آگاه: طبیعی است که دیدگاه و تحلیل مقدم در مورد الزامات و آسیبشناسی حرکتهای مردمی به واقعیت و تحقق نزدیکتر است چرا که تجربههای مختلفی را حس کرده است.
اگر بخواهیم بر اساس یک الگوی فرآیندی، سازمانی رسانهای و فرهنگی طراحی کنیم که در آن مردم نقش اصلی را ایفا کنند، ارکان مدل آن چیست و چگونه میتوان چنین نظامی را بهدرستی شکل داد؟
امروزه مردم به چیزهایی علاقه نشان میدهند که برایشان زیبا، جذاب و مهم باشد. رسانهها باید این علاقهمندیها را درک کنند. برخی از این علاقهها بسیار شخصی هستند: ممکن است تصویری از فرزندشان، یک منظره در جاده، یک جنگل یا حتی یک اتفاق کوچک خانوادگی باشد. این رویدادهای به ظاهر کوچک، ارزش زیباییشناختی و انسانی دارند.
یک رسانه مردمی، باید خردهروایتهای شخصی و روایتهای انسانی را جدی بگیرد. اگر رسانهای بتواند این داستانها را بفهمد، برای آنها سکویی بهمنظور انتشار فراهم کند و بازخورد مناسب به مخاطبان ارائه دهد، قطعا به یک رسانه مردمی تبدیل خواهد شد. مردم دوست دارند درمورد همهچیز اظهارنظر کنند. رسانهای که بتواند نظرات آنها را بدون ممیزی و فیلتر منعکس کند، جایگاه ممتازی خواهد داشت.
برای مثال، اگر هر برنامهای که تولید میکنید بخشی را به روایتهای مردمی و گفتوگو با مردم اختصاص دهد، میتواند بسیار جذاب باشد. مردم از گفتوگوهای مستقیم و بدون واسطه استقبال میکنند. یک رسانه که فضای چنین گفتوگویی را برای آنها فراهم کند، نهتنها به خواستههای آنها پاسخ میدهد، بلکه میتواند در بلندمدت و حتی تا ۵۰سال آینده پایدار و موثر باقی بماند.
چرا سازمانهای فرهنگی و رسانهای مردمپایه، آنگونه که باید، در کشور ما شکل نگرفتهاند؟
مدیران ارشد این سازمانها معمولا بهدلیل نداشتن شناخت کافی از میدان عمل و جامعه مخاطب، از ریسککردن و ارائه راهکارهای نوآورانه خودداری میکنند. ساختارهای آنها غالبا خشک و سازمانی است؛ برای مثال، اگر به یک نهاد مردمی مراجعه کنید و بپرسید چند نفر همکار دارید، ممکن است به شما پاسخ دهند: دو میلیون یا پنج میلیون. اما اگر بپرسید محب حسین در شهر اراک چه کسی است و چه میکند؟احتمالا پاسخی دقیق و جزئی دریافت نخواهید کرد.
این نشان میدهد که سازمانهای فرهنگی و رسانهای ما به جای تعامل عمیق با جامعه و شناخت روایتهای انسانی و محلی، بیشتر درگیر ساختارهای کلیشهای و مدیریتی هستند. برای تغییر این وضعیت، نیازمند تحول در رویکردها و استفاده از مدلهای مردممحور هستیم که مشارکت واقعی جامعه را در برنامهریزی و اجرای فعالیتهای فرهنگی و رسانهای تضمین کند.
بسیار زمان میبرد تا مدیران ارشد یک مجموعه رسانهای حاکمیتی مردمپایه، سلسلهمراتب اجتماعی و حسی جامعه را درک کنند. بهتر است مدیران ارشد حداقل درصد کوچکی از نمونههای همکاری مردمی را تجربه کنند. این تجربه میتواند شامل دیدارهای نزدیک با مردم، مشاهده رفتارهای خانوادگی آنها، یا حتی همراهی در موقعیتهایی چون ایستادن پشت در اتاق عمل برای انتظار نوه شهیدشان باشد. چنین تعاملاتی حس همدلی ایجاد کرده و غرامت حسی لازم را برای مدیر فراهم میکند.چرا مدیران ارشد بهجای زیستن در میان مردم، تنها با همکاران خود ارتباط دارند؟ یک مدیر مردمی باید بتواند از دل مردم و برای دل مردم کار کند. درک و لمس واقعی زندگی مردم نیازمند مشاهده و ارتباط نزدیک است، نه صرفا مطالعه گزارشهای کاغذی که فاقد بار احساسیاند. عدم این ارتباط، منجر به بیتوجهی مدیران به مسائل مردم شده و در نهایت، سازمانهای مردمنهاد مرتبط نیز ناکارآمد خواهند بود.
در فرآیند رسانهای که کاملا مردمی بوده و موفقیتآمیز عمل کرده باشد، میتوان به کدام تجربه اشاره کرد؟
اگر بخواهیم به نمونهای از یک مدل فرهنگی و رسانهای کاملا مردمی اشاره کنیم که موفق و مورد توجه همگان قرار گرفته باشد، میتوانیم به تجربیات دهههای گذشته اشاره کنیم. رسانههای محلی مانند دیوارنویسیهای دهه۷۰، خوشنویسی روی دیوارها، پیامهای پشت صندلیهای اتوبوس یا سرویسهای بهداشتی، و حتی برگهای کوچکی که بین مردم پخش میشدند، مثالهایی از رسانههای مردمی آن زمان هستند.
این رسانهها، اگرچه ساده و ابتدایی بودند اما بهدلیل ارتباط نزدیک با زندگی روزمره مردم، تاثیرگذاری زیادی داشتند. برای نمونه، فستیوالهایی مانند روزنامههای محلی یا کانالهایی که اخبار و پیامهای جامعه را پوشش میدادند، میتوانستند کمک شایانی به جریان رسانهای مردمی کنند. اگر امروز رسانههایی بتوانند این پیامها و اخبار محلی را در قالبهایی بهروز و مدرن ارائه دهند، قطعا حرکتهای عمومی و مشارکت مردم در حوزه رسانه تقویت خواهد شد.
بعضیها معتقدند حرکتهای مردمپایه و مردمنهاد در عرصههای فرهنگی اجتماعی میتواند آسیبهایی را همراه داشته باشد نظر شما چیست؟
کسانی که به این موضوع اعتقاد دارند احتمالا به طبقه خاصی وابسته هستند. اگر جایی و اقدامی آسیب ببیند حتما رویکرد آنها آسیب داشته است. اگر حرکتهای مردمی بهدرستی هدایت شوند، میتوانند حلال مشکلات باشند، نه منشأ آسیب. هرگاه مردم در فرآیندی آسیب دیدهاند، نشاندهنده وجود اختلال در رویکرد یا مدیریت آن حرکت بوده است، نه در ذات مردم.
نظر شما