آگاه: شاید در اکران فیلم «مشق شب» ساخته عباس کیارستمی، بعضی از تماشاگران با دیدن اولین پلان و همان فرم ساده و بیسابقه اثر با خود فکر کرده باشند که این دیگر چیست؟! شاید پیش خودشان فکر کردهاند این کار اصلا سینما نیست. یا حتی ممکن است تعدادی هم تصمیم گرفته باشند برای احترام به فهم و شعور خود، سالن را ترک کنند و فیلم را با کسانی که سینما را -به زعم آنها- نمیشناسند، تنها بگذارند.
خدا میداند اولین کسانی که چهرههای معوج و نامعمول را در نقاشیهای پیکاسو دیدهاند، چقدر در نقاشانه بودن آنها مطمئن بودهاند؟! وقتی مارسل دوشان اثر «چشمه» را به نمایش گذاشت، کنشی هنرمندانه داشت یا قصدش تمسخر بازدیدکنندگان بود و میخواست هنرناشناسی مدعیان را رسوا کند؟
چطور میشد اولین نمایشگاههای امپرسیونیستها را بهعنوان نمایش آثار هنری باور کرد؟! یا قطرهها و شرههای رنگ از دست و قلم جکسون پولاک یا مستطیلهای ساده مارک روتکو را بهعنوان نقاشی پذیرفت؟! احتمالا بسیاری از شنوندههایی که به شنیدن سمفونیهای بتهوون عادت داشتند و الگوی تشخیص موسیقی برای آنها همین آثار بود، گمان نمیکردند روزی برسد موسیقی سیاهپوستان آمریکایی به عنوان یک ژانر هنری به جهان معرفی شود. همانطور که روزگاری مجلات ایران تبدیل به میدان جنگ طرفداران شعر کلاسیک و شعر نو شده بود؛ در واقع شعر نو (بهعنوان شعر معاصر) مجبور بود شعر بودن خود را در همان صورت بدعتهای تازه، به اثبات برساند.
اگرچه هیچ اثر، نظریه و اندیشهای را نمیتوان صددرصد بیسابقه و خارج از قواعد اقتباس فرض کرد اما بهناچار اثر هنری را باید حاوی مشخصههایی خلاقه و بیسابقه تعریف کرد. اگر نه؛ تکرار و عادت را نمیتوان خلق هنری دانست.
پس ناگزیر هر اثر هنری با تردید در هنر بودن خودش آغاز میشود، بهویژه که خلاقیت در هنر -مثل نمونههای نوآوری در تولیدات و طراحیهای صنعتی- مسیر قابل پیشبینی و معینی ندارد، هر اثر هنری باید برای اثبات هنر بودن خود تلاش کند. مجبور است مخاطب و منتقدی را که تنها با معیارهای موجود قضاوت کرده -درمورد هنر بودن خود- قانع کند؛ به عبارتی، اثری که نزد قاطبه مخاطبان، هنر بودنش بلافاصله و بی هیچ تردیدی و بی هیچ تلاشی برای اثبات هنر بودن خود، مورد پذیرش قطعی قرار میگیرد، میتواند خارج از دایره هنر باشد. از یک طرف تکرار و عادت نافی معنای ذاتی هنر است و از طرف دیگر، هر نوآوری، بدعت و قاعدهشکنی را نباید مساوی هنر محسوب کرد؛ بنابراین هنر با هر قسم بدعتی و در مسیر اثبات ارزشهای هنری تازه آفریدهاش، خودبهخود تردیدی ماهوی برای مجوز ورود به حوزه هنر ایجاد می کند.
درحالیکه در آغاز قرن بیستویکم، کمتر کسی از میان مخاطبان عام، در هنر بودن یک پرتره کلاسیک و رامبراندی یا یک قطعه خوشنویسی به شیوه میرزا غلامرضا اصفهانی و… تردید دارد، آیا چسباندن موز روی دیوار موزه یک خلق هنرمندانه است؟ و آیا آنچنان که دانشجویی موزی به نام «دلقک» اثر هنرمند معروف ایتالیایی، موریتزیو کاتلان را میل کرد؛ «آسیب زدن به یک اثر هنری مدرن نیز میتواند [بهعنوان] اثر هنری یا کنش هنری تعبیر شود»؟! درحالیکه اومانیسم افراطی معاصر به شکل ارزش امضای هنرمند خودنمایی میکند، آیا دیوارنگاریها و گرافیتیهای بنکسی را باید کالا و اثر هنری محسوب کرد؟! به نظر میرسد در هنر معاصر، قطعیت -حتی در هنر بودن یک اثر هنری هم- وجود ندارد و هر قطعیتی میتواند اثر هنری را پس از این ماجراجویی، بیدرنگ از هنر معاصر به تاریخ هنر تبدیل کند.
۲۱ اسفند ۱۴۰۳ - ۱۱:۲۷
کد خبر: ۱۱٬۶۰۱
آیا این تصویری که میبینیم، یک اثر هنری است؟ آیا این صدا و موسیقی که میشنویم، یک اثر هنری است؟ آیا این توده حجیم سنگی و سفالی نوظهور میتواند اثر هنری باشد؟ آیا این حرکات نمایشی، یک پرفورمنس هنری است؟ این اثر یا کالایی که نمونهاش را قبلا ندیدهایم، میتواند مصداق تازهای برای اثر هنری باشد؟ به این چیزی که شبیه آثار هنری قبلی نیست، میشود یا چگونه میشود گفت؛ هنر؟
نظر شما