آگاه: این مکتب، ادامه همان راهی است که پیامبر اسلام و پس از او علیبنابیطالب پیمودند؛ راهی که در آن، دو چهره از انسان مومن آشکار میشود: چهرهای طوفانی در برابر جبهه باطل و چهرهای کریمانه و لطیف در مواجهه با مردم.
در میدان نبرد، پیامبر تنها مبلغ اخلاق نبود؛ فرماندهای بود که در لحظه خطر، با صلابت تصمیم میگرفت. همان دستی که بر سر یتیم کشیده میشد، در میدان، بیتعارف شمشیر میکشید. علی(ع) نیز چنین بود؛ در جنگ، غرش او لرزه بر سپاه دشمن میانداخت و در قضاوت و حکومت، چنان نرم بود که کارگزارانش به عدل بیش از طاقت او معترض میشدند. این دوگانگی نیست؛ این «جمع» است. جمع قدرت و رحمت. جمع عقل و عشق. جمع شدت و لطافت.
آیه «أَشِدّاءُ عَلَی الْکُفّارِ رُحَماءُ بَیْنَهُمْ» توصیف همین مکتب است؛ مکتبی که مرزها را دقیق میشناسد. شدت برای آنجاست که امنیت، حقیقت و کرامت انسان تهدید میشود و رحمت برای آنجاست که انسان، با تمام ضعفها و نیازهایش، موضوع مواجهه است. پیامبر در برابر جبههای که ریشه انسانیت را هدف گرفته بود، اهل مساهله نبود؛ اما همان پیامبر، در کوچههای مدینه، با مردم مینشست، دردشان را میشنید و خود را از آنها جدا نمیدید.
مکتب سلیمانی، ترجمان معاصر همین منطق است. در برابر داعش و قدرتهای سلطهگری که ناامنی، تحقیر و مرگ را به منطقه تحمیل کردند، این مکتب تنها زبان قاطعیت را میشناخت. در آن میدان، جایی برای تردید، تعارف یا نرمی نابجا نبود. صلابت، شرط بقا و دفاع از انسانها بود. همانگونه که علی(ع) در میدان، شمشیر را با قاطعیت فرود میآورد، این مکتب نیز در برابر پروژههای ویرانگر، بیمحابا ایستاد؛ نه از سر خشونت، بلکه از سر مسئولیت.
اما همین مکتب، وقتی از میدان نبرد فاصله میگرفت و به کوچه و بازار میرسید، چهرهای دیگر داشت. چهرهای آشنا برای مردم عادی؛ چهرهای بیادعا، شنوا و کریمانه. همان دستی که در میدان جنگ، مقتدر بود، در مواجهه با خانواده شهدا، فقرا و مردم بینام، دست نوازش و دلجویی میشد. اینجا دیگر زبان قدرت، جای خود را به زبان محبت میداد؛ محبتی که نه نمایشی بود و نه از بالا، بلکه از جنس فهم مشترک رنج و مسئولیت. این نسبت، نسبت تصادفی نیست. کسی که درونش با مردم صاف است، میتواند در میدان، بیتردید بایستد و کسی که در میدان، بهحق و برای مردم میجنگد، نمیتواند با مردم خشن و بیاعتنا باشد. مکتب سلیمانی، مانند مکتب پیامبر و علی(ع)، از همین پیوند درونی تغذیه میکند. قاطعیتش ریشه در رحمت دارد و رحمتش برآمده از غیرت نسبت به حقیقت است.
برای جامعه امروز، و بهویژه نسل جدید، این مکتب حامل یک پیام اساسی است: اخلاق و قدرت در تضاد نیستند. میتوان مقتدر بود، بیآنکه متکبر شد؛ میتوان مهربان بود، بیآنکه ضعیف جلوه کرد. این منطق، الگویی حیاتی برای مدیریت کلان کشور است. مدیری که فقط نرم باشد، جامعه را در برابر تهدیدها بیدفاع میگذارد و مدیری که فقط سخت باشد، سرمایه اجتماعی را ویران میکند. مکتب سلیمانی، راه سوم را نشان میدهد: اقتدار ریشهدار در اخلاق.
در نهایت، مکتب سلیمانی یادآور این حقیقت است که برخی انسانها، ادامه یک راهاند، نه آغاز یک داستان. همانگونه که پیامبر و علی(ع)، شدت را وقف دفع باطل و رحمت را نثار مردم کردند، این مکتب نیز در زمانه ما، همان مسیر را پیمود. طوفانی در برابر دشمنان انسانیت و آرام و مهربان در کنار مردم و شاید راز ماندگاریاش همین باشد: اینکه شمشیرش برای دشمنان بود و دلش با مردم.
۱۱ دی ۱۴۰۴ - ۰۱:۱۰
کد خبر: ۱۹٬۳۴۶
از غرش علی(ع) تا گامهای حاج قاسم در کوچههای فقرا
اخلاق و قدرت در تضاد نیستند
دکتر نصیبه سادات حسینی _ پژوهشگر و مدرس دانشگاه
مکتب سلیمانی را نمیتوان فهمید، مگر آنکه آن را در امتداد مکتبی دید که از بعثت آغاز شد؛ مکتبی که در آن، انسان میآموزد چگونه همزمان صاعقهای در میدان نبرد و نسیمی آرام در میان مردم باشد.
نظر شما