آگاه: یادداشت پیشرو در منظری تطوری و تاریخی، گامها و تحولات مفهوم ملیت را با استناد به دورههای تاریخی تا شهادت سردار شهید سپهبد حاج قاسم سلیمانی که بیشک از جمله قلل تاریخی ایرانیان خواهد بود، مورد بررسی قرار داده و مسیر طیشده مفهوم ملیت را در نسبت با هویت ایرانی مورد بررسی قرار میدهد. ازجمله سوالاتی که در این متن مورد توجه است آن است که هویت ایرانی بعد از انقلاب اسلامی در نسبت با ملیت چه مفهومی را تولید کرده است؟ آیا ملیگرایی بر دیگر لایههای هویتی ایرانیان تفوق پیدا کرد یا تناسبی بومی یافت؟ آیا ملیت مفهومی همنشین با امت اسلامی و مرزبندی عقیدتی است یا مرزهای ملی بر مبنای نظری متفاوت از اسلام و در چارچوب ارزشهای سکولاریستی غربی تکامل و تداوم یافته است؟ مفهوم ملیت چه تحولات و گامهای تکاملی را بهخصوص در سالهای پس از انقلاب اسلامی طی کرده است؟
عناصر هویتی ایران اسلامی
به منظور تعریف ملیت در ایران امروز، فهم ابزار و دستگاهِ فهم جامعه ایرانی، یعنی هویت ملی ایرانی امری ضروری است. هویت ایرانی را باید براساس الگویی مطالعه کرد که با مبانی، ارزشها و زیستبوم جامعه ایرانی در تناسب باشد و هویت را از منظری حقیقی و غیرتحمیلی بنگرد. بر این اساس، یادداشت حاضر چارچوب نظری رهبر انقلاب اسلامی در تعریف هویت ملی را مورد توجه قرار میدهد. ایشان در بیانات خود در دیدار مسئولان نظام مهمترین عناصر شکلدهنده هویت ایرانی را اینگونه برمیشمارند:
«ما ملتی هستیم مسلمان، ریشهدار در تاریخ، و انقلابی؛ این هویت ما است. مسلمانی ما، عمق تاریخی ما و انقلابی بودن ما سه عنصر اصلی است که هویت ملت ما را تشکیل میدهد. این سه را نباید از نظر دور بداریم.» ۲۲/۰۳/۱۳۹۶
سه عنصر مسلمانی، ریشهداری در تاریخ و انقلابی بودن، عناصر مقوم هویت ایرانیان است. هریک از این عناصر نیز اینگونه تعریف میشوند:
اسلام: «اسلامی بودن ما یعنی ارزشها و اصول اسلام، تشکیلدهنده هویت ماست.»
ریشه تاریخی: «ریشهداری ما در تاریخ یعنی نیروهای انسانی ما در طول تاریخ، دارای افکار بلندی بودهاند -در بخشهای مختلف: در فلسفه، در علم، در فناوری- و در طول تاریخ بهحسب موقعیت زمانی، کارهای بزرگی را انجام دادهاند و به بشریت حرکت دادهاند؛ این را توجه داشته باشید. اینکه ما خیال کنیم «فناوریِ نو و ابتکار، متعلق به غرب و اروپا و مربوط به آنها است و از اول اینجور بوده»، نهخیر، این خطاست. ما در دورانهایی پیشرو و پیشتاز در فناوری بودیم؛ فناوریهای متناسب روز.»
انقلاب: «انقلاب بخش مهمی از هویت ماست. انقلاب یعنی آن حرکت تحولیِ عمیقی که با تکیه به اسلام توانست وضعیت کشور را عوض کند و یک قلم مهم آن، این بود که ملت را از حاشیه بیرون آورد، وارد متن اداره کشور کرد. ملت در کشور، هیچکاره بود؛ ملت ایران، در طول قرنهای متمادی، اصلا در ذیل حکومتها تعریف میشد، نقشی در ایجاد [حکومتها نداشت]. بله، وقتی پادشاهی جنگی داشت، عدهای از ملت را میگرفت، زیر سلاح میبرد و آنها را به جنگ میفرستاد؛ نقش ملت همین بود. اما اینکه ملت بتوانند در تعیین یک سیاستی، در تعیین یک مسئولی -چه برسد مسئولین درجهیک کشور- نقش داشته باشند، چنین چیزی وجود نداشت. ملت منتظر نشسته بود تا این سلسله برود، آن سلسله بعدی حکومت بیاید؛ همچنانکه این حکومت میکرد، حالا آن [دیگری] بیاید حکومت کند؛ آن قبلی زور میگفت، حالا بعدی بیاید زور بگوید! ملت ایران نقشی نداشتند.
اولینبار در طول تاریخ ما -تاریخ چندین قرنی، تاریخ از دوران باستان به این طرف- ملت ایران بعد از انقلاب، نقش پیدا کردند، از حاشیه وارد متن شدند و تعیین میکنند. همچنانکه معلوم است، از بالاترین مسئول کشور، از رهبری، ریاستجمهوری، مسئولین گوناگون دیگر، با انتخاب ملت مسئولیت پیدا میکنند و سرِ کار میآیند و به ملت باید جواب بدهند؛ باید به ملت جواب بدهند.
بنابر آنچه مطرح شد، هویت ملی ایرانیان براساس سه عنصر اسلام، ریشه تاریخی (ایرانیت) و انقلاب، معنا و قوام مییابد و باید دید در مسیر تحولات تاریخی سده اخیر و بهخصوص در تحولات پس از انقلاب اسلامی ازجمله در دوران دفاع مقدس و جلوهگاه شهادت شهید سلیمانی، ملیّت ایرانی چه مسیری را طی میکند.» ۲۲/۰۳/۱۳۹۶
۲. تحول و تطور ملیت
ملیگرایی ایرانی در سده اخیر نقاط عطفی را به خود دیده است که تکانه و تحول جدی را حاصل کردهاند.
۲-۱. ناسیونالیسم تقلیدی-تحمیلی
در آغازین سالهای قرن سیزدهم شمسی و با رویکارآمدن پهلوی اول، روشنفکران و موثران حوزه اندیشه در آن سالها دَم از ناسیونالیسم تقلیدی و کپیبرداریشده از غرب میزدند، آن هم با طعم دیکتاتوری منور! در این منظر، ما ملتی بیمعنا و بیهویت بودیم که باید با ضرب شلاق دیکتاتوری مسیر مدرنشدن را طی کرده و از این مسیر هویتی درخور مییافتیم. علیاکبرخان داور، ازجمله موثرترین شبهروشنفکران آن دوران و شریک در تاسیس و قوام حکومت پهلوی اول چنین مینویسد:
«ملت ایران با نصیحت آدم نمیشود! تنبل و پرچانه و بیاطلاع -فقط به یک وسیله ممکن است در جاده صحیحش انداخت و بس: زور! تا پای زور در میان نیامده از ترقی ایران مأیوس باید بود! تاریخ این ملت به عقیده خود، ششهزار ساله را ورق بزنید... هیچ عصر و دورهای ملت ایران چیزی نبوده است– هرچه از ایران دیده شد، کار رؤسای ایرانی است...»
ملیت در منظر رضاخانی ابزاری در ستیز با روحانیت و هویت دینی نیز قلمداد میشد و با احیای افراطی و شعارگونه ایران باستان و ایجاد دوگانه ایرانیت و اسلامیت در سیاست تعقیب میشد. یکی از سیاستهای فرهنگی برجسته رضاخان و مجریان نظام پهلوی، رواج اندیشه ناسیونالیسم ایرانی از طریق احیای ایران باستان و توجه به برجستگیها و نمادهای کهن ملی انجام گرفت؛ از این رو در دوره مذکور، اقدامات بسیاری انجام شد، ازجمله کنگرههایی که در ارتباط با فرهنگ و تمدن ایران باستان برگزار شد؛ کنگره هنر و باستانشناسی ایران ۱۳۰۶ در تهران، کنگره ۱۳۰۹ در لندن و کنگره در لنینگراد در سال۱۳۱۴ نمونههای از این سیاست بود. او میخواست مقداری از عظمت گذشته ایران را بازآورد و در کشور نوساخته برای خود قدرت مطلق برقرار کند. این هدفها را با عزم و بیرحمی دنبال میکرد. به هر قدرتی که سر راه اقداماتش میایستاد، بیامان میتاخت و حتیالمقدور از میانش میبرد... قدرت روحانیون نیز ناگزیر باید کاهش مییافت. جریان شبهروشنفکری نیز رقابت و ستیزهای آشکار با جریان روحانیت داشت، در این گام همچون گام گذشته یعنی ترویج غربگرایی تقلیدی، در تفکرات رضاخان بود؛ بنابراین ملیت رضاخانی دارای دو ویژگی تحمیلی بودن در برابر هویت دینی و اسلامی جامعه ایرانی و همچنین وارداتی بودن و ضعف در برابر فرهنگ غربی بود.
۲-۲.جبهه ملی و ملیگرایی سکولار
در گام دوم و با ناکامی پهلوی اول و اخراج وی از کشور و اشغال ایران ازسوی متفقین، مجال و درنگی حاصل شد تا صاحبان اندیشه به بازاندیشی در مفهوم ناسیونالیسم ایرانی بپردازند. نهضت ملی نفت و تلاش جامعه ایرانی برای احقاق حقوق خود در برابر استعمار انگلیسی، آوردگاهی برای فهم مشترک و بومیتر از مفهوم ناسیونالیسم فراهم آورد. مصدق و حامیانش در نگاهی تکاملیافتهتر در نسبت با نسل قبلی روشنفکران سطحی و تقلیدی، تلاش کردند در منظری ایرانی و با تلفیق ملیّت با ارزشهای ایرانی، ناسیونالیسم ایرانی را تکامل بخشند. ایشان در منظری تلفیقی ناسیونالیسم را با اندیشه ایرانی ترکیب کرده و بهنوعی مدعی نمایندگی ملیگرایی شدند. این ترکیب و تعریف از ناسیونالیسم گرچه در نسبت با قبل گامی روبهجلو بود اما بخش عمده و اصلی هویت ایرانی را نمایندگی نمیکرد یا تمایل و باور حقیقی لازم برای نمایندگی آن را فاقد بود. این لایه هویتی که در این گام مورد توجه قرار نگرفت هویت عمیق و باورهای ریشهدار دینی مردم ایران و شریعت مقدس اسلام است.
مصدق و همفکرانش درمقام عمل گفتمان دینی را فراموش کرده، قرائتی سکولاریستی از ناسیونالیسم ایرانی ارائه دادند. تفکیک دین از سیاست و منزوی کردن نیروهای مذهبی ازجمله علل و عوامل افول نهضت نفت شد و با نادیدهانگاری نقش و جایگاه دینداران، مصدق عملا در جریان نهضت نفت تنها ماند و آیتالله کاشانی و نواب صفوی را از صف واحد نهضت خارج کرد و در نتیجه بهراحتی با کودتای آمریکایی حذف شد. در ضمن باید توجه داشت که اشکال مهمی که به جبهه ملی وارد بود این بود که مبانی نظری مستحکمی نداشت و بیش از اینکه یک مکتب فکری باشد یا لااقل مانند یک حزب، اصول فکری و مرام ثابتی را برای خود برگزیده باشد، یک ائتلاف سیاسی مقطعی بود و همین نقص نظری و برداشت ناقص از ملیت ایرانی منجر به ضعف و ازهمپاشیدگی این جریان شد.
۲-۳. ملیت و دین علمی
نقص پیشگفته در ملیگرایان نهضت نفت، نسل دیگری از روشنفکران و بازیگران سیاسی را در فضای سیاسی ایران معرفی کرد که خود را ملی-مذهبی مینامیدند. نهضت آزادی و رهبران آن را باید بارزترین مصداق این جریانها دانست. موسسان نهضت آزادی ازجمله اصلیترین تفاوتهای خود با جبهه ملی و مصدق را در جایگاه دین در مبازره و سیاست اعلام میکردند. مهندس بازرگان چنین میگوید:
«محرک بعضی ممکن است، ناسیونالیسم، بعضی دیگر، عواطف انسانی و یا تعصبات نژادی و محرک بعضیها سوسیالیسم باشد... ولی برای ما و برای عدهای از همفکران ما و شاید اکثریت مردم ایران، محرکی جز مبانی و معتقدات مذهبی اسلامی نمیتوانست وجود داشته باشد.»
این نسل از ملیگرایان به نسبت نسل گذشته خود علاوهبر هویت ملی بر هویت اسلامی توجه داشتند و درصدد آشتی هویت ملی و هویت اسلامی ایرانیان بودند و تلاش داشتند با قرائتی بومی و تلفیقی میان ارزشهای اسلامی و ارزشهای ناسیونالیستی پیوند برقرار کنند. اما گذشت زمان و عملکرد جریانهای فکری تربیتشده در این مکتب در آیندهای نه چندان دور، نواقص نظری ملی-مذهبیها را آشکار کرد. آن زمان که فرزندان عزیز مهندس بازرگان در دهه۵۰، همنشینی هویت دینی و هویت مبارزاتی خویش را ناممکن دیده و خود را جزو انقلابیونِ مارکسیست معرفی کردند!
جریان نهضت آزادی در ارائه الگوی ناسیونالیستی بومی خویش از نواقصی رنج میبرد: ۱. تضاد و تزاحم مبانی: در مرامنامه نهضت آزادی از اعتقاد به اسلام، کنوانسیون حقوق بشر، مصدق و اسلام گفته شد. ترکیبی نامتجانس! اسلام و کنوانسیون حقوق بشر، اسلام و مصدق! بدیهی است که همنشینی این اصول در کنار هم و بدون تزاحم سادهانگاری است، سادهاندیشی که شهید بهشتی آن را به سران نهضت آزادی تذکر داد، ۲. دین علمزده: بزرگان نهضت آزادی و مرد شماره یک نهضت، مهندس بازرگان بهدرستی درصدد همنشینی ملیگرایی و اسلام برآمدند اما اسلامی را معرفی کردند که ریشه در سنت علمی تشیع و نظام قوامیافته حوزوی نداشت. در واقع بازرگان در منظری علمزده و در چهارچوب تنگ علوم تجربی به دفاع از اسلام پرداخت و مذهب را با آبروی علم تجربی به جوانان مبارز آن سالها معرفی کرد.
۲-۴. انقلابیون و ابهام در ملیگرایی
گام چهارم تکامل ملیگرایی در دهه اول انقلاب اسلامی قابل بررسی و احصاست. پیروزی انقلاب اسلامی و سپس تسخیر لانه جاسوسی که حضرت امام(ره) از آن بهعنوان انقلاب دوم نام بردند، شعارهایی چون صدور انقلاب و حمایت از مستضعفان عالم، شرایطی را فراهم آورد که در اوج شرایط انقلابی آن سالها، در نگاه برخی، ملیگرایی را تا حدی تضعیف و هویت ملی را در مواردی در تزاحم با هویت اسلامی ترسیم میکرد. فضای انقلابی دهه۶۰ و جنگ تحمیلی، آرمانهای اُمّتی را پررنگتر از آرمانهای ملی جلوه میداد و برخی نهادهای انقلابی یا بهظاهر انقلابی، همچون واحد نهضتهای آزادیبخش، در خطمشیای خاص، آرمان جهانی انقلاب را تعقیب و هرگونه ملیگرایی را تقلیل آرمانگرایی امت اسلامی دانستند.
امام خمینی(ره) با شعار «راه قدس از کربلا میگذرد» این منظر و رویکرد را تعدیل و حفظ نظام را اوجب به نسبت ماموریتهای جهانی خود معرفی کردند: «ما راهمان این است که باید از راه شکست عراق دنبال لبنان برویم، نه مستقلا... ما میخواهیم که قدس را نجات بدهیم، لکن بدون نجات کشور عراق از این حزب منحوس نمیتوانیم. ما لبنان را از خود میدانیم، لکن مقدمه اینکه لبنان را ما نجات بدهیم این است که عراق را نجات بدهیم. ما مقدمه را رها نکنیم و بیربط برویم سراغ ذیالمقدمه و همهچیز خودمان را صرف کنیم در آن و عراق برای خودش محکم کند جای خودش را.» (امام خمینی، ۱۳۸۹، ج۱۶: ۳۵۴)
در سایه هدایت امام خمینی(ره) و در چهارچوب متعادل اندیشه انقلاب اسلامی، در کارزار دفاع مقدس جلوهای از ملیّت پدیدار گشت که در همنشینی و همافزایی با هویت ایرانی و ملی ایرانیان قرار گرفت. جوانان در جبهه نبرد از مرز ملی ایران با گفتمانی دینی دفاع کرده و هویت ملی خود را با هویت دینی ممزوج مییافتند.
۲-۵. ژاپن اسلامی
سالهای سخت پایانی دفاع مقدس از سویی و سالهای ابتدایی پس از جنگ که موضوع توسعه و سازندگی را به مسئله اصلی کشور تبدیل کرده بود، دو عاملی شدند که منجر به تفوق یک منظر درونگرا به موضوع ملیگرایی شد. در این دوران، سیاست خارجی در خدمت سیاست توسعه ایران و سازندگی خرابیهای ناشی از دوران جنگ قرار گرفت و رویکرد و هویت اسلامی انقلاب و جهان اسلامگرایی دهه۶۰، تحولی قابلتوجه یافت. توجه بیشتر به امور داخلی و الزامات پیش روی ایران بعد از جنگ، ملاحظات و بُعد ملی را بر بعد فراملی موجه میساخت. اهداف فراملی بهشدت تحتتاثیر اهداف ملی قرار گرفت و در مقام عمل و بهدلیل رویکرد عملگرایانه و پراگماتیستی دولت، در این گام، هویت اسلامی و هویت انقلابی و هویت ایرانی در چارچوب مرزهای ملی ایران کنترل و آرمانهای جهانی انقلاب را کنترل یا تحدید میکرد.
در کنار تعدیل سیاست صدور انقلابی در چهارچوب هویت ملی درونگرا، سیاست حمایت از جنبشهای اسلامی نیز تعدیل شد. هرچند حمایت همهجانبه از جنبشهای اسلامی یکی از اهداف اساسی سیاست خارجی ایران است، لکن به نظر میرسد تفاوتی که در نوع و میزان حمایت از جنبشهای اسلامی این دوره با دو دوره گذشته وجود دارد این است که در دورههای گذشته حمایت از جنبشهای اسلامی بسیار گسترده بود اما در دوره سازندگی حمایت از جنبشها محدود به حوزه خاورمیانه و در حمایت از جنبشهای متعارض با اسرائیل است. در این دوره، این تفکر جریان داشت که اگر نظام حاکمیتی در ایران که ماهیتی اسلامی دارد بتواند ثابت کند که از نظر اقتصادی نیز مدلی موفق و کارآمد است، مسلمانان و کشورهای اسلامی بهصورت خودکار و داوطلبانه از آن الگو میگیرند . به نظر الگوهای توسعهگرایی غربی در دهههای ۷۰ و ۸۰ بر توسعه این منظر و عقیده موثر واقع شد و ملیگرایی ایرانی در چهارچوب یک هویت مرزی تعریف میشد.
۲-۶. سربازان ایرانی بدون مرز
گام متکامل ملیت ایرانی در همان دهه۶۰ ریشه داشت و مبنای آن، اندیشه معمار انقلاب اسلامی است، آن زمان که حفظ نظام را اوجب واجبات دانستند و برای صدور آرمانهای جهانی انقلاب اسلامی بر حفظ ایران اسلامی تاکید کردند. لکن فضای دهه۶۰ و سپس دهههای ۷۰ و ۸۰ امکان و فرصت کافی را برای فهم دقیق و تجربه عینی آن ایده فراهم نمیآورد. آن زمان که جریان تمدنی رقیب و غربی در برابر بیداری اسلامی، بدلی غیرحقیقی به نام داعش تولید و در تحولات سوریه مداخله کرد، ملیگرایی ایرانی در قواره مدافعان حرم، فرصت معنا و تجسم یافت. آوردگاه نبرد با داعش و داعشیان، مدافعانی را جلوهگر کرد که در تناسب و تعادل سه لایه هویتی به تعریف و تکامل ناسیونالیسم ایرانی پرداختند. شهید سلیمانی و دیگر همرزمانش، در تعادل میان اسلامیت، ایرانیت و انقلابی بودن، ناسیونالیسم ایرانی را معنایی متعادل بخشیدند که در توازن و تعادل این لایههای هویتی، برای تامین منافع اسلام، ایران و انقلاب اسلامی در مبارزه و جنگ بودند.
براساس چهارچوب نظری پیشگفته در فهم هویت ایرانی، یعنی ترکیبی از سه لایه هویتی اسلام، ایران و انقلاب اسلامی، شهادت شهید سلیمانی و شخصیت او را میتوان تلاقی متعادل این سه لایه هویتی دانست. به تعبیر رهبر انقلاب، او «امتیترین» و «ملیترین» شخصیت بود:
«شهید سلیمانی، ثابت کرد که هم میتوان ملیترین چهره کشور بود، هم میتوان امتیترین چهره کشور بود. در آن واحد ملیترین و امتیترین بود. ملیترین بود از کجا معلوم؟ از تشییع جنازه او... امتیترین هم هست بهخاطر اینکه در این دو سال نام و یادِ روزافزون او در دنیای اسلام نفوذ بیشتری دارد پیدا میکند.» ۱۱/۱۰/۱۴۰۰
شهید سلیمانی درعینحال که شخصیت امتی در جهان اسلام بود و در داخل به نمادی تام از سرباز وطن تبدیل شد، لایه سوم هویتی ایرانیان یعنی انقلابیگری را نیز نمایندگی میکرد:
«انقلاب و انقلابیگری خط قرمزِ قطعیِ او بود؛ این را بعضیها سعی نکنند کمرنگ کنند، این واقعیتِ او است؛ ذوب در انقلاب بود، انقلابیگری خط قرمز او بود. در این عوالم تقسیم به احزاب گوناگون و اسمهای مختلف و جناحهای مختلف و مانند اینها نبود امّا در عالَم انقلابیگری چرا، بهشدت پایبند به انقلاب، پایبند به خط مبارک و نورانیِ امام راحل(رضوان الله علیه) بود.»۱۸/۱۰/۱۳۹۸
شهید سلیمانی و همرزمانش در دهه چهارم انقلاب اسلامی، جلوهای از ایرانیت را نمایندگی میکنند که تناسب کامل با تمام لایههای هویتی ایرانیان است. از سویی در گفتمان اسلامی و براساس آرمانهای کلان امت اسلام در پی تقویت جبهه مقاومت برآمده و امت اسلامی را از خطر داعش و سلفیگری افراطی نجات دادند. از سوی دیگر، در منظر هویت ایرانی، عمق استراتژیک ایران اسلامی را توسعه داده و دشمنان این ملت را در فاصلهای دور از مرزهای سرزمینی متوقف و نابود کرده، امنیت ملی را تامین کردند و درنهایت در قامت سربازی انقلابی، آرمانهای خمینی کبیر و رهبری انقلاب اسلامی را که در توسعه جبهه مقاومت و آرمان قدس جلوه یافته است نهادینه کردند.
وصیتنامه شهید سلیمانی نیز گواه تعادل از هویت ایرانی است. او هم به ایران، هم به اسلام و هم به انقلاب اسلامی اشاره دارد. او جمهوری اسلامی ایران را حریم اهلبیت(ع) میداند که مدافع حرمهای جهان اسلام است: «امروز قرارگاه حسین بن علی، ایران است. بدانید جمهوری اسلامی حرم است و این حرم اگر ماند، دیگر حرمها میمانند. اگر دشمن، این حرم را از بین برد، حرمی باقی نمیماند، نه حرم ابراهیمی و نه حرم محمّدی (صلّی الله علیه و آله و سلّم.)
او جانش را فدای ایران و ایرانیانی میداند که برای اسلام و ایران جانفشانی کردهاند و اسلامیت و ایرانیت را همنشین میداند: «برادران و خواهران عزیز ایرانی من، مردم پرافتخار و سربلند که جان من و امثال من، هزاران بار فدای شما باد، کمااینکه شما صدها هزار جان را فدای اسلام و ایران کردید.»
شهید سلیمانی انقلاب اسلامی و انقلاب خمینی(ره) را پشتوانه ایران و از سویی دیگر در خدمت اسلام میبیند و اینچنین هویتی را میان انقلاب، اسلام و ایران میسازد؛ هویتی که او را سربازی برای اسلام، ایران و انقلاب معرفی کرد: «بدانید که میدانید مهمترین هنر خمینی عزیز این بود که اول اسلام را به پشتوانه ایران آورد و سپس ایران را در خدمت اسلام قرار داد.»
منابع:
امام خمینی، سیدروحالله(۱۳۸۹)، صحیفه امام، ج۱۶، تهران: موسسه تنظیم نشر آثار امام خمینی.
آقایی، سید داوود(۱۳۸۶)، «جایگاه اتحادیه اروپایی در سیاست خارجی جمهوری اسلامی ایران»، فصلنامه سیاست، دوره ۳۷، شماره ۲، صص ۱-۲۸.
تاجیک، محمدرضا، دهقانی فیروزآبادی، سیدجلال(۱۳۸۲)، «الگوهای صدور انقلاب در گفتمانهای سیاست خارجی جمهوری اسلامی ایران»، مجله راهبرد، شماره ۲۷، صص ۶۱-۸۰.
داور، علیاکبر (۱۳۰۲)، روزنامه مرد امروز، سرمقاله، شماره ۱۱۹، ۲۸/۵/۱۳۰۲
رضائی، علیرضا (۱۳۸۷)، «تبیین دورههای سیاست خارجی جمهوری ایران از منظر تئوریهای روابط بینالملل»، مجله راهبرد، سال شانزدهم، شماره ۴۸، صص ۸۳-۱۰۰.
زرگر، علیاصغر (۱۳۷۲)، تاریخ روابط سیاسی ایران و انگلیس در دوره رضاشاه، ترجمه کاوه بیات، تهران: انتشارات پروین.
سلیمانی، قاسم (۱۴۰۰)، میثاقنامه مکتب حاج قاسم(وصیتنامه)، تهران: شهید کاظمی.
سمیعی، محمد (۱۳۹۸)، نبرد قدرت در ایران؛ چرا و چگونه روحانیت برنده شد؟، تهران: نشر نی.
صفایی مومن، علیرضا؛ علینی، علیاکبر(۱۳۹۸)، «شکلگیری ملیگرایی در ایران (مطالعه موردی: پهلوی اول)»، مجله پژوهش ملل، دی، شماره ۴۹، صص۲۳-۴۰.
غنی، سیروس(۱۳۷۸)، ایران برآمدن رضاخان برافتادن قاجار و نقش انگلیسیها؛ ترجمه حسن کامشاد، تهران: نیلوفر.
فلاحزاده، سیدحسین(۱۳۹۱)، رضاخان و توسعه ایران، تهران: پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی.
قرهداغی، معصومه؛ زنجانیه، الهه؛ صمدیوند، منوچهر؛ نصیری حامد، رضا(۱۴۰۰)، «مولفهها و ارکان ناسیونالیسم در دوره محمدرضاشاه»، مجله پژوهشهای سیاسی جهان اسلام، بهار، شماره ۳۸، صص۱۰۱- ۱۱۵.
معینالدینی، جواد، انتظار المهدی، مصطفی(۱۳۸۸)، «سیاست خارجی جمهوری اسلامی ایران در دوران ریاستجمهوری آقای هاشمی رفسنجانی و محمد خاتمی»، فصلنامه دانشنامه، دوره ۲، شماره ۳، صص ۱۸۹-۲۱۶.
مقام معظم رهبری(۱۳۹۶)، بیانات در دیدار مسئولین نظام ۲۲/۳/۱۳۹۶، www.khamenei.ir، تاریخ دسترسی۵/۶/۱۴۰۱.
مقام معظم رهبری(۱۳۹۸)، دیدار با مردم قم، ۱۸/۱۰/۱۳۹۸، www.khamenei.ir، تاریخ دسترسی۵/۶/۱۴۰۱.
مقام معظم رهبری(۱۴۰۰)، بیانات دیدار با خانواد شهید سلیمانی، ۱۱/۱۰/۱۴۰۰، www.khamenei.ir، تاریخ دسترسی ۱۴/۶/۱۴۰۱.
نجفی، موسی، فقیه حقانی، موسی(۱۳۹۸)، تاریخ تحولات سیاسی ایران؛ بررسی مولفههای دین، حاکمیت، مدنیت و سیاست در گستره هویت ملی ایران، تهران: موسسه مطالعات تاریخ معاصر.
یوسفی اشکوری، حسن(۱۳۷۶)، در تکاپوی آزادی: سیری در زندگی، افکار و آثار مهدی بازرگان، تهران: انتشارات قلم.
نظر شما