آگاه: انتشار خاطرات دوران مسئولیت در قالب کتاب و عرضه آن به بازار در بستر فرهنگی و سیاسی ایالاتمتحده و آمریکای شمالی نوعی آیین پسامسئولیت شخصیتهای سیاسی به شمار میرود. آیینی که البته نسبت وثیقی هم با صنعت فرهنگ و مفهوم سرمایه دارد. برای فهم موضوع کافی است به نگارش خاطرات افرادی مانند باراک اوباما، همسرش میشل اوباما یا حتی جان بولتن مشاور امنیت ملی دولت ترامپ نگاهی بیندازیم و کمپینهای سنگینی که بنگاههای انتشاراتی برای تبلیغات و فروش کتاب در خاک ایالاتمتحده و کانادا و حتی اروپای غربی اجرا میکنند و البته که خود شخصیت نقش مهمی در حضور و اجرای این کمپینها دارد.
درحقیقت بنگاههای انتشاراتی و فرهنگی بعد از اتمام دوره مسئولیتِ یک شخصیت، آخرین عصارههای او را میمکند و آن را تبدیل به دلار کنند؛ یک بازی برد، برد هم برای صنعت فرهنگ هم برای شخصیت مزبور. همه اینها اما منافی آن نیست که کارکرد این عصاره مکیده شده را فقط و فقط چرب کردن چرخدندههای صنعت فرهنگ بدانیم. این کار نوعی انباشت تجربه و دانش است. جمعبرداری تجربیات موفق و شکستخورده این چهرههای سیاسی - که تاثیر آنها نه فقط در سازوکارهای داخلی حاکمیت آمریکایی، بلکه در ساختار بینالمللی و حتی در امور جوامعی مانند ما قابل انکار نیست- حتما برای دیگرانی که در بستر فرهنگی، اجتماعی و سیاسی متفاوتی روزگار میگذرانند هم قابل استفاده است.
چه استفادهای؟! نحوه مواجهه با پدیدهها و واقعیتهای پیچیده دنیای بیرون، ساختار روبهرو شدن و تحلیل این پدیدهها، سازوکارهای تصمیمگیری نسبت به این پدیدهها و در نهایت هم نوع عرضه تصمیمها و معرفی و تبیین آنها برای افکار عمومی گوهر گرانبهایی است که از لابهلای سطور متونی از این دست قابل صید است، بهخصوص اگر جایگاه شخصیت موردنظر تقاطعی از سیاست و رسانه و افکار عمومی باشد. جایگاه سخنگویی مطبوعاتی کاخ سفید حتما یکی از همین جایگاههاست و خاطرات کسی مانند سارا سندرز که در دوران پرحاشیه مسئولیت شخصی مانند دونالد ترامپ چنین مسئولیتی را بر دوش داشته حتما برای آنهایی که مسئله و مشغولیت اصلی حرفهایشان «رسانه» محسوب میشود چیزهای جذاب و زیادی برای یاد گرفتن دارد.
از نحوه رتق و فتق امور رسانهای در کاخ سفید گرفته و نگاهی که رئیسجمهور به این جایگاه دارد تا نحوه مواجهه به رسانههای امریکایی و بینالمللی که هر کدام غولهای رسانهای دنیا محسوب میشوند. برای امثال من که رسانه برایشان یک مساله است و برای فهمیدن نظامات رسانهای آمریکایی کنجکاوند، متونی از این دست میتواند چیزهای زیادی داشته باشند. نیازی نیست تا من سخنگوی مطبوعاتی کاخ سفید شوم تا آن نظامات را بفهمم و تجربه کنم. سارا سندرز که از قضا از یکی مثل من سه سال بزرگتر است یکبار این مسیر را رفته، آن هم در کنار فرد پرحاشیهای مانند ترامپ.
همه اینها البته به آن معنا نیست که متونی از این دست در زمره متون مقدساند و باید بدون تامل و تاویل خوانده شوند. حتما این متون حاوی شعارها، دیدگاهها، مواضع و لفاظیهای سیاسی بهخصوص علیه کشورها و جوامعی مانند ایران است بهویژه که این موضوع در مورد شخصیتهای جمهوریخواه آمریکایی شدیدتر و غلیظتر هم هست و اگر دموکراتها در راستای اهداف سلطهطلبانه ایالاتمتحده خود را ملزم به رعایت بعضی ملاحظات میکنند، جمهوریخواهها اما با اتکا به رویای آمریکایی آن ملاحظات را ندارند و ویترین لخت و عور نظامات آمریکاییاند. با همه اینها اما معتقدم مخاطب اصلی چنین آثاری، علاقهمندان و کارشناسان حوزه سیاست و رسانه و بینالملل محسوب میشوند. کسانی که قادر به تشخیص سره از ناسره و تفکیک لفاظیها و خودبزرگبینی از سایر امور را دارند و حتما هم استفاده مناسب و درخورشان را هم از این متون خواهند برد.
در پایان امیدوارم نگارش و انتشار خاطرات دوره کاری مسئولان در کشور ما نیز به یک آیین پسامسئولیت تبدیل شود. این کار بیش از همه کمک به ارتقای فرهنگ سیاسی کشور و گسترده کردن دایره تجربیات سپهر سیاسی و حکمرانی کشور است تا از یکسو از تکرار الگوهای ناموفقی که پیشتر توسط مسئولیان سابق تجربه شده خودداری کرده و از سوی دیگر، الگوهای موفق حکمرانی هم ارتقا یافته و بهینه شوند و حتما که صنعت نشر کشور را هم نصیبی خواهد بود به فراخور از این نمد.
نظر شما