آگاه: ایمان و بقا در صحنه سیاست، نه حسی عاطفی که با یک لبخند فرو میریزد که سنجش و احتیاطی ساختاری است. وقتی متون مقدس ما بارها تذکر میدهند که پیوند سیاسی و عاطفی بیقید با دشمن، خود ایمان را به مخاطره میاندازد، این هشدار صرفا معنوی نیست؛ سیاسی است، راهبردی است و در میدان تلاقی اخلاق و مصلحت، نقشه عملی میسازد. آیههایی که به مومنان میگویند که کفار را بهعنوان اولیاء نپذیرند، تنها یک پند اخلاقی نیست؛ چارچوب روابط خارجی و معیار گزینش دوست و دشمن را مشخص میکند.
یَا أَیُّهَا ٱلَّذِینَ ءَامَنُوا لَا تَتَّخِذُوا ٱلْکَافِرِینَ أَوْلِیَاءَ مِن دُونِ ٱلْمُؤْمِنِینَ أَتُرِیدُونَ أَن تَجْعَلُوا لِلَّهِ عَلَیْکُمْ سُلْطَانًا مُّبِینًا
این، یعنی چه؟ یعنی اینکه بیاعتمادی به غرب نمیتواند بهمثابه تاکتیکی موقتی و فرصتی دلخواه تلقی شود؛ بیاعتمادی باید در هسته استراتژی حکمرانی ما جای گیرد. آنکه تجربه تاریخی و آموزههای دینی را کنار میگذارد و چشم به لبخند ریاکارانه دشمن میدوزد، یا سادهلوح است یا خائن به منافع ملی. قرآن درباره منافقین هم بارها هشدار داده است، گروهی که از درون جامعه را تضعیف میکنند و خطرشان از دشمن آشکار بیشتر است؛ دشمن درون، خونریزتر است و برنامهریزتر.
روایات نبوی و آموزههای اهلبیت هم جایی برای خوشباوری باقی نگذاشتهاند. احادیث مشهور درباره ویژگیهای منافقان یعنی دروغگویی در گفتار، خیانت در امانت و نقض وعده (آیة المنافق ثلاث، إذا حدث کذب، وإذا وعد أخلف، وإذا أؤتمن خان) نه صرفا اخلاقی که یک دستورالعمل تشخیصی برای رصد دشمن پنهان در جامعهاند. جامعه سیاسی که این شاخصها را جدی نگیرد، دیر یا زود از درون خُرد میشود.
و وقتی دین میگوید «وَأَعدُّوا لَهُم مَّا اسْتَطَعْتُم» و آمادهباش حداکثری در برابر تهدید، این هم معنای دیگری جز استقرار ظرفیت بازدارندگی و خوداتکایی ندارد. آمادگی نظامی و دفاعی، نه آرزوی جنگ بلکه ابزار جلوگیری از جنگ است؛ زبانی که دشمن فقط از آن اهرم قدرت میفهمد. این آموزه قرآنی بهروشنی وظیفه حکمرانان و ملتها را در برابر تهدیدات خارجی تعیین میکند که چشم دوختن به دیگری و امید بستن به او، خود نوعی خودتحقیر است.
سخن را از روایت به سیاست بیاوریم. پیامبر اسلام و ائمه در مواجهه با قدرتهای زمانه، نمونههای روشنی از احتیاط و محاسبه ارائه دادهاند. اهلبیت بارها به هوشیاری نسبت به سیاستهای مکارانه دشمن اشاره کردهاند و حتی در نامهنگاریهای مدیریتی، همچون نامه امام علی به مالک اشتر، هشدار درباره فرصتطلبی دشمن پس از دوره صلح و نقاط ضعف درون را آوردهاند؛ اینها درسهایی عملی برای سیاستورزی امروزند.
پس چرا «بیاعتمادی به غرب» باید بنیادین باشد؟ زیرا غرب بهعنوان یک کنشگر بینالمللی، نه صرفا یک طرف گفتوگو، بلکه مجموعهای از منافع، شبکههای نفوذ و ساختارهایی است که تجربه نشان داده در بزنگاهها، منافع خود را بر منافع دیگری ترجیح میدهد. وقتی آموزه دینی به ما توصیه میکند که به گونهای زندگی و سیاستورزی کنیم که از وابستگی مخرب پرهیز شود، این توصیه صرفا دینی نیست؛ این توصیه استراتژیک برای بقا و استقلال ملی است.
این به معنای قطع همه روابط نیست؛ ابزار و تاکتیک ارتباط با بیگانگان همیشه لازم است.
اما چارچوب باید شفاف باشد. توازنی سخت بین تعامل نرم و حفظ خطوط قرمز. هر گاه تعامل به قیمت از دست رفتن استقلال، امنیت یا هویت ملی تمام شود، دیگر تعامل نیست؛ تسلیم است. سیاستورزی الهامبخش امروز باید بر سه رکن استوار باشد: خوداتکایی اقتصادی - علمی، بازدارندگی نظامی و قدرت نرم فرهنگی. این سه مثل سه پایه یکسازوکار هستند؛ اگر یکی نباشد، کل سازه لرزان خواهد بود.
البته ضعف مدیریتی، اعتماد ناپایدار به فناوریها و اقتصاد مبتنی بر صادرات خام و بیدقتی در گزینش شرکای راهبردی نیز همه نشانههاییاند که دشمن بیرونی و دشمن درون از آن تغذیه میکنند. اصلاح اینها وظیفه نخبگان و دولتمردان است؛ وعدهدادن دلباورانه به خارجیان، جایگزین کار سخت داخلی و سرمایهگذاری در ساخت قدرت نمیشود.
لذا بیاعتمادی به غرب نه یک تاکتیک مقطعی که یک اصل راهبردی است؛ زیرا آیینه آموزهها و تجربهها این را نشان میدهد. ما میتوانیم با دنیا تعامل کنیم، اما نمیتوانیم از هویت و امنیتمان چشمپوشی کنیم و بهعنوان آخرین جمله اینکه ملتها با اعتماد چشم بسته و به بردگی کشاندن خود دوام نمیآورند؛ آنکس که میخواهد آزاد بماند، باید اول به خود اعتماد کند، سپس با چشم باز با دیگران معامله کند.
نظر شما