آگاه: تمدنی که خدا را از مرکز حذف کرد و انسان را محور مطلق هستی ساخت، اکنون در تنگنای معنوی خود گرفتار آمده است. اومانیسم، که روزگاری پرچم آزادی بود، امروز به زندان خویش بدل شده است؛ چراکه این انسان مطلق، همان بتی است که در معابد علم و صنعت پرستیده میشود. تمدن غرب، هرچند به ظاهر صاحب تکنولوژی و نظم است، اما در باطن گرفتار اضطراب فلسفی و ورشکستگی معنوی است.
اومانیسم غربی، که قرار بود انسان را آزاد کند، او را از حقیقت تهی ساخت و به اسیر ماشین و بازار بدل کرد. علمش، چون از وحی گسسته بود، ابزار شد؛ قدرتش، چون از عدالت برید، غارت شد و آزادیاش، چون از معنا جدا شد، ابتذال گشت. لذا استکبار جهانی در حقیقت، صورت سیاسی همان انحراف معرفتی غرب است. استکبار یعنی خودبسندگی مطلق؛ یعنی اینکه قدرت، معیار حق شود و سود، جای عدالت را بگیرد. این همان شرک مدرن است که در قالب استعمار کهنه آغاز شد و در چهره سلطه رسانهای و اقتصادی امروز ادامه یافته است.

غرب، از عصر رنسانس تا امروز، یک سیر واحد را پیموده است: از «خروج از کلیسا» به «خروج از آسمان» و از خروج از آسمان به «خروج از فطرت». آنچه تمدن غرب را امروز در بحران فرو برده، همین گسست از فطرت است. انسانی که زمین را فتح اما خود را گم کرد. غرب، از قرن شانزدهم به بعد، مأموریتی پنهان برای خویش تعریف کرد: جهانیسازی سلطه از مسیر عقل ابزاری. از استعمار هند و الجزایر و ایران تا اشغال فرهنگی ملتها هدف یکی است: تملک اراده بشر. چراکه سلطه غرب، دیگر با توپ و تفنگ نیست، با تصویر و معناست؛ استعمار ذهن، جای استعمار سرزمین را گرفته است و این همان نفوذ پنهان است: تسخیر «ادراک» پیش از تسخیر «قدرت».
استکبار جهانی در عصر جدید، در پی اشغال نامرئی وجدانهاست. رسانه، دانشگاه و سرگرمی، سه سلاح مدرن سلطهاند؛ با آنها، غرب میکوشد تاریخ را تحریف کند و ذهن ملتها را از درون مسخ کند تا هرگونه مقاومت، غیرعقلانی و هرگونه وابستگی، طبیعی جلوه کند. این دقیقا همان چیزی است که رهبر انقلاب از آن به «جنگ روایتها» تعبیر کردهاند؛ جنگی که در آن، گلولهای شلیک نمیشود، اما نسلها از درون کشته میشوند. لذا جنگ کنونی، نه بر سر خاک، که بر سر «معنا»ست. و این همان نفوذ تمدنی است که اگر با عقل دینی و بصیرت تمدنی پاسخ داده نشود، به زوال فرهنگی میانجامد.
در برابر چنین سلطه همهجانبهای، انقلاب اسلامی در هنگامه سقوط عقلانیت غربی، منادی عقلانیت توحیدی شد. امام راحل رضواناللهعلیه در مقابل منطق قدرتمحور غرب، منطق تکلیفمحور اسلام را برپا کرد. و امام حاضر مدظلهالعالی، امروز این حرکت را از مرحله انقلاب به مرحله تمدن هدایت میکنند. غرب، درگیر فرسایش معناست، اما ایران، در آستانه تولید معناست. غرب، از درون تهی میشود و ما، درحال پرشدن هستیم و این تضاد، ریشه تحول آینده تاریخ است.
تمدن غرب، که روزگاری مهاجم بود، اکنون در حال دفاع از بقای خویش است. بحران جمعیت، فروپاشی نهاد خانواده، گسترش پوچی و انفجار نابرابری اقتصادی، نشانههای احتضار این تمدناند. امروز بزرگترین دشمن غرب و نظم لیبرالی آن، نه روسیه و چین، که خستگی و پوچی است و با همه زر و زور، دیگر «چرایی زیستن» را نمیدانند. در مقابل، تمدن اسلامی ایرانی، با همه فشارها، درحال بازتولید معنا و ایمان است و روز به روز بالندهتر میشود. در این نقطه تاریخی، مواجهه با استکبار، نبردی تمدنی است. هر اندیشمند، سنگری از جهاد تبیین است و هر رسانه، سنگری از جهاد فرهنگی. امروز، باید منطق غرب را نه در ظواهرش، بلکه در مبانیاش نقد کرد. باید نشان داد که تمدن غرب، دروغ بزرگ قرن است: تمدنی که وعده عدالت داد، اما استثمار آورد؛ وعده آزادی داد، اما انقیاد ذهنی آفرید و باید در برابر آن، الگوی خود را بنا نهاد: تمدنی که نه بر حذف خدا، که بر حضور خدا در متن زندگی استوار است؛ تمدنی که علم را با اخلاق، قدرت را با عدالت و آزادی را با ایمان جمع میکند.
باذنالله، روزی خواهد رسید که استکبار جهانی، در برابر طوفان عقلانیت توحیدی زانو زند و تمدن غرب، که روزی خورشید علم بود، در غروب معنا محو شود و از دل این غروب، سپیده تمدن الهی برآید.
نظر شما