بسیاری از چهره‌های شناخته‌شده‌ای که در سال‌های اخیر تحت‌تاثیر رسانه‌ها و جریان‌های بیرونی، مواضعی عجولانه و احساسی گرفتند، اکنون با واقعیت‌های تازه‌ای روبه‌رو شده‌اند؛ واقعیتی که نشان می‌دهد بعد از موج‌های هیجانی اولیه، این افراد عملا تنها مانده‌اند و احساس سردرگمی می‌کنند.

وطن فروشان بی‌وطن

آگاه: برزو ارجمند اخیرا با صراحت از تصمیمات گذشته‌اش ابراز پشیمانی کرده و گفته است که این انتخاب‌ها برای زندگی کاری و شخصی‌اش هزینه‌های زیادی داشته؛ از فشار مالی گرفته تا بسته‌شدن مسیرهای شغلی. او همچنین جمله‌ای گفته که برای همه هنرمندان وطن‌فروخته خارج از کشور مصداق دارد: «بی‌معناترین آدم آمریکا من هستم و همه درها به رویم بسته شد.»
احسان کرمی نیز که در حوادث ۱۴۰۱ وارد فضای رسانه‌ای تند و پرهیجان شد، بعدها در گفت‌وگویی اذعان کرد که فضای اپوزیسیون بیرون از کشور بسیار آشفته‌تر از چیزی بوده که تصور می‌کرد و با چهره‌هایی روبه‌رو شده که نه تجربه سیاسی داشته‌اند و نه صداقت لازم. او گفته بود که در ایران زندگی و کار سالم‌تری داشته و در خارج از کشور با واقعیت‌های سخت‌تری مواجه شده است. جالب اینکه او همزمان با پیوستن به برخی شبکه‌های رسانه‌ای، شاهد تعطیلی آنها بود.
حمید فرخ‌نژاد نیز از جمله افرادی بود که مواضع تندی علیه هموطنان و کشورش گرفت اما پس از حوادث و اتفاقات مختلف، در گفت‌وگوهایی اعلام کرد که نه تنها در عرصه کار هنری‌اش بلکه در زندگی شخصی هم آسیب‌های زیادی دیده و احساس می‌کند نتیجه رفتارهایش چیزی جز بن‌بست کاری و مالی نبوده است. از طرفی اشکان خطیبی هم در بیان تجربه‌اش از مهاجرت ناگهانی و فضای رسانه‌ای خارج از کشور گفته که فشارهای روحی زیادی را تحمل می‌کند و در برخورد با مردم نیز با قضاوت‌های سنگینی روبه‌رو شده است.
در میان تمام این ماجراها، یادآوری سخن مهمی از دکتر ابراهیمی دینانی که سال‌ها پیش در یک گفت‌وگو خطاب به احسان کرمی بیان شد معنای دیگری پیدا می‌کند؛ سخنی درباره «معنی زندگی» و اینکه انسان اگر نداند چرا زندگی می‌کند، عملا دچار سردرگمی‌ای می‌شود که می‌تواند او را به هر سمتی بکشاند. در ادامه، بخشی از این گفت‌وگو با ابراهیمی دینانی، چهره ماندگار فلسفه و حکمت، در سال ۹۵ در برنامه امضا از شبکه را می‌خوانید:
* کرمی: فلسفه به چه درد مردم معمولی می‌خوره و کجای زندگی هست که این همه ما فیلسوف داشتیم و از فلسفه صحبت میشه؟ آیا اصلا فلسفه باید جایگاهی داشته باشد؟
استاد دینانی: فلسفه به شما می‌گوید که معنی زندگی چیست؟ شما زندگی می‌کنید. می‌دانی که برای چی زندگی می‌کنی یا نمی‌دانی؟! صادقانه به من جواب بده! جوابت چیه؟ معنی زندگی چیه و برای چی زندگی می‌کنی؟!
* کرمی: من فکر می‌کنم نادانسته‌هام در این‌باره بیشتر از دانسته‌هامه.
استاد دینانی: من از مقدارش نپرسیدم، کلاه سر من نگذار! اگر من می‌پرسم برای چی زندگی می‌کنی و چرا می‌خواهی به زندگی ادامه بدهی، جوابت چیه؟!
 کرمی: در یک جمله یا یک واژه؟
استاد دینانی: حالا هر چی, ده تا جمله! جواب بده معنی زندگی چیه؟ زندگی معنی دارد یا ندارد؟ و اگر معنی دارد چیست؟ اون آقا اونجا ماتش برده، اون میگه می‌خوام برم ناهار بخورم، یللی برم...
 کرمی: نه؛ کسی نمی‌تونه پاسخ قطعی به این سوال بده.
 استاد دینانی: اگر نداند, حیوانی زندگی می‌کند. اگر نداند برای چه زندگی می‌کند و معنی زندگی چیست و زندگی کند، با حیوان چه فرقی دارد؟ حیوانات زندگی می‌کنند یا نمی‌کنند؟
 کرمی: بله طبیعتا...
استاد دینانی: خب شاید هم از ما بهتر. می‌دانند برای چی زندگی می‌کنند؟
 کرمی: نه!
استاد دینانی: اگر ما هم زندگی کنیم و ندانیم معنی زندگی چیست، با حیوانات چه فرقی داریم؟!

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
  • نظرات حاوی توهین و هرگونه نسبت ناروا به اشخاص حقیقی و حقوقی منتشر نمی‌شود.
  • نظراتی که غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نمی‌شود.