آگاه: درباره چند و چون این موضوع با «میرشمسالدین فلاحهاشمی»، نویسنده، مدیر نشرصاد و خودنویس و سردبیر نشریه روایت ایرانی گفتوگو کردهایم.
اگر مستقیم برویم سر اصل مطلب باید بپرسم چرا جوایز ادبی مهمی مانند جایزه جلال نمیتوانند آثار را بعد از انتخاب و برنده شدن، حمایت کنند؟
جایزه دولتی بهویژه در سالهای اخیر بهعلت دخل و تصرف در نحوه داوری و چینش داوران، معمولا اصول و استانداردهای علمی را ندارد و سلیقههای شخصی فرآیند انتخاب داوران را به پیش میبرد؛ از همین رو از گروه و اعضای داوری مشخص میشود که کدام اثر درنهایت برگزیده میشود. من درباره همین موضوع اصطلاحی دارم، «بگو داور کیه تا بگم کدام اثر برگزیده میشه». این موضوع ارتباطی با اینکه کدام دولت بر سر کار است ندارد. ببینید کتابهای برنده جایزه نوبل در کشور ما چقدر پرفروشاند و ناشران چقدر توانستهاند با این آثار مانور دهند. نکته این است که باید عمری یا دورانی بر یک اثر بگذرد. به آثار کلاسیک جهان هم که نگاه کنید، تقریبا همه نویسندگانی مانند داستایوفسکی، ویکتور هوگو، تولستوی و... را میشناسند. بر یک اثر خوب باید زمانی بگذرد تا به پختگی رسانهای برسد. ممکن است اثری بسیار ارزشمند باشد اما نتوانسته باشد در میان کتابخوانها جای خودش را مشخص کند. رسانه در این میان اثر ویژهای دارد. بعد از مطرحشدن آثار اگر منتقدان درباره آن به گفتوگو بپردازند، در انواع فرمتهای رسانه، از رسانههای اجتماعی تا پادکستها درباره کتاب گفتوگو شود، سلبریتیها و هنرمندان مطرح آن را معرفی کنند، تجربه نشان داده که مجموع اینها بیشتر در پرفروش شدن یک کتاب موثر است تا اینکه برنده یک جایزه شود. جایزه جلال مهمترین جایزه کشور است اما بعد از آنکه آثار برگزیده را معرفی میکند، آن را رها میکند. درواقع نهادهای فرهنگی دولتی از خانه کتاب و... بعد از برنده شدن آثار، آنها را برای مطرح و شناختهشدن حمایت نمیکنند و با جایزه دادن، کار را تمام میکنند. این چرخه جایزه و مطرح کردن کتاب است که معیوب بوده و این مشکل را ایجاد کرده است.
جوایز مستقل و نیمهدولتی چطور؟ برای اینها هم همین شرایط برقرار است؟
در جوایز مستقل هم، از جایزه هوشنگ گلشیری، صادق هدایت و... نگاه سیاسی در دیده شدن یا نشدن اثر مطرح است؛ یعنی افرادی که در جوایز دخیلاند اگر شناختهشده باشند، میتوانند در فضای مجازی موج کوچکی ایجاد کنند که تبدیل به جریان نمیشود اما اثر کمابیش شناخته میشود. من بارها این را گفتهام و شنیده نشده است؛ باید دید در کشور ما «ادبیات کیلویی چند؟». ادبیات داستانی کجای زندگی مردم است؟ در گذشتههای دور و سالهای ابتدایی انقلاب، کتابها با ۲۰هزار و ۳۰هزار تیراژ به بازار میآمد اما حالا مجموعههای پخش و توزیع که یک کتاب را پرمخاطب ارزیابی میکنند و از ناشر میخواهند چاپ جدید بدهد، ناشر با ترس و لرز ۱۰۰تا چاپ میکند. بعد اگر باز هم مشتری داشت، مثلا ۵۰۰تا تیراژ میدهد. این وضعیت فعلی بازار کتاب و اقتصاد ناشران است.
زمانی که در تلویزیون و دیگر رسانههای رسمی ما، کتاب و صحبت از آن جایگاهی ندارد، جوایز بهتنهایی اثرگذاری گستردهای نمیتوانند داشته باشند. تبلیغات درباره کتاب در تمامی رسانهها حتی اگر به نظر نیاید اما میتواند بسیار اثرگذار باشد. جوایز ادبی، مکمل این روند برای دیدهشدن آثار است. برای مخاطب معمولی آثار شاید جوایز یک اثر، اهمیت ویژهای نداشته باشد. او بیشتر مایل است بداند که چه کسی کتاب را معرفی کرده است و با همین چرخه خودش هم آن را به دیگری معرفی میکند.
در سالهای اواخر دهه۶۰ و اوایل دهه۷۰ که ادبیات عامهپسند ما بسیار محبوب شده بود، نویسندگانی در این حوزه وارد شده بودند که از ابتدا نویسنده نبودند. مثلا مشاور خانواده بودند، خدا رحمت کند خانم فهیمه رحیمی را یا خانم نسرین ثامنی که در این زمینه آثاری عامهپسند و بیشتر موردعلاقه خانمهای خانهدار را مینوشتند. این کتابها بهقدری دستبهدست میشد که بهزودی پاره میشدند و فقط جلد آن به نفر آخر میرسید. نویسنده سلیقه مخاطبش را میشناخت؛ البته که ادبیات عامهپسند در تمام دنیا بیش از دیگر سبکهای ادبی از کلاسیک، پستمدرن و... مخاطب و علاقهمند دارد. در آن سالها، بهترین راه ترویج و تبلیغ یک اثر خوب در میان مخاطبان، همین دستبهدست کردن بود. این روزها رسانهها زیاد شده اما کار موثر در این زمینه به کمترین میزان رسیده است. برخی فکر میکنند با انتشار یک پاراگراف از یک کتاب، دینشان را به آن ادا کردهاند و همین قدر کافی است.
این روزها مهمترین بخش و درواقع پاشنه آشیل وضعیت فعلی حوزه کتاب این است که رسانه برای ایجاد تغییر در این وضعیت بهطور جدی وارد شود. برای این کار طرح و برنامهریزی مشخص داشته باشد و آزادانهتر به میدان بیاید تا مخاطب نیز دوباره به این حوزه علاقهمند شود. اینطور نیست که بگوییم حالا که لوازم تکنولوژیکال و ارتباطی اینقدر رشد کردهاند و یک موبایل در دست همه هست، پس همهچیز را در همان میبینند و میخوانند. در تمامی کشورهای پیشرفته و دارای اقتصاد قوی مانند ژاپن و کشورهای دیگر، وارد محافل عمومی که میشوید با آنکه دسترسی کاملی به ابزار ارتباطی دارند اما کتاب هم در دست دارند و این خیلی مهم است. باید دید که در این کشورها چه اتفاقی افتاده که کتاب از دستشان نیفتاده است. این بسیار مهم است که در کشور یک اثر هنری یا ادبی مهم وجود داشته باشد اما به اندازه یکصدم فلان برند دوغ مطرح نباشد.
تجربه شما از برگزاری یک جایزه/مسابقه ادبی و نیز دریافت جایزه در نشر خودنویس و صاد چطور بوده است؟
هم در خودنویس و هم در نشر صاد ما تجربه خوبی از جوایز ادبی داشتیم. نشر صاد با آنکه چهارسال از تاسیسش میگذرد جایزههای خوبی دریافت کرده اما حقیقت این است که این جوایز هیچ ارتباطی به فروش ما نداشتند. ما پز جوایز را میدهیم اما در فروش موثر نبوده است!
مجموعههای پخش و توزیع کتاب، آثار را به فروشگاهها میرسانند و این فروشگاهها هستند که باید ناشر و نویسنده را بشناسند. فروشگاهها نگاهشان به جایزه نیست، به مخاطب است. درنهایت این مخاطب است که کتاب را مطالبه و آن را به اثری پرفروش تبدیل میکند و نه جایزه. این چرخه، یک چرخه سنتی است؛ بنابراین، باید ذائقهسازی شده و اثر ازسوی رسانهها تبلیغ و ترویج شود. این چرخه یک روند از پایین به بالا دارد و نه از بالا به پایین.
اینطور نیست که یک ناشر دولتی بیاید و اثری سفارشی را وارد بازار کند و انتظار داشته باشد که مخاطب هم آن را بخرد و بخواند. نویسنده خوب باید بیاید و اثری فاخر تولید کند تا مخاطب از آثار اینچنینی بهرهببرد. معمولا ناشران بهخصوص ناشران خصوصی ذائقه مخاطب را میشناسند؛ مثلا برخی از ناشران خصوصی حوزه نوجوان که نمیخواهم نامشان را بیاورم، سلیقه مخاطبش را شناخته که آثار بسیاری را بهصورت ترجمه وارد بازار کرده و کمتر آثار تالیفی منتشر میکند. برای آنکه سلیقه مخاطب نوجوان بهگونهای است که با آثار نمایشی در سطح جهانی عجین شده است. در همین بازار بد کتاب کشور، پرفروشترین کتابها ادبیات داستانی عامه و ترجمهای (مخاطب نوجوان) است.
با وجود این شرایط و بیاثر بودن جوایز در این حوزه به بیان خود شما، انگیزهتان برای برگزاری مسابقه داستاننویسی خودنویس چیست؟
انگیزه ما از ابتدا جایزه نبود. ما دو شعار برای تاسیس جایزه خودنویس داشتیم: کشف استعداد و پرورش استعداد. نیت و هدف من این است که به کشورم نویسنده جدید معرفی کنم که برای ایران من بنویسد؛ نویسندهای که دانشش محدود به فرم نباشد و بداند روایت ایرانی چیست، بداند چرا ادبیات کلاسیک ما غنی است و در تمام کشورهای جهان خواهان دارد با آنکه درحالحاضر از این همه غنا فقط افشردهای در کتابهای درسی در دسترس است. ما باید نویسندههای تازهنفس به ادبیات فارسی اضافه کنیم تا ذائقهای که بهمرور از دوران مشروطه و پهلوی از بین رفته، بهویژه ذائقه داستانهای دینی و معناگرا، دوباره به آنچه بوده برگردد و بتواند در بینش کلی جامعه نقش خوبی ایفا کند؛ بنابراین، خودنویس نیت دارد که نویسنده تراز انقلاب تربیت کند. با آنکه خیلی کار داریم هنوز، این افتخار را داریم که بیش از ۷۰عنوان کتاب چاپ کردهایم که همه از نویسندههای خودنویس هستند و برخی جایزه گرفته و مطرح شدهاند. این نویسندهها ممکن است برای ناشران دیگر هم بنویسند. اگر برای ایران من، دین من و انقلاب من مینویسند، در هر انتشاراتی که مینویسند خوب است.
روند کار نیز اینطور است که طرحها وارد خودنویس میشوند و با همراهی یک نویسنده همراه و دلسوز، این طرح تا تبدیل شدن به اثری قابلدفاع و قابلاحترام به پیش میرود. درحالحاضر ناشران معدودی هستند که از نویسندههای نوقلم حمایت میکنند. ما بیشتر هدفمان سرمایهگذاری بر این حوزه و روی این نویسندههاست. نمیخواهیم گلهای همیشه بهار بکاریم، میخواهیم درخت گردو بکاریم که همه اجزای آن از برگ و شاخه تا میوه جایگاه خاصی دارند.