آگاه: درحالحاضر کشور ما از نظر جمعیتشناختی در چه وضعیتی قرار دارد؟ مهمترین آسیبهایی که در حوزه جمعیت در کشور وجود دارد چیست و ریشههای پدیدآورنده آنها کدام است؟
طی دو دهه گذشته، میزان باروری در ایران به پایینتر از سطح جایگزینی ـسطحی از باروری که به بازتولید نسل در آینده منجر نخواهد شدـ کاهش یافت. تداوم باروری زیر سطح جایگزینی پیامدهایی مانند سالخوردگی جمعیت، کاهش حجم و میزان رشد جمعیت در سطح ملی و منطقهای، کاهش حجم نیروی کار، کاهش نسبت حمایت بالقوه، و زنانهشدن سالمندان را بهدنبال خواهد داشت. دلایل و عوامل وضعیت جمعیتشناختی کنونی کشور، ازجمله کاهش شدید باروری است. پژوهشهای زیادی در این زمینه هم توسط جمعیتشناسان ایرانی و هم جمعیتشناسانی در خارج از کشور انجام شده است. الگوی کاهش باروری در ایران بهگونهای بوده که از آن به انقلاب تولیدمثل یا انقلاب باروری تعبیر شده است! بررسیهای انجامشده ازسوی بونگارت و هاجسون (۱۴۰۲) نشان داد که در میان ۴۲کشور درحالتوسعهای که گذار باروریشان را به پایان رساندهاند، یعنی میزان باروریشان از یک سطح طبیعی و کنترلنشده به یک سطح کاملا کنترلشده کاهش یافته، ایران در جایگاه اول ایستاده و در یک فاصله زمانی ۱۱ساله گذار باروری را تجربه کرده است.
به باور من، دلیل عمده کاهش شدید و کمنظیر باروری در ایران ریشه در زمینههای اقتصادی ـ اجتماعی و فرهنگی کاهش موالید دارد که تقریبا از نیمه دهه۱۳۶۰ خورشیدی، یعنی سال۱۳۶۴ در کشور فراهم شده بود. درواقع، میزان موالید در ایران از سال۱۳۶۴ و بدون اینکه دولت در آن زمان برنامهای برای تنظیم خانواده یا کنترل موالید داشته باشد، تحتتاثیر فضای اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی جامعه ایران شروع به کاهش کرد. آغاز کاهش باروری در ایران همزمان بود با ظهور و بروز تدریجی آثار تورم و تحریمها در زندگی ایرانیان و این واقعیت که دولت هم کمکهایی را که در قالب سیاستهای محرومیتزدایی از مناطق محروم و با هدف افزایش فرزندآوری ارائه میکرد و باعث شد ۱۶میلیون جمعیت افزوده در دوره ۱۳۵۵ تا ۱۳۶۵ داشته باشیم، محدود کرد. به بیان دیگر، کفگیر به ته دیگ خورده بود و کمکم آثار تحریم، جنگ و خرابیهای ناشی از آن از یک طرف و از سوی دیگر، بالارفتن نسبی آگاهیهای عمومی مردم، آثارش را در زندگی خانوادههای ایرانی نشان داد و سبب شد زوجهای ایرانی تصمیم بگیرند شمار فرزندانشان را محدود کنند. این تغییرات زمانی رُخ داد که حتی معلوم نبود جنگ کی تمام میشود و کسی نمیدانست سه یا چهار سال بعدش چه اتفاقی خواهد افتاد. پس از ارائه لایحه تنظیم خانواده به مجلس که خود حاصل نشست اندیشمندان اجتماعی و سیاستگذاران و برنامهریزان در کنفرانس «جمعیت و توسعه» در مشهد بود، درنهایت قانون تنظیم خانواده در راستای تعدیل میزان رشد سالانه جمعیت کشور تصویب و به اجرا گذاشته شد. دولت به این واقعیت پی برد که میزان رشد سالانه جمعیت کشور در آن شرایط جامعه ایران به مراتب بیشتر از سرعت رشد و توسعه اقتصادی و اجتماعی است؛ بنابراین، تصمیم گرفت از طریق اجرای قانون تنظیم خانواده رشد سالانه جمعیت را تعدیل و تناسبی بین میزان رشد سالانه جمعیت و شاخصهای توسعه اقتصادی و اجتماعی ایجاد کند.
در عمل، آنچه رُخ داد متفاوت از آن چیزی بود که در قانون برنامه پیشبینی شده بود؛ برای مثال، در قانون برنامه پیشبینی شده بود که میزان رشد سالانه جمعیت و میزان باروری کل در سال۱۳۹۰ بهترتیب به ۲.۳درصد و چهار فرزند به ازای هر زن کاهش بیابد، منتهی هدفهای برنامه حدود ۱۵سال زودتر از زمان پیشبینیشده یعنی در سال۱۳۷۵ محقق شد. دلیل آن، به باور من، این بود که سیاست جمعیتی جدید دولت در آن زمان متناسب با شرایط اقتصادی ـ اجتماعی، فرهنگی و جمعیتشناختی جامعه ایران بود. به بیان دیگر، قانون تنظیم خانواده و سیاست جمعیتی دولت پذیرش اجتماعی پیدا کرده بود. این امر باعث شد ۱۵سال زودتر از زمان پیشبینیشده، یعنی در سال۱۳۷۵، میزان رشد سالانه جمعیت و میزان باروری کل بهترتیب به ۱.۹۶درصد و میزان باروری کل به ۲.۲ کاهش بیابد و به سطح جایگزینی بسیار نزدیک بشود. درنهایت، در سالهای آخر منتهی به دهه۸۰، میزان باروری کل به زیر سطح جایگزینی رسید.
این در واقع به این معنی بود که مادران جایگزینهای خودشان را هم بازتولید نمیکردند؟
بله، همینطور است. کاهش باروری به زیر سطح جایگزینی و تداوم آن در آن سطح سبب میشود که تجدید نسل صورت نگیرد. چنانچه میزان باروری کل در سطح ۲.۱ بچه به ازای هر زن باشد، شاخص تجدید نسل مساوی یک و هر مادر یک مادر جایگزین خود خواهد کرد. در غیر این صورت، هرگونه انحراف از دو ممیز یک به سمت پایین، سبب میشود تا هر چند مادر یک دختر جایگزین خودشان کنند؛ برای مثال، وقتی شاخص تجدید نسل مساوی نیم یا ۵/۰ میشود، مفهومش این است که هر دو مادر یک دختر جایگزین خودشان میکنند. در نتیجه، نسل کنونی در آینده نصف خواهد شد. برعکس، چنانچه میزان تجدید نسل یک و نیم باشد به معنی آن است که هر دو مادر در دوره فرزندآوریشان سه دختر جایگزین خواهند کرد. همه این حالتهایی که به آن اشاره شد، تابع میزان باروری است.
اجازه بدهید به پرسش شما برگردم. از اواخر دهه۷۰ میزان باروری در ایران به سطح جایگزینی نزدیک شد و اوایل دهه۸۰ به زیر سطح جایگزینی رسید. مرحوم استاد حبیبالله زنجانی سال۱۳۸۵ در مصاحبهای با روزنامه دنیای اقتصاد اعلام کردند که جمعیت ایران تا ۲۵سال آینده سالخورده خواهد شد. در واقع، جمعیتشناسان متوجه روند تغییرات جمعیت و چشمانداز آینده جمعیت ایران بودند. سال۱۳۸۶، رییسجمهوری وقت نیز در سفری که به آذربایجانغربی داشت موضوع بازنگری در سیاستهای جمعیتی کشور را مطرح کرد. در نتیجه، تغییر سیاستهای جمعیتی با هدف افزایش جمعیت از طریق تشویق به فرزندآوری بهصورت جدی در دستورکار دولت قرار گرفت. هرگونه موفقیت در اتخاذ یک برنامه عمل برای جمعیت ایران، مستلزم توافق بر سر آرمانها و اهداف سیاست جمعیتی ازسوی جمعیتشناسان و سیاستگذاران بود. اختلافنظرها سبب شد تا موضوع بازنگری در سیاستهای تنظیم خانواده در عمل به درازا بینجامد. بالاخره، از آبان۱۴۰۲ قانون جوانی جمعیت و تعالی خانواده بهطور رسمی ابلاغ و به اجرا گذاشته شد. به باور من، دولت در فرآیند سیاستگذاری برای افزایش باروری و اجرای آن مرتکب دو خطای راهبردی مهم شد. این امر سبب شد تا با وجود هزینههای بسیاری که طی دو سال و چند ماهی که از اجرای رسمی برنامه میگذرد و با وجود تلاشهای بسیاری که برای تغییر این روندهای جمعیتشناختی انجام میشود، همچنان شاهد روندهای نزولی باروری، البته با شیب ملایمتری نسبت به گذشته باشیم. تداوم باروری در سطوح پایین باعث میشود تا جمعیت ایران با سرعت بیشتری سالخوردگی جمعیت را تجربه کند. از سوی دیگر، چون دولت، دستکم تا الان، نتوانسته است که سود بالقوه نهفته در دوره پنجره جمعیتشناختی ایران را از قوه به فعل دربیاورد، و انفجار جمعیت دهه ۱۳۵۵ تا ۱۳۶۵ را به پاداش جمعیتشناختی تبدیل کند، هماکنون جمعیت ایران با یک وضعیت پارادوکسیکال و متناقض مواجه شده است.
آن خطاهای راهبردی دقیقا چه بود؟
یکی از خطاهای راهبردی دولت این بود که مسئله جمعیت و پدیده کمفرزندآوری را که در شرایط کنونی جامعه ایران یک امر اجتماعی ـ فرهنگی و اقتصادی است، به یک امر پزشکی تقلیل داد؛ درنتیجه، اولین اقدام دولت در مدیریت پدیده کمفرزندآوری و باروری پایین در ایران، حذف خدمات پیشگیری از حاملگی و تصویب قوانینی در این زمینه، بدون توجه به ایدهآلها و تمایلات فرزندآوری زوجها، بهویژه مادران، در ایران بود. پیامد مستقیم و بلافصل این اقدام دولت، افزایش شمار حاملگیهای ناخواسته و در نتیجه سقطهای عمدی و غیربهداشتی جنین بود. شاهد این ادعا آمار بسیار بالای سقط عمدی جنین است که مسئولان عالیرتبه وزارت بهداشت در مصاحبههایشان آن را ۵۳۰هزار مورد اعلام کردهاند. سقطهای غیرعمدی جنین نیز دو برابر استاندارد جهانی است! این وضعیت چیزی بود که پیشتر توسط جمعیتشناسان پیشبینی شده بود. خودِ من یکی از جمعیتشناسانی بودم که در یکی از کنفرانسهای انجمن جمعیتشناسی ایران گفتم که تنظیم خانواده متفاوت از کنترل موالید است؛ بنابراین، هرگونه تلاش یا سیاستگذاری برای افزایش زاد و ولد نباید به معنای قطع خدمات پیشگیری از حاملگی باشد. لازم است اینجا هم یادآوری و تاکید کنم که در شرایط باروری زیر سطح جایگزینی، کاهش ایدهآلها و تمایلات فرزندآوری زنان، افزایش فاصلهگذاری بین موالید و کاهش طول دورهی فرزندآوری به حدود هشت سال، نتیجه مستقیم قطع خدمات پیشگیری از حاملگی افزایش حاملگیهای ناخواسته و سپس سقطهای غیربهداشتی و عمدی جنین خواهد بود.
تنها چیزی که در فرآیند سیاستگذاری به آن توجه نشد این موضوع بود. این اقدام دولت، به باور من، یک خطای راهبردی تاریخی است و قابل جبران هم نیست. برای همین، جامعه کنونی ایران، در یک وضعیت پارادوکسیکال و متناقض جمعیتشناختی گیر افتاده است. از طرفی، با وجود هزینههای بسیار زیادی که برای افزایش زاد و ولد صورت گرفته، همچنان شاهد تداوم باروری زیر سطح جایگزینی در پهنه جغرافیایی ایران هستیم. از سوی دیگر، ساختار جمعیت با سرعت بیشتری دارد سالخورده میشود؛ چون میزان باروری خیلی پایین آمده و در برخی استانها مانند گیلان، مازندران، همدان و خراسان شمالی، برهمکنشی مؤلفههای تغییر جمعیت بهگونهای است که سرعت حرکت به سمت سالخوردگی جمعیت را بیشتر کرده است؛ بنابراین، سالخوردگی جمعیت سرنوشت جمعیتشناختی محتوم جامعه ایران خواهد بود؛ البته، اگر این سیاستها موفق هم میشد، یعنی قدری باعث افزایش موالید میشد، به هر حال ساختار سنی جمعیت ایران سالخورده خواهد شد. وقتی جمعیتی گذار جمعیتشناختی را تجربه میکند، ساختار سنیاش در نهایت سالخورده خواهد شد، این چیزی نیست که بشود جلوی آن را گرفت، اما میشود مدیریتش کرد که این کار را، دستکم تا الان، نکردیم!
وضعیت چالشبرانگیز دیگر جامعه ایران، عدم بهرهبرداری و برخورداری از سود جمعیتشناختی نهفته در پسِ پنجره جمعیتشناختی است که از سال۱۳۸۴ گشوده شده و در سالهای منتهی به ۱۴۳۰ خورشیدی برای همیشه بسته خواهد شد. پرسش من این است: چرا سیاستگذاری و مدیریت جمعیت ایران باید بهگونهای باشد که در دوره پنجره جمعیتشناختی با حجم انبوه مهاجرتهای بینالمللی و موازنه منفی آن مواجه شویم؟ همه اینها باعث میشود سرعت حرکت ایران به سمت دوره سالخوردگی جمعیت بیشتر شود. نیروهای کاری که در جریان مهاجرتهای بینالمللی از دست میدهیم بیشتر نیروهای تحصیلکرده و خبره دانشگاهی هستند و این ضربه بسیار سنگینی بر اقتصاد، آموزش و جنبههای مختلف زندگی ایرانیان است. همزمان با همه اینها، برای نخستین بار شاهد پدیده نوظهوری در جامعه ایران هستیم که به آن اثر انتظار میگویند. اثر انتظار ناظر بر موقعیتی است که فرزندان خانواده وقتی به سنین کار و فعالیت اقتصادی میرسند، با وجود اینکه مهارت و انگیزه کار دارند و بهدنبال کار میروند، اما کار پیدا نمیکنند و نمیتوانند از والدینشان مستقل شوند؛ درنتیجه، طول دوره انتظار افزایش مییابد. در چنین شرایطی، سودای ازدواج، تشکیل خانواده و فرزندآوری از سرِ جوانان میپرد. این وضعیت سبب میشود اثر سود بالقوه نهفته در پسِ پنجره جمعیتشناختی محقق نشود. بنابراین، پیشبینی من این است که با استمرار این وضعیت، جمعیت ایران یک گذار بسیار سخت به دوره سالخوردگی جمعیت خواهد داشت؛ چون سالخوردههای آینده جمعیت ایران همین جمعیتی هستند که الان در بازار ویلان و سرگرداناند. همه این عوامل، شرایط و زمینهها سبب شده است که دستکم تا الان، اجرای سیاستهای جمعیتی جدید دولت به نتیجه عکس منجر شود.
خطای راهبردی دوم که دولت مرتکب شد این بود که بحث سیاستگذاری جمعیت را به عرصه عمومی کشاند؛ یعنی بدون توجه به نظر کارشناسان و اندیشمندان اجتماعی، جمعیتشناسان، جامعهشناسان، اقتصاددانها، روانشناسان و متخصصان علوم رفتاری مسئله را سیاسی کردند و طوری شد که بهصورت خودکار کسانی که واقعا میتوانستند در این زمینه کمک موثری برای سیاستگذاری مناسب در این وضعیت و شرایط جمعیتشناختی ایران باشند به حاشیه رانده شدند. همه اینها سبب شد همه مردم کوچه و برزن صاحبنظر جمعیت شوند راهکارهایی پیشنهاد کنند که در مواردی این خیلی مُضحک است؛ برای مثال، در شهرهای فلان استان میدان مادر درست کنید و یک تندیس مادر را با نوزادی که در آغوشش است نصب کنید تا مردم تشویق شوند زاد و ولد کنند!! مثل این است که بگوییم برای کاهش میزان بیکاری، وزارت کار در شهرها و مناطق مختلف ایران میدانهایی درست کند و داخلشان مجسمههایی از کارگرانی که مشغول کارند نصب کنند و انتظار داشته باشند بیکاری کاهش بیابد. تمام اینها دست به دست هم داده و روندهای جمعیتشناختی ایران را پیچیدهتر کرده است. چنانچه تجدیدنظری صورت نگیرد، روندهای جمعیتشناختیای که توصیف آن رفت پیچیدهتر هم خواهد شد. مسئله کمفرزندآوری و باروری پایین، که کمکم دارد شکل بحرانی به خود میگیرد، علاوه بر جنبههای اقتصادی ـ اجتماعی و فرهنگی، رنگوبوی سیاسی هم به خود میگیرد.
سوال مهم این است که چرا با وجود بستههای تشویقی و هزینههای بسیاری که دولت در این دو سال و اندی انجام داده، همچنان شاهد روندهای نزولی باروری در ایران هستیم؟
پاسخ مشخص است و پیشتر تاحدود زیادی به آنها اشاره شد. بهطور خلاصه، در پاسخ باید بگویم که دولت درست سیاستگذاری نکرده است. ما در شرایط یک جامعه مخاطرهآمیز زندگی میکنیم. در چنین شرایطی، سیاستگذار در تهران مینشیند و الگوی «خانواده کامل» را برای جمعیت ایران ارائه میدهد، بدون اینکه کمترین ارتباط را از نزدیک با مردم و جمعیت مناطق مختلف ایران داشته باشد. در شرایط جامعه مخاطرهآمیز، نمیتوانید انتظار داشته باشید که هر چیزی که دولت به مردم گفت و دیکته کرد، مردم از آن تبعیت کنند. اعتماد نهادی به دولت بهشدت کاهش یافته و در شرایط بیاعتمادی نهادی، سرمایه اجتماعی دولت کاهش مییابد؛ بنابراین، انتظار میرود که در سطح کلان نافرمانی مدنی گسترش بیابد و مردم برنامهها و سیاستهای دولت را در زمینههای مختلف، ازجمله فرزندآوری، به چالش بکِشند. در سطح خُرد نیز، افزایش طول دوره انتظار و تراکم سرخوردگیهای ناشی از آن موجب گسترش بخش غیررسمی اشتغال، کاهش انگیزه و تمایل به تشکیل خانواده و فرزندآوری، ناتوانی در تامین تقاضای اجتماعی برای تشکیل خانواده، افزایش میانگین سن ازدواج و تجرد قطعی، کاهش شمار فرزندان ایدهآل، افزایش قصد بیفرزندی و تکفرزندی و افزایش و تداوم مهاجرتهای بینالمللی خواهیم بود.
خلاصه کنم. با استمرار این شیوه مدیریت و ساماندهی نظام اقتصادی ـ اجتماعی جامعه، ایران ازلحاظ جمعیتشناختی با سرعت شبیه کشورهای پیشرفته صنعتی خواهد شد. توجه داشته باشید که در دوره ۱۳۹۰ تا ۱۳۹۵، میزان رشد سالانه جمعیت ایران معادل ۲۴/۱درصد بود. میزان متناظر درحالحاضر ۷۱/۰درصد است؛ بنابراین، گویی جمعیت ایران دارد با سرعت به مرحله سقوط جمعیتی یا تله جمعیتشناختی نزدیک میشود. درصورت افزایش اعتماد نهادی، دستکم کسانی که ازدواج کرده و در سنین باروری هستند و چند سال از ازدواجشان گذشته و هنوز بچهدار نشدهاند؛ تصمیم میگیرند فرزندی به دنیا بیاورند. آنهایی که بین تولد فرزندانشان فاصلههای طولانی است؛ سعی میکنند بچه دیگری به دنیا بیاورند و به این ترتیب روی روندهای نزولی باروری تاحدودی تاثیر بگذارند. بهعنوان نتیجهگیری، میخواهم بگویم که دولتها در کانون تمام این تحولات بودهاند. دولت نمیتواند از مردم مطالبه کند که چرا با وجود هزینههای بسیاری که کرده، چرا زاد و ولد نمیکنند؟!
امروزه زنان ایران باسواد و از سطح تحصیلات بالاتری نسبت به چند دهه پیش برخوردارند؛ بنابراین، بهراحتی تحتتاثیر و نفوذ نیروهای سنتی قرار نمیگیرند. کنشهایشان، ازجمله تصمیمگیری برای ازدواج، تشکیل خانواده، فرزندآوری و فاصلهگذاری بین موالید، بیشتر عقلانی و اقتصادی است. وقتی در دوره پنجره جمعیتشناختی عملکرد ضعیف دولت سبب شده است که در اکثر خانوادههای ایرانی چند تحصیلکرده و دانشآموخته دانشگاهی بیکار همچنان وابسته به والدینشان باشند، دولت نمیتواند انتظار داشته باشد که میزان ازدواج افزایش، میزان طلاق کاهش، فرزندآوری بالا و هدفهای سیاست جمعیتی دولت محقق شود. دولت باید تلاش میکرد اثر انتظار را کم کند. هرچه ناتوانی و ناکارآمدی دولت در مدیریت پنجره جمعیتشناختی بیشتر شود، دوره انتظار طولانیتر و اثر انتظار افزایش مییابد؛ درنتیجه، نمیتوان انتظار داشت که بهآسانی از بنبست باروری زیر سطح جایگزینی خارج شویم.