آگاه: آذر منصوری، رئیس جبهه اصلاحات و دبیرکل حزب اتحاد ملت، در نامهای تاریخی به رئیس شورای نظارت بر صداوسیما، پخش برنامههایی را که به بیانیه اخیر جبهه متبوعش واکنش نشان داده بودند، اتهامزنی، تحریف و بیانصافی خواند و خواستار رسیدگی فوری شد. اما این ادعا در شرایطی مطرح میشود که صداوسیما به عنوان رسانه ملی صرفا مواضع گوناگون سیاسیون و فعالان رسانهای را در واکنش به همان بیانیه، بازنشر کرده بود. رسانههای جبهه انقلاب نیز آنچه در بیانیه آمده بود را برگرفته از گفتمان تسلیم و سازش تلقی کردند. در این فضای کشمکشی، طیف تندرو اصلاحات بر این باور است که مورد ظلم واقع شدهاند، صدایشان شنیده نمیشود و از خود نمیتوانند دفاع کنند.
این ادعا در حالی مطرح میشود که یاران سیاسی محمد خاتمی به عنوان محور اصلی جریان اصلاحات همچنان حضوری فعال و پررنگ در فضای سیاسی دارند و تحرکاتشان در رسانههای اصلاحطلب با ضریبی بالا بازتاب مییابد. نمونه بارز این فعالیت، دیدار برخی اعضای سازمان منحلشده مجاهدین انقلاب با مهدی کروبی نامزد شکستخورده انتخابات سال ۸۸ در ۱۱ شهریورماه بود. البته این سازمان که در دولت تدبیر و امید با نام جدید حزب توسعه ملی دوباره فعال شد، همچنان نقش کلیدی در ساختار چپ اصلاحات را ایفا میکند. در آن دیدار، چهرههایی همچون بهزاد نبوی، محسن آرمین، فیضالله عربسرخی، محمد کیانوش راد، صادق نوروزی، علی تقیزاده، حجت اسماعیلی، مهدی تحققی، حمید خزائی و اصغر نوروزی حضور داشتند. صادق نوروزی و محسن آرمین از نیروهای تاثیرگذار حزب توسعه ملی در جبهه اصلاحات نیز صاحب نفوذند. آرمین، بهویژه، بهعنوان یکی از معماران فکری این جریان شناخته میشود.
در این دیدار، کروبی باز هم حرفهای کلیشهای و تکراری خود را درباره مردم و انقلاب تکرار کرد و درباره مذاکره با آمریکا مدعی شد: «در مورد نوع رابطه ایران با جهان از جمله با آمریکا باید پاسخ داشت... مذاکره مستقیم با آمریکا ضروری است.»
این دیدار در رسانههای اصلاحطلب بازتاب گستردهای یافت. خبر اول را انصافنیوز رسانه نزدیک به دولت وفاق ملی منتشر کرد. روز گذشته نیز روزنامه هممیهمن به مدیرمسئولی غلامحسین کرباسچی، در گزارشی با عنوان قطبهای چپ قدیم، به بررسی روابط سیاسی کروبی با مجاهدین انقلاب پرداخت. این روزنامه با اشاره به اشتراکات مشی سیاسی میان مجمع روحانیون مبارز و سازمان مجاهدین انقلاب، نوشت: مجمع روحانیون مبارز، بال چپ جامعه روحانیت مبارز بود که به دلیل اختلافنظر با جناح راست سنتی، در سال ۱۳۶۷ از آن جدا شد و موجودیت مستقل یافت. سازمان مجاهدین انقلاب نیز از بال چپ سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی به وجود آمد. زمانی که برخی اعضا به دلیل اختلاف با حسین راستیکاشانی (نماینده امام) و همسویی بیش از حد با جناح راست، در سال ۶۱ فاصله گرفتند و پس از افزایش اختلافات، این تشکل در سال ۱۳۶۵ منحل شد. پنج سال بعد، در مهر ۱۳۷۰، بال چپ سازمان، تشکل جدیدی با همان نام را راهاندازی
کرد.
به عبارتی هر دو تشکل مجمع روحانیون مبارز به دبیرکلی مهدی کروبی و سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی ایران با حضور چهرههایی مانند بهزاد نبوی، مصطفی تاجزاده، هاشم آقاجری و محمد سلامتی تشکیلات وزنهدار و اصلی جناح چپ ایران را تشکیل دادند. گزارش هممیهن به نقشآفرینی مجاهدین انقلاب در بزنگاههای انتخاباتی اشاره کرد و در پایان، ضمن مرور اتفاقات سال ۸۸ نوشت: اتفاقاتی که اگر چه با موجی از سرمای سیاسی تا حد تعلیق سیاست پیش رفت، اما روابط گرمی را در طی این ۱۶ سال رقم زده و نوع دیگری از نزدیکی و همسویی را به همراه داشته است و امروز شاهد دیدار قطبهای چپ قدیم حول حضور و رفع حصر کروبی هستیم.
اما اینجا دو نکته کلیدی قابل تامل است: اولا هممیهن از یک سو، سنگ روابط سازمان منحلشده مجاهدین انقلاب و کروبی را به سینه زد و از سوی دیگر، روزنامه اصلاحطلب اعتماد در روز یکشنبه (۱۶ شهریور) صفحه ویترین خود را به گفتوگوی اختصاصی با بهزاد نبوی عضو پیشین مجاهدین انقلاب و رئیس سابق جبهه اصلاحات اختصاص داد. این نوع نگاه رسانهای نشان میدهد که روزنامههای جریان اصلاحات با هماهنگی و همصدایی نسبی خط واحدی را دنبال میکنند: تبلیغ و انعکاس گفتمان جریان متبوعشان، حتی اگر آن گفتمان، فرسوده، تکراری و غیرقابلدفاع باشد.
نبوی در این گفتوگو، باز هم حرفهای قبلی خود را درباره بیانیه جبهه اصلاحات تکرار کرد: «با بخشی از بیانیه که بسیاری انتقاد داشتند، همسو بودم. نهتنها همسو بودم، بلکه نظرات تندتری نیز داشتم. منتقدان بیانیه اصولا دو دستهاند: دستهای ضمن پذیرش محتوا، نسبت به زمانبندی آن انتقاد دارند. مثلا اینکه چرا تعلیق غنیسازی قبل از رفع تحریم طرح شد، نه برعکس. این ممکن است مطالبه درستی باشد. من به آن توجه نکرده بودم، اما استدلال دوستان این بود که بهتر بود مسئله اینگونه مطرح میشد.»
وقتی از او درباره مذاکره با آمریکا پرسیده شد، پازل کروبی را تکمیل کرد: «به نظر من مذاکره با آمریکا قبل از جنگ ۱۲ روزه منطقی بود و تلاش برای گفتوگو با آمریکا در آینده نیز عاقلانه است. / مذاکره با اروپا هم باید ادامه یابد اما باید مراقب باشیم مکانیسم ماشه به کشورمان تحمیل نشود.»
جمعبندی تحلیلی: رادیکالیسم، بهانهای برای فرار از مسئولیت
اگر بخواهیم جمعبندی دقیقی از مواضع و تحرکات اصلاحطلبان رادیکال در روزهای اخیر داشته باشیم، باید اذعان کنیم:
آنها که عمدتا در دو حزب توسعه ملی (سازمان منحلشده مجاهدین) و اتحاد ملت (بدل جبهه منحلشده مشارکت) فعالیت میکنند. همچنان بر دیدگاههای خود پافشاری دارند. بهرغم ادعای نادیدهگرفتهشدن، رسانههای اصلاحطلب در اختیار این جماعت است و بدون لکنت، دیدگاههایشان را بازتاب میدهند؛ اما پرسش اساسی اینجاست: چرا رادیکالها نمیخواهند از گذشته عبرت بگیرند و در طرف درست تاریخ بایستند؟ تمرکز اصلی حرفهایشان مذاکره با آمریکا، رفع حصر موسوی، آزادی زندانیان سیاسی و مسائلی از این دست است. اما آیا جامعه همنظر است؟ آیا مردم امروز در سایه تورم چندرقمی، بیکاری ساختاری و فقر گسترده، این مسائل را در اولویت میدانند؟
در این باره، خود نبوی در همان گفتوگو پاسخ جالبی میدهد: «معتقدیم مشکلات اصلی مردم این موارد نیستند. هر چند این موارد هم در درجات بعدی مطالبات مردم قرار میگیرند. مشکل اصلی مردم که بقای کشور و سیستم سیاسی هم در گرو آن است، حل مشکلات اقتصادی و معیشتی است. مسئلهای که حل آن میتواند کشور را به سمت جلو هدایت کند.»
این اعتراف در واقع، سنگ قبر استراتژی رادیکالهاست. اگر مشکل اصلی، اقتصاد و معیشت است، پس هدف از طرح مسائل حاشیهای این بار با رمز ضرورت تغییر پارادایمها چیست؟ چرا این تشکلهای سیاسی که ارتباط نزدیک و حسنهای با دولتمردان فعلی دارند، برای عبور از مشکلات و معضلات موجود، راهکار میدانی ارائه نمیدهند؟ چرا به جای نامهنگاریهای سیاسی و حرفهای تکراریِ بیثمر، واقعنگر نیستند و صادقانه با مردم سخن نمیگویند؟
پاسخ در ساختار عمیقتر این جریان نهفته است: رادیکالیسم برای این گروه، نه راهحل که بهانهای است برای فرار از مسئولیت عملی. آنها میدانند که ارائه راهکارهای اقتصادی مانند اصلاح ساختار یارانهها، مبارزه با فساد ساختاری یا افزایش بهرهوری نیازمند تخصص، شجاعت سیاسی و پاسخگویی مستقیم به مردم است. اما طرح شعارهای کلی مانند مذاکره با آمریکا یا رفع حصر فقط نیازمند رسانههای همفکر و حافظهای برای تکرار شعارهای قدیمی است.
در نهایت، این بازی نخنمای اصلاحطلبان رادیکال، نهتنها به حل بحرانهای کشور کمک نمیکند، بلکه با ایجاد قطبیسازیهای مصنوعی و تکرار سناریوهای فرسوده، از تمرکز بر مشکلات اصلی یعنی اقتصاد و معیشت مردم جلوگیری میکند. تاریخ نشان داده است که جامعه ایران، بهویژه نسل جوان و طبقات متوسط و پایین، دیگر به شعارهای تکراری پاسخ نمیدهد. آنها به دنبال عمل، نه سخن؛ به دنبال راهحل، نه بهانه؛ به دنبال اقتصاد، نه سیاستزدگی هستند. این، بزرگترین چالش پیش روی اصلاحطلبان رادیکال و شاید کل جریان اصلاحات است: یا با مردم همراه میشوید، یا در حاشیه تاریخ، به تکرار خودتان محکوم خواهید شد.
نظر شما