ۲۷ آوریل ۲۰۰۵، حدود ۱۴ هزار سرباز سوری پس از تنزدیکا ۳۰ سال (از ۱۹۷۶) خاک لبنان را ترک کردند و دولت عُمر کرامی که حامی سوریه بود نیز استعفا داد. چند روز پیش از این تظاهرات‌ها، در تاریخ هشت مارس، گردهمایی بزرگی در مرکز بیروت به دعوت سیدحسن نصرالله، رهبر حزب‌الله برای قدردانی از تلاش‌ها و حمایت‌های چندین ساله سوریه و مخالفت با مداخلات ایالات متحده و اسرائیل در امور داخلی لبنان برگزار شده بود. درنتیجه، واکنش‌های متفاوت گروه‌های لبنانی به حادثه ترور حریری، قطب‌بندی و آرایش نوینی را در محیط سیاسی لبنان رقم زد. بدین صورت که از بطن انتفاضه استقلال، ائتلاف ۱۴ مارس۱۱ (بر مبنای ضدیت با سوریه، گرایش به غرب و مطالبه خلع‌سلاح مقاومت) سر برآورد که هدایت آن را عملا جریان سنی المستقبل۱۲ به رهبری سعد حریری - فرزند رفیق حریری - برعهده داشت و گردهمایی حزب‌الله نیز بستری برای شکل‌گیری ائتلاف هشت مارس۱۳ (بر مبنای اتحاد با سوریه، ایستادگی در برابر غرب و پشتیبانی از سلاح مقاومت مهیا ساخت. علمای مذهبی اهل تسنن لبنان از لحاظ میزان فعالیت سیاسی به پای علمای شیعه نمی‌رسند چرا که اصولا طرفدار حفظ وضع موجود هستند، ولی با این حال از جایگاه و ضریب نفوذ بالایی برخوردارند. مجلس اعلای شرعی اسلامی۱۴ یا «دارالفتوی» عالی‌ترین مرجع دینی سنی لبنان است که در سال ۱۹۵۵ در زمان ریاست‌جمهوری کمیل شمعون پایه‌گذاری شد و ریاست فعلی آن را شیخ محمدرشید راغب قَبّانی برعهده دارد. دارالفتوی مسئول رسیدگی به کلیه شئون مذهبی اهل سنت محسوب می‌شود و بر روند سیاسی و بر سیاست‌مداران سنی‌مذهب لبنان تاثیرگذار است. به‌موازات رهبران مذهبی، رهبران سنتی یا همان اشراف و ملاکین بزرگ (موسوم به زعما) نیز هستند که نفوذ قابل‌ملاحظه‌ای بر ساکنان نواحی تحت کنترل اجتماعی خود اعمال می‌کنند. 
از میان احزاب سیاسی اسلام‌گرای اهل سنت لبنان می‌توان به دو حزب مهم جماعت اسلامی۱۵ و جنبش توحید اسلامی۱۶ اشاره کرد. حزب جماعت اسلامی در سال ۱۹۶۴ به‌عنوان شاخه لبنانی جماعت اخوان‌المسلمین تاسیس شد و لذا تا حدود زیادی پیرو اصول و مبانی فکری اخوان‌المسلمین است. جماعت اسلامی از ایده دستیابی به یک نظم اسلامی در لبنان براساس قانون شریعت حمایت می‌کند. فتحی یکن، اندیشمند و مبلغ مشهور جهان اسلام را که بنیان‌گذار و دبیرکل پیشین جماعت اسلامی بود، به‌عنوان پدر فکری و ایدئولوگ اصلی این تشکل می‌شناسند. جماعت اسلامی از لحاظ برای‌گیری سیاسی در مجموعه ۱۴ مارس می‌گنجد و رهبری کنونی آن را ابراهیم المَصری برعهده دارد. جنبش توحید اسلامی هم یک حزب بنیادگرای سنی محسوب می‌شود که در سال ۱۹۸۲ توسط شیخ سعید شعبان در طرابلس پایه‌گذاری شد و نقش فعالانه‌ای در عرصه سیاسی لبنان به‌ویژه در خلال سال‌های جنگ داخلی ایفا کرد. سعید شعبان از رهبران رادیکال سنی بود که پس از تجاوز اسرائیل به لبنان در اعتراض به موضع عدم‌خشونت و میانه‌روی جماعت اسلامی در قبال متجاوزان از این حزب کناره گرفت و تشکیلات مستقلی را تاسیس کرد. جنبش توحید اسلامی از لحاظ سیاسی موضع رادیکال ضدغربی و ضدکمونیستی دارد و خواستار وحدت شیعه و سنی بر محور احکام قرآن است. این جنبش برخلاف جماعت اسلامی عضو مجموعه هشت مارس و متحد حزب‌الله به‌شمار می‌آید و مناسبات خوبی نیز با جمهوری اسلامی ایران دارد. پس از درگذشت شیخ سعید شعبان، فرزند وی شیخ بلال شعبان و شیخ هاشم منقاره رهبری جنبش را برعهده گرفته‌اند. 
طی سال‌های اخیر به‌ویژه پس از دستاوردهای عظیم مقاومت اسلامی شیعیان در مقابل اسرائیل، موقعیت سیاسی و اجتماعی طایفه سنی تا حدود زیادی تضعیف شده و قدرت آن تحلیل رفته است. تا جایی که در سال ۲۰۱۱ اعضای اصلی مجموعه هشت مارس (حزب‌الله، جنبش امل و جریان ملی آزاد) توانستند در اقدامی هماهنگ با بیرون‌کشیدن وزرای خود از کابینه، دولت سعد حریری، نخست‌وزیر وقت و یکی از قدرتمندترین سیاستمداران سنی مجموعه ۱۴ مارس را ساقط کنند. 

جمع‌بندی
براساس آنچه گفتیم، اولا جامعه لبنان ساختاری طایفه‌ای و فرقه‌ای دارد و این طوایف و فرق متعدد، هرکدام در پی منافع و دغدغه‌های درونی خود هستند و معمولا پایبندی چندانی به تعهداتشان به‌عنوان عضوی از یک جامعه واحد ندارند. درنتیجه لبنان فاقد عنصر همبستگی و هویت ملی است و فرقه‌گرایی را باید عامل اصلی بی‌ثباتی سیاسی و اجتماعی مستمر در این کشور دانست؛ ثانیا ضعف ذاتی دولت مرکزی در لبنان سبب می‌شود هر یک از طوایف این کشور، به‌عنوان بلوک‌های قدرت مجزا برای حفظ و ارتقای جایگاه خود در عرصه‌های سیاسی و اجتماعی و تحقق منافع و اهداف‌شان به دنبال جلب حمایت یک هم‌پی‌مان خارجی و قرارگرفتن در سایه پشتیبانی آن باشند؛ ثالثا ماهیت چندفرهنگی جامعه لبنان و نیز فضای گشوده‌ای که درنتیجه هم‌زیستی اقوام و طوایف گوناگون در این کشور ایجاد شده، لبنان را به مکانی ایده‌آل برای حضور فرهنگ‌های خارجی تبدیل کرده است. زیرا لبنانیان کاملا با پدیده اختلاط فرهنگی خو گرفته‌اند و پذیرای محصولات فرهنگی دیگر جوامع هستند؛ و رابعا دولت لبنان به دلیل متکی‌بودن به اقتصاد خدماتی کارایی لازم را برای تامین رفاه عمومی و رفع نیازهای کشور، به‌ویژه در امور زیربنایی ندارد و همین مسئله آن را شدیدا به کمک و همکاری کشورهای خارجی نیازمند می‌سازد که خود ریشه ماجراهای متفاوتی خواهد شد. 
پی‌نوشت:
۱  . الکلیه العاملیه
۲  . خیریه البر و الإحسان
۳  . معهد الدراسات الإسلامیه 
۴  . المجلس الإسلامی الشیعی الأعلی 
۵  . حرکه المحرومین
۶  . افواج المقاومه اللبنانیه
۷  . اللجان المساعده للثوره الإسلامیه فی ایران 
۸  . مَن نَحنُ و ما هی هویتُنا؟ 
۹ . حرکه الناصریین المستقلین ـ المرابطون (Independent Nasserite Movement or al-Murabitoun)
۱۰ . إنتفاضه الإستقلال، ثوره  الأرز (برگرفته از نام درخت سروی که در میان پرچم لبنان قرار دارد) (Independence Intifada or Cedar Revolution) 
۱۱ . تَحالُف ۱۴ آذار (March ۱۴ Alliance) 
۱۲ . تَیّار المستقبل (Future Movement)
۱۳ . تَحالُف ۸ آذار (March ۸ Alliance)
۱۴ . المجلس الشرعی الإسلامی الأعلی 
۱۵ . الجماعه الإسلامیه (Islamic Group)  
۱۶ . حرکه التوحید الإسلامی (Islamic Unification Movement).
 

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
  • نظرات حاوی توهین و هرگونه نسبت ناروا به اشخاص حقیقی و حقوقی منتشر نمی‌شود.
  • نظراتی که غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نمی‌شود.