۴ دی ۱۴۰۴ - ۰۰:۰۰
کد خبر: ۱۹٬۱۴۱

فقر پیامدسنجی و ترس از ارزیابی

فرهنگ و فرسودگی

مریم جهانگیر _ آگاه مسائل فرهنگی

در همان نگاه اول، تقویم موسسات و دانشگاه‌ها مملو از همایش‌ها، یادواره‌ها، مسابقه‌ها و جشنواره‌هاست. اما در قبال این همه فعالیت، این پرسش ساده که این حجم از فعالیت‌ها، چه اثری ماندگار بر ذهنیت و کنش نسلی که باید پرچمدار تحول باشد گذاشته است؟ اغلب پاسخ قانع‌کننده‌ای ندارد.

فرهنگ و فرسودگی

آگاه: به نظر می‌رسد پروژه کار فرهنگی در دستگاه‌ها دچار یک «فرسودگی ساختاری» شده است؛ فرسودگی‌ای که ریشه در تبدیل شدن «فرهنگ» به یک «فعالیت اداری» دارد. مشکل از جایی آغاز می‌شود که کار فرهنگی، به‌جای آنکه یک فرآیند عمیق و تعاملی تعریف شود، در قالب یک «فعالیت» (Event) صورت‌بندی می‌شود. معیار موفقیت در این نگاه، صرفا برگزاری بدون نقص رویداد، تکمیل فرم‌های گزارش و ارائه آمار شرکت‌کنندگان است. طبیعی است که در چنین چارچوبی، انرژی مدیران و اجراکنندگان معطوف به «ظواهر» می‌شود (سالنی مرتب، سخنرانانی شناخته‌شده و مراسمی پرتصویر). غافل از آنکه اثرگذاری فرهنگی در گرو ایجاد «گفت‌وگو»، «پرسش» و «چالش فکری» است؛ امری که در گزارش‌های کمی قابل ثبت نیست و چه‌بسا از برنامه‌های فرمایشی و یک‌سویه اصلا زاده نمی‌شود.

فقر پیامدسنجی و هراس از ارزیابی واقعی
بخش عظیمی از این ناکارآمدی، ریشه در فقدان شهامت برای «پیامدسنجی واقعی» دارد. اگر معیار سنجش، صرفا کیفی‌سازی همان آمار کمی باشد (مثلا «سطح خوبی از مشارکت صورت گرفت»)، طبیعتا هرگز به نقد جدی عملکرد نمی‌رسیم. متاسفانه پرسش‌های اساسی اینچنینی کمتر پرسیده می‌شود که آیا فضای عمومی دانشگاه یا مدرسه یا مسجد پس از یک دوره فشرده برنامه‌های فرهنگی، پذیرای مبانی فکری انقلاب شده است؟ آیا گفتمان حاکم بر حلقه‌های دانشجویی، عمق و استحکام بیشتری یافته؟ یا اینکه این برنامه‌ها فقط به حاشیه امنی برای گروهی خاص تبدیل شده و اکثریت افراد را یا بی‌تفاوت کرده یا به واکنش طردکننده واداشته است؟ لذا تا زمانی که دستگاه‌های فرهنگی خود را ملزم به پاسخگویی در قبال این سوالات نکنند، حرکت در چرخه باطل «تکرار فعالیت‌های بی‌ثمر» ادامه خواهد داشت.

تناقض در میدان‌داری
شاید متوجه شده باشید که در فضای فرهنگی یک تناقض آشکار وجود دارد. از یک‌سو بر ضرورت ایجاد فضای پویا و جریان آزاد اندیشه تاکید می‌شود، اما از سوی دیگر، ساختارهای تصمیم‌گیری و اعطای مجوز، اغلب متمرکز، کند و محتاط است. در حقیقت این ساختار به جای تسهیل‌گری، نقش مانع‌تراشی را ایفا می‌کند. وقتی ابتکار عمل از فعالین و اساتید دغدغه‌مند گرفته و در لایه‌های اداری ذوب می‌شود، محصول نهایی، صورتی بی‌جان و فاقد جذابیت برای نسل جدید است. در واقع شعار «میدان‌داری نیروهای ارزشی» وقتی محقق می‌شود که به او اعتماد شود، بودجه و امکانات در اختیارش قرار گیرد و مسئولان، نقش حامی و نه کارگردان مستقیم را بازی کنند. تجربه نشان داده هرجا این اعتماد وجود داشته، کارهای ماندگار و اثرگذار از دل گروه‌های خودجوش مردمی برآمده است.

نیاز به یک بازنگری ریشه‌ای
وضعیت فعلی، نه با افزایش بودجه یا تکثیر برنامه‌ها، که تنها با یک بازنگری ریشه‌ای در منطق حاکم قابل اصلاح است. این بازنگری چند گام دارد: اول، تغییر تعریف کار فرهنگی از «فعالیت نمایشی» به «فرآیند اندیشه‌سازی». دوم، طراحی سنجه‌های کیفی و شجاعانه برای ارزیابی تاثیر واقعی، حتی اگر نتایج، ناکامی‌های گذشته را نشان دهد و سوم، واگذاری واقعی میدان به بازیگران اصلی، یعنی فعالین و دغدغه‌مندان، البته با کمترین مداخله دیوان‌سالارانه. بدون این تحول، کار فرهنگی همچنان در حاشیه خواهد ماند و فرصت طلایی اثرگذاری بر نسل آینده‌ساز، روزبه‌روز بیشتر از دست خواهد رفت. ولی اینکه آیا ساختارهای فعلی، ظرفیت این اصلاح دردناک و لازم را دارند یا خیر، موضوع دیگری است.

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
  • نظرات حاوی توهین و هرگونه نسبت ناروا به اشخاص حقیقی و حقوقی منتشر نمی‌شود.
  • نظراتی که غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نمی‌شود.