زهرا بذرافکن- خبرنگار گروه فرهنگ: جهان مدت‌هاست در بهت و اندوه فرو رفته؛ هر روز، تصاویری از غزه وجدان جمعی بشریت را به لرزه درمی‌آورد. پدرانی که کودکان کفن‌پوش خود را در آغوش می‌کشند، مادرانی که بر ویرانه‌های خانه‌های‌شان ضجه می‌زنند و چشم‌های وحشت‌زده کودکانی که در میان گرد و غبار و خون به دنبال معنایی برای این کابوس بی‌پایان می‌گردند. از خیابان‌های لندن و نیویورک تا دانشگاه‌های توکیو و سیدنی و سراسر جهان، فریاد اعتراض علیه این فاجعه انسانی بلند است اما در این همهمه جهانی یا صدایی ناموزون از برخی استودیوهای خبری فارسی‌زبان (خارج از ایران) به گوش می‌رسد یا سکوتی کرکننده آنها را فرا گرفته است. رسانه‌هایی که خود را صدای مردم ایران و مدافع حقوق بشر می‌دانند اما در برابر یکی از بزرگ‌ترین بحران‌های انسانی قرن، رویکردی غیر انسانی و محاسبه‌گرانه در پیش گرفته‌اند.

حامیان باند جنایت‌کار

آگاه: اولین و آشکارترین لایه تفسیر رفتار رسانه‌های معاند، درک جهان از دریچه تنگ مخالفت با جمهوری اسلامی است. در این منطق دودویی، هر آنچه جمهوری اسلامی از آن حمایت کند، ذاتا پلید و مردود پنداشته می‌شود. از آنجا که مردم ایران دهه‌هاست خود را حامی آرمان فلسطین معرفی می‌کنند، این رسانه‌ها ناخودآگاه یا عامدانه کل مسئله فلسطین را نه به عنوان یک تراژدی انسانی ۷۵ساله، بلکه به‌عنوان یک پروژه سیاسی جمهوری اسلامی بازتعریف می‌کنند.

مبنای یک مغالطه
در این چارچوب سطحی، مردم مظلوم غزه، کودکانی که زیر آوار جان می‌دهند و خانواده‌هایی که از تشنگی و گرسنگی به شهادت می‌سند، دیگر انسان‌هایی مستقل با حقوق ذاتی نیستند. آنها به پیوست‌های تبلیغاتی جمهوری اسلامی تقلیل یافته‌اند. این نگاه، مصادیق روشنی در پوشش خبری این رسانه‌ها دارد. بحث در استودیوهایشان به‌ندرت درباره آمار تکان‌دهنده شهدا، که اکثریت آنها زن و کودک هستند، یا درباره محاصره‌ای است که آب و غذا و دارو را به روی بیش از دو میلیون انسان بسته است. در مقابل، هرگاه بحث به سمت غزه می‌رود، مجریان و کارشناسان‌شان فورا با تکنیک «Whataboutism» (پس این چطور؟) بحث را منحرف می‌کنند. استدلال‌هایی از نوع «بله، اما پول‌های ایران که خرج حماس می‌شود چطور؟»، «چرا کسی به فکر مردم ایران نیست؟»، «اینها همه بازی‌های جمهوری اسلامی برای پرت کردن حواس‌هاست.» این اصطلاح (Whataboutism) به یک نوع پاسخگویی یا استدلال اشاره دارد که به جای پرداختن مستقیم به موضوع یا نقد مطرح شده، فرد به سمت یک موضوع یا مشکل دیگر می‌رود. به بیان ساده‌تر، وقتی کسی یک انتقاد یا سوال درباره موضوعی مطرح می‌کند، طرف مقابل به جای جواب دادن به سوال، موضوع دیگری را مطرح می‌کند که هم موضوع اصلی را منحرف می‌کند و هم از پاسخگویی فرار می‌کند.به طور کلی این رویکرد، مردم فلسطین را از هویت انسانی‌شان تهی می‌کند و آنها را به ابزاری در یک بازی شطرنج سیاسی بزرگ‌تر تبدیل می‌کند. گویی رنج یک کودک فلسطینی تنها زمانی اهمیت پیدا می‌کند که بتوان از آن برای حمله به جمهوری اسلامی استفاده کرد و اگر نتوان، آن رنج اساسا وجود خارجی ندارد و قابل اعتنا نیست. شبکه من و تو که اساسا رسانه‌ای سرگرمی‌محور است، در این زمینه کارنامه مشخصی دارد. بی‌تفاوتی محض و پرداختن به موضوعات سبک زندگی در میانه یک نسل‌کشی، خود یک موضع‌گیری سیاسی است. اما حتی زمانی که به موضوع می‌پردازد، آن را در چارچوب منافع ملی ایران قاب می‌گیرد. با طرح سوال‌هایی مانند اینکه چرا پول باید در غزه هزینه شود؟ این پرسش اگر در جای درست، هم باشد وقتی جایگزین پرسش اصلی، یعنی «چرا کودکان در غزه کشته می‌شوند؟» بشود، نشان از یک سقوط اخلاقی عمیق دارد.

مهندسی بی‌تفاوتی در اتاق خبر
لایه دوم این رویکرد، استفاده ماهرانه از زبان برای عادی‌سازی فاجعه و انسانیت‌زدایی از قربانیان است. ژورنالیسم متعهد، خود را موظف به استفاده از کلماتی دقیق برای توصیف واقعیت می‌داند اما در این رسانه‌ها، کلمات به‌گونه‌ای انتخاب می‌شوند که اثر عاطفی خبر را خنثی کرده و جایگاه ظالم و مظلوم را مخدوش می‌کنند. به‌عنوان مثال، به جای عبارت «ارتش اسرائیل بیمارستان شفا را بمباران کرد» از عبارت خنثی و بی‌طرفانه «درگیری‌هایی در اطراف بیمارستان شفا گزارش شده است» استفاده می‌شود. به‌جای «کشته شدن پنج هزار کودک فلسطینی در حملات رژیم اسرائیل» از جمله مجهول «پنج هزار کودک در غزه کشته شدند» استفاده می‌کنند تا فاعل جنایت در ابهام باقی بماند. این استفاده از زبان منفعل، یک تکنیک کلاسیک برای فرار از مسئولیت‌پذیری و کم‌رنگ کردن ابعاد فاجعه است. انتخاب کارشناسان و مهمانان برنامه نیز بخش دیگری از این مهندسی است. این رسانه‌ها، به‌ویژه ایران اینترنشنال، پر از تحلیل‌گرانی هستند که به‌طور سیستماتیک روایت‌های رژیم اسرائیل را تکرار می‌کنند و هرگونه مقاومت فلسطینی را «تروریسم» و هرگونه جنایت جنگی اسرائیل را «دفاع مشروع» می‌خوانند. در این میان، به ندرت صدای یک تحلیل‌گر مستقل یا یک فعال حقوق بشر فلسطینی شنیده می‌شود. این توازن نداشتن، یک فضای بسته و ایزوله ایجاد می‌کند که در آن، مخاطب تنها یک نسخه از واقعیت را می‌شنود. آن هم نسخه‌ای که در آن، یک ارتش تا بن دندان مسلح که منطقه‌ای محاصره شده را بمباران می‌کند با گروهی شبه‌نظامی برابر انگاشته می‌شود و مفهوم اشغال به عنوان ریشه اصلی بحران، به‌کلی از معادلات حذف می‌شود.

جدایی از وجدان جهانی
شاید نگران‌کننده‌ترین جنبه این رویکرد، انزوای خودخواسته این رسانه‌ها از گفتمان جهانی است. در حالی که معتبرترین رسانه‌های جهان از گاردین و نیویورک تایمز گرفته تا سی‌ان‌ان و الجزیره خبرنگاران خود را به منطقه فرستاده‌اند و برخلاف همه سوگیری‌های‌شان، مجبور به نمایش بخشی از حقیقت هولناک غزه شده‌اند، این رسانه‌های فارسی‌زبان گویی در یک سیاره دیگر زندگی می‌کنند. آنها تظاهرات میلیونی در پایتخت‌های غربی در حمایت از فلسطین را یا نادیده می‌گیرند یا آن را به تجمع حامیان حماس تقلیل می‌دهند و از کنار گزارش‌های سازمان‌های بین‌المللی مانند سازمان ملل، عفو بین‌الملل و پزشکان بدون مرز که مرتب درباره وقوع جنایت جنگی و پاکسازی قومی هشدار می‌دهند، به سادگی عبور می‌کنند. اینجاست که استدلال مخالفت با جمهوری اسلامی رنگ می‌بازد و ماهیت واقعی این رویکرد آشکار می‌شود. بی‌تفاوتی نسبت به مرگ هزاران کودک، توجیه بمباران مناطق مسکونی و نادیده گرفتن فریادهای جامعه جهانی، دیگر تنها یک تاکتیک سیاسی نیست. این یک موضع‌گیری علیه بدیهی‌ترین اصول انسانی است. این دشمنی با انسانیت است. وقتی یک رسانه که مدعی است برای «زن، زندگی، آزادی» مبارزه می‌کند، چشم خود را روی کشتار هزاران زن در غزه می‌بندد، اعتبار خود را به‌کلی از دست می‌دهد و نشان می‌دهد که این شعارها برایش تنها ابزاری سیاسی هستند و نه یک باور قلبی به کرامت انسان، فارغ از نژاد، دین و ملیت.

انسانیت ،قربانی بازی سیاسی
رویکرد سرد و غیرانسانی رسانه‌های فارسی‌زبان مخالف جمهوری اسلامی در قبال فاجعه غزه، یک نقطه عطف تاریک در تاریخ رسانه‌ای جهان است. این رسانه‌ها با گره زدن سرنوشت مردم فلسطین به سیاست‌های جمهوری اسلامی، نه تنها به وظیفه اصلی خود یعنی اطلاع‌رسانی بی‌طرفانه خیانت کرده‌اند، بلکه خود را در سمت اشتباه تاریخ و انسانیت قرار داده‌اند. آنها به مخاطبان خود نشان دادند که کینه سیاسی‌شان آنقدر عمیق است که می‌تواند بر حس شفقت و همدلی انسانی غلبه کند. در نهایت، پرسش این نیست که چرا این رسانه‌ها از جمهوری اسلامی متنفرند، پرسش این است که بهای این تنفر چیست؟ اگر بهای آن، نادیده گرفتن صدای کودکی باشد که زیر آوار نفس‌های آخرش را می‌کشد، این بها گزاف‌تر از آن است که هر آرمان سیاسی‌ای بتواند آن را توجیه کند. این رسانه‌ها با شکست در آزمون غزه، نه در یک امتحان سیاسی، بلکه در یک آزمون انسانی ناکام شده‌اند و این شکست، تا مدت‌ها بر کارنامه حرفه‌ای و اخلاقی‌شان سنگینی خواهد کرد.
 

ایران اینترنشنال و تمرکز بر ایران‌هراسی و گریز از عمق فاجعه
رویکرد ایران اینترنشنال و من و تو در قبال غزه، عمدتا بر سیاست تمرکززدایی استوار است. هدف اصلی این شبکه‌ها نه پوشش بحران، بلکه استفاده ابزاری از فاجعه برای تضعیف جمهوری اسلامی است. ایران اینترنشنال با استفاده مستقیم از واژگانی چون تروریست برای اطلاق به حماس، بلافاصله زمینه اخلاقی و انسانی بحران را به یک مسئله صرفا امنیتی-تروریستی تقلیل می‌دهد. این انحراف استراتژیک، رنج کودکان غزه را به حاشیه می‌راند و هدف اصلی یعنی تقویت روایت «ایران محور شرارت و بدبختی ماست» را دنبال می‌کند. شبکه من و تو نیز به دلیل ماهیت سرگرمی‌محور، از پوشش عمیق و دردناک بحران‌های انسانی اجتناب می‌کند. این رویکرد که به دنبال دوری از درد و رنج مخاطب و حفظ تمرکز بر سبک زندگی یا اخبار سطحی است، در عمل به نادیده گرفتن تراژدی و تقویت همان بی‌تفاوتی رباتی کمک می‌کند. این شبکه‌ها با انجام یک جراحی رسانه‌ای، کانون توجه را از فاجعه انسانی غزه برداشته و آن را به ابزاری برای منازعه داخلی ایران بدل می‌کنند.

روزنامه‌نگاری بحران و مرز میان بی‌طرفی و سلب مسئولیت اخلاقی
اصول اخلاق حرفه‌ای در شرایط بحرانی وظایف مشخصی را برای روزنامه‌نگاران تعریف می‌کند. روزنامه‌نگاری بحران باید در پی این باشد که کمک کند به سهم خود از ابعاد آسیب‌ها بکاهد و تا حد امکان به حجم کمک‌ها بیفزاید. در چنین شرایطی دیگر بحث رقابت رسانه‌ای مطرح نیست؛ موضوع اصلی کمک به حل مسئله و بازتاب حقیقت رنج قربانیان است. با این حال، رسانه‌های مورد بحث، برداشت غلطی از مفهوم بی‌طرفی ارائه داده‌اند. آنها بی‌طرفی را معادل خنثی بودن احساسی و حذف هرگونه بازتاب رنج فردی تعریف کرده‌اند. در مقابل، خنثی بودن در برابر کشتار غیرنظامیان و کودکان، نه بی‌طرفی، بلکه یک موضع جانبدارانه به نفع ساختار قدرت است. هنگامی که رسانه‌ها با اصرار بر مدل عینیت‌محور که عمق احساسی و داستان‌های فردی را بی اعتبار می‌کند، از ایجاد گفتمان‌سازی موثر در جهت حمایت از غیرنظامیان عاجز می‌مانند، در واقع به ابزاری برای عادی‌سازی خشونت ساختاری تبدیل می‌شوند. رسانه‌ها با بازتاب ندادن حجم بالای تلفات در میان فلسطینی‌ها، در عمل بی‌اعتنایی آشکار به زندگی آنها را تایید می‌کنند. این بی‌تفاوتی، خود نقض اصول کرامت و مسئولیت رسانه‌ای است.

بی‌بی‌سی فارسی و پوشش «متعادل» در خدمت روایت امنیتی رژیم اسرائیل
بی‌بی‌سی فارسی با ادعای بی‌طرفی، نمونه‌ای کلاسیک از چارچوب‌بندی رسانه‌ای (Framing) است که سوگیری‌های سیاسی غرب را منعکس می‌کند. (اصطلاح Framing در واقع به رویکرد یک گزارش یا خبر و نحوه برجسته‌سازی در آن اشاره دارد.) این رسانه تلاش می‌کند تصویری متعادل ارائه دهد اما به دلیل گرایش واضح به دیدگاه طرفدار رژیم اسرائیل مورد انتقاد قرار گرفته است.
رویکرد بی‌بی‌سی فارسی با کم اهمیت جلوه دادن روایت فلسطینی، بر برجسته‌سازی نگرانی‌های امنیتی رژیم اسرائیل متمرکز می‌شود. این رویکرد، در نحوه استفاده از منابع نیز منعکس می‌شود. اتکای این شبکه بر منابع رسمی، تنها شامل اظهارات مقام‌های اسرائیلی و گزارش‌های نظامی آنهاست؛ در حالی که صدای فلسطینی‌ها در گزارش‌های آنها کمتر ارائه می‌شود. این رویکرد نوعی از جنگ شناختی نرم یا Soft Cognitive Warfare است که در آن رسانه با حفظ ظاهر حرفه‌ای و استفاده از تکنیک‌های چارچوب‌سازی، ذهن مخاطب فارسی‌زبان را به سمتی هدایت می‌کند که امنیت یک طرف درگیری بر رنج و جان غیرنظامیان سمت دیگر اولویت دارد. در این مدل، عینیت تنها ابزاری برای پنهان کردن سوگیری ایدئولوژیک است.

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
  • نظرات حاوی توهین و هرگونه نسبت ناروا به اشخاص حقیقی و حقوقی منتشر نمی‌شود.
  • نظراتی که غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نمی‌شود.