آگاه: مولفههای تشکیلدهنده هویت ایرانی کدام است؟ در واقع وقتی حرف از هویت ایرانی میزنیم شامل چه بخشها و عناصری هست؟
باید گفت که فرهنگ و هویت ایرانی پس از ورود اسلام به ایران، عملا دو جزء اصلی یعنی «اسلام» و «ایران» را در خود جای داد. فرهنگ اسلامی با ورود به فضای هویت ایرانی، ابعاد و اجزای متنوعی پیدا کرد. در آن زمان، اسلام غالبا با فضای خلافت همراه بود و این امر بهویژه در دورههای بعد، با تعصبات عربی که در فرهنگ خلفای وقت وجود داشت، تشدید شد.
ایرانیان، در مواجهه با این وضعیت، نوعی گزینشگری انجام دادند. آنها بخشهای زیادی از هویت و مولفههای اسلامی را پذیرفتند، اما برخی عناصر مانند خلافت و تعصبات قومی یا عربی را کنار گذاشتند. زبان عربی نیز که تنها بهعنوان زبان قرآن برای ایرانیان اهمیت داشت، هرگز به زبان گفتاری یا گویش آنها تبدیل نشد. در نتیجه، ایرانیان به پذیرش نوعی «اسلام ناب» روی آوردند؛ اسلامی که عاری از تعصبات قومی و عربگرایی بود.
یکی از مهمترین ویژگیهای اسلام، عدالتخواهی بود. این ویژگی، به همراه مولفههای دیگری مانند مقاومت در برابر ظلم و حمایت از مظلوم، در هویت ایرانی جای گرفت. قیامهایی که پس از ورود اسلام در ایران شکل گرفت، مانند قیام شعوبیه اغلب بر پایه عدالت و نفی تبعیض بنا شده بودند. ایرانیان برای این حرکتها، به آموزههای قرآن نیز استناد میکردند؛ بهویژه آیاتی که برابری زن و مرد و عدم برتری میان قبایل و اقوام را تاکید میکردند. این آیات، رویکردی ضد برتریجویی قومی داشتند که با تعصبات عربی خلافت در تضاد بود؛ بنابراین، اسلام با تاکید بر مفاهیمی چون عدالتخواهی و ظلمستیزی، بهتدریج در هویت ایرانی جای گرفت. این درحالی بود که هویت ایرانی پیش از ورود اسلام نیز پیشینهای غنی از ظلمستیزی و عدالتخواهی داشت.
فرهنگ عاشورا یکی از برجستهترین عناصرش مقابله با ظلم و حاکم ظالم است. هنگامی که به علل قیام امام حسین(ع) مراجعه میکنیم، در کلام ایشان بهروشنی این موضوع دیده میشود. ایشان میفرمایند: «من رأی سلطانا جائرا مستحلا لحُرَمِ الله…»، یعنی اگر کسی حاکم جائر و ظالمی را مشاهده کند، باید علیه او قیام کند. این دقیقا نماد ظلمستیزی و عدالتخواهی است. قیام امام حسین(ع) نیز بهخوبی چنین ویژگیهایی داشت. این ویژگیها بهتدریج در هویت ایرانی نیز جای گرفت و بهعنوان بخشی از هویت اسلامی، که با هویت ایرانی آمیخته شده بود، تجسم یافت. فرهنگ عاشورا در واقع جلوهای از این بخش هویت اسلامی-ایرانی است که در طول تاریخ شکل گرفته و در جریان قیام امام حسین(ع) تجسم پیدا کرده است. حال اگر بخواهیم به کارکرد هویت در جامعه ایرانی بپردازیم، باید به هویت تاریخی ایران، که با هویت اسلامی ممزوج شده، نگاه کنیم. تفکیک کامل هویت ایرانی از هویت اسلامی اشتباه است، چراکه این دو در طول تاریخ ترکیب شده و به هم آمیختهاند. نمیتوان بهطور دقیق گفت کدام عنصر خالصا ایرانی و کدام خالصا اسلامی است.
در برخی دورهها، تلاشهایی برای تاکید صرف بر هویت ایرانی، جدا از هویت اسلامی، صورت گرفته است؛ مثلا در دوره پهلوی، تاکید زیادی بر هویت باستانی ایران و عناصر صرفا جغرافیایی و سرزمینی آن شد. اما این نگاه، در بسیاری از مواقع، نتوانست کارکرد موثری داشته باشد؛ بهعنوان نمونه، در جنگهای ایران و روس و بهویژه در جنگهای جهانی اول و دوم، ایران علیرغم ایستادگی برخی نیروها، اشغال شد. شاید بخشی از این مسئله به ضعف قوای نظامی بازگردد اما دلیل مهم دیگر، نبود یک هویت منسجم و مقاوم بود. در جنگ جهانی دوم، ضربهای جدی به هویت ایرانی وارد شد، که بخشی از آن نیز ناشی از تاکید پهلوی اول بر هویت صرفا باستانی بود. همچنین در دوره مشروطه، روشنفکران با تلاش برای کنار گذاشتن تفکر بومی و پیادهسازی مدرنیزاسیون، ضربه دیگری به هویت ایرانی وارد کردند. این مسائل در جنگهای جهانی اول و دوم نمایانتر شد.
پس از ظهور صفویه و رسمی شدن مذهب تشیع در ایران، یکی از روشهای تحکیم عناصر شیعی در جامعه، استفاده از آداب و رسوم بود. بهطور کلی، تبدیل یک اندیشه به آداب و رسوم، یکی از مؤثرترین روشهای تثبیت آن در میان مردم است. در همین راستا، آداب و رسوم مرتبط با عزاداریهای محرم نیز در طول زمان تغییراتی به خود دید و افزودههایی پیدا کرد. برخی از این افزودهها با فلسفه عاشورا و محرم همخوانی داشتند، در حالی که برخی دیگر با این فلسفه در تعارض بودند. در دوره صفویه، این روند بهتدریج آشکارتر شد و آداب و رسوم مرتبط با عزاداری، با توجه به فرهنگ بومی هر منطقه از ایران، شکل گرفت و بروز پیدا کرد.
همه مواردی که بیان شد، بهتدریج فرهنگ عاشورا را به بخشی جداییناپذیر از هویت ایرانی تبدیل کرد. اگر دقت کنیم، یکی از پررنگترین مناسک و مراسمهایی که پس از دوره صفویه در میان مردم سراسر کشور فراگیر شد، مراسم مربوط به عاشورا است. این مراسم نه تنها به شیعیان اختصاص ندارد، بلکه اهل سنت و حتی غیرمسلمانان نیز به این مراسم پایبند بوده و در آن شرکت میکنند. این امر نشان میدهد که فرهنگ عاشورا، بهویژه پس از دوره صفویه، در ایران جایگاهی برجسته یافت و بهمرور تقویت شد. نمیتوان گفت این فرهنگ از ابتدا وجود نداشت اما در این دورهها پررنگتر شد؛ چراکه حکومت صفوی نیز در ترویج فرهنگ شیعی و عاشورا نقش مهمی ایفا کرد و از آن برای تثبیت و مشروعیتبخشی به حکومت خود بهره گرفت. این فرهنگ بهتدریج به یک عنصر فراگیر و فرامذهبی در ایران تبدیل شد؛ بهطوریکه اهل سنت و اقلیتهای دینی نیز به مراسم مرتبط با عاشورا پایبند بودند. این نشان میدهد که فرهنگ عاشورا فراتر از مذهب عمل کرده و جایگاه ویژهای در هویت ایرانیان پیدا کرده است. اگر به جنگهای مختلف در دورههای صفویه و قاجار نگاه کنیم، مشاهده میشود که از فرهنگ عاشورا در دفاع از سرزمین بهوفور استفاده شده است. مفاهیم مقاومت، ایستادگی و شهادتطلبی، که از قیام امام حسین (ع) الهام گرفته شدهاند، بهشکل پررنگی در ادبیات جنگی این دوران نمود یافتهاند. این مسئله بیانگر آن است که فرهنگ عاشورا برای مردم آن زمان کاربردی و الهامبخش بوده است.
مقوله فرهنگ عاشورا صرفا محدود به جنگ و شهادت بود یا در ابعاد دیگر زندگی مردم هم اثرگذار بود؟
فرهنگ عاشورا پس از دوره صفویه تنها به جنگ و جهاد و شهادت محدود نبوده، بلکه در ابعاد مختلف زندگی مردم نیز نقش داشته است. این فرهنگ در دورههایی بهعنوان الگویی برای سبک زندگی ایرانیان مبتنی بر آموزههای عاشورایی و حسینی عمل کرده است. برای درک کامل این موضوع، به بررسیهای تاریخی و واکاوی دقیق نیاز داریم تا مولفهها و گزارههای این فرهنگ را شناسایی کنیم.
در جریان انقلاب اسلامی، مقابله با ظلم و حاکم جائر یکی از مسائل محوری و اساسی بود. فرهنگ عاشورا در این مسیر نقش بسیار پررنگی ایفا کرد. هم از ایام محرم بهعنوان بستری مناسب استفاده میشد و هم از ادبیات و نمادهای فرهنگ عاشورا برای تحریک و تهییج مردم در جهت مقابله با رژیم ظالم بهره گرفته میشد. این مسئله، یکی از عوامل کلیدی در پیشبرد انقلاب بود. میتوان گفت استفاده از فرهنگ عاشورا در جریان انقلاب اسلامی به نوعی یک تاکتیک موثر بود. این فرهنگ برای آگاهیبخشی و ایجاد انگیزه در میان مردم بهکار گرفته شد، چراکه مفاهیم عاشورایی، از جمله مقابله با ظلم، حمایت از مظلوم و عدالتخواهی، در ذهن و فرهنگ مردم ایران بهخوبی جا افتاده بود.
وقتی صحبت از ظالم و مظلوم یا مبارزه با ستم میشد، این مفاهیم برای مردم کاملا آشنا و قابل فهم بودند. تنها کاری که لازم بود، انطباق این مفاهیم ذهنی با شرایط عینی جامعه بود، بهگونهای که مردم مصادیق ظالم و مظلوم را در شرایط زمانه خود تشخیص دهند؛ برای مثال، حاکم جور و ظالم در آن زمان رژیم پهلوی بود. امام خمینی(ره) با بهرهگیری از این فرهنگ عمیق و ریشهدار، توانست نهتنها انقلاب را شکل دهد، بلکه به آن معنا ببخشد و در نهایت، آن را پیش ببرد. در ادبیات بزرگان بهوضوح میتوان تاثیر فرهنگ عاشورا را مشاهده کرد. در روند انقلاب اسلامی نیز از مدلها و ساختارهای عاشورایی استفاده شد؛ بهعنوان مثال، پس از حادثه ۱۹دی قم، سنت چلهگیری یا چهلمگرفتن که در فرهنگ دینی و مذهبی داریم. اربعین، که در فرهنگ دینی ما بسیار پررنگ است، بهویژه در ارتباط با اربعین امام حسین(ع) در فرهنگ مذهبی مردم شناخته شده و جا افتاده است. از همین مقوله برای تقویت جریان انقلاب اسلامی استفاده شد؛ بهاینترتیب، اربعین شهدای قم ازسوی مردم تبریز گرامی داشته شد، اربعین شهدای تبریز ازسوی مردم یزد و آمل برگزار شد و این روند به شکلی زنجیرهای ادامه یافت.
این حرکتها نشان میدهد که فرهنگ عاشورایی بهدلیل جایگاه ریشهدار خود در هویت مردم ایران، بهعنوان بخشی از عناصر مقوم این هویت، در مبارزه با حاکم ظالم وقت، یعنی رژیم پهلوی، بهکار گرفته شد. این فرهنگ، با قیاس حکومت پهلوی با حکومت بنیامیه، بهطور موثری مورد استفاده قرار گرفت. علاوهبراین، روشها و تاکتیکهای قیام عاشورا نیز در جریان انقلاب اسلامی به کار گرفته شدند.
اگر شعارهای انقلاب اسلامی را تحلیل کنیم، میتوانیم تاثیر عمیق فرهنگ عاشورا بر این انقلاب را بهوضوح مشاهده کنیم. یکی از ابزارهای مهم برای تحلیل ماهیت یک انقلاب، بررسی شعارهای آن است. دکتر محمدحسین پناهی در کتابی که به تحلیل شعارهای انقلاب اسلامی پرداخته، نشان داده است که این شعارها چه ماهیتی دارند و چگونه شکل گرفتهاند. با مرور این شعارها، میبینیم که بخش عمدهای از آنها برگرفته از فرهنگ عاشورا و انقلاب حسینی است. این امر نشان میدهد که انقلاب اسلامی ایران، هم در شعارها و هم در ماهیت و کنش تجلی فرهنگ عاشورا بوده است. این نکته ازسوی پژوهشهای فرهنگی و مطالعات متعددی اثبات شده و تاکید شده که پیوند میان انقلاب اسلامی و فرهنگ عاشورا پیوندی بسیار عمیق و جدی است. اما اگر بخواهیم تاثیر فرهنگ عاشورا بر دفاع مقدس را نیز بررسی کنیم، میتوانیم آن را مشابه تاثیرگذاری عاشورا بر انقلاب اسلامی بدانیم. درواقع، دفاع مقدس ادامه انقلاب اسلامی بود. بهطور مشخص، در دفاع مقدس نیز مولفههایی مانند دفاع از مظلوم در برابر ظالم، مقابله با حکومت ظالم، همیاری و همدلی مردم و رهبری امام خمینی(ره) به چشم میخورد. رهبری امام خمینی(ره) در دوران دفاع مقدس و انقلاب اسلامی، به نحوی بود که ویژگیهای یک رهبر الهی را بهخوبی دربرداشت. این رهبری، همچون رهبری امام حسین(ع)، مبتنی بر اهداف عالی، ازخودگذشتگی، روشنگری و تبیین حقایق بود. مسئله روشنگری در انقلاب اسلامی بسیار مهم است، چراکه این انقلاب، همچون انقلاب امام حسین(ع)، یک انقلاب معرفتی بود.
یعنی تحولی که انقلاب اسلامی ایجاد کرد، ابتدا باید در درون افراد شکل میگرفت. انقلاب باید ابتدا در درون افراد و بصیرت آنها رخ دهد، نه صرفا در بیرون. به همین دلیل، امام خمینی(ره) با حرکتهای مسلحانهای که جریانهای چپ و التقاطی دنبال میکردند، مخالف بودند. دلیل این مخالفت آن بود که چنین حرکتهایی به مردم آگاهی نمیبخشید و تغییری در بصیرت آنها ایجاد نمیکرد. امام خمینی تاکید داشتند که انقلاب باید بر آگاهی و بصیرت مردم استوار باشد، مسیری که دقیقا با حرکت امام حسین(ع) همخوانی داشت.
در دوران دفاع مقدس نیز همین رویکرد بهوضوح دیده میشود. تمسک رزمندگان به اهلبیت(ع)، بهویژه امامحسین(ع) و روحیه مقاومت، همراهی و همدلی مردم، از ویژگیهای بارز این دوره بود. همانطور که اشاره شد، رهبری امامخمینی(ره) نیز نقشی کلیدی در تقویت این ویژگیها ایفا کرد.
در دفاع مقدس، فرهنگ عاشورا بهعنوان یک عامل قدرتبخش برای مردم ایران و رزمندگان عمل کرد. همین فرهنگ بود که به آنها توانایی ایستادگی در برابر ارتشی تا دندان مسلح را داد؛ ارتشی که ازسوی کشورهای متعدد و قدرتهای استکباری حمایت میشد. راز موفقیت انقلاب اسلامی و جمهوری اسلامی در مقاومت برابر ارتش بعث عراق و حامیان جهانی آن، نهادینه شدن فرهنگ عاشورا در هویت مردم ایران بود. این فرهنگ، نهتنها عامل بقای انقلاب اسلامی بوده، بلکه به نظر میرسد که در تداوم آن نیز نقشی حیاتی خواهد داشت. انشاءالله.
اگر بپذیریم که فرهنگ عاشورا در شکلگیری انقلاب اسلامی، در جریان دفاع مقدس، و در سدهها و دورههای گذشته جزئی جداییناپذیر از هویت ایرانیان بوده است، آنگاه جملهای که شهید حاج قاسم سلیمانی بیان کردند، معنا و عمق بیشتری پیدا میکند. ایشان فرمودند: «ملت ما ملت امام حسین(ع) است.» این جمله نهتنها یک بیان توصیفی، بلکه گزارشی از ریشههای هویتی ملت ایران است.
این جمله نشان میدهد که ملت ایران با امام حسین(ع) عجین شده و تاروپود هویت آن با فرهنگ عاشورا و مکتب حسینی شکل گرفته است. شهید سلیمانی نیز با همین نگاه و مبنا، وارد میدان دفاع از حرم شدند و در مقابله با جریانهای تکفیری این فرهنگ را به کار گرفتند. ایشان این فرهنگ را نهتنها در ایران، بلکه در میان ملتهای دیگر نیز گسترش دادند و توانستند جریان مقاومت را در کشورهای مختلف شکل دهند.
نمونه بارز این تاثیر، مشاهده فرهنگ امام حسین(ع) و عاشورا در رفتار جریانهای فلسطینی است. با اینکه بسیاری از این جریانها شیعه نیستند اما فرهنگ حسینی و عاشورایی در آنها نمایان است. این روند از ابتدای انقلاب اسلامی آغاز شد اما در دهههای اخیر با تلاشهای شهید سلیمانی به نقطهای رسید که مفهوم «ملت امام حسین(ع)» در بین ملتهای مقاومت به واقعیتی ملموس تبدیل شد.
علاوهبراین، باید توجه کرد که شعار «حب الحسین یجمعنا» که در اربعین سر داده میشود، صرفا یک شعار نیست، بلکه یک واقعیت است. اگر قرار باشد ملتهای اسلامی به یک امت واحد تبدیل شوند و نقطه اشتراکی برای وحدت بیابند، آن نقطه اشتراک حسین بنعلی(ع) است. اگر این وحدت حول امام حسین(ع) شکل بگیرد، جریان حسینی قطعا شکستناپذیر خواهد بود. این نکتهای است که در طول تاریخ تجربه شده و همان دلیلی است که شهید حاج قاسم سلیمانی بر مبنای آن فرمودند: «ملت ما ملت امام حسین(ع) است.»
مکتب عاشورا، فراتر از عناصر دینی، حاوی مجموعهای از عناصر انسانی است. امام حسین(ع) فرمودند: «اگر دین ندارید، حداقل آزاده باشید.» این جمله نشان میدهد که برخی از مولفههای عاشورا، حتی از منظر انسانی، تاثیرگذار و الهامبخش هستند. وقتی بدون در نظر گرفتن بعد دینی به مقوله عاشورا نگاه میکنیم، حس تاثر و تامل انسان را برمیانگیزد و روح مقاومت را تقویت میکند. به همین دلیل، مکتب عاشورا امری مختص شیعه نیست. افرادی که حتی دین ندارند یا مسلمان نیستند، نیز از این مکتب درس میگیرند؛ برای مثال، جملات مهاتما گاندی درباره امام حسین(ع) نشاندهنده تاثیر این مکتب است. گاندی از امام حسین(ع) بهعنوان یک انسان آزاده و فداکار الهام میگیرد، چراکه امام حسین(ع) با آزادگی و ازخودگذشتگی، الگویی برای انسانیت فراهم کردهاند.
برای نسلهای جوانتر هم فرهنگ عاشورا میتواند به بازیابی هویتی کمک کند؟
قطعا میتواند. برای نسل جوان نیز مکتب عاشورا میتواند زنده و کارآمد باشد. تصور اشتباهی وجود دارد که این مکتب قدیمی شده و نسل جوان از آن فاصله گرفته است؛ درحالیکه اینگونه نیست. مشکل در نحوه ارائه و جلوه دادن مکتب عاشورا است که گاهی باعث میشود نسل جوان نتواند با آن ارتباط برقرار کند. ما میتوانیم مکتب عاشورا را به ابزاری برای بازسازی هویت نسل جوان تبدیل کنیم اما این نیازمند درک درست از تحولات هویتی و دغدغههای نسل جدید است. راهکارهای امروزی برای اتصال نسل جوان به مکتب عاشورا باید هوشمندانه و متناسب با نیازها و ویژگیهای آنان طراحی شوند؛ برای مثال، باید بفهمیم چگونه میتوان از منظر تحولات هویتی جوانان، ارتباطی عمیق میان آنها و مکتب عاشورا برقرار کرد. این وظیفهای است که برعهده سیاستگذاران و مجریان فرهنگی است.
نسل جوان ما دینگریز نیست، بلکه جویای مسیرهای جدید و معنادار است. اگر بتوانیم نسبت میان این جستوجوگری و مکتب عاشورا را بهدرستی تبیین کنیم، مکتب عاشورا میتواند نقشی جدی در شکلدهی به هویت نسل جوان، ازجمله دهه هشتادیها، ایفا کند. شرط این موفقیت، شناخت دقیق نسل جدید، دغدغهها و علاقهمندیهای آنها و همچنین بازنمایی هوشمندانه مکتب عاشورا است. مکتب عاشورا، همانند اسلام، محدود به زمان، مکان یا گروه خاصی نیست. این مکتب، بهعنوان یک مکتب انسانساز، میتواند به هر انسانی با هر دین، مذهب، سن و ویژگی خاص، درسی بزرگ ارائه دهد. اما برقراری این نسبت میان مکتب عاشورا و نسل جدید، نیازمند تعاملات جدی و برنامهریزی دقیق است.
در مورد مصادیق و اجزای هویت ایرانی هم نکات بیشتری را ذکر میکنید؟
وقتی از هویت ایرانی صحبت میکنیم، باید به تاریخ بازگردیم و بررسی کنیم که چه عناصری در طول زمان باعث شکلگیری این هویت شدهاند. میتوان این عناصر را بهطورکلی در چند دسته تقسیم کرد: برخی از این عناصر تاریخی هستند؛ عناصری که جزئی از هویت ایرانی بوده و حتی برخی از آنها بهعنوان نماد هویت ایرانی شناخته میشوند. برخی دیگر از این عناصر، برآمده از دین هستند، مانند خود مقوله دین. همچنین، دستهای از عناصر به ویژگیها و خصایص ملت ایران بازمیگردند که این ویژگیها مستقل از مذهب یا دینی خاص، در طول تاریخ در میان ایرانیان وجود داشتهاند.
با ظهور اسلام و گسترش مذهب شیعه در ایران، این عناصر تاریخی و خصایص ملی، معنادارتر و برجستهتر شدهاند؛ بهعنوان مثال، مفاهیمی مانند مقابله با ظلم، عدالتطلبی، دادخواهی، حمایت از مظلوم و مخالفت با سلطهگری، ازجمله ویژگیهایی هستند که در جامعه ایرانی همواره وجود داشتهاند. این مفاهیم، که شاید بتوان همه آنها را ذیل مفهوم عدالتخواهی دستهبندی کرد، با ظهور اسلام و سپس گسترش شیعه در ایران، ابعاد عمیقتر و معانی جدیتری پیدا کردهاند.
به همین ترتیب، در سیاستهای کلی جمعیت که ازسوی رهبر انقلاب ابلاغ شده است، از سهگانه «ایرانی، اسلامی، انقلابی» صحبت میشود. این مفاهیم در بیانات و ابلاغیههای رهبر انقلاب بهوضوح مورد تاکید قرار گرفتهاند. نکتهای که باید به آن توجه کرد، این است که برخی تصور میکنند منظور از «هویت انقلابی» صرفا به انقلاب اسلامی محدود میشود. بله، انقلاب اسلامی را میتوان تبلور هویت ایرانی در طول تاریخ دانست، زیرا عناصر کلیدی این هویت را تقویت و احیا میکند. هویت ایرانی که در دوره پهلوی به دلیل نگاه حذفی نسبتبه برخی عناصر و همچنین ضربه به رویکرد عدالتخواهی ایرانیان بهشدت تضعیف شده بود، با انقلاب اسلامی دوباره زنده شد. این انقلاب، صرفا یک انقلاب اسلامی نیست، بلکه یک هویت انقلابی است که عناصر مقابله با ظلم، جوشش، خروش و برخاستن را که در طول تاریخ در جامعه ایرانی وجود داشته، به شکلی جدی و برجسته بازتاب میدهد؛ بنابراین، میتوان گفت که عناصر تشکیلدهنده هویت ایرانی شامل سه بُعد ایرانی، اسلامی و انقلابی است. این سه بُعد در کنار یکدیگر، هویت ملی ایرانیان را شکل میدهند.
ایرانی: شامل عناصری است که در طول تاریخ در جامعه ایرانی وجود داشتهاند. یکی از مهمترین و اساسیترین این عناصر، زبان فارسی است. زبان فارسی نهتنها واسط و رابط میان گروههای مختلف فرهنگی، قومی و زبانی کشور بوده، بلکه خود بهعنوان حامل فرهنگ ایرانیان در طول تاریخ عمل کرده است. زبان فارسی یکی از عناصر اساسی و جدی هویت ملی است که جایگاه ویژهای دارد. این اهمیت را میتوان بهوضوح در بیانات رهبر انقلاب مشاهده کرد. زبان فارسی جایگاهی بسیار جدی در هویت ایرانی داشته و همواره بهعنوان یک عنصر هویتبخش شناخته شده است. به همین دلیل، با ورود اسلام به ایران، برخلاف بسیاری از کشورهایی که اسلام وارد آنها شد و زبانشان تغییر کرد، زبان فارسی حفظ شد و جایگزین زبان عربی نشد. اگر به سایر کشورهایی که اسلام به آنها وارد شده نگاه کنیم، میبینیم که بسیاری از آنها عربزبان نبودند اما با ورود اسلام، زبانشان به عربی تغییر یافت. این تغییر بهدلیل قدرت و نفوذ زبان عربی بود اما زبان فارسی، بهدلیل قدرت و ریشهداری خود، نهتنها جایگزین نشد، بلکه با زبان عربی تعامل برقرار کرد.
این تعامل به گونهای بود که برخی از الفاظ عربی وارد زبان فارسی شد و حتی رسمالخط فارسی نیز با الفبای عربی تطبیق یافت. بااینحال، زبان فارسی هیچگاه به زبان عربی تغییر پیدا نکرد. زبان عربی، زبان دین ما بوده و ایرانیان در رشد و توسعه زبان عربی نیز نقشی جدی ایفا کردهاند. اما این موضوع هیچگاه قدرت و جایگاه زبان فارسی را در هویت ایرانی تضعیف نکرده است. این مسئله نشاندهنده استحکام زبان فارسی در ساخت هویت ایرانیان در طول تاریخ است که یکی از مولفههای اصلی و ماندگار فرهنگ ما به شمار میآید.
دومین عنصر اساسی که هویت ایرانی را تشکیل میدهد، فرهنگ، تمدن، آیینها و سنن ایرانی است. این آیینها شامل مراسم و رویدادهایی مانند عید نوروز، شب یلدا و سایر آداب و رسوم است که در طول تاریخ از اقوام و گروههای مختلف فرهنگی ایران برگرفته شده و به مرور زمان جایگاه ثابتی در فرهنگ ایرانی پیدا کردهاند. آداب و رسومی که پیشتر اشاره شد، هر یک معانی و فلسفه خاص خود را داشتهاند و نقشی کلیدی در شکلدهی هویت ایرانی ایفا کردهاند؛ بهعنوان مثال، سنت شب یلدا، با اینکه درحالحاضر بیشتر به دورهمیهای خانوادگی تعبیر میشود، در اصل نشاندهنده مفاهیمی چون خانوادهمحوری و تقویت پیوندهای اجتماعی بوده است. این مفاهیم، از دیرباز جایگاهی ویژه در هویت ایرانی داشته و نقش پررنگی در ساختار اجتماعی جامعه ایفا کردهاند.
سنتها همواره در جامعه ایرانی نقشآفرین بوده و جایگاه مهمی داشتهاند. یکی از برجستهترین عناصر سازنده هویت ایرانی در طول تاریخ، نظامهای سیاسی بودهاند. در ایران، نظامهای سیاسی در دورههای مختلف، هرچند غالبا دچار فساد بودهاند اما تاثیر مهمی بر هویت ملی داشتهاند. بهویژه در دوران حکومتهای پادشاهی، هرچند که ظلم و بیعدالتی در بسیاری از موارد رخ داده است اما این به معنای آن نیست که نظام پادشاهی جزئی از هویت ایرانی باشد. برخی محققان حوزه هویت این نظریه را مطرح کردهاند اما باید به این نکته توجه داشت که در دوران مورد بررسی، نظام حکمرانی دیگری بهجز پادشاهی وجود نداشته است.
بااینحال، نقش نظام حکمرانی در تاریخ ایران بسیار مهم بوده است. اگر به دوره ایران باستان نگاه کنیم، مشاهده میکنیم که گستره حکمرانی ایران شامل قلمروهایی بسیار وسیع بوده است. مدیریت چنین گسترهای از نظر جغرافیایی، آن هم در دورانی که امکانات ارتباطی بسیار محدود بود، نشاندهنده توانایی فوقالعاده حکمرانی ایرانیان است. نظامهای سیاسی و قدرت حکمرانی، همراه با اندیشه حکمرانی که در جامعه ایرانی وجود داشته، همواره بخشی جداییناپذیر از هویت ایرانیان بوده است. در هر دوره تاریخی، این نظامها و اندیشهها، باتوجهبه شرایط زمانی، تغییر شکل دادهاند؛ بهعنوان مثال، در دورهای نظام سلطنتی وجود داشته و بعدها مشروطه جایگزین آن شده است. مشروطه نیز جزئی از هویت تاریخی ما محسوب میشود.
در دورههای بعد، نظام سیاسی دینی به تدریج جایگزین این ساختارها شد. نکته مهم این است که اصل اندیشه حکمرانی و حکومتگری در میان مردم ایران همواره وجود داشته و بخشی جدی از هویت آنها را تشکیل داده است. ایرانیان همواره تلاش کردهاند حکومتی مستقل داشته باشند و تنها در دورههای محدودی، مانند دوره خلافت، ذیل حکومتهای دیگر قرار گرفتهاند. هرچند ایرانیان اسلام را پذیرفتند اما نظام خلافت را به دلیل تبعیضهای موجود در آن، نپذیرفتند. این عدم پذیرش، ناشی از دیدگاه ایرانیان بود که خلافت را سیستمی ناعادلانه میدیدند. در دورههای مختلف، از خلافت خلفا گرفته تا بنیامیه، بنیمروان و بنیعباس، با وجود شعارهای عدالتخواهی این حکومتها، ایرانیان خود را با این نظامها همدل و همسو نمیدیدند.
جنبشهایی مانند شعوبیه نیز بیانگر این ضدیت با تبعیضهای نظام خلافت بود. شعوبیه علیه تبعیض قومی و طبقاتی که در این سیستم وجود داشت، شکل گرفت و نشاندهنده تلاش ایرانیان برای تعریف هویت مستقل خود بود. ایرانیان هر زمان که توانستند، از قید حکومت خلافت بیرون آمدند و حکومتی مستقل برای خود ایجاد کردند. این تلاش برای حکمرانی مستقل و اندیشه حکومتگری، از دیرباز جزئی جداییناپذیر از هویت ایرانی بوده و در طول تاریخ به وضوح قابل مشاهده است.
در مورد جنبه اسلامی هویت ایرانی توضیح دهید و اینکه آیا جامعه ایران در طول تاریخ یک جامعه دین محور بوده است؟
بعد دینی هویت ایرانیان از جنبههای بسیار پررنگ و برجستهای است که همواره در طول تاریخ وجود داشته است. دلیل اینکه تاکید میکنیم بر «بعد دینی» و نه صرفا «بعد اسلامی»، این است که جامعه ایرانی همواره جامعهای دیندار و موحد بوده است. در طول تاریخ، ایرانیان حتی پیش از ورود اسلام، به یکتاپرستی گرایش داشتهاند. در دورهای که آیین زرتشت در ایران غالب بود، این آیین نگاه موحدانهای داشت و دینداری در میان مردم بسیار قوی بود. حتی گروههای اقلیت دینی مانند مسیحیان، ارامنه، و آشوریها که در ایران حضور داشتند، در این فضا بخشی از جامعه دینی ایران را تشکیل میدادند. دینداری و عمل به اصول دینی همیشه یکی از عناصر جدی هویت ایرانی بوده است.
در پایان دوره ساسانیان، به دلیل بدرفتاری و سوءمدیریت عاملان دین زرتشتی، جامعه ایران که حقطلب بود، بهدنبال دینی میگشت که بتواند نیازهای معنوی و عدالتخواهانه آن را برآورده کند. شهید مطهری در این زمینه اشاره میکند که اگر اسلام وارد ایران نمیشد، جامعه ایرانی احتمالا بهسمت مسیحیت گرایش پیدا میکرد. به تعبیر ایشان، بزرگترین متضرر از ورود اسلام به ایران نه زرتشتیان، بلکه مسیحیت بود؛ چراکه جامعه ایرانی آماده پذیرش دینی جدید بود که علاوه بر یکتاپرستی، بتواند مشکلات و مصائبی را که از سوی موبدان زرتشتی تجربه کرده بود برطرف کند.
با ظهور اسلام در ایران، روند گرایش ایرانیان به اسلام به شکلی طبیعی و تدریجی انجام شد. برخلاف آنچه برخی مخالفان میگویند، اسلام با زور شمشیر در ایران گسترش نیافت. چنین ادعایی، نهتنها حقیقت تاریخی را نادیده میگیرد، بلکه توهینی به عقل و شعور مردم ایران است. چرا باید ایرانیان به زور شمشیر دین خود را کنار بگذارند و دینی جدید بپذیرند؟ پذیرش اسلام از سوی ایرانیان، حاصل تاثیرگذاری فرهنگی و تبلیغاتی آن بود. پس از پذیرش اسلام، ایرانیان نقش بزرگی در گسترش و توسعه این دین ایفا کردند. برای نمونه، خدمات ایرانیان به علوم اسلامی، از فقه گرفته تا فلسفه، کلام، و ادبیات عرب، نشاندهنده این مشارکت است. کتاب «خدمات متقابل اسلام و ایران» نوشته شهید مطهری بهخوبی این موضوع را شرح میدهد. ایرانیان حتی در گسترش اسلام به شرق، نقشی کلیدی داشتند. این گسترش نهتنها از طریق زبان عربی، بلکه با استفاده از زبان فارسی انجام شد و اسلام بهواسطه تلاشهای ایرانیان در مناطق شرقی توسعه یافت و جا افتاد. این موضوع نشاندهنده عمق تاثیرپذیری و تاثیرگذاری متقابل ایرانیان و اسلام در طول تاریخ است.
پذیرش اسلام از سوی ایرانیان، یک پذیرش طمأنینهآمیز و مبتنی بر عقل و منطق بود. مرحوم زرینکوب در کتاب «دو قرن سکوت» به این مسئله پرداخته است اما بعدها خود او در آثار دیگری مانند «بامداد اسلام» و «کارنامه اسلام» برداشتهای پیشین را اصلاح کرد. ایرانیان هنگام مواجهه با پدیدهای جدید، با عجله تصمیم نمیگرفتند؛ آنها انسانهایی عاقل و منطقی بودند که نه سریع پذیرش میکردند و نه سریع رد.
این رفتار را میتوان در نحوه پذیرش اسلام ازسوی ایرانیان مشاهده کرد. آنها اسلام را پذیرفتند اما میان اسلام و عربیت تمایز قائل شدند. عربیتی که در آن زمان حاکم بود، با اصول واقعی اسلام فاصله داشت. ایرانیان این تمایز را با طمأنینه و دقت درک کردند. اگر این نگاه منطقی و حسابشده وجود نداشت، یا اسلام را بهطور کامل رد میکردند و به مقابله با آن میپرداختند، یا آن را بدون تفکر میپذیرفتند. اما پذیرش اسلام از سوی ایرانیان، پذیرشی عقلانی بود که باعث شد این دین در ایران پایدار بماند و گسترش پیدا کند.
دینداری همواره یکی از عناصر جدی در شکلدهی هویت ایرانیان بوده است. همانطور که پیشتر اشاره شد، جامعه ایرانی در طول تاریخ، جامعهای دیندار و موحد بوده است. این دینداری در طول زمان از آیین زرتشت به اسلام تغییر کرد و سپس اکثریت اهل سنت بهتدریج به مذهب شیعه گرایش پیدا کردند. امروز نیز جامعه ایرانی، جامعهای موحد و دیندار است که دین در آن نقشی بسیار پررنگ و اساسی دارد.
علاوه بر این، عناصر انقلابی نیز همواره بخشی از هویت ایرانیان بودهاند. ایرانیان در طول تاریخ، جامعهای مطالبهگر و ظلمستیز بودهاند. این روحیه ضد ظلم را میتوان در ادبیات فارسی نیز مشاهده کرد. اشعار بزرگان ادب فارسی، که مملو از مفاهیم ضد ظلم است، بازتابی از فرهنگ عمومی جامعه ایرانی است. ادبیات هر کشوری از فرهنگ آن جامعه خبر میدهد و در مورد ایران، این فرهنگ بر پایه مقابله با ظلم و سلطهناپذیری شکل گرفته است. این عناصر، از دینداری گرفته تا ظلمستیزی و مقاومت در برابر سلطه، در طول تاریخ بهصورت جمعی هویت ایرانیان را شکل دادهاند.
در حال حاضر مهمترین چالشهای هویتی ملی ما چیست؟
یکی از اساسیترین چالشهای هویتی ایرانیان در این دوره، مسئلهای است که میتوان آن را «هویت مدرن» نامید. این مفهوم به چه معناست؟ برای توضیح، باید ابتدا لایههای مختلف هویت را بررسی کنیم. هویت شامل چند سطح است: هویت فردی، هویت اجتماعی (که سرآمد آن هویت جمعی یا ملی است)، و هویت فراملی.
در اینجا، بحث ما بر روی هویت جمعی است. برخی هویت جمعی و اجتماعی را جدا از هم میدانند اما در این بحث، هویت اجتماعی، ملی و فراملی به عنوان لایههای مختلف هویت جمعی در نظر گرفته میشوند. چالشهایی که در این حوزه وجود دارد، در برخی موارد به هویت اجتماعی و در برخی دیگر به هویت فراملی بازمیگردد. یکی از چالشهای فراملی، مسئله «هویت جهانی» است. در اینجا، هویت جهانی مدرن، که با نظام ارزشی غربی و لیبرال تعریف میشود، نقش مهمی ایفا میکند. این هویت جهانی مدرن، ارزشهای خود را به عنوان نظام ارزشی مطلوب بر جهان تحمیل میکند و همین موضوع، چالشی جدی برای هویتهای محلی و ملی ایجاد کرده است. نمودهای این چالش در جامعه ما بهوضوح قابل مشاهده است. برای مثال: میل به مهاجرت: تغییر در سبک زندگی.
این تغییرات، هویت مدرن جهانی را به چالشی برای هویتهای دیگر، بهویژه هویت ایرانی، تبدیل کردهاند. با وجود این، ما در ایران هویت فراملی خاصی داریم که هویت امتی نامیده میشود؛ البته، خوانش نادرست یا افراطی از این هویت نیز میتواند چالشهایی ایجاد کند اما اصل چالش، به مسئله هویت جهانی مدرن بازمیگردد. در ادامه، میتوان به بررسی دقیقتر چالشهای هویت فروملی، اجتماعی و روابط آنها با دیگر لایههای هویت پرداخت، اما مسئله اصلی این است که هویت مدرن جهانی، با نظام ارزشی خاص خود، چالشی بنیادین برای هویت ایرانی و دیگر هویتهای سنتی و محلی ایجاد کرده است. نظام ارزشی جامعه و سبک زندگی در سالهای اخیر دچار تغییرات قابل توجهی شده است و این تغییرات به یکی از چالشهای جدی هویتی تبدیل شدهاند. گسست هویتی که در جامعه مشاهده میشود، تا حد زیادی ناشی از قوتگرفتن هویت مدرن است. در این زمینه، رسانهها و شبکههای اجتماعی نقش مهمی ایفا میکنند که در پاسخ به سوال مربوطه بهطور دقیق به آن پرداخته خواهد شد. یکی از عوامل مهم در این چالش، رسوخ این ارزشها و جریانها در نظام آموزشی ما است؛ برای مثال، برخی به سند ۲۰۳۰ اشاره میکنند که آن را نمادی از تربیت نسل مبتنی بر نظام ارزشی لیبرال میدانند. این مسئله البته فقط مختص کشور ما نیست، بلکه در سطح جهانی دیده میشود اما موضوع فراتر از یک سند خاص است؛ ما با یک جنگ فرهنگی تمامعیار مواجه هستیم که بهطور خاص بر نسل کودک، نوجوان و جوان ما متمرکز شده است. این جنگ فرهنگی تلاش میکند نسل جدید را با نظام ارزشی دیگری تربیت کند که این خود چالشی جدی برای کشور محسوب میشود.
در گذشته، از این وضعیت بهعنوان چالش جهانی شدن یاد میشد اما امروز از آن فراتر رفتهایم. این تحولات به چالشی جدی در سطح ملی و حتی فراملی تبدیل شدهاند. در حوزه هویت فراملی، که بهویژه در قالب هویت امتی خود را نشان میدهد، زمانی این چالش پررنگ میشود که هویت امتی با هویت ملی در تضاد قرار گیرد.
برخی افراد، نگاههایی افراطی به این موضوع دارند و میان هویت ملی و هویت امتی دوگانگی ایجاد میکنند؛ برای مثال، برخی از مفهوم امتگرایی استفاده میکنند تا هویت ملی را به حاشیه ببرند و در مقابل، عدهای با تاکید صرف بر هویت ملی، به هویت امتی بیتوجهی میکنند. اما در نگاه رهبر انقلاب، هویت ملی و هویت امتی نه تنها با یکدیگر تعارض ندارند، بلکه قابل جمعاند. ایشان در توصیف شهید سلیمانی میفرمایند: «ایشان امتیترین و ملیترین عنصر ایرانی است.» این نگاه نشان میدهد که ملیت و امتگرایی در کنار یکدیگر معنا پیدا میکنند.
چالش زمانی ایجاد میشود که خوانشی از هویت امتی ارائه شود که هویت ملی را نقض کند یا روایتی از هویت ملی بیان شود که هویت امتی و جهان اسلامی را نادیده بگیرد. هر دوی این رویکردها میتوانند موجب چالشهایی شوند. دوگانهسازی میان هویت ملی و هویت امتی، که هرکدام حامیانی در جامعه دارند، به خودی خود یک چالش است. این دوگانهسازی، در کنار تاثیرات هویت مدرن، بر هویتهای فروملی و اجتماعی نیز اثر گذاشته است. بخشی از بازتاب این هویت مدرن، در لایههای خردتر هویتی جامعه، از جمله هویتهای اجتماعی، قابل مشاهده است. این تاثیرات، در مجموع چالشهای متعددی را در عرصه هویت برای جامعه ما ایجاد کردهاند.
نسلی که به عنوان نسل Zشناخته میشود، یکی از گروههایی است که درحالحاضر توجه زیادی را به خود جلب کرده است. این گروه اغلب نه اشتغال دارند، نه حرفه و تجربهای کسب کردهاند، و نه در حال تحصیل هستند. این مسئله میتواند به چالشهای هویتی در جامعه منجر شود. از سوی دیگر، هویتهای اجتماعی، مانند هویت زنانه، در ذات خود امری طبیعی و بخشی از پویایی اجتماعی هستند. اما چالشی که ایجاد میشود، زمانی است که این هویتها به شکلی تفسیر شوند که با هویت دینی یا ملی در تعارض قرار گیرند.
برای مثال، در سال ۱۴۰۱، خوانشی که از هویت زنانه در جامعه ایرانی مطرح شد، نشان داد که حوزه زنان یکی از پرچالشترین حوزههای هویتی در جامعه ما است. این مسئله به حوزههای دیگر مانند جوانان و نسل Z نیز مرتبط میشود. هرچند برخی وجود نسل Z را نمیپذیرند، اما واقعیت این است که جوانان امروز به شکلی متفاوت فکر میکنند، نظام ارزشی و دغدغههای متفاوتی دارند، و این تفاوتها میتوانند به چالشهایی جدی تبدیل شوند.
یکی دیگر از چالشهای هویتی که میتواند جامعه ما را با خطر مواجه کند، هویتهای قومی و مذهبی است. در ایران، تنوع قومی و مذهبی یکی از واقعیتهای اجتماعی است؛ وجود شیعه و سنی و اقوام مختلف، بخشی از هویت جمعی و اجتماعی جامعه ایرانی را تشکیل میدهد. اگرچه این تنوع در بستر واقعی جامعه ایران فرصت محسوب میشود و در تقویت همبستگی ملی نقش دارد، اما در صورت بیتوجهی، میتواند مورد سوءاستفاده دشمنان قرار گیرد. عدم برنامهریزی و سیاستگذاری مناسب برای اقوام و گروههای مذهبی، باعث شده است که این موضوع به تعبیر برخی محققان، به پاشنه آشیل نظامهای سیاسی در تاریخ ایران تبدیل شود. هرچند این تعبیر را نمیتوان بهطور مطلق پذیرفت، اما باید اذعان کرد که دشمنان از این موضوع برای فشار بر ایران، بهویژه در زمینه حقوق بشر، استفاده کردهاند. یکی از محورهای اصلی این فشارها، ادعاهایی در زمینه حقوق اقوام و اهل سنت است.
اگر این چالشها فراگیر شوند و ما توجه کافی به آنها نداشته باشیم، ممکن است به تضعیف همبستگی ملی منجر شوند؛ بنابراین، چالشهای هویتی جامعه ما را میتوان در سه سطح تقسیمبندی کرد:
۱. هویتهای خُرد و فروملی
۲. هویت فراملی
۳. دوگانگی میان هویت ملی و هویت فراملی.
در مجموع، مدیریت صحیح این هویتها و جلوگیری از دوگانگیهای مخرب میان آنها، نقشی کلیدی در حفظ و تقویت هویت ملی ایفا میکند.
مولفههای مقوم هویت ملی کدام است؟
اگر منظور شما از مولفههای مقوم هویت ملی، عناصر تشکیلدهنده هویت ملی باشد، باید توجه داشت که هویت ملی را نباید به صورت حذفمحور بررسی کرد. هویت ملی زمانی اثربخش و مناسبتر است که قدرت فراگیری داشته باشد، یعنی بتواند آحاد بیشتری از جامعه را تحت پوشش خود قرار دهد. این ویژگی باعث میشود هویت ملی قوام بیشتری پیدا کند. در سیاستهای مرتبط با هویت ملی، نباید عناصر تشکیلدهنده هویت ایرانیان را حذف کرد؛ برای مثال، در دوره پهلوی، با تمرکز بر بزرگنمایی ایران باستان، تلاش شد که اسلام به حاشیه رانده شود. حالا ما بیاییم باستان را حذف کنیم.
یکی از مشکلات چنین رویکردی، نگاه نادرست و یکجانبه به تاریخ است. این نوع نگرش، به جای ایجاد همگرایی، هویت ملی را دچار تشتت میکند. هویت ملی باید فراگیر باشد و تمامی عناصر تشکیلدهنده فرهنگ و تاریخ ایرانی را دربرگیرد. نباید هیچ عنصری از هویت ملی را بهصورت مصنوعی کنار گذاشت، مگر اینکه این حذف به صورت طبیعی و در طول زمان، توسط خود جامعه اتفاق افتاده باشد. در واقع، انتخاب ملی زمانی شکل میگیرد که جامعه در فرآیند تاریخی خود، برخی عناصر را بهتدریج کنار بگذارد. اما اگر بخواهیم بهصورت دستوری و برنامهریزیشده عناصری را حذف کنیم، این رویکرد معمولا نهتنها نتیجه مطلوبی نخواهد داشت، بلکه مشکلات جدیدی ایجاد میکند.
یکی دیگر از مولفههای مهم در تقویت هویت ملی، خوانش صحیح از عناصر هویتی است. همانطور که پیشتر اشاره شد، نباید عناصر هویتی را حذف کرد. اما علاوه بر آن، نباید خوانشی از این عناصر ارائه شود که با واقعیتهای جامعه ایرانی و تاریخ آن بیارتباط باشد؛ بهعنوان مثال، اگر بخواهیم ایران باستان را بررسی کنیم، باید این دوره را بهصورت کامل و متوازن ببینیم؛ یعنی هم نقاط قوت و شکوهمندیهای آن را بشناسیم و هم نقاط ضعف و اضمحلالهایش را درک کنیم. همین نگاه متوازن باید به دین، بهعنوان یکی از عناصر اصلی هویت ملی، نیز وجود داشته باشد. علاوهبراین، نباید از عناصر هویتی، تفاسیر مضیق و محدودکننده ارائه داد. تفسیری که تنها بخش کوچکی از جامعه را دربربگیرد، این خطر را دارد که خود عنصر هویتی به ضد خود تبدیل شود و به جای تقویت، موجب تضعیف هویت ملی شود.
یکی دیگر از مولفههای کلیدی در تقویت هویت ملی، نقش مردم در صیانت از هویت ملی است. این نکتهای است که گاهی نادیده گرفته میشود. تصور اشتباهی وجود دارد که تنها نظام سیاسی مسئول حفظ هویت ملی است؛ البته نظام سیاسی بهعنوان یک رکن اساسی، وظیفه سیاستگذاری، برنامهریزی و مراقبت از هویت ملی را برعهده دارد اما نقش مردم نیز بسیار حیاتی است. تاریخ ایران نشان داده که در دورههایی که حکومت قدرتمند یا فراگیری وجود نداشته، این مردم بودهاند که عناصر هویت ملی را حفظ کردهاند؛ بهعنوان نمونه، در فاصله سقوط صفویه و پیش از سلطه کامل قاجاریه، ایران با یک خلأ جدی در حاکمیت ملی روبهرو بود. در این دوره، حکومت فراگیر ملی وجود نداشت اما عناصر هویت ملی حفظ و حتی توسعه یافتند. این موضوع به دلیل نقش فعال مردم در صیانت از هویت خود بود؛ بنابراین، یکی از مقومهای اصلی هویت ملی ایران این است که برای مردم نقشی جدی در حفظ، تقویت و توسعه هویت ملی قائل شویم.
توسعه رسانهها و شبکههای اجتماعی چه تاثیری بر ابعاد هویت ملی دارد؟
مسئله رسانهها و شبکههای اجتماعی به دلیل ماهیت و گستره تاثیرگذاریشان، میتوانند نقش مهمی در شکلدهی و تقویت هویت ملی ایفا کنند. این ابزارها، برخلاف تصور عمومی، صرفا تضعیفکننده هویت ملی نیستند، بلکه بستگی به نوع حکمرانی و مدیریت ما بر آنها دارند.
اگر بتوانیم بر شبکههای اجتماعی و رسانههای جمعی حکمرانی موثر داشته باشیم و تولید محتوای مناسب و متنوع انجام دهیم، این ابزارها میتوانند به عرصهای برای رقابت هویتی و حتی حمله فرهنگی به هویتهای رقیب تبدیل شوند. برای مثال، مفهومی که از آن با عنوان «ایران فرهنگی» یاد میشود، فراتر از مرزهای سیاسی کنونی ایران است. عناصر هویتی مانند زبان فارسی، نوروز و دیگر مولفههای فرهنگی که در سطح جهان طرفداران زیادی دارند، بخشی از این ایران فرهنگی هستند.
شبکههای اجتماعی میتوانند بهعنوان ابزاری قدرتمند برای معرفی و گسترش این عناصر فرهنگی عمل کنند. از سوی دیگر، همین شبکهها میتوانند به بستر حمله و هجمه فرهنگی از سوی هویتهای رقیب تبدیل شوند؛ بنابراین، نوع حکمرانی ما بر این شبکهها نقش تعیینکنندهای در این زمینه دارد.
شبکههای اجتماعی میتوانند هم تقویتکننده و هم تضعیفکننده هویت ملی باشند. در شرایط کنونی، باتوجهبه تاثیر گسترده رسانههای جمعی و شبکههای اجتماعی، میتوان گفت که این ابزارها به یکی از مهمترین نهادهای هویتساز تبدیل شدهاند. وقتی از نهادهای هویتساز صحبت میکنیم، معمولا نظام آموزشی و نظام خانواده در اولویت قرار میگیرند. اما امروز، نظام رسانهای به دلیل گسترش شبکههای اجتماعی، دچار تحول اساسی شده و نقش آن در هویتسازی چندین برابر افزایش یافته است. جوان امروز در ایران، درحالیکه در محیط بومی خود زندگی میکند، از طریق شبکههای اجتماعی بهسرعت با فرهنگ غربی آشنا میشود و این آشنایی به شکلگیری هویت او کمک میکند؛ بهعنوان نمونه، برخی مدارس در فضای مجازی و شبکههای اجتماعی فعالیت دارند و دورههای آموزشی آنلاین برگزار میکنند. این مدارس، با استفاده از روشها و متدهای کشورهای غربی، دانشآموزان را بهعنوان شهروندان جهانی بر اساس ارزشهای خودشان تربیت میکنند.
شبکههای اجتماعی بستری را فراهم کردهاند که این گسستهای هویتی در جامعه ایرانی بیش از پیش مشهود شوند. اگرچه این گسستها بهمرور در حال شکلگیری بودند اما از سالهای ۱۳۹۴ و ۱۳۹۵، با رشد چشمگیر شبکههای اجتماعی، بهویژه تلگرام، این روند بهشکل جدیتر و سریعتری پیش رفت. سرعت این تغییرات در سالهای اخیر چندین برابر شده و رشد قابلتوجهی پیدا کرده است اما راهکار مقابله با این چالشها، فیلترینگ یا مسدودسازی شبکههای اجتماعی نیست، بلکه راهکار اصلی، حکمرانی هوشمندانه و تولید محتوا و دادههای مبتنی بر هویت ایرانی، اسلامی و انقلابی است.
این حکمرانی باید بهگونهای باشد که جوانان ما با ارزشهای بومی خود آشنا شوند، به آنها متناسب شوند و در چارچوب این ارزشها تربیت شوند. نقش شبکههای اجتماعی در این فرآیند بسیار جدی است، و تاثیر آن، چه مثبت و چه منفی، به میزان حکمرانی ما بر این فضا بستگی دارد.
کشورهای بیتاریخ نیازمند ساخت حافظه جمعی هستند
شهید؛ سازنده حافظه جمعی به نفع مردم
جعفرعلیاننژادی ـ آگاه مسائل سیاسی
در میان مطالعاتی که روی موضوع حافظه جمعی صورت گرفته است، مسئله دستکاری حافظه جمعی و سیاست حافظه، بحثی جدی است. برای کشورهای بیتاریخ و بیریشه، یا حاکمان گسسته از مردم، ساختن شکلی از حافظه جمعی از نان شب واجبتر است. جریان قدرت در این کشورها به شکلی دستساز اقدام به خلق حافظه جمعی میکند.
حافظه جمعی، یک آگاهی بالفعل و زنده در میان مردم یک کشور است که خاطرات و مخاطرات یک ملت را نمایندگی میکند. افتخار به پیروزیها و عبرت از شکستها، به شکلی نمادین در حافظه جمعی یک ملت کدگذاری شده است. حافظه جمعی، لحظه حال و اکنون یک ملت را میسازد و رو به آینده دارد.
اهمیت حافظه جمعی از تفاوت آشکار آن با تاریخ مشخص میشود. در حافظه جمعی تنها رویدادها و زوایایی از تاریخ حاضر است. مردم بازیگران اصلی به یادآوردن آن هستند، نه مورخان و استادان تاریخ. عمومیترین جلوه حضور بخشی از گذشته پرافتخار یک ملت است. اثری عینی دارد، اگر ملتی متحمل سختی، فشار خارجی (استعمار، جنگ و تحریم) و فشار داخلی (ظلم و استبداد) شود، حافظه جمعی به یاد او میآورد چگونه بر این گردنههای صعبالعبور فائق آمده است. انگیزه جمعی ایجاد میکند و قدرت حرکت و پیروزی به آنان میدهد.
آنچه لحظه و دقیقه پیروزی یا شکست را در حافظه جمعی مردم حک میکند، جلوههای شورمندانه و سلحشورانه نبرد است که انگیزه جمعی را نمایندگی میکند. اگر در تاریخ یک ملت، کسانی باشند که حاضر به هزینه کردن خود برای حفظ هویت جمعی کشورشان باشند، آن دقیقه تاریخی با این نام و یاد این شخصیت سلحشور گره میخورد.
آن شخصیت دیگر یک فرد نیست، هویتی جمعی است که در گذشته باقی نمیماند. در حافظه جمعی مردم ماندگار میشود و زندگی میکند. در واقع شهید چنین نقشی را بازی میکند. هر چند عناصر دیگری در کار ساخت حافظه جمعی هستند اما شهید از یک امتیاز ویژه برخوردار است. شهید نمیگذارد حافظهجمعی یک ملت، مورد دستکاری حاکمان مستبد قرار گیرد تا منافع آنان را ابدی کند.
نقش شهید، نگارش تاریخ به نفع مردم است. در حافظه جمعی جاگیر میشود نه در تاریخ رسمی. شهید به هیچ تاریخی تعلق ندارد، شهدای وطن چه قبل از انقلاب و چه بعد از انقلاب، هویت جمعی مردم را حفظ میکند. قبل از انقلاب، در تقابل با تاریخسازی تکبعدی حاکمان مستبد، حافظه مردم را از گزند تغییر هویتی خاندان پهلوی، مصون نگه داشتند. بعد از انقلاب هم حافظ هویت مردمی نظام در مقاطع مختلف شدند. شهید حافظه جمعی میسازد، هویت مردمی را حفظ میکند. شهید کشته نیست.
کشتهسازی، پروژهای ضد حافظه جمعی است. از کشتهشدگان هیچ شهیدی درنمیآید که به لحظهها و دقیقههای تاریخی فتح و ظفر گره بخورد. کشته زخمی در روان جمعی ایجاد میکند، این زخم نه کهنه میشود و نه جایش میماند. کشته تمام میشود، میمیرد اما شهید زنده میماند و زندگی میکند. نه فقط در ساحت باطن عالم، که در همین زندگی روزمره، در حافظه جمعی ما.
تحریف، مقدمه «هویت زدایی» است
هویت، عامل تمایز ایرانیان
عماد خورشیدطلب : تحریف «هویت ایرانی» مقدمه هویتزدایی از انسان ایرانی است و هویتزدایی هم مقدمه پذیرش و برتری دادن بیگانه بر خود است؛ چیزی که به آن، در ادبیات علوم سیاسی، «استعمار» میگویند: «هویتزدایی یعنی این: مبانی اندیشهای و رویکردهای تاریخی و ملی یک کشور تحقیر بشود، گذشته یک کشور تحقیر بشود، گذشته انقلاب تحقیر بشود، کارهای بزرگی که انجام گرفته کوچکنمایی بشود؛ و البته عیوبی وجود دارد و این عیوب هم ۱۰برابر بزرگنمایی بشود؛ هویتزدایی یعنی این. آن وقت بهجای این هویت، منظومه فکری غرب جایگزین بشود که یک نمونهاش همین سند ۲۰۳۰ آمریکاییهاست که این، مظهر سلطه نواستعماری غربی در زمان ماست؛ یعنی یکی از نمونههایش این است.»۱۴۰۱/۰۲/۰۶ برای مقابله با تحریف هویتی باید وجوه مثبت و نقاط قوت تاریخ و فرهنگ و جغرافیای ایران را تقویت و برجسته کرد تا انسان ایرانی به تاریخ و فرهنگ و جغرافیای خود مباهات کند؛ فرقی هم نمیکند که تشییع باشکوه یک قهرمان ملی مانند شهید سلیمانی باشد یا مبارزه ورزشی بانوی ورزشکار ایرانی با حجاب اسلامی در میادین برجسته بینالمللی؛ همه اینها تجلیهای متفاوت و متنوع یک مفهوم واحدند و همه دارند هویت ایرانی را به ارزشها و تاریخ و فرهنگ و جغرافیای ایران پیوند میزنند: «از قبل از انقلاب، از مبارزات دوران ستمشاهی بگیرید تا حوادث انقلاب، تا حوادث دفاع مقدس، تا حوادث بعد از آن، تا کرونا؛ در همه اینها این هویت متعهد و دارای احساس مسئولیت در ملت ایران خودش را نشان داده؛ همانطورکه در دوران مبارزات ستمشاهی بود، در دوران دفاع مقدس بود، در دوران بعد بود، در دوران کرونا و در حرکت علمی عظیم کشور، یک جریان مهمی است که نشاندهنده [هویت] ملت ماست. این، هویت ملت ما را نشان میدهد؛ این حرکت، حرکت هویتساز است برای ملت؛ این همان چیزی است که قهرمانانی مثل شهید سلیمانی، مثل شهید فخریزاده، مثل شهید شهریاری، از درون این هویت بیرون میآیند؛ این یک حقیقت است که به شکلهای مختلف و به جلوههای گوناگون، خودش را نشان میدهد: هویت ملت ایران؛ این حقایق هویتساز و نشانههای هویت؛ هم نشانه هویت است، هم خودش تقویتکننده هویت و سازنده هویت ملت ایران است.» ۲۱/۰۹/۱۴۰۰
با این نگاه، همه آنهایی که دل در گرو ایران و هویت ایرانی دارند بخشی از سربازان هویتساز ایران بزرگاند؛ از رزمنده خط مقدم نبرد در جنگ تحمیلی گرفته، تا تولیدکنندهای که در پی قطع وابستگی ایران به ممالک بیگانه است، تا قهرمان ورزشکاری که به مانند یک سرباز در میادین ورزشی میجنگد تا نام و پرچم ایران و در ادامه، تاریخ و فرهنگ آن را به رخ بکشد: «شما [ورزشکاران] در میدان مبارزات ورزشی... هویت ایرانی و اسلامی خودتان را به معنای واقعی کلمه نشان دادید؛ شخصیت اسلامی و ایرانی، هم در کارهای شما مردها، هم در کارهای این خانمها نشان داده شد. سجده کردید؛ دعا کردید؛ دختر ایرانی ما با رییسجمهوری که میخواست به او دست بدهد، چون نامحرم بود، دست نداد؛ اینها خیلی ارزش دارد، اینها خیلی مهم است... اینها نشاندهنده هویت انقلابی و اسلامی و ایرانی شماست؛ اینهاست که یک ملت را بالا میبرد... قهرمان اصیلی که از دل ملت برخاسته، میتواند ملت خودش را نمایندگی کند و نمایش بدهد هویت ملت خودش را؛ این کار را شماها کردید و این خیلی باارزش بود.» ۱۳۹۷/۰۷/۰۲
نظر شما