همیشه میخواست دست به کار خارقالعادهای بزند. رویایش هتلداری بود و برای رسیدن به رویایش نمیتوانست یکجا آرام بگیرد. ته دلش از خودش بیشتر انتظار داشت. دوست داشت دست به کار جدیدی بزند. حتی وقتی که ازدواج کرد هم رویایش را رها نکرد. تحصیلاتش را ادامه داد. هم خانه داری میکرد هم مغازه داری. شاید خیلیها ازدواج را بهانه نرسیدن به آرزو و رویایشان بدانند، اما او ازدواجش را مسیر رسیدن به رویایش کرد. دست همسرش را گرفت و به کویر زدند. تا چشم کار میکرد برهوت بود، نه آب نه برق و نه حتی جاده داشت اما او تصمیمش را گرفته بود و باید کار را به سرانجام میرساند. دختر کویر بود و مقاومت را از سرزمین پدری آموخته بود. در همین برهوت مجموعه گردشگری برپا کرد که از بین ۷ کمپ کویری، کمپ نمونه استان شد. اسمش را هم گذاشتند «شن و شادن».
در کنار راه اندازی مغازههای پارچه فروشی و کمپ شن و شادن کارگاه حصیربافی را هم که از صنایع دستی شهرستان بافق است، افتتاح کرده است. این کارآفرین «اسما حسینی»، یک بانوی موفق جوان در حوزه گردشگری است که سال هاست در حوزه گردشگری شهرستان بافق فعالیت میکند و کمپ کویرنوردی «شن و شادن» را در این منطقه راه اندازی کرده است. با او به گفتوگو نشستیم تا برایمان از تجربههای تلخ و شیرینش بگوید.
*بچه آهو
از تپههای شنی پایین میآید و بطری آب یخ را با لبخند به سمتمان میگیرد. میگوید: میدانید این شنهای روان منبع انرژی است؟ وقتی در منطقهای نور خورشید شدید باشد آن منطقه ذخیرگاه معادن میشود، حال آنکه تشعشعات معدنی برای انسان مضر است و خداوند مهربان برای خنثی کردن این مضرات، در این مناطق کاکتوس، خرما و شن زار میآفریند. خوشبختانه بهشت معادن ایران از هر سه موهبت خدا برخوردار است.
او نام شادن را از نام بچه آهویی که در این مناطق زندگی میکند گرفته و میگوید این کمپ مثل بچه آهویی است که نیاز به مراقبت و نگهداری دارد. ماجرای ورودش به این صنعت را اینگونه برایمان تعریف میکند: «سال ۸۴ بود که از کرمان به شهر آبا و اجدادیمان بافق مهاجرت کردیم. آن موقعها من دختر جوان و پرانرژی بودم که زندگی در شهر کوچکی مانند بافق برایم سخت بود، اما کمی که گذشت با خودم گفتم بلند شو و کاری برای خودت دست و پا کن. به پیشنهاد خانواده برای اینکه بتوانم با خانمهای شهر بیشتر آشنا شوم، اولین مغازه پارچه فروشی خانمها را در بافق افتتاح کردم و خودم هم به کلاسهای خیاطی رفتم تا بتوانم به مشتریها در دادن ایده کمک کنم مغازه پارچه فروشی با کمک دو خواهرم رونق گرفت و من در همین دوران در رشته نرمافزار کامپیوتر قبول شدم. سال ۸۶ بود که ازدواج کردم اما در کنار تحصیل، خانه داری و گرداندن مغازه باز هم احساس میکردم وقت خالی زیاد دارم و باید دست به کار جدیدی بزنم».
رویای راه اندازی هتل
نگاهی به عمارتش میاندازد و دوباره ادامه میدهد: «همیشه راه اندازی یک هتل را در ذهنم داشتم و دلم میخواست یک روزی این رویا را محقق کنم به همین خاطر با خودم گفتم برای رسیدن به این رویا باید از صفر شروع کنم یعنی یادگیری اصول آن. دوباره وارد دانشگاه شدم و در رشته مدیریت جهانگردی شروع به تحصیل کردم. دو سال که گذشت به استادم پیشنهاد ایجاد مجموعه گردشگری در بافق را دادم و گفتم که میتوانم این طرح را با کمک شما پیاده کنم.
طرح را نوشتم و منتظر مجوز آن شدم. اسفند سال ۹۳ درست ۲۰ روز مانده به آغاز سال جدید، به من اعلام کردند که طرح شما تایید شده و میتوانید در محلی که طرح را ارائه دادید به طور موقت برنامه نوروزی داشته باشید. هیچ کس باورش نمیشد من با یک تکه کاغذ که نوشته بود «فعالیت شما بلامانع است» کار را دنبال کنم تا در ایام عید برنامه داشته باشم.
دوباره به کویر بیانتها خیره میشود و میگوید: «کویر بوم زندهای است از نقاشی سکوت» این جمله را کرامت یزدانی، نویسنده و شاعر یزدی که بسیاری از نوحههای معروف شهر یزد سروده اوست به من هدیه داده است. وقتی میخواستم بر روی بروشور کمپ کویریام متن خوبی بنویسم با او تماس گرفتم و او بعد از کمی مکث این جمله را به من گفت و این جمله عجیب به دلم نشست.»
کمپ برتر کویرنوردی یزد شدیم
او در ادامه میگوید: اینجا تا چشم کار میکرد برهوت بود، نه آب نه برق و نه حتی جاده داشت اما من تصمیمم را گرفته بودم و باید کار را به سرانجام میرساندم. با همسرم آستینهایمان را بالا زدیم و سازههای نمایشگاهی آماده کردیم. تمام سازهها را با شاخههای درخت خرما پوشاندیم که حالت سنتی خود را از دست ندهد. بعد بازارچهای با ۸ غرفه زدیم و جشنواره آرزوها را با به هوا فرستادن ۱۰۰ بالن آرزو در دل کویر برگزار کردیم. ۶ فروردین سال ۹۴ بالغ بر ۲ هزار نفر برای بازدید از مجموعه گردشگری شن و شادن و حضور در جشنواره آرزوها به کمپ ما آمدند و ما با وجود همه کاستیها، از بین ۷ کمپ کویری، کمپ نمونه استان شدیم.
بهار سال ۹۵ برای بار دوم سازههای کمپ را طراحی کردیم، اما این بار با توجه به فرصتی که داشتیم سعی کردیم تمام المانها را سنتی کار کنیم بنابراین سازههایی سنتی با کاهگل ساختیم. همه اینها در حالی انجام میشد که این منطقه آب و برق و حتی جاده نداشت و ساخت کوچکترین چیزی در آن هزینه بر بود، اما شور و شوقی که داشتیم باعث میشد تمام سختیها را به جان بخریم و ادامه دهیم.»
در اوج رونق کمپ کویری خدا هدیهاش را فرستاد
دخترش از دور برایش دست تکان میدهد. او هم دستهایش را بالا میبرد و برای دخترکش علامت قلب میسازد و میگوید: «این دختر را خدا بعد از ۹ سال به ما هدیه داد. همان سالی که اوج رونق کمپ کویری ما بود و زوربال و فوتبال حبابی را هم به کمپ آوردیم. «بارانا» همه زندگی من است و همه جا مرا همراهی میکند حتی وقتی خیلی کوچک بود با من به جلسههای کاری میآمد و گاهی در آغوشم به خواب میرفت. شاید همین هر لحظه کنار من بودن است که باعث شده او هم شن و شادن را دوست داشته باشد و بخواهد که در آینده کار مرا ادامه دهد. همیشه میگوید: مامان واسه شن و شادن ناراحت نباش. بزرگ که شدم خودم میچرخانمش. امیدوارم دخترم این محل را بیش از پیش رونق دهد.»
گردشگر باید فرهنگ اصیل را بشناسد
دوباره به گذشته بر میگردد؛ «سال ۹۵ اوج رونق کمپ شن و شادن بود. یادم است وقتی مدیر میراث فرهنگی استان یزد به کمپ آمد و تفریحات آن را دید به ما گفت: میخواهیم میهمانان میراث را برای بازدید از کویر به کمپ شما بیاوریم. من آن روز واقعا ذوق زده شدم و با وجود آنکه باردار بودم برای ۹۰ نفر کشک بادمجان درست کردم و سفره چیدم و خوشبختانه همه میهمانان از محیطی که برایشان آماده شده بود لذت بردند.
سال ۹۵ هم کمپ نمونه کویرنوردی استان شدیم و این داستان تا ۴ سال ادامه داشت به طوری که هلدینگ گردشگری مارکوپولو برای آوردن گردشگران خارجی با ما قرارداد بست.
ما برای شناساندن فرهنگ و توسعه آن از تمام المانهای سنتی مانند بادگیر، طاق، ساباط و… استفاده کردیم و حتی به جای دستمال کاغذی، دستمال یزدیهای کوچک تهیه کردیم تا گردشگران با هنر و فرهنگ مردم سختکوش کویر آشنا شوند. برای برنامهها هم اجرای برنامههای بومی_محلی و آشنایی با اقوام مختلف را در دستور کار قرار دادیم.»
خالق آفریدهاش را رها نمیکند
این کارآفرین جوان معتقد است: «حس زنها به کاری که انجام میدهند و چیزی که به وجود میآورند حسی مادرانه است. من هم مثل مادری که هوادار بچهاش است و میخواهد بهترینها برایش پیش بیاید به شن و شادن نگاه میکنم. با شادی و رونقش شاد میشوم و با آسیبش ناراحت. مثل یک مادر اجازه نمیدهم گزندی ببیند و در این راه هر کاری از دستم بربیاید انجام میدهد.
کمپ شن و شادن مشکلات زیادی داشته و دارد. از مجوز محیط زیستی گرفته تا تخریب و دزدی و نبود امکانات، اما هیچ کدام از این مشکلات مرا دلسرد نکرده است. آدمی نیستم که شکست را بپذیرم و چیزی را که خلق کردهام رها کنم تا جایی که بتوانم برای بودن و سرحال بودن شن و شادن تلاش میکنم. »
تلاش برای رونق صنایع دستی
از او درباره صنایع دستی بافق و برندی که ایجاد کرده هم میپرسیم؛ «من برای ثانیه به ثانیه وقتم ارزش قائل هستم. در کنار راه اندازی مغازههای پارچه فروشی و کمپ شن و شادن کارگاه حصیربافی را هم که از صنایع دستی شهرستان بافق است، افتتاح کردم. در این کارگاه با کمک دوستانم حصیر را با چوب و پارچه و روبان تلفیق کردیم و کارهای جدیدی خلق کردیم. جاجواهری حصیری درست کردیم و از جواهر فروشیهای شهر خواستیم برای شناساندن و توسعه صنعت حصیربافی از این جعبهها استفاده کنند. گلها و گلدانهای حصیری درست کردیم. حتی کیف اداری با حصیر ساختیم و در نمایشگاههای صنایع دستی شرکت کردیم تا تبلیغی برای هنر شهرمان باشد.»
از خودم ممنونم!
از او میپرسیم اگر قرار باشد از یک نفر تشکر کنی آن یک نفر کیست؟ کمی فکر میکند و میگوید: «همیشه حمایتهای پدر و همسرم را داشتم و از آنها خیلی سپاسگذارم، اما اگر قرار باشد از یک نفر و تنها یک نفر تشکر کنم آن یک نفر خودم هستم چون در راهی که قدم گذاشتم خیلیها با حرفهایشان مرا آزردند و دلسردم کردند اما من از پا ننشستم و تا جایی که امکان داشت پیش رفتم و شن و شادن را سرپا نگه داشتم.
چشم اندازی که برای آینده شن و شادن میبینم چشمانداز روشنی است. من اعتقاد قلبی دارم که میتوانیم در ارائه خدمات کویری دنیا را انگشت به دهان بگذاریم فقط نیاز به حمایت داریم. شن و شادن این قابلیت را دارد که جهانی شود و در جهان حرفی تازه برای گفتن داشته باشد و من امیدوارم که این آینده درخشان را با چشمهایم ببینم.»
منبع: فارس
نظر شما