آگاه: ابتدا باید غنیسازی را مطابق تعریفِ رهبری بهدرستی فهم کرد: فرآیندی که دانشمندان و متخصصان با تلاشهای فنیِ پیچیده، اورانیوم خام را تبدیل به مادهای میکنند که در کشاورزی، صنعت، محیطزیست، درمان و تولید انرژی اثرگذار است. این تعریف رهبری، غنیسازی را از حیث کاربردی به عرصه زندگی و معیشت مردم پیوند میدهد؛ امری که آن را به ابزار رفاه و توسعه تبدیل میکند.
در اندیشه رهبری، غنیسازی هنگامی راهبردی است که سه سرمایه را همزمان تولید و بازتولید کند :
۱. سرمایه تکنیکال (دانش و زیرساخت)،
۲. سرمایه اجتماعی-سیاسی (مشارکت نخبگان، مشروعیت ملی و عزت)
۳. سرمایه کارکردی-اقتصادی (کاربردهای زودبازده در انرژی، پزشکی، کشاورزی)
یعنی وقتی دانش تولید میکند، مشروعیت اجتماعی را تقویت میکند و قابلیتهای اقتصادی را بهبار مینشاند.
مسئله اساسی که از این فرآیند برمیآید، ضرورت تبدیل «دانش غنیسازی» به «سرمایه مردمی» است. یعنی باید سازوکارهایی فراهم آید که کاربردهای ملموس هستهای در اختیار و خدمت زندگی روزمره مردم قرار گیرد تا این دانش به نماد عزت ملی تبدیل شود.
مسئله مهم دیگر این است که چون غنیسازی محصولِ جمعی نخبگان و نتیجه یک سرمایهگذاری نسلمحور است، هر پیشنهادِ خارجی برای عدمغنیسازی در واقع پیشنهاد انهدام سرمایه ملی است. امر ناممکنی برای ملتی که خود را در مسیر پیشرفت تمدنی میبیند. این مسئله، خوانشی از سخنانِ رهبری دارد که درخواست کنار گذاشتن غنیسازی را به معنای دود کردن دستاورد ملی تفسیر میکنند.
در واقع مدعا این است که تسلط بر گلوگاههای فناورانه همچون غنیسازی، به عنوان ستونی راهبردی عمل میکند که هم سرمایه انسانی کشور را تثبیت میکند و هم میدان دیپلماسی را از وضع انقیاد به وضع متوازن ارتقا میدهد. همانطور که رهبری یادآور شدند که ایران زمانی از این فناوری محروم بود و امروز، با دستیابی به سطح غنیسازی تا ۶۰درصد و قرار گرفتن در میان ۱۰کشور دارای این توان، فرایند تولید دانش بیننسلی تحقق یافته است و دستاوردها با تحریم یا تهدید از میان نخواهند رفت.
راهبرد غرب علیه ملت ایران در حوزه هستهای را باید مجموعه چندلایه محرومسازی نامید که در بُعد ژئوپلیتیک، اقتصادی، نظامی، دیپلماتیک، فناورانه و حتی روانشناختی طراحی شده است. هدف اصلی این دسیسه، بیاثر کردن سرمایهگذاری تاریخی ایران در غنیسازی و تبدیل آن به سرمایهای سوخته است؛ گویی تمام تلاش چند دههای دانشمندان، زیرساختها و هزینههای کشور باید به دستور یک شارلاتان خارجی دود شود و به هوا برود. این همان چیزی است که رهبر انقلاب با صراحت در بیان خویش به آن اشاره میکنند: یعنی غربیها بهدنبال محدودسازی سطح غنیسازی نیستند، بلکه خواستار اصلِ نداشتن غنیسازیاند؛ مطالبهای که در واقع به معنای محو دستاورد تاریخی یک ملت است.
این برنامه شیادانه غرب، در واقع ادامه منطقی همان سیاست انحصارگرایانهای است که پس از جنگ جهانی دوم بر نظم هستهای جهانی سایه افکنده است؛ سیاستی که در آن ۹ کشور صاحب سلاح هستهای، عملاً خود را مستثنی کردهاند اما هر کشوری که در پی استقلال فناورانه باشد، با برچسب تهدید مواجه میشود. جمهوری اسلامی ایران تنها کشوری است که بدون سلاح هستهای، بیشترین فشار را تحمل کرده؛ و همین، نشان میدهد مسئله بر سر بمب و کلاهک اتمی نیست، بساکه بر سر حق استقلال فناورانه است.
البته که پاسخ جمهوری اسلامی به این دسیسه چندلایه، یک پاسخ چندسطحی بوده است. از یک سو رهبری و دکترین هستهای بر تثبیت غنیسازی در عرصههای درمان، کشاورزی و صنعت تأکید دارند و از سوی دیگر، در برابر هرگونه تعرض مستقیم و غیرمستقیم، پاسخ متقابل و کوبنده را به نمایش میگذارد. نمونه بارز آن، حمله متقابل به پایگاه العدید آمریکا در قطر پس از تعرض به مراکز هستهای ایران است؛ پاسخی که نشان داد بازدارندگی تنها در سطح دیپلماتیک قابل تحقق نیست و چهبسا نیازمند پاسخ عینی قدرت و اثبات هزینهزا بودن هر تجاوز است.
به همین ترتیب، هرگاه غرب تلاش کند یک ملت را از حقوق فناورانهی مشروع خود محروم سازد، آن ملت در سطح فناوری، در سطح امنیتی و نظامی و دیپلماتیک نیز به سمت تقویت بازدارندگی پیش خواهد رفت و نتیجه این میشود که راهبرد غرب عملاً نتیجهای معکوس خواهد داشت و هر فشار بیشتر از آن سمت، به تولید ظرفیت بیشتر در این سمت میانجامد.
نظر شما