آگاه: وقتی چنین پدیده عظیمی بر شاکله جامعه اثر میگذارد، اولین واکنشها معمولا حول محور ترس و تهدید شکل میگیرد و آسیبهایی چون: سطحیسازی مفاهیم عمیق، گسترش مصرفگرایی و نمایشهای ایدهآل و دستنیافتنی، بحران هویت در نوجوانان و کاهش عمیقتر روابط انسانی را شاهد هستیم. این آسیبها واقعی و ملموس هستند و نمیتوان چشم بر آنها بست. اما رویکرد انفعالی، تقابلی یا صرفا سلبی، علاوه بر اینکه مشکلی را حل نمیکند، بلکه ریشههای آن را عمیقتر میسازد. ما با یک سیلاب مواجهیم؛ بستن شیر آب در مبدا، در فضای جهانی امروز، ناممکن است. تنها راه، آموختن فنون سدسازی و کانالکشی برای مدیریت این جریان است.
آنچه در سایه تهدید، فرصت باقی ماند
رویکرد حکیمانه و جامعهشناختی به ما میگوید: هر ابزار قدرتمندی، حامل یک پتانسیل دوگانه است. اگر اینستاگرام میتواند مبلغی برای مصرفگرایی باشد، به همان میزان میتواند سکویی برای تولید محتوای عمیق و حکیمانه باشد. نگاه صرفا امنیتی یا سلبی، دقیقا همان فرصتهایی را از ما میگیرد که میتوانند پادزهر تهدیدها باشند.
یکی از بزرگترین فرصتها، دموکراتیزه شدن صداست. دیگر لازم نیست حتما صاحب یک رسانه رسمی یا تریبون دولتی باشید تا شنیده شوید. اندیشمندان، مربیان و حتی جوانان خلاق، میتوانند بدون واسطه با مخاطب میلیونی ارتباط برقرار کرده و دیدگاهها یا محتوای بومی و اصیل را منتشر کنند. بسیاری از حرکتهای مردمی و تخصصی، از آموزشهای هنری و مهارتهای زندگی تا کمپینهای محیط زیستی، بر بستر همین فضا شکل و نیرو میگیرند.
فرصت دیگر، ایجاد اقتصاد دیجیتال و کارآفرینی است. امروز بخش قابل توجهی از تولیدکنندگان محلی، هنرمندان و صاحبان کسبوکارهای کوچک، اینستاگرام را به ویترین اصلی خود تبدیل کردهاند. این شبکه، علاوه بر اینکه یک ابزار تبلیغاتی است، یک موتور محرک اقتصادی شده که در پیچیدهترین شرایط، مسیری برای امرار معاش و ایجاد شغلهای جدید باز کرده است.
مدیریت هوشمندانه به جای حذف کورکورانه
پرسش کلیدی اینجاست: اگر نتوانیم این زیستجهانی را حذف کنیم، چگونه باید آن را مدیریت کنیم؟ پاسخ در دو کلمه نهفته است: سواد و تولید.
اول، سواد رسانهای؛ این سواد دیگر یک دانش تکمیلی نیست، بلکه بخشی از سواد پایه است. اگر به فرزندانمان خواندن و نوشتن میآموزیم، باید به آنها یاد دهیم چگونه در این دریای بیپایان اطلاعات، خود را غرق نکنند. این آموزش باید از سطح مدارس تا خانوادهها گسترش یابد. ما باید مصرفکننده منفعل را به کاربر نقاد و فعال تبدیل کنیم؛ کسی که بداند پشت هر محتوای به ظاهر ساده، چه الگوریتمها و اهداف بزرگی پنهان شده است.
دوم، تولید فعال و حمایتشده؛ نمیتوان محتوای ضعیف و شعاری را با تولیدات بصری جذاب و مسحورکننده این فضا رقابت داد. اگر دغدغه انتقال ارزشهای فرهنگی، بومی یا دینی خود را داریم، باید به زبان این «زیستجهان دوم» سخن بگوییم. این یعنی حمایت هوشمندانه و هدفمند از تولیدکنندگان محتوای غنی و جذاب که میتوانند با فرمتهای بصری و سریع، عمیقترین مفاهیم را انتقال دهند. تولید محتوای ارزشمند، تنها راه برای کنار زدن محتوای سطحی و پر کردن خلأ موجود است. در نهایت، مدیریت فضای مجازی و اینستاگرام یک میدان تقابلی نیست، بلکه یک میدان تربیتی است. باید دیدگاه سیاستگذاران از نگاه امنیتی به نگاه تربیتی و حمایتی تغییر یابد. ما نباید این ابزار قدرتمند را صرفا به عنوان یک تهدید خارجی ببینیم، بلکه باید آن را اهلی کنیم و به خدمت اهداف والای فرهنگی و تربیتی جامعه درآوریم. در این مسیر، رمزگشایی از فرصت پنهان در قلب تهدید، تنها با فهم عمیق جامعهشناختی و رویکرد حکیمانه معرفتی امکانپذیر خواهد بود. آینده متعلق به کسانی است که به جای مقاومت در برابر موج، سوار بر آن میشوند و مسیر حرکتش را مدیریت میکنند. این مدیریت و این سواد رسانه برای هر شخص ضروری است چنانچه رهبری عظیمالشان میفرمایند: «این فضای مجازی که الان در اختیار شماست اگر بتوانید اینها را یاد بگیرید، میتوانید یک حرف درست خودتان را به هزاران مستمعی که شما آنها را نمیشناسید، برسانید. این فرصت فوقالعادهای است. مبادا این فرصت ضایع شود. اگر ضایع شد، خدای متعال از من و شما در روز قیامت سوال خواهد کرد.»
نظر شما