آگاه: مولف در این کتاب سراغ مادر، همسر، خواهر و برادر شهدا رفته تا قصه زندگی و رشادت آنها را به رشته تحریر درآورد. این کتاب خاطرات مادران شهدایی است که چند فرزندشان به شهادت رسیده است و در آن تلاش شده همه اعضای خانواده از شهدا روایت کنند و به نوعی تکمیلکننده خاطرات یکدیگر باشند.
بهناز ضرابیزاده در کار خودش آدم شناختهشدهای محسوب میشود. سالهاست تمرکز خود را روی خاطرات زندگی همسران شهدا قرار داده و از این راه هم کتابهای خوب و مهمی نوشته است و دقیقا از همین رهگذر هم هست که او دنیای زنان و همسران مردانِ جنگ را با همه زیر و بمهایش خوب میشناسد. رنج تنهایی، فقدان و انتظارِ ممتد همسران و مادران شهدا را دچار وضعیت پیچیده و عجیبی کرده است که نزدیکی به این پیچیدگی و تصویر آن نیازمند دوری از احساسات شدید و غلبه وجه عقلانی و منطقی در نگاه نویسنده است.
آخرین اثر ضرابیزاده کتابی است با عنوان پری خانه ما که شامل خاطرات ۹خانواده شهید استان همدان است. ویژگیهای مشترک این خانواده این است که بیش از دو شهید تقدیم انقلاب کردهاند. یعنی خانوادههایی که بیش از یک داغ در دفاع مقدس دیدهاند. قاعدتا غم و حزن ازدستدادن یک عزیز به اندازه کافی کمرشکن و ماندگار است؛ حالا در شرایط جنگی دهه۶۰ در همدان که غرب ایران است و مدام هم ازسوی هواپیماهای عراقی بمباران میشود.
این نویسنده که پیش از این کتابهای موفقی چون «دختر شینا» و «ساجی» را در کارنامه حرفهای خود دارد، این بار به سراغ اهالی شهر خود، یعنی همدان رفته است. او خانوادههای چند شهید را سوژه نوشتن قرار داده و خاطرات آنها را به زبانی ساده و صمیمی و بدون پیچیدگی یا حتی تحلیل نقل کرده است. وی در مقدمه کتاب میگوید که هدفش نوشتن خاطرات مادران شهید بوده اما بهدلیل فوت تعدادی از این مادران، پای خاطرات دیگر افراد خانواده مانند برادر، همسر و خواهر نشسته است و دقیقا به همین دلیل است که ما در این اثر با چند زاویه دید روبهرو هستیم. هرچند داغ ازدستدادن و چشمانتظاری برای همه تلخ است و جنسش کم و بیش شبیه هم است، منتهی چه کسی است که نداند داغ اولاد برای مادر تومنی صنار با داغ دیگران توفیر دارد؟! این داغ تا قیامت بر جگر مادر مینشیند اما جایی که دیگر مادر شهید در دسترس نویسنده نیست، او سراغ اعضای دیگر خانواده میرود تا از چشم آنها به داغ مرگ و شهادت جوانان خانواده بنشیند. ضرابیزاده در این کتاب بدون اینکه گرفتار بزرگنمایی و اغراق داغ مادران و خانواده شهدا شود، تلاش کرده فقط از تصویر آن روزها و آن حزن در قالب کلمات پردهبرداری کند. هرچند خود این موضوع عملا کتاب را از حیث ادبیات فقیر میکند اما درعینحال به ارائه تصویر شفاف و درستی از خانوادههای شهدا یاری رسانده است.
زندگی فراز و نشیب و اتفاقات عجیب و غریب زیاد دارد؛ خانواده این شهید هم از این قاعده مستثنا نبودند، فقط در یک فقره جایی که همسر شهید بعد از شهادت همسر تامه او را دریافت میکند و این خانواده با چه تلاطم متناقض عجیبی روبهرو بوده است. «فردای روزی که ایرج شهید شد پستچی زنگ زد، گفت: نامه دارین از جبهه. نامه ایرج بود با دست لرزان نامه را باز کردم یکدفعه آن فضای سنگین غم و غصه شکست. همه سر تا پا مشکی بودیم اما میخندیدیم. در و دیوار پرچم و پارچه عزا بود اما ما شاد بودیم با شادی بچگانهای گفتم: ایرج زندهست نامه فرستاده، توی نامه نوشته بود اگر من شهید شدم، ناراحت نباشید این راهی است که سعادت من در آن است.»
خواهران در احساسات و نگرانی دست کمی از مادران ندارند. نویسنده کتاب لاجرم از آن حزن و نگرانی و سوگ خواهرانه غافل نشده است و به همان شیوه روایت مادران آن موضوعات را مقابل دیدگان مخاطب قرار داده است. بخشی در فرامتن کتاب ناظر به آرزوهای از دست رفته مادران برای فرزندانشان است. شاید این بخش از زندگی دست کمی از آن حزن و سوگ و داغ از دست رفتن فرزند نداشته باشد. آن آرزویی که برای آینده فرزند داری و یک جنگ ناجوانمردانه و تحمیلی آن را از تو میگیرد. دقیقا این همان جایی است که نویسنده میتوانست متن را تبدیل به ادبیات کند اما فقط با بازگویی آن چه از مصاحبهکنندهها و خوانندگان شنیده بسنده کرده است. البته نویسنده در درآوردن جزئیات هر خاطره زحمت زیادی را متحمل شده است. یعنی عیان است که تلاش کرده مسیر خاطرات را به سمت تصویرسازی مورد نظر خودش ببرد.
نویسنده کتاب پری خانه ما از استواری خانوادههای شهدا هم غافل نشده است. زمانی که در اوج اندوه حواسشان به انقلاب است که کاری نکنند که دشمن شاد شوند. آنجایی که ذکر خاطره میکند: «مادر شوهرم دستم را گرفت و برد توی یکی از اتاقها و گفت مرضیه خانم تو هم شدی همسر شهید تا همسایهها و دوست و آشنا و مردم نیومدن داد بزن گریه کن هوار بکش مردم که اومدن محکم باش با گریه وزاری نباید روحیه مردمو تضعیف کنیم و اجر بچهها رو از بین ببریم نمیخوام منافقین فکر کنن ما ضعیفیم یا کم آوردیم.»
در بخشی از کتاب یکی از همسران شهدا تعریف میکند: «اینحرفها آزارم میداد چه ناجوانمردانه و مظلومانه روزهای سخت از راه رسید. تنها بودیم تنهاتر شدیم. خیلی بد و سخت گذشت اما گذشت. دوران بیوگی شروع شد چه دوران بدی؛ زن بیوه بیپناه است بیتکیهگاه تمام مسئولیتهای زندگی افتاده بود روی دوشم. جرئت نداشتم با کسی حرف بزنم برادرم از یک طرف سینه سپر میکرد مرد صاحبخانه از آن طرف غیرتی میشد. دو سال تمام مشکی پوشیدم تمام آن دو سال در تنهایی و غم و غصه گذشت. توی خیابان راه میرفتم برایم حرف در میآوردند. میرفتم بازار خرید طور دیگری متهم میشدم. هیچکس دلش برای تنهایی من و بچههایم نمیسوخت عاقبت کارم به قرصهای آرام بخش کشید. تنها کسی که به فکر ما بود پدرم بود عصرها یک کیسه میوه فصل میگرفت دستش و میآمد سراغ ما و میگفت آمدم سراغ صغیرها...»
این سخنان همسر شهید موید فشار روانی جامعه ایران بر روی زن جوان همسر از دست داده است. بیآنکه متوجه این فشار باشد فقط بر سبیل همان سنت قدیمی و بیمنطق خود برای پر کردن ایام فراغت با تعطیل کردن عقل رطب و یابس به هم میبافد و غافل از اینکه خزعبلاتش چه فشار روانی بر روی روان یک همسر شهید وارد میکند.
۶ آذر ۱۴۰۳ - ۱۱:۳۴
کد خبر: ۸٬۷۵۲
کتاب «پری خانه ما» نوشته بهناز ضرابیزاده که بهتازگی ازسوی انتشارات سوره مهر منتشر و روانه بازار نشر شده، شامل خاطرات ۹خانواده شهید استان همدان است که بیش از دو شهید تقدیم انقلاب کردهاند.
نظر شما