۵ دی ۱۴۰۳ - ۲۳:۲۹

در دوران استعمار فرانو با جهانی‌سازی مفاهیم فرهنگی، کنترل افکار عمومی ملت‌ها با ایجاد برساخت‌های هویتی و مخدوش‌سازی مزیت‌های نسبی آنها صورت می‌گیرد؛ چراکه تضعیف قدرت تمدنی رقیبان را از طریق تغییر تصور ایشان نسبت به خود دنبال می‌کنند. امروزه آنچه در تکاپوی ارتباطات جهانی در معرض تهدید قرار گرفته، شخصیت افراد، خودیابی اقوام و اصالت درونی ملت‌هاست. در تهاجم فضای مجازی و فشار ساختارهای قانونی بر تکثر فرهنگی و تفاوت‌های تمدنی، آنچه می‌تواند مؤلفه‌شناسای مفهوم: «من» تعریف شود، خصایص منحصربه‌فرد و عناصر تمایز بخش ماست. می‌دانیم که از برجسته‌ترین اعصار هویتی ایران، دوران هخامنشی، ساسانی و صفوی است. اما پس از یک دوره افول اجتماعی و با شروع عهد ناصری، ایران در سیر بازآفرینش خود قرار گرفت. شاید بتوان جمهوری اسلامی را با عبور از مدرنیزاسیون پهلوی، نوید جان‌یابی و اقتران مجدد عناصر ملی ـ مذهبی در هویت ایرانی برخواند. دورانی که بسان شکوفایی صفوی، استعداد مردمی را به صحنه کشانده و پراکندگی ایرانی را حول گفتمان‌سازی شیعی، بر مزیت‌های سرکوب شده خود متمرکز ساخته است. 

آگاه: تألمات ادوار زندگی، روح آدمی را ساخته و من وجودی‌مان را در گیرودار تجارب عمر شکل می‌دهد. ذهنیت ما از چیستی «من» با خودآگاه و ناخودآگاهمان عجین شده و حاصل دگرگونی‌های عمیق حوادث محیطی است که ویژگی‌های شخصی‌مان را تصویر می‌کند. بازتاب خصایصی است که تفاوت‌های جمعی را بر آیینه ارث و اراده، عیان می‌کند. شناخت نگرش هویتی ایرانی وابسته به فهم روح دینی در گوهر درونی آن است. همان‌طور که گستره اختلافات، خطر حدوث تنازعات را دربردارد، از موجبات پویایی و رشد استعدادهای نهفته یک ملت به شمار می‌رود. هویت را می‌توان مجموعه مشخصاتی برشمرد که ممیزات روحی ـ جسمی افراد را نمایش داده و شخصیت آنان را شکل می‌دهد. «خون، خاک، استعداد» و عواملی چون «تاریخ، فرهنگ، اعتقادات و مخاطرات زمانی» در ترسیم این هویت نقش دارند. هویت در دیالکتیک فرد و جامعه تولید می‌شود؛ در اندیشه و احساسات شخصی رشد می‌یابد و میان دو واقعیت وجودی من و جهان فرهنگی خارج از آن ارتباط می‌گیرد. این فرآیند، بین هستی ما و دیگری روحی می‌سازد که مایه تفاوت‌هاست؛ همان چیزی که جی. اچ مید به‌عنوان «ساخت منیت» بر آن تاکید داشت. 


سلسله صفوی (۹۰۵- ۱۱۳۵ه.ق) که بیش از دو قرن بر حدود جغرافیایی مرو، قندهار و سیستان تا بصره، دیاربکر و ایروان بسان وسعت ساسانی و افشاری، خودنمایی کرد، از شاه اسماعیل اول تا شاه‌عباس سوم را به خود دید. دورانی که در آن مولفه‌های هویت ایرانی از ادبیات فارسی، معنویت شیعی، سیاست منطقه‌ای، هنر و معماری باشکوه جهانی، بازآفرینی شد. فلذا اصفهان شیعی در خصومت با آناتولی سنی و غیریت با اروپای مسیحی، هویت مستقلی ساخت که در جوار گورکانیان تثبیت شد. کاتوزیان، ظهور صفویه را دمیدن در شیپور امپراتوری ایرانیان می‌خواند که توانایی اداری ـ فرهنگی آنان را در هویتی نو بر عرب فاتح مشق می‌کرد تا در گستره‌ای فراگیر از مرکز و غرب آسیا، فارس‌زبانی و ایران‌اندیشی را به اقیانوس حیات اندازد. با اضمحلال صفوی و سقوط اصفهان، جز جامعه کوتاه‌مدت افشاری، نوبت به سالیانی از تشتت و نابسامانی رسید. با استقرار سلسله قاجار، هویت ایرانیان به سرخوردگی مبتلا، به استبداد گرفتار و به استعمار دچار شد؛ تا پس از تجربه بحران جنگ‌های روس و فرنگ‌گردی شاهان، کار به پوست‌اندازی هویتی برسد. تلاقی قانون‌سالاری و تحجرستیزی روشنفکران مشروطه‌خواه و عدالت‌خواهی علمای مهاجرت کبری، ایران در بستری از کشمکش‌ها نشست که مدرنیزاسیون ناقص پهلوی را زایید. با تجددطلبی افراطی رضاشاه و ناسیونالیسم آمریکایی محمدرضا، هویت دینی به محاق رفت و تلاشی کور در جهت پوشاندن الگوهای غربی بر تن ایرانی صورت گرفت؛ اما ذات معنویت‌گرا و تحمیل‌ستیز ایرانی به تعبیر آبراهامیان فوران آتش‌فشانی بود که لشکر مستضعفین را برای دفع قرن‌ها خودکامگی شاهان و دخالت‌گری اجنبیان به استقلال و انقلاب دینی کشانید. 

۱ـ هویت در دوران صفوی: 
پس از قرن‌ها پراکندگی شیعیان و با گذر از عهد تیموری، نوبت به روی‌کارآمدن شیخ صفی‌الدین، داماد شیخ زاهد گیلانی از کلخوران اردبیل رسید تا اخلاق و اندیشه‌ای را پیش بگیرد که ندیده‌اش اسماعیل بتواند با اتخاذ رویکردی سیاسی ـ مذهبی، در ۹۰۵هجری قیام کرده و اقوام پراکنده ایرانی را با به رسمیت شناختن مذهب شیعه اثنی‌عشری متحد سازد. پس‌ازاین، شاهد ظهور دولتی پایداریم که اصفهان را نصف جهان کرد، هم‌تراز با قدرت عثمانی ـ اروپایی شد و نقطه عطفی در تاریخ ایران رقم زد؛ عصری که تجلی تعظیم دین‌داری و رسمیت تشیع دوازده‌امامی، بازگشت حاکمیت منسجم و ضابطه‌مند سرزمینی، شکوفایی علم و فقه و حدیث، هنر و صنعت و معماری، راه و امنیت و ارتباطات محسوب شد. 
زبان، محور نظام ارتباطی و مولود ساخت اقوام اجتماعی، ارزش‌ها، ایده‌ها و نمادهای فرهنگی یک سرزمین و در مردم‌شناسی پدیده‌ای کانونی است. در این عهد برای اول‌بار زبان فارسی به‌طور رسمی جایگزین دری و پهلوی شد و به‌عنوان زبان حاکمیت و قراردادهای خارجی، اسناد مالی ـ تجاری، اوراق علمی ـ آموزشی، اشعار و محاورات عمومی معرفی شد. فارسی آن‌قدر گسترش یافت که از مقر علمای عرب و هند تا رود گنگ و سیام، تکلم می‌شد، براون از قلت شعرای صفوی، متعجب است. کمتر ایرانی بی‌سواد و ناآشنا با مجالس شاهنامه‌خوانی بود و علی‌رغم تقابل قاجار با ادبیات این دوره، نباید صدمات زبانی ایلخانی و تیموری را نادیده گرفت و فقدان آثار بزرگ ادبی را منتسب به شاهانی کرد که ملک‌الشعرای درباری داشتند. درمجموع این دوره، عصر تثبیت و تشهیر فارسی از روم شرقی تا شبه‌قاره است و مرزهای باستانی ایران در آن احیا شد. محدوده‌ای که از بصره و زاگرس و وان در غرب تا مرو و میمنه و قندهار در شرق و از تفلیس و قفقاز و داغستان در شمال تا بحرین و خلیج‌فارس و بلوچستان در جنوب گسترده و به نجد جغرافیای ایران شهرت داشت. باآنکه این حدود استراتژیک در سیر جنگ‌های متعدد با تاتاران شیبانی، لشکریان عثمانی، اقوام آق‌قویونلو، شورشیان مکران، و دریانوردان پرتغالی گاه جابه‌جا شد اما همواره جزو ممالک ایرانی ـ انیرانی و فرهنگ ایرانشهری بود. درحقیقت صفویان با درک موقعیت، واقعیات تاریخی و فهم هویت زبانی منطقه، توانستند یک دولت دروازه‌ای و قطب ژئوپلیتیکی بسازند که حتی حکام امپریالیست اروپایی مجبور باشند برای کاهش فشار عثمانی، جویای تعامل راهبردی با آن شوند. 
صفویه پس از هشت قرن هویت ایرانی را با ارائه ایدئولوژی شیعه زنده کرد و قدرتی بر سه پایه سایه الهی شمردن فرمانروا (فرِ ایزدی)، مرشد کامل طریقت صوفی نامیدن شاه و مقدمه ظهور منجی و نائب المهدی(عج) برخواندن حاکمیت خود، بنا نهاد. آنان با محو آثار تفرقه‌انگیز و انتساب خود به امام موسی بن‌جعفر(ع)، تلاش داشتند که از همه ظرفیت‌های درونی برای متحدسازی اقوام استفاده کنند. با نیروی عظیمی که شیخ صفی از کثرت دوستداران خانقاه خود ایجاد کرد، زمینه تشکیل حکومت مقتدر ایجاد شد. نقل است که در برابر هر سرباز، صد صوفی وجود داشت و از جیحون تا مصر و از هرمز تا باب‌الابواب، مریدان شیخ مشهود بودند؛ تا جایی که هرساله تنها از مسیر مراغه، ۱۳هزار تن به دیدارش می‌شتافتند. با اتخاذ رویکرد جهادی علیه کفار که از زمان جنید دنبال شد، دوره جدیدی پدید آمد که در عهد نوه‌اش اسماعیل با شکست شیروان‌شاه، سپاهیان الوند و اقوام آق‌قویونلو به تثبیت صفوی منجر شد. آنان با ایجاد نظامی منظم، ارتشی ۴۰هزار نفری و اخذ مالیات ثابت از ایالات خاصه، همچنین با توسعه مفهوم وقف و اعطای مسئولیت اقتصادی ـ عمرانی ایران به مردم، توانستند پایایی امنیتی و شکوفایی اقتصادی بالایی رقم بزنند. 
این سیاست، اصفهان را قطب گردشگری کرد و اسباب هجرت هزاران صنعتگر متمول ارمنی به جلفای جدید را مهیا ساخت. از اسپانیا و ایتالیا تا انگلیس و فرانسه نیز، تجار و دیپلمات‌های غربی را به دادوستد و تمجید از پایتخت ایرانی کشاند تا در سفرنامه‌هایی چون: گارسیا، دلاوانه، اولئوریوس، سانسون، تاورنیه، دریابل، کروسینسکی، کمپفر، شاردن و شرلی، ظاهر شود. در این دوره، نظریه وابستگی مشروعیت دینی سامان گرفت و علما به‌عنوان نائبان امام غایب، امر حکومت را به شاه تفویض کردند تا خلق را از ظلم بر رعیت و خوف بر ناموس و ابدان و اموالشان حفظ کند. روحانیت با قبول قضاوت و ارشاد در مقامات صدر، شیخ‌الاسلام، قاضی، ملاباشی و مرشدی برای شاه؛ از کرکی تا مجلسی، سیاست ایرانی را دینی کردند و از دربار احترام و اعتباری برابر ستاندند. همچنین در موقعیت علما نسبت به شاهان، همین بس که: شخصیت‌هایی چون آقاحسین تاج و اسماعیل خاتون‌آبادی بالادست حاک م می‌نشستند و شاه به اخذ تبرکی از ایشان می‌بالید؛ البته برخی شاهان صفوی برای مدتی نزد مردم مقامی قدسی داشته و مراد طریق و سعادت آنان محسوب می‌شدند. درمجموع سیاست صفوی در تحکیم حاکمیت، بازسازی سلطنت و کسب مشروعیت از منبع دین بود؛ که از رهبری اجداد اردبیلی اسماعیل به رسمیت امامیه در ایران انجامید. آنان مقامات را با خصلت نظامی‌گری و دین‌داری از وکیل نفس‌همایونی، وزیراعظم شاه و امیرالأمرا تا مستوفی‌الممالک، خلیفه‌الخلفا، بیگلربیگی و خان ایلاتی،  مبدل به سلسله‌مراتبی قانونی کردند. 
اصلی‌ترین دشمن با صفویه را می‌توان عثمانیان سنی‌مذهب در منطقه آناتولی دانست. از جنگ نابرابر چالدران که به شکست شاه اسماعیل و اشغال هشت‌روزه تبریز منجر شد تا جنگ با ازبکان، گرجیان، شیبک‌خان و علی‌قلی‌خان در هرات و خراسان و حتی تجزیه خاک ایران به‌دست روس و ترک پس از سقوط اصفهان به‌دست افاغنه، جبهه شمال‌غرب ایران، در التهاب امنیت نه با جهانشاه گورکانی یا اروپای مسیحی، بلکه با خلفای عثمانی بود. البته هلندی‌ها، ژرمنی‌ها، اسپانیایی‌ها و فرانسوی‌ها نیز با ایرانیان بر سر عقد معاهدات اقتصادی و اتحاد علیه ترکان توافقات و تعارضات دیپلماتیک داشته، در اوضاع نابسامان داخلی از سوی پرتغالی‌ها و انگلیسی‌ها، دست به اشغال هرمزگان و جزایر جنوبی زده و به‌وقت قدرت ایران از پاپ واتیکان، نامه‌های تمناگونه در خوش‌رفتاری با مبلغان مهاجر مسیحی می‌فرستادند. درمجموع شیعیان صفوی را چه تاجیک، قزلباش و ایرانی‌الاصل، می‌توان خصم تجاوزات سرزمینی و تهتک‌های عقیدتی عثمانیان دانست. تلاش دربار نیز همواره معطوف به دفع این فتن از طریق تحکیم انسجام داخلی و عقد صلح‌نامه‌های آماسیه، زهاب و ارزنةالروم، بسط تبادل مرزی و ارسال سردارانی چون الله‌وردی‌خان به مناطق جنگی بود. صفویان با اسطوره‌سازی از شیخ صفی تا زمان ندیده‌اش اسماعیل، از وی رهبری مقدس و زعیمی شجاع بر احیای شیعه چهره می‌کردند؛ درحقیقت موعودگرایی در عصر صفوی به‌واسطه نشر احادیث امامیه و انتشار آثار فقهی ـ عقیدتی آن‌قدر شایع شد؛ که کلاه سرخ‌رنگ دوازده تکه قزلباشی به تأسی از مکاشفه‌ای با امیرالمومنین(ع) نمادی برای صفویه شد و شاهان به‌واسطه علمای عصر، خود را مروج مذهب اهل‌البیت(ع) و زمینه‌ساز ظهور امام دوازدهم(عج) می‌دانستند. این اعتقاد آن‌چنان قوت داشت که حتی با سقوط اصفهان و قتل‌عام پنج‌هزار تن ازجمله ۴۰شاهزاده به دست محمود افغان، ایرانیان تا سال‌ها در انتظار بازگشت اعقاب شاه بودند و باور به پایان حکومت نداشتند. همچنین نمادهای درفش کاویانی و شیر و خورشید در پرچم ایرانی، از این دوره ترویج یافت. 
صفویه، دوره ناسیونالیسم دینی و التزام به تشیع دوازده‌امامی است. حادثه بزرگی که پس از قرن‌ها به شیعه فرصت خوداظهاری بخشید و مدافعان ولایت امیرالمومنین(ع) را از مناطقی چون: نجف، کربلا، جبل عامل، قطیف و احساء تا نواحی خراسان، مازندران و عراق ایرانی، به‌سوی پایتخت‌های قزوین و اصفهان کشاند. در این عصر اقبال به تالیف و جمع‌آوری کتب حدیثی شیعه و پاسخگویی به نیازهای حقوقی ـ قضایی حکومت به طرزی چشمگیر افزایش یافت. از ۸۵هزار حدیث نهفته در بحارالانوار علامه مجلسی، وسائل‌الشیعه شیخ حر عاملی و کتاب وافی فیض کاشانی تا برهان علامه بحرانی، جامع‌المقاصد محقق‌کرکی و مجمع‌الفائده محقق اردبیلی، همگی از آثار ارزشمند این دوره در قرآن و حدیث و فقه محسوب می‌شوند. همچنین فترتی ایجاد شد تا رجل بزرگ علمی ـ فلسفی مانند: میرداماد، شیخ بهائی، میرفندرسکی، افندی، محقق‌سبزواری، شیخ‌علی کمره‌ای و جناب ملاصدرا به جهان اسلام معرفی شوند. از نیمه صفوی نزاع فقها با عرفا و متصوفه و نیز عقلیون و اصولیون با اخباری‌ها، تصفیه اندیشه‌های شیعی را از اباحی‌گری و شریعت‌گریزی خروجی داد که تداوم بقای حکومت و قوام اندیشگی ایرانیان را تضمین کرد. البته در این زمان، برخی افراط‌گری‌ها در تقابل با خفقان تاریخ خلفای اموی، عباسی و عثمانی بروز کرد که ازجمله آن ظهور تبرائیان بود. حکومت، همراه با مادحین به سادات مقرری ثابتی می‌داد تا از یوق فقر و وهن گذشته، خلاص شوند. در این دوره، سنت موقوفات اسلامی احیا شد و بسیاری از کاروانسراها، مساجد، مدارس، راه‌ها و حسینیه‌ها چون: اموال نظرآقا، روستاهای سلطان حسین و مدرسه آقا کمال به انتفاع عمومی رسید. اقامه نماز جمعه، احداث زیارتگاه بر مزار امامزادگان، توجه به عزاداری عاشورا و شب‌های قدر و بزرگداشت اعیاد غدیر و شعبانیه رونق گرفت. متاثر از جذابیت و اتقان اندیشه‌های شیعی، پدر آنتونیو دوژزو پرتغالی که برای تبلیغ مسیحیت آمده بود، مسلمان شد و در دفاع از شیعه آثاری نوشت و با نام علی‌قلی جدیدالاسلام بازگشت. جنبشی از ترجمه آثار اسلامی برپا شد؛ حوزه‌های علمیه جان یافت و علما تاج زرین اسلام را بر سر حکام صفوی گذاشتند. باوجوداین پس از مرگ شاه‌عباس و صدارت ساروتقی، دعوا با مهدی‌گرایانی چون درویش رضا و اختلافات داخلی گرجیان و تاجیکیان در کنار مجادلات فقیهان و صوفیان، زمینه‌های نوزایی بحران معنوی و افول دینی را مهیا کرد. در مراسم‌های ایرانی، عید نوروز، جشن آب‌پاشان و چهارشنبه‌سوری، حتی در اثنای جنگ با عثمانی، مألوف فرهنگ ایرانی بود و البسه چارگزی ابریشمین صفوی، موردعلاقه سیاحان اروپایی می‌نمود؛ تا آنجاکه پادشاه بریتانیا، لباس فاخر ایرانی‌ای را که شاه‌عباس به شرلی هدیه داده بود، پوشید. جهانگردان این عصر، روح بلند و ادب رفتار، استعداد و تیزهوشی بسیار، فروتنی، میهمان‌نوازی، قصه‌پردازی و اسطوره‌سازی را از صفات ایرانیان تقریر و مجالس قهوه‌خانه، شربت‌خانه و شاهنامه‌خوانی را در کنار پای‌کوبی و قهوه‌نوشی، جوش‌وخروش عمومی ایشان برشمرده‌اند. 
در تاریخ‌نگاری سیاحان خارجی ازجمله اولئاریوس آلمانی آمده: در دوران صفوی هر کوچه مسجدی و هر مسجد شیخی داشت که اهالی هزینه‌های آن را پرداخت می‌کردند. آن مساجد مذهبی در کنار بازارهای تجاری، محل عبادت و تلاوت قرآن و محفل گلستان و بوستان‌خوانی است که در آن حکایت، حکمت و نصیحت شنیده می‌شود. ایرانیان صرفا به علوم کاربردی در ایام زندگی‌شان می‌پردازند و علاوه‌بر نقل تاریخ پادشاهان و ملل جهان و بازخوانی سرگذشت امامانی چون علی(ع) و فرزندش حسین(ع)، در مدارس عمومی خود، دروس حساب و هندسه، حقوق و اخلاق، طب و نجوم و شعر و خطابه درس می‌دهند. شاردن بیان می‌کند که صدر، مسئول امور روحانی و علمی ـ آموزشی است و می‌توان مرتبه‌اش را معادل مفتی اعظم عثمانی دانست. تنها در اصفهان ۵۷باب مدرسه دایر است که سطح عالی آموزشی پس از مکتبخانه است و در انتصاب شاه قرار دارد. تدریس مدارس به دست اساتید عموما سالخورده اما پرتجربه انجام می‌شد که هرکدام گاه چند رشته علمی را با روحیه‌ای پدر ـ فرزندی و صدای رسا مشق می‌کردند. تربیت و آموزش توأمان و استاد علمی خود روحانی دینی بود؛ دستمزدها فورا پرداخت می‌شد اما کمتر به تقدم و تأخر دروس و تناسبش بافهم و سن محصلین توجه می‌شد. شاهزادگان نیز از مدرسه معاف بودند اما سواد خواندن و نوشتن آموخته، افسانه‌های تاریخ بشری چون روضة‌الصفا می‌خواندند و به‌جای اصول کشورداری و جنگاوری، تیراندازی و نقاشی می‌آموختند. آرتور دوگوبینیوی فرانسوی، صدسال پس از سقوط اصفهان می‌گوید: این شهر آن‌قدر زیبا، پرآرایش و فریبنده است که نمی‌شود گفت شهریاران به چیزی جز افسانه‌های پریان گوش دهند، چراکه این معماری پرنقش و رنگ، آدمی را به رویای قصه‌های هزارویک‌شب می‌برد. از بقعه شیخ صفی تا کاخ‌های پادشاهی چون قصر جهان‌نما و کوشک چهل‌ستون، هشت‌بهشت و حوض‌های فواره‌دار چهارباغ، پل‌های سیصد ذرعی الله‌وردی خان و خواجو، مسجد شاه و مدرسه مادر شاه، کاروانسرای بزرگ سلطنتی اصفهان و بازارها، زمین چوگان نقش‌جهان و عمارت عالی‌قاپو، شکوه شیخ لطف‌الله و هشت‌ضلعی‌ها، ایوان، دالان، کاشی، طاق، گنبد، تذهیب، مقرنس، منبت و محرابشان؛ تلاقی عمران سلجوقی و مهارت‌های سبک باروک از زمانه شاه‌عباس اول تا سلطان حسین است. این دوره از چنان رشد هنری در صنعت معماری برخوردار است که در تاریخ جهان نمونه‌ای بی‌نظیر بوده و تاج‌محل از صادرات آن است. در نقاشی هم آثار بهزاد و شاگردانش از شاهنامه مصور تهماسبی و تذهیب خمسه نظامی تا مکتب رضا عباسی شهره است. در خط، آثار نسخ و نستعلیق و شکسته به دست مولانا سیاوشانی تا میرعماد قزوینی نگاشته می‌شد. موسیقی منهی بود و بزم‌آرای مجالس رقص اما نوازندگانی چون طنبوره‌چی و گدای‌نایی هم داشت. در فرش پیشرفت محسوسی داشت و اکنون، شاهکار شکارگاه موزه میلان و اثر اردبیل موزه ویکتوریای لندن، سند هنری آن است. حالات روحی مردمان صفوی را چون اندامشان ظریف و سرزنده، سکون ثبات‌گرا و منعطف و شخصیتشان را پراستعداد اما ضایع‌کننده آن خوانده‌اند. کرزن در توان پایداری و هضم دیگر فرهنگ‌ها، ایرانیان را منحصربه‌فرد می‌شمارد. فلذا آنها را وفادار سنن و مذهب، اهل مدارا و تساهل با اقلیت‌ها، معنویت‌خواه و آراسته، مهمان‌پذیر و محافظه‌کار، آینده‌گریز و خرافه‌گرا و دچار نوعی آشفتگی درونی دانسته است. 

۲ـ هویت در دوران جمهوری اسلامی:
با ظهور انقلاب اسلامی، مظاهر مدرنیته، هم‌سنخ با ارزش‌های بومی نقش گرفت تا مفاهیمی چون رهبری دینی، مردم‌سالاری، تفکیک قوا، استکبارستیزی، استقلال‌طلبی و عدالت‌خواهی، به‌طور نظام‌مند و قانونی در قاموس ایرانیان زنده شود. پس‌ازاین دوره طرح تجدید هویت ایرانی و مواجهه اصیل با دنیای مدرن ریخته شد. انقلاب قرن بیستم در ایران، رویای نادیده مشروطه خواهان قاجار در تحقق قانون اساسی مردم محور و آرزوی تغییر سلطنت موروثی ۲۵۰۰ساله پادشاهان استبدادی را محقق ساخت. آموزش زبان فارسی در نظام مدارس را بسط داد، به تولد ادبیات مقاومت و شعر آیینی کمک کرد و حتی آموزش مدون فارسی در منطقه را چون کشورهای ارمنستان، تاجیکستان، افغانستان و عراق، با تاسیس مراکز آموزش زبان و موسسات حوزوی جامع‌المصطفی و جامع‌المرتضی گسترش بخشید. اگرچه امروز مرزهای سیاسی ایران محدودتر از صفوی است، اما تاثیرات فرهنگی آن بهره جهانی دارد. جمهوری اسلامی با تثبیت مرزهای جغرافیایی در دورانی که تمام منطقه درگیر جنگ، آشوب و ناامنی بود، دفاع سرزمینی را با تثبیت اندیشه مقاومت اسلامی و امت واحده بنیان نهاد. علی‌رغم تجاوز هشت‌ساله به مناطق غربی و تجزیه‌طلبی گروهک‌های مرزی از ترکمن‌صحرا تا تبریز، کردستان و خوزستان؛ برخلاف قاجار و پهلوی که از نواحی قفقاز، قندهار و سیستان تا کوه‌های آرارات و جزیره بحرین به یغما رفته بود، تمامیت ارضی ایران حفظ شد. درواقع جمهوری اسلامی ذیل نظریه ام‌القری، ملی‌گرایی را با اسلام‌خواهی تلفیق کرد. 
انقلاب۵۷، ریشه در عملکرد نهادهای مذهبی و مخالفت مردم با اسلام‌زدایی پهلوی داشت. با تبیین نظریه ولایت‌فقیه ذیل دروس بیع امام(ره) و توجه به مردم‌سالاری دینی در تدوین قانون اساسی جمهوری اسلامی، ایران از دهه۶۰ وارد خطی از استکبارستیزی و بیدارگری امم اسلامی شد تا زمینه انقلاب جهانی مستضعفین علیه مظاهر طاغوت را فراهم آورد. توجه به مشروعیت ملی، تفکیک قوا و تقسیم عادلانه منابع سرزمینی ذیل نظارت ولی‌فقیه، گمشده‌ای بود که حتی در عصر صفوی نیز چنین غلظتی پیدا نکرد. صیانت از شریعت اسلامی در منظر مجریان سیاست قرار گرفت و مناسبات جدیدی در ارتباط با قدرت‌های جهانی نضج یافت. رهبری کاریزماتیک و مدیریت راهبردی امامین انقلاب به‌عنوان مرجعیت درصحنه شیعی دراثنای پیچیدگی حوادث تاریخی، قدرت نرمی را تولید کرد که داخل در نظامی انتخاباتی، عناصر تکامل‌یافته‌ای از هویت ایرانی را به ارمغان آورد. سیاست نه شرقی و نه غربی و عدم تعهد به قدرت‌های لیبرالی ـ کمونیستی، مواجهه انتقادی با نظام بین‌الملل، مقاومت واقع‌بین و آرمان‌گرا در برابر پست‌مدرنیسم فرهنگی، توجه به فناوری و مناسبات جهانی با حفظ هویت تاریخی، اخلاقی و انسانی‌سازی بنیان وحدت ملی به‌جای تمرکز بر قومیت و نژاد و نیز تعامل‌گرایی پویا بدون هضم یا ابزاری شدن؛ تشریح کالبد انقلاب معاصر ایران است. رهبری مدبرانه متکی به مردم توانست کشور را طی ۱۰سال تجاوز نظامی ۲۶دولت متخاصم با پرچم رژیم بعثی و تحریم‌های فلج‌کننده اقتصادی حفظ کند و محور سترگی از مقاومت بسازد که تصمیمات منطقه‌ای را خالی از موافقت ایران، ناتمام بگذارد. همان‌طور که توانسته روسیه، چین، آمریکا و انگلستان را به‌عنوان قطب‌های جهانی پشت میز مذاکره برای عقد توافقنامه‌های ۲۰-۳۰ساله بکشاند و متفکرانی چون: فوکو، چامسکی، فولر، کدی، اسکاچپول، سعید، زونیس، گرین، فیشر، فوران، لونی و هالیدی را در نقد و نظر تاثیرات جهانی‌اش وادار به تامل و نظریه‌سازی کند.
با شکست پنجمین ارتش قدرتمند دنیا پس از ۱۳ماه تظاهرات خونین مردم و فرار شاه در ۲۶دی ۵۷ به مصر، جزیره ثبات ایالات‌متحده غرق شد، ستون امنیتی نیکسون فروریخت، طرح نفوذ ک.گ.ب شکست خورد و قمار کودتاهای انگلیسی به باختی زودهنگام رسید. از بدو تاسیس جمهوری اسلامی، آمریکا با قطع یک‌طرفه روابط دیپلماتیک، حمله ناکام نظامی در طبس و اعمال تحریم‌های نفتی علیه ایران، به‌عنوان بزرگ‌ترین ارتش جهان، علم دشمنی با ایرانیان را برداشت و رژیم بعثی عراق نیز با سوءاستفاده از غفلت بنی‌صدر و ناآرامی‌های داخلی، تجاوز و اشغال خرمشهر و آبادان را کلید زد. مصر و اردن برای ارتباط با رژیم صهیونیستی با ایران قطع رابطه کردند و پاکستان و عربستان که از شیوع انقلاب به دیکتاتوری‌های خود واهمه داشتند، علیه کشور جبهه‌آرایی کردند. اتحاد جماهیر شوروی نیز به عراق کمک تسلیحاتی می‌کرد و همراه با فرانسه و آلمان که مهمات و سلاح شیمیایی به صدام می‌دادند، جنگی تمام‌عیار ترتیب دادند که درنهایت با واردسازی خسارتی هزار میلیارد دلاری، مانند تجزیه‌طلبان کردستان و ترکمن‌صحرا، کودتاچیان نوژه و تروریست‌های مجاهدین خلق، ناکام ماندند. بی‌شک غیری‌ترین عنصر کنونی ایران، دولت آمریکا و بالاتر از آن فرهنگ لیبرال سرمایه‌داری است. اگرچه تاکنون از صدمات سخت بازداری شده اما جذابیت‌های زیست آمریکایی همچنان درحال نفوذ بر فرهنگ عمومی از طریق دیپلماسی رسانه‌ای است. صلح‌طلبی، عدالت‌گستری، مستضعف‌گرایی، نگاه به شرق و رویکرد انتقادی به سازمان‌های امپریالیسم جهانی را می‌توان از اصول سیاست خارجی ایران دانست و توسعه گفتمانی شیعه، صدور انقلاب، دفاع از شریعت، پاسداری از ولایت‌فقیه و تکیه‌بر مردم‌سالاری را از بنیان‌های نظری آن بشمرد. آرمان انقلاب، ساخت تمدن نوین اسلامی در مقدمه تحقق دولت مهدوی(عج)، اسطوره‌هایش معصومان(ع) و الگویش شخصیت‌هایی چون امام خمینی(ره)، شهدای دفاع‌مقدس و نخبگان ایثارگر ملی است. همچنین تلاش دارد تا با تشکیل محور مقاومت از لبنان و سوریه تا یمن و کشمیر و ائتلاف‌سازی با جنبش‌هایی چون عدم تعهد از آندلوسیزه شدن فرهنگ و بالکانیزه شدن جامعه، پیشگیری کند. 
جمهوری اسلامی، تلفیق حکومت خدا بر مردم و دولت مردم بر مردم بود که اراده ملت، شکل اداره جامعه و محتوای اسلام، چارچوب اصلی آن را در تعامل امت و امام می‌ساخت؛ فلذا تنها نمونه حکومتی تماما دینی است. با انقلاب ایران، اصول و فروع مذهب احیا شد و تماشای گروه انقلابیون توحید باور و معنویت‌گرا، ابتلای جهان ایرانی به الحاد و عرفی‌سازی را کند کرد. با انقلاب، گرایش به معارف دین ازجمله مفاهیمی چون ولایتمداری و عدالت‌طلبی شاکله پیشرفت ملی قرار گرفت و دفع منکرات شریعت، چون کرنش در برابر طواغیت و مظالم دوران تشویق شد. خودباوری و عزت‌خواهی در رفتار ایرانی تقویت شد و علی‌رغم افزایش خصومت دشمنان، جهاد و ازخودگذشتگی اجتماعی، چه در میدان دفاع نظامی و چه در عرصه شبکه‌های مجازی، ظهور یافت. اعتقادات رفتاری ایرانیان از عمده عناصر هویت‌ساز آنها تلقی شد و تصاعد شوق شهادت و مقاومت، اهتمام به مراسم‌های زیارتی و انجام جمعی مناسک عبادی، تکثیر مساجد و حسینیه‌ها، اقبال به نذر و خمس و صدقه و موقوفه، در عین التزام به مراسم نوروز، یلدا و حافظ‌خوانی، از قرائن تحول دینی در دوران جمهوری اسلامی به شمار می‌رود. همچنین عاطفه‌گرایی، خانواده‌دوستی و هنجارمداری، وصف قاطبه جوانان در مزیت‌های هویتی آنان شد. پیشرفت علمی ـ آموزشی در جمهوری اسلامی منقلب شد و ایران به چنان ظرفیتی رسید که در کمتر از نیم‌قرن ۹۸درصد مردم را باسواد کرد؛ به‌نحوی‌که از هر چهار تن یکی (معادل ۱۸میلیون نفر) در مدارس، حوزه‌ها و دانشگاه‌ها مشغول تحصیل است تا میان ۱۹۰کشور، ۲.۱درصد از علم جهان را تولید کند. ایران معاصر در رشته‌های گوناگونی چون: صنایع نظامی و هسته‌ای، علوم پزشکی و مهندسی، ریاضیات و شیمی، هوافضا و سلول‌های بنیادی، پیوند اعضا و لیزر، نانو، بیو و بایوتکنولوژی توانسته به سه تا ۲۰کشور نخست دنیا با سرعتی معادل ۱۱برابر نورم جهانی رسیده است. همچنین در شاخص توسعه انسانی خود را در جمع ۵۰کشور نخست قرار داده اما همچنان به دلایل تحریمی، آلودگی به اقتصاد رانتی و مشکل در اخذ مالیات و توزیع منابع، دچار تبعیض است. جمهوری اسلامی در عمران و آبادی، راه و سدسازی، حمل‌ونقل و خدمات عمومی، توان تولید و خودکفایی و آبادسازی شهرها و روستاها، با رشدی تصاعدی و بالاتر از معدل کشورهای درحال‌توسعه عمل کرده و در هنر از موسیقی و فیلم‌سازی تا نقاشی، خط و شعر، حرکت قابل‌قبولی داشته است. صنایع‌دستی ایرانی چون انواع رودوزی، فلزکاری، میناکاری، قلمکاری، خاتم‌کاری، آبگینه، منبت، معرق، مرصع، مشبک، نمدمالی، پوستین‌سازی، رنگرزی، چرم، گیوه، چاروق و گلیم‌دوزی، فرش، ابریشم، حصیر و داربافی نیز همچنان در ۱۱شهر اصلی ازجمله مشهد، اصفهان، شیراز، یزد و تبریز رونق دارند. موسیقی سنتی و آواز ایرانی، با شخصیت‌هایی چون کلهر، قربانی و ناظریان مشهور و جشنواره بین‌المللی فجر و عمار با سریال‌های مختار و یوسف پیامبر(ع) در منطقه و با فیلم‌های مجیدی، کیارستمی، فرهادی، پناهی، قبادی، مهرجویی و جلیلوند، در جهان زبانزد است. سورئالیسم درودی و مینیاتور فرشچیان در نقاشی، آثار نستعلیق، شکسته و کلک امیرخانی، کابلی و فراهانی و نیز اشعار شهریار، اخوان، سپهری، بهبهانی، حسینی و ابتهاج، از مصادیق درخشش هنری آن است. ایرانیان عهد جدید همچنان به علم‌جویی و تمدن‌مآبی، وطن‌دوستی و آبرومداری، آداب‌خواهی و خوش‌مشربی، نجابت و خوش‌ذوقی معروف‌اند اما دچار آفاتی چون دروغ‌بافی و بدگویی، تنبلی و تکبر، عشیره‌گرایی و فردمحوری و حسادت و بی‌نظمی‌اند. نتیجه آنکه، برآیند مطالعات تطبیقی نشان می‌دهد که در هر دو زمان، پنج شاخصه هویت‌ساز ایرانی رشد محسوسی داشته‌اند. در مقایسه تطبیقی، مولفه‌های: «زبان، اسطوره، مناسک و مراسم»، معدلی پایاپای داشته؛ «علم، تاریخ، حکومت، سیاست، رهبری، آرمان و مذهب» پیشرفت کرده و عناصر: «جغرافیا، دشمن، هنر و اخلاق» معدلی رو به افول دارند. ماحصل رفتاری جمهوری اسلامی باوجود برخورداری از فرصتی کمتر و بازی در معادلاتی پیچیده‌تر، از عملکردی بهتر برخوردار بوده است. در حقیقت خطوط سیاسی و جریانات اجتماعی عصر جدید باعث شده، درون‌مایه دینی در شکل‌دهی به ماهیت و رویکرد حاکمیت، نقشی پررنگ ایفا کند؛ به همین جهت تشابه زیادی میان این دو مقطع تاریخی می‌توان یافت که عناصر وحدت‌ساز و قوام‌بخش آنها مشترک‌اند.