آگاه: چند روز پیش در مسابقه ردهبندی سنگین وزن کشتی فرنگی رقابتهای المپیک ۲۰۲۴ پاریس، وقتی صباح شریعتی کشتیگیر ایرانی که با دوبنده جمهوری آذربایجان در مسابقات شرکت کرده بود با باخت مقابل میرزاده کشتیگیر تیم ملی ایران، تصمیم گرفت وسط تشک کفشهای کشتی را از پا کنده و از دنیای قهرمانی خداحافظی کند، این صحنه به خودی خود بار عاطفی و دراماتیک دارد چه برسد به آنجا که تنها باشی و کسی در انجام این تصمیم همراهیات نکند نه مربی و نه هم تیمیهای آذربایجانی که سالها کنار هم تمرین کردهاید و مسابقه داده باشد. اینجا و درست در همین لحظه "وطن" به دادت میرسد و شیربچه ایرانی که چند دقیقه پیش پنجه در پنجه هم انداخته بودید به مدد میآید و خم میشود و تو را به کول میگیرد که مبادا احساس تنهایی کنی و دلت از غصه بگیرد. جایی که کسی نبود هموطنها آمدند و دست صباح را بالا بردند و قدم به قدم او را در چهارگوشه تشک کشتی همراهی کردند. وطن اینگونه است.
همین حالا که همه در تدارک و شوق و شور عزیمت به کربلا هستند برای درک پیادهروی آیینی اربعین که جماعت عاشق و شیفته از همه دنیا رو به سمت کربلا میآورند برای لحظهای و ساعتی و دقیقهای زمزمه "لبیک یا حسین"... گروهی از همین وطن، عازم مزرهای شرقی و سیستان و بلوچستان شدهاند برای خدمت و پذیرایی در موکبهای مرزی برای راحتی و آسایش زایران حسینی که از پاکستان عازم کربلا هستند، چون از این "وطن" عبور خواهند کرد و چه سلام با معرفتی است از حاشیه مرز شرقی به سمت کربلا که لبیک یا حسین....
وقتی خدای نکرده، حادثهای و پیشامدی ناگوار در گوشهای از خاک این سرزمین رخ میدهد، بچههای این وطن منتظر اشاره و دستور نمیمانند و کولهای بر دوش عازم میشوند برای کمک، برای یاری، برای همدردی با بچههای دیگر وطن که گرفتار شدهاند و همینهاست که از مردم ما، مردم ماه ایران را میسازد.
آغوش وطن، برای همه فرزندانش باز است. وطن کسی را از خود نمیراند. وطن تکیهگاه و ریشه است. ریشهای که تا اعماق زمین رفته و محکم است. وطن روترش نمیکند حتی برای فرزندان لجبازش.
وطن...
امیر اسماعیلی ـ سردبیر
۱۹ مرداد ۱۴۰۳ - ۲۲:۴۸
وقتی دور میشوی از آن، معنیاش انگاری عوض میشود و رنگ و بوی دیگری میگیرد و دلتنگی مدام عارضه همیشگی میشود. سوای این که یک مفهوم ذهنی باشد یا چارچوبی واقعی و غیرقابل انکار داشته باشد. "وطن" در هالهای از تقدس میپیچد و لحظهای از فکر به آن نمیشود دور شد. وطن یعنی آغوش مادر که امنترین جای دنیاست و کسی که از آغوش مادر دور شده باشد بیکسی و ناامنی، بد گریبانش را میگیرد و انگاری بغضی مدام راه را در گلویش مییندد.