آگاه: جامعه ایران، جامعهای رساناست. البته با آن الگوی آرمانی خویش فاصله دارد. جنود عقل در میان مردم ایران شیوع عمومی و عمیق دارند. همزیستی مردم ایران با جنود عقل در سرگذشت تاریخی ایرانیان ثبت و ضبط شده است. لذا ایران هیچ گاه بدون مردم نبوده و رها نشده. ما ایرانیان هیچ گاه آنچنان از هم دور نشدیم که شناخته نشویم و هیچ گاه در برابر سختیها طوری منفعل نبودیم که بر ضد خود بشوریم. البته تجربههای تلخ داشتهایم؛ اما همیشه ایران و ایرانیگری معنادار بوده و هست. این روند هر چه پیشتر آمده شدت بیشتری پیدا کرده و صیقل بیشتری خورده و شفافتر و آشکارتر شده است. در جنگ ۱۲ روزه اخیر، ملت ایران نشان دادند که جامعهای رسانا هستند. درست زمانی که ابزارها از زندگی عقب ماندند، جامعه ما با سرعت حضور خود را ثابت کرد. نشان داد که جامعهای شناسا و رساناست.
برخی چنین گمان کردند که رفتار ایرانیان منفعلانه بود؛ اما شاهد بودیم که ایرانیان فعال بودند و نه منفعل. این را زمانی بهتر میفهمیم که طرح دشمن رسوا شد و معلوم شد که تلاش دهها ساله رسانههای همدست با خط عملیات دشمن، نتوانسته بر رسانایی ذاتی مردم ایران غلبه پیدا کند و میانجیگری معرفت جمعی و معارفه اجتماعی را از ذات آگاه و حاضر ایرانیان برباید.

در واقع جنگ اخیر جنگی در میان جنگها بود. جنگهای فرهنگی و اقتصادی و امنیتی و سیاسی و رسانهای و سایبری، بسیار پیش از این آغاز شده و همواره ادامه دارد. شروع این تجاوز آشکار، حاصل شناخت غلط صاحبان رسانه از مخاطبان ایرانی بود. آنها گمان میکردند توانستهاند به وسیله تیغ زهرآگین رسانهها بدنه ایرانی را تکه تکه کنند تا با یک ضربه محکم و ناگهانی فروپاشی حکومت و متلاشی شدن ملت اتفاق بیفتد. نتیجه آزمون پرهزینه و رسواکننده، برعکس بود. ناگهان آنچه را که طی دهها سال ایرانستیزی و اسلامهراسی و شیعهگریزی و ضدانقلابیگری در جهان ترویج و تبلیغ کرده بودند به خاکستر نشست و قامت بلند ایران و ایرانی در میانه معرکه سنگین و بینظیر ۱۲ روزه به رخ همه مردمان کشیده شد. قاب رسانههای رسمی شکافت و حقیقت چنان درخشید که جای انکار برای هیچ کس باقی نگذاشت. جنگ ۱۲ روزه نشان داد که ایران در طلیعه تمدنی بزرگ و در مسیر بازگشتی تاریخی قرار دارد. البته این، بازگشت به چیزی شبیه گذشتگان نیست. خلقی جدید در افقی نو رو به آینده است.
بحران معنی در عصر جدید
شاید بتوان گفت بزرگترین چالش امروز انسان، بحران معنی در عصر جدید است. معنی در واقع آن روح کلی و هویت متحد است که به تمام اجزای ذیل خود شخصیت، تعریف و تمایز میبخشد. چرا باید در این باره سخن بگوییم؟ امروزه به واسطه نگاه یکجانبه و تندروی در اصالت دادن به فرد و میل به مادیت، شاهد تزریق بیامان و بیمارگونه ابزارها به قوه هاضمه جامعه هستیم. ابزارهایی که بر انسان غلبه میکنند؛ در حالی که بنا بود دستیار انسان باشند. اشتهای پایانناپذیر و بیرویه به صنعتی شدن و اصل قرار گرفتن ارزش ثروت، قدرت، شهرت و برخورداری و تلذذ مادی به جای اصالت بینیازی، انسان امروزین را تبدیل به جعبه ابزار و خادم ابزار و نگهبان ابزار کرده است. آدمها دائما نسبت به داراییهایی خارج از ذات خود سنجیده و امتیاز داده میشوند. تو گویی کار درباره انسانیت تمام شده و حالا نوبت به افزونههای دیگر است و شاید هم انسانیت از دسترس خارج شده و جای خالی آن باید با ارزشهای ساختگی پر شود.
اینکه انسان از موضوعیت خارج شود و اشیا و داراییهای مختلف مادون انسان تبدیل به هدف زندگی انسان شوند یعنی با یک بحران بزرگ معنوی و تمدنی در عصر جدید مواجهیم. با یک وارونگی عجیب و فراگیر. بزرگترین نقطه ضعف تمدن غربی را میتوان همین امر دانست. بحران معنی و آثاری که از پس آن گریبانگیر انسان شده. گرفتار شدن انسان در محاصره بیامان ابزارها از جمله رسانه، تنها یکی از آنهاست. انسان به شدت آلوده به ابزار است؛ بدون آنکه درباره معناداری نسبت خود با ابزار چیزی بداند. اینجا فقط داشتن و انباشتن، اصالت و اولویت دارد، نه اندیشیدن به اینکه چه را و چرا باید داشته باشیم. در چنین فضایی، بیچون و چرا، تبدیل وسیلهها به مدلهای جدیدتر یک فضیلت و امتیاز اجتماعی به شمار میآید. ابزار جدیدتر مایه مباهات است و نشان میدهد که شما انسانتر هستید و شأن بالاتری دارید. حکم آن است که شما میفرمایید و حق آن است که شما تمنا میکنید. نتیجه کلان تمدنی آن نیز میشود غده بزرگ سرطانی اسرائیل و غدههای سرطانی خوشخیم و بدخیم بسیار دیگر که حیات انسانی را و زندگی انسان را تهدید میکنند.
رسانه به چه کار میآید؟
وقتی میخواهیم درباره رسانه و جایگاه آن سخن بگوییم بهتر است اولین سوال این باشد که رسانه چیست و به چه کار میآید؟
رسانه ابزار و امکانی در خدمت معنای جامعه است تا با اعضای بدنه ارتباط برقرار کند. این رابطه، روابط بین اعضا را نیز تعریف و معنیدار میکند. وقتی انجام این ماموریت به نحوی تبدیل به مهارت مشترک و پایدار بیشتر اعضا شد، میگوییم این جامعه رساناست. جامعه نارسانا به مرگ شخصیتی دچار میشود. اجزای آن همدیگر را نمیفهمند و با گمگشتگی و بیپناهی و آوارگی و آسیبپذیری دست به گریبانند.
رسانایی جامعه با شخصیتمندی و مراقبت از آن ارتباط مستقیم دارد. جامعه با دو چیز شخصیت پیدا میکند. یکی جامعیت و دیگری جمعیت. جامعیت به معنیدار بودن شما کمک میکند و جمعیت این معنی را به بدنه تسری میدهد و امکان بروز و ظهورش را فراهم میکند. هر جامعه باشخصیتی به رسانایی برای به دست آوردن آن و رسانه برای مراقبت از آن نیازمند است. در نتیجه آنچه در این نوشته میآید نه انکار ضرورت رسانه است و نه نادیده گرفتن آثار و فوائد آن. بلکه سخن بر سر وارونگی نسبت انسان و رسانه است. یعنی درباره حاکمیت رسانه بر انسان. وقتی رسانه بر جامعه حاکم شد، به جای اینکه وظیفه ذاتی خویش را انجام دهد جانشین یک امر مهم در جامعه میشود. یک امر اصیل را از جامعه میگیرد و خود را به جای آن مینشاند و به عبارتی گویاتر جامعه را از معنی میمیراند، رسانایی ذاتی جامعه را سلب کرده، از خودمانیها محروم میکند و آن را به خود وابسته و معتاد میکند. در این مرحله، معنی دیگر یک امر جانانه نیست؛ بلکه در میان ابزارها و رفت و برگشت رسانهها ساخته میشود و به خورد جامعه داده میشود. افراط در رسانه، جامعه را از حضور محروم میکند. یاد را از جامعه میگیرد و اجازه تمرکز و توجه و خودشناسی به آن نمیدهد. در نتیجه فهم از انسان به رسانه منتقل میشود و اندیشیدن از جان به ابزار واگذار میگردد. تصمیم در آنجا گرفته و فرمان از آنجا صادر میشود. حالا دیگر سخن گفتن از اختیار و انتخاب و آزادی و زندگی نیز مشروط است. آشکارترین مثال در این باره را میتوان در چالش میان انسان بعد از این و هوش مصنوعی دانست یا از بعدی دیگر نسبتی که انسانی مانند ترامپ با جهان انسانی برقرار میکند.
در فقدان شناخت انسان از خود و روابطش، آگاهی ساختگی جایگزین خواهد شد و حکومت را به دست خواهد گرفت. حکومتی که تمام منافع آن در قطع ارتباط واقعی انسانها با هم و حتی با خودشان است تا با کنترل فاصلهها سلطه مطلق به دست آورد. انسانها حتی باید از خود غایب باشند و خود را نیز فراموش کنند و درباره اینکه چه هستند و که هستند از رسانه کمک بگیرند. انگار هیچ حقیقتی از درون آنها نمیجوشد و هیچ ربطی بین آنان و معنی باقی نمانده است. یک نیاز بزرگ و فقر عمومی در جامعه بشری به وجود میآید که میتوانست وجود نداشته باشد.
هر جامعه برای بقای خویش و حفظ حیاتش به رسانایی و رسانهای که از رسانایی مراقبت کند، نیازمند است. اگر جامعه رسانایی خود را از دست داد، رسانه به ابزاری برای سلطه تبدیل خواهد شد. جامعه نارسانا نمیداند کجاست و نمیداند به کجا و از کجا و با چه و چگونه میرود. خودش را و اجزایش را و اعضایش را نمیشناسد. از گذشته و آیندهاش کنده شده و نسبت خود با زمین و آسمانش را گم میکند. چشمانداز ندارد. قدم در تاریکی میگذارد. پریشان و افسرده است. غریبه و تنهاست. ضعیف و بیانگیزه است. هر چه بزرگتر میشود، به جای زندهتر شدن، سنگینتر میشود. انگار بودن و داشتن هم برای او مصیبت و درد است. چون از معنای خویش جدا شده و نقشه کلی را گم کرده است. اگر مدیریت حرکت چنین جامعهای به دست رسانههای بیگانه بیفتد، جایگزین مهارت ذاتی و خودمانی و وجدانی فرد و جامعه میشود. در این صورت جامعه دیگر حاضر نیست. پرت و پلاست. عاقل نیست؛ جاهل است. با اراده نیست؛ در اختیار است. در حرکت نیست؛ تحت کنترل است. در نتیجه با تحریک و تخدیر و تهدید و تشویق و تحریم و تزویر و تنبیه و ترغیب و تحریض و تسکین، کار میکند. در این صورت صاحبان رسانه در عمل مالک و عهدهدار فرد یا جامعهای هستند که خویشتن خویش را و هویت و حقیقت و شخصیت خویش را به رسانه واگذار کرده و در قاب رسانه به بازشناسی خویش و درک خویشتن میپردازد. جامعهای که خود را نمیشناسد و در خویش حاضر نیست و خود را گم کرده و در جهل نسبت به خود و جهان خودمانی رها شده است.
رسانایی خصلت و خاصیتی جانانه است که پس از اشباع شدن، در ساحت تنانهها نیز جاری میشود. پس از کفایت فعالیت قوای وحدتبخش و هویتآفرین درون انسان، بسته به میزان سرشاری و برخورداری، سویههای گنجانده شده در آن، امتدادهای وجودی خویش را میگسترند تا اینکه در صورت و تن و فراتن نمود پیدا میکنند. محصول نهایی این تحول، در افکار و گفتار و رفتار و عادات و سنن و مراسم و فرهنگ و ادب و مهارت و هنر و صنعت تعین پیدا میکند.
برای نزدیک شدن به مفهوم رسانایی، میتواند از معانی دوستی، محبت، انسانیت، اتحاد، نظم، نظام، حکومت، قانون، همگرایی و وفاق استفاده کند. در طرف مقابل مفاهیمی همچون دشمنی، شهوتزدگی، شیطنت، تفرقه، پریشانی، از هم پاشیدگی، آشفتگی، بلاتکلیفی، شقاق و پراکندگی را داریم.
در ادبیات دینی دو سوی این ماجرا ذیل دو مفهوم کلان صورتبندی میشود. عقل و جهل. یکی از بزرگترین ثروتهای معنوی ما ایرانیان و البته در مرتبهای بالاتر انسان، دسترسی به متون مقدس دینی و دریافتهای آسمانی است. خوشبختانه ادبیات فارسی سرشار از معانی نابی است که میتواند دسترسی و ارتباط ما با آنها را آسانتر، سریعتر، عینیتر، ملموستر و خودمانیتر کند. ما زبان فاخری داریم که ظرفیتهای خود را برای ایجاد ارتباط جهان روحانی و جسم و جهان مادی فعال کرده است. زبان اولین و اصیلترین رسانهای است که انسان از آن بهرهبرداری کرده است. درباره خاستگاه زبان نیز سخن بسیار است. در هر حال زبان مناسب، یکی از آن مقدمات لازم برای رسانا کردن جامعه است. یکی از دلایل تاکید حضرت آیتالله خامنهای (حفظهالله) درباره پاسداشت زبان و فرهنگ و ادب فارسی، حفظ ظرفیت رسانایی جامعه است. زبان امانتدار معانی خودمانی جامعه است. لذا میتواند در لحظات بحرانی جانی تازه به جامعه بدمد. توجه خاص رهبر انقلاب به حوزه تولید ادبیات از این بابت است. زبان میتواند نگهبان هویت ما باشد، به شرط اینکه ما نیز مراقب زبان باشیم. گفتوگو درباره عقل و جهان معنایی آن و جهل و جهان معنایی آن به ما کمک میکند تا بتوانیم رساتر و عینیتر راجع به رسانایی جامعه سخن بگوییم.
عقل وجه ممیزه روح زندگی انسانی است. به کار بستن آن روابط انسانی را در جامعه به وجود خواهد آورد و زندگی در بستر این روابط جاری خواهد گشت و صورتهای خود را خواهد آفرید. پس فراهم کردن مقدمات سیطره عقل از یکسو و جلوگیری از آلودگی زندگی به رد پای جهل از سوی دیگر، کمک خواهد کرد تا زندگی در طبقات و اشکال بودن ما جریان یابد و اتصال به آگاهی و دانایی برقرار شود. مجموع عناصری که تدارک جمعی آنها ظرفیت کامل برای جریان عقل را فراهم میکند جنود عقل نامیده میشود و مجموع عناصری که دچار شدن به آن فرصت سواستفاده را به جریان جهل میدهد، ذیل عنوان جنود جهل صورتبندی و فهرست شده است.
کارکرد جنود عقل در واقع شناسا کردن اجزا و ایجاد معارفه بین آنهاست. ایجاد آشتی و آشنایی بین عناصر جامعه و متحد کردن آنها و برکشیدن دوستی و محبت و راندن شقاق و نفرت و عداوت. بسیاری اوقات ما بلد نیستیم رابطه برقرار کنیم. گاهی رابطه برقرار کردن برای ما آسان است؛ اما نمیدانیم با این رابطه بناست چه کار بکنیم. گاهی همین ندانمکاریها تخریبهایی در روند اجتماعی شدن به وجود میآورند و اعتماد و اتکای اجتماعی ما را کاهش میدهند. اگر درباره دوستیها و یکدستیها به حد کافی نیاموخته باشیم، نه میل درونی ما برانگیخته خواهد شد و نه فضای جامعه از آن استقبال خواهد کرد. نتیجه، غیبت جامعه از خویشتن و محو دیگری شدن است. رسانایی در سطحی از آگاهی و لایهای از دانایی شکل میگیرد که در آن معارفه بنیادین اجتماعی شکل گرفته است. افراد برای هم ناشناخته نیستند. بیگانگی نمیکنند. یکدیگر را نادیده نمیگیرند. انکار نیز نمیکنند. جمع آدمها در چنین جامعهای جمع معروفهاست. اتحاد روحانی به ایشان نوعی نظام اجتماعی داده و همگی یکدیگر را اعضای یک پیکر میبینند. انگار خانوادهای گستردهاند و درکی خودمانی از خیر و شر و نفع و ضرر همدیگر دارند. در چنین جامعهای حتی قوانین کمتر به کار میآیند. نه به خاطر نادیده گرفته شدنشان؛ بلکه به خاطر اینکه افراد سرمایههای آشتی و آشنایی ذاتی خود را به اشتراک میگذارند و سعه صدری به جامعه میبخشند که کارها کمتر به خطکشهای قانونی میرسد. یعنی افراد به جای زندگی کردن در مرزهای قانونی در متن توسعه یافته معاریف اجتماعی به مقام و منزلت بینیازی میرسند.
با مراجعه به فهرست نسبتا بلند جنود عقل و جهل که تصویری چندبعدی از واقعیت این دو مفهوم به ما میدهند، به روشنی درمییابیم که جنود عقل در واقع مقدمات آشتی و آشنایی و انس و یکپارچگی و یگانگی ماست و جنود جهل عوامل دوری، بغض، دشمنی، ضعف، سستی و پراکندگی ما.
یک سوی ماجرا خیرخواهی و حقطلبی و امید و شکر و مهربانی و انسجویی و رفاقت و صداقت و پاکدامنی و حلم و پردهپوشی و همگرایی و یادآوری و بینیازی و وفاداری و مدارا و شهامت و امانتداری و شناسایی است که همگی اسباب همدلی و همافزایی هستند و سوی دیگر آن مکر و پردهدری و تنبلی و عهدشکنی و ریا و دروغ و خودنمایی و ستم و آلودگی و سختگیری و خودخواهی و سنگدلی و فریفتگی و سهلانگاری و تفرقه و بخل و خیانت و سرکشی که باعث جدایی و واگرایی و ناامنی جامعه میشوند.
مراقبت از رسانایی جامعه ایران
جامعه رسانا صفات و عاداتی را در خود گسترش داده که افراد و اعضا و اجزایش را در امنیت و سلامت گرد هم میآورد. گویی یک تن بزرگ زنده هوشمند چابک ماهرند. در مقابل جامعه نارسانا را داریم که هر آن در لبه پرتگاه از هم پاشیدگی و ناجامعگی است و ناچار برای کنار هم نگه داشتن جمعیت به ابزارهای نامتعارف متوسل میشود. لذا اگر ابزارها در چنین جامعهای به هر دلیل دچار اختلال شوند، آن جامعه دیگر کار نمیکند. به یک معنی دچار مرگ میشود. مرگی از پس یک حیات مصنوعی که توسط ابزار مراقبت میشد.
وظیفه همه ما مراقبت از رسانایی جامعه ایران است. فهم مشترک، زبان مشترک، فرهنگ مشترک، معنای مشترک و عزم مشترک برای مراقبت از داشتهها و حرکت به سوی آرمانها. پیروزیهای اخیر و آشکار شدن پیشرفتهای بزرگ که اکثر آنها طی دهها سال پنهان مانده بود، به معنی غفلت و عدم مراقبت از سرمایههای معنوی ملت ایران نیست. آنچه برای دشمن آشکار شد، هدف قطعی جنگهای پس از این است. تمام مؤلفههای شناسایی و رسانایی اجتماعی ما زیر ضرب حملات رسانهای و تبلیغاتی دشمن است. دلبستگی مردم به معارف اسلامی و شیعی و انقلابی و نگهبانی غیورانه آنان از هویت و فرهنگ ایرانی، دشمن را بارها به شکست واداشته. طبیعی است که آنان پس از این با تمرکز بیشتری ریشههای معرفت ایرانی را نشانه بگیرند و برای ترمیم اشتباهات خود تصمیمات جدید اتخاذ کنند و سرمایهگذاری بیشتری برای دور کردن مردم از هم و مردم از حکومت و مسئولان از یکدیگر انجام دهند و خود به عنوان میانجی و تصمیمگیر در شکافهای به وجود آمده قرار گیرند و هدف نابودی ایران و ایرانی را از نزدیک دنبال کنند. همدلی و اتحاد مردم در روزهای سخت دشمن را همچنان که در جنگ ۱۲ روزه اتفاق افتاد عقب خواهد راند و او را از رسواییهایی که این روزها برای خود به بار آورد پشیمان خواهد کرد.
نظر شما